فیله پلو
فیله های مرغو مکعبی خرد کردم داخل یک ظرف ریختم پیاز را خلالی برش زدم با زعفرون ونمک وفلفل وکمی زردچوبه مخلوط کردم ویک ساعت با در بسته گذاشتم یخچال بعد سیب زمینی هم مکعبی خرد کردم وبا روغن سرخ کردم وکنار گذاشتم ...اگر هویج هم دوست داشتید خرد کنید با کمی اب بذارید بپزه
حالا فیله ها را با کمی کره وکمی روغن با شعله کم تفت بدید (تقریبا ده دقیقه که پخته پخته میشه )بعد سیب زمینی وهویج هم اضافه کنید وکمی تفت بدید نمک وفلفل را اندازه کنید وبا برنج یا بدون برنج نوش جان
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩🏻🍳شام فوری و خوشمزه🧑🏻🍳
نان لواش
سس کچاپ
پنیر ورقه ای گودا
گوجه فرنگی
ژامبون
فلفل
زیتون
پنیر پیتزا
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دسر_شکلاتی_لیوانی
1 لیتر شیر
3 قاشق غذاخوری آرد
3 قاشق غذاخوری نشاسته
1 لیوان شکر
1 بسته کاکائو (2.5 قاشق غذاخوری)
1 ق چ وانیل
100 گرم کره (1 قاشق غذاخوری)
1 لیوان نارگیل و توت فرنگی برای تزئین
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
#بانوی_باکلاس
زنان میزان ارزشمندی و علاقه شوهرانشان را به خود با میزان برآورده شدن خواستههایشان محک میزنند.
❄️⛄️🌨⛄️❄️
#باكلاس_باشيم
باكلاس بودن يعني سطح بالا رفتار كردن، نه ساعت و گوشي و... لاكچري
۱۳۸ میلیارد دلار تو این عکس نهفته است ولی کمربند گوچی کسی پیدا نیست , عکس ماشین و ساعت هم نمیذارن
❄️⛄️🌨⛄️❄️
#فن_پاسخگويي
در صورتي كه شخصي ميزان درامد شما، يا هر مساله ي شخصي ديگه اي را از شما پرسيد ، در حالي كه لبخند بر لب داريد با خونسردي بگوييد : چرا ميخواهي اين مساله را بدانيد؟
به اين روش به صورت غير مستقيم ايشان را متوجه اشتباهش ميكنيد
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
❄️⛄️🌨⛄️❄️
✍امام علی علیه السَّلام فرمودند:
نادان کسی است که خود را به آنچه نمیداند دانا شمارد و بر رأی و نظر خود بسنده کند و پیوسته از دانشمندان دوری نماید، از آنان عیب و ایراد گیرد و مخالفان خود را بر خطا خواند و آنچه را نفهمیده است گمراه کننده شمارد. هر گاه به مطلبی برخورد که آن را نمیداند منکرش میشود و آن را دروغ میشمارد و از روی نادانی خود میگوید: من چنین چیزی را نمیشناسم و فکر نمیکنم بوده باشد، اگر هست کجا چنین چیزی هست؟! و این از آن روست که به نظر خویش اعتماد دارد و از نادانی خویش بیخبر است، از این رو به سبب نادانی خویش پیوسته در جهل بهرهمند شود و حق را انکار کند و در نادانی سرگشته ماند و از طلب دانش تکبر ورزد.
📚تحف العقول
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
👀تو که همه چی رو گردن رهبری میندازی👇
🔴👈برامون از قانون بیار که اختیارات رهبر نسبت به رئیس جمهور و همه افراد بالاتره و نود درصد دولت دست رهبره اون موقع ما خودمون هرچی شد
💥میندازیم گردن رهبر!!!!!!!!💥
🤔میدونی چرا مقصر هر چیزی رو شاه میدونستیم اما الان مقصر هرچیزی رو رهبر نمیدونیم ❓
🔴👈چون طبق قانون اساسی اون زمان رئیس دولت رو شاه انتخاب میکرد و میتونست تا جزئی ترین قسمت دولت دخالت کنه اما طبق قانون اساسی فعلی مردم رئیس دولت رو انتخاب میکنن و حتی رهبری حق دخالت در جزئی ترین امور قوه قضاییه و صدا و سیما رو هم نداره 💥چه برسه دولت💥
کار رهبر چیست؟.mp3
2.92M
💠 وظیفه و کار رهبری چیست؟
🔰 اگر رهبری حق دخالت در جزئیات دولت و قوه قضاییه و مجلس را ندارد ،پس اساسا وجودش چه به دردی میخورد؟
🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی
پروانه های وصال
بسم رب العشق #قسمتهشتادوچهارم - #علمدارعشق# نرگس سادات عزیزم آروم باش بیا بریم ببینن داداش😭😭😭
بسم رب العشق
#قسمت_هشتادوپنجم-
#علمدارعشق#
روزها از پی هم میگذشتن
و من همچنان کنار مرتضی تو بیمارستان بودم
ازش دور نمیشدم
چون طاقت دوری هم نداشتیم
اگه نبودم غذا نمیخورد،
و این براش خیلی ضرر داشت
دیروز دکتر بهم گفت از سوریه بپرسم ازش تا تو خودش نگه نداره چون باعث ناراحتیش میشه
باهم تو حیاط بیمارستان نشسته بودیم
-مرتضی
+جانم خانم
-از شهادت سیدهادی بگو برام
چطوری شهید شد
+نرگس خیلی سخت و تلخ بود
طاقت شنیدنش داری؟
-آره
میخام بشنوم بگو
+ما که از اینجا راه افتادیم
بعداز چندساعت رسیدیم سوریه
نرگس تا روزی میخاستیم بریم حمص همه چیز خوب بود
اما اونروز
نزدیکای حرم
صدای مرتضی بغض آلود شد
نرگس تو کاروان ما یه جفت برادر دوقلو بودن
چندصد متری حرم
این دوتا داداش شهیدشدن
نرگس یکیشون که کلا مفقودالاثر شد
یکیشون هم سر در بدن نداشت
نرگس ما بدون اونا رفتیم حمص
نرگس هادی جلو چشمای ما مثل ارباب سر بریدن
ما کاری نتونستیم کنیم
نرگس من مرده بودم
تو یخچال
یهو چشمام باز شد
دیدم تو یه باغم
همه همرزهای شهیدم بود
خانم حضرت زهرا و امام رضا بین بچه ها بود
امام رضا اومدن سمتم دستش گذشت سر شانه ام
گفت به خانمت بگو من مادرم قسم نمیدادی هم به حرمت سادات بودنت شفای همسرت میدم
آستین مانتوم به دهن گرفته بودم
هق هق میزدم
یهو مرتضی با دستش محکمـ تکونم داد
سادات
سادات
حرف بزن دختر
یهو به خودم اومدم
سرم گذاشتم رو پاش
گریه کردم
-گریه کن خانمم
سبک میشی
نویسنده بانو.......ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
بسم رب العشق #قسمت_هشتادوپنجم- #علمدارعشق# روزها از پی هم میگذشتن و من همچنان کنار مرتضی تو بیم
بسم رب العشق
#قسمت_هشتادوششم -
#علمدارعشق#
یک ماهی میشد مرتضی تو بیمارستانه
رفتم نماز خونه نمازمو خوندم و برگشتم وارد اتاق شدم که خانم دکتر ارغوانی دیدم
-سلام خانم دکتر
~~سلام عزیزم
داشتم به آقامرتضی میگفتم که دیگه مرخصه
-إه چه عالیه
ممنونم بابت زحماتون
~~وظیفه ام بوده
به مرتضی کمک کردم لباساشو پوشید
سوار ماشین شدیم داشتم ماشینو روشن میکردم
که مرتضی گفت
سادات لطفا زنگ بزن مائده سادات و زینب سادات بیان خونه ما
تا هم امانتی هادی بهش بدم هم سفارشو
فقط بگو دم غروب بیاد
قبل از خونه هم برو مزار هادی
-چشم قربان
به سمت قزوین حرکت کردیم ورودی شهر ردکردیم ماشینو به سمت مزارشهدا کج کردم
میدونستم مرتضی میخاد الان تنها با هادی سایر همرزماش باشه
تو اون عملیات ۱۳۰نفر از سراسر کشور شهیدشدن
که ۱۰تاشون قزوینی بودن
یادمه تو اون هاله زمانی ما هرروز شهید داشتیم
البته من به خاطر مرتضی فقط تو مراسم برادرزاده جوانم حاضر شدم
نزدیک مزارشهدا که شدیم
به مرتضی گفتم
من میرم پیش شهیدم تو راحت باشی
+ممنونم
یهو باد وزید
همزمان که چادرم به بازی گرفت
ومن فکرمیکردم قشنگترین صحنه دنیاست
آستین خالی مرتضی تکون خود،
دلم خالی شد
چه ابوالفضلی شده
آستین خالی بوسیدم
گفتم بوی حضرت عباس میدی آقا
ازش دورشدم
یه نیم ساعت بعد
رفتم پیشش
چونـ ممکن بود هیجانی بشه
و این براش خیلی ضرر داشت
-آقا بریم خونه ؟
+بله بی زحمت برو خونه
الانا دیگه مهمون کوچولومون میرسه
وارد خونه مرتضی اینا شدیم
صدای زهرا و علی آقا بلندشد خوش اومدی فرمانده
مرتضی خندید گفت شرمنده اخوی من حاج حسین علمدار نیستم
خطات قاطی کرده برادر
بعد رو به زهرا گفت مجتبی کجاست؟
به مادر زنگ زدی کربلا رسیدن یا نجف اشرف هستن؟
زهرا:مادراینا که هنوز نجف اشراف هستن
مجتبی هم رفته سپاه ببینه با اعزامش به سوریه موافقت میشه
+صبح زنگ زدم به یکی از بچه ها گفت
به احتمال ۹۹درصد یه هفته دیگه بعنوان معاون تیم پزشکی اعزام بشه
-خب خداشکر
آقامجتبی هم داره به عشقش میرسه
مرتضی جان یه ذره استراحت کن تا سادات اینا بیان
+چشم فرمانده 😍😍
یه نیم ساعتی میگذشت
صدای زنگ در بلندشد
سلام عزیزعمه
زینب ماشاالله بزرگ شدی
@@(مائده سادات ): سلام عمه
آره دیگه دخترم الان ۲ماهه ۷روزشه
-بیا تو عزیزم
@@عمه آقا مرتضی کجاست؟
- تو اتاق الان صداش میکنم
در زدم وارد اتاق شد
- إه بیداری بیا سادات اینا اومدن همسری
+الان میام
مرتضی زینب سادات به سختی بغل گرفت
بعداز احوال پرسی نشست
+مائده خانم
من لایق شهادت نبودم
موندم تا عکسای رفقام و جای خالیشون دلم آتیش بزنه
هادی وقتی میخاست بره شناسایی منقطه مسکونی حمص
این انگشتر داد تا بدم به شما و گفت
هروقت ساداتش بزرگ شد اینو بدید بهش و بگید بابا خیلی دوست داشت
ازم خاست بهتون بگم مراقب چادرتون باشید
و زینبشو واقعا زینب تربیت کنید
مائده خانم هادی حتی لحظه آخرم به یاد شما بود
اینم انگشتر امانتی سیدهادی
با اجازتون
@@آقا مرتضی هادی من چطوری شهیدشد؟
چرا نذاشتن در تابوت باز کنم
+مثل سیدالشهدا 😔😔😔
چون تو اون تابوت فقط یه سر بود
برای همین اجازه ندادن
اومدم پشت مرتضی برام اتاق
که گفت لطفا تنهام بذار سادات
با زهرا به سمت مائده دویدیم
مائده انگشتر به سینه اش چسبونده بود
هادی خیلی بی انصاف
من انقدر بد بودم که حتی بهم اجازه ندادی لحظه آخر ببینمت
بی انصاف منو با یه بچه ۷تنها گذاشتی رفتی پیش عممون
هادی دلم برات تنگ شده
من میترسم نتونم زینب خوب بزرگ کنم
هادی دوماهه ندیدمت
نمیخای بیای خوابم بی معرفت
پاشد زینب سادات بغل کرد
-مائده کجا داری میری عزیز عمه 😭😭😭
@@میخام برم پیش هادی
باشه صبرکن خودم میبرمت تو حالت خوب نیست
زهراجان مراقب مرتضی باش
سر کوچه یه ماشین شبیه ماشین پسرعموم دیدم
-مائده اون ماشین پسرعمو بود
@@نمیدونم عمه
من حواسم نشد
مائده بردم مزارشهدا
وای که حرفای این دختر دل آتیش میزدا
دست میکشید رو مزار هادی میگفت
درد نداشتـ لحظه ای سرتو بریدن
مادرمون اومده بود پیشت
سرتو به دامن گرفته بود
-مائده پاشو بسه دختر
خودتو اذیت میکنی
ببین زینب ترسیده
بیا بریم خونه داداش اینا تو بذارم اونجا خیالم راحته
مائده گذاشتم خونه برادرم
خودم برگشتم خونه مرتضی اینا
زهرا با قیافه بهم ریخته در باز کرد
-زهرا چی شده
""زن عموت اینجا بود
به داداشم زخم زبون زد
داداش هم تا مجتبی اومد گفت منو برسون تهران
الان که به مجتبی زنگ زدم گفت خودش داره برمیگرده
داداش برای اهواز بلیط گرفته
-میدونم کجا رفته
الان میرم به سیدمحسن میگم منو برسونه تهران
نویسنده بانو.....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
بسم رب العشق #قسمت_هشتادوششم - #علمدارعشق# یک ماهی میشد مرتضی تو بیمارستانه رفتم نماز خونه نمازم
بسم رب العشق
#قسمت_هشتادوهفتم -
#علمدار عشق#
راوے مرتضے
تو هواپیما بودم به دوران دانشجویی نرگس سادات
و دوران عقدمون فڪر میکردم
از روزای اول دانشگاه یه حسی نصبت به این دختر داشتم 🙈🙈
اما نه حس گناه
این دختر انقدر عفیف و پاکدامن بود
که هیچ پسری به خودش اجازه نمیداد
فکر گناه بکنه
جریانـ محجبه شدن که توفیق شهدایی بود
این دختر عطر و بوی زهرایی میداد
وقتی تو سردخونه چشمام بازکردم
و بعداز چندروز با ماجرای جانبازیم کنار اومدم
نمیدونستم از بودن در کنار نرگس سادات ناراحت باشم یا شاد
نرگس یه عشق دنیویی پاک هستش
عطر سیب قرمز🙈🙈🙈
من عاشق این دخترم
الانم دارم میرم طلائیه میدونم به ساعتی نکشیده نرگس کنارمه
هواپیما تو فرودگاه اهواز به زمین نشست
اول رفتم یه هتل
یه دوش گرفتم
با ماشین خودت هتل راهی طلائیه شدم
اینجا معقر قمربنی هاشمه
اینجا بوی حضرت عباس میده
نرگس به من میگه منم بوی حضرت عباس میدم 😍😍😍
اینجا حاج حسین خزاری عباسی شد
اینجا جای قدمای حاج ابراهیم همت هستش
یه دور تو طلائیه زدم
شروع کردم با شهدا حرف زدن
چرا منو باخودتون نبردید
رسم این نبود
بمونم هی زخم زبان بشنوم
نرگس من عاشقه عاشق
چرا باید مردم بخاطر عشقش بهش خرده بگیرن
چندساعتی گذشت
صدای داد نرگس به گوشم رسید
مــــــــــــــر تــــــــــــضـــــــــی
آقــــــــــــــــــــــا
همســــــــــــــــــــر
کجای ؟
رفتم پیشش تو از کجا میدونستی من اینجام
-فکر کن من ندونم تو کجایی
نشست کنارم
سرم گذشتم رو پاش
نرگس خیلی دوستت دارم
نویسنده بانو......ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
بسم رب العشق #قسمت_هشتادوهفتم - #علمدار عشق# راوے مرتضے تو هواپیما بودم به دوران دانشجویی نرگ
بسم رب العشق
#قسمت آخر - علمدارعشق#
۲سال بعد
حتما میگید تو این دوسال چی شد
وقتی از طلائیه برگشتیم
رفتیم مشهد
بعدش رفتیم سر خونه و زندگی خودمون
نرگس بخاطر من با اونکه جز نخبه های علمی بود انصراف داد
چندماه بعد ازدواج خدا یه سه قلو به ما داد
اسم دوتاشون من به یاد همرزای غریبم که تو دمشق جا موندن
اسمشون گذاشتم حسن و حسین گذاشتم
و نرگس بخاطر شفای من اسم آخری گذاشت رضا
تو اتاق بودم که نرگس گفت بذار کمکت کنم عزیزم
+نرگس صدای پسرا میاد
-اول همسر بعد فرزند
تا من این سه تا پسر شیطون تو ماشین جا بدم توهم بیا عزیزم
بالاخره روز ششم سفر شد و ما الان تو حرم حضرت عباس هستیم
صدای جق جق کفش پسرا تمام صحن برداشته
نرگس دستم فشار داد گفت
مرتضی
تو علمدار عشقی
پایانـ
نویسنده
بانو......ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
*💐امشب شب وفات حضرت فاطمه بنی کلاب (جناب امالبنین)مادرحضرت ابالفضل العباس قمربنی هاشم است 🥀*
1⃣👈*چگونه به ام البنین مادر گرامی و گرانقدر ابالفضل العباس متوسل شویم؟*
✍* ((فردا۱۳ماه جمادی الثانی سالروز وفات حضرت ام البنین علیهاالسلام؛مادر گرامی حضرت ابوالفضل العباس است))*
*حضرت ام البنين عليهاالسلام از زنان بزرگواري است كه درگاهش پناهگاه بي كسان و نااميدان است. از اين رو، نزد مسلمانان و شيعيان و دل باختگان آل اللّه عليه السلام، منزلتي والا دارد و كرامت هايي از او نقل كرده اند كه به دو نمونه بسنده مي كنيم*
*1- آيت اللّه العظمي حاج سيّدمحمود حسيني شاهرودي رحمه الله مي فرمود: من در سختي ها، صد مرتبه صلوات براي مادر حضرت عباس عليه السلام جناب ام البنين عليهاالسلام ـ مي فرستم و حاجت مي گيرم*
*۲-آيت اللّه العظمي سيدمحمد شيرازي رحمه الله مي فرمود:*
*شخصي در عالم مكاشفه حضرت قمر بني هاشم عليه السلام را مي بيند و عرض مي كند: آقا من حاجتي دارم؛ به چه كسي متوسل شوم تا حاجتم روا شود؟ حضرت مي فرمايد: به مادرم ام البنين عليهاالسلام*
✅ *ان شاء الله با خواندن دو رکعت نماز {همانند نماز صبح} و اهداء ثواب آن به حضرت ام البنین و خواندن سوره یس و فرستادن حداقل صد صلوات(و البته اگر هزا صلوات بشود بهتر است) حاجات مادی و معنوی خودمان را از ام البنین سلام الله علیها بگیریم*
*✅زنانی که عذر شرعی دارند چون نمی توانند نماز بخوانند همان دو عمل دیگر را انجام دهند {خواندن سوره یس و فرستادن صد یا هزار مرتبه صلوات} هدیه به روح مطهر و منور ام البنین سلام الله علیها*
✅ *ان شاء الله که مورد شفاعت خاص آن بانوی بزرگوار در قیامت قرار بگیریم به برکت صلوات*
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
*التماس دعای فرج
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
❄️⛄️🌨⛄️❄️
*🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت اول)*
*💠مقدمه:*
*نوشتار حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آدمی در جهان آخرت است که با استفاده از آیات و روایات به تصویر ذهنی درآمدهاند و ان شاالله که منشأ تذکر و بیداری قرار گیرد.*
*🌻لازم به ذکر هست که ما از کتابی استفاده میکنیم که در آن از احادیث و روایات معتبر استفاده شده و مورد تایید عالم گرانقدر «آیت الله جعفر سبحانی» هم قرار و مورد استقبال قرار گرفته است...*
*✍قسمت اول:*
*🔴حالت احتضار:*
*🍂چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته و به شدت آزارم میداد. سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن حالت احتضار فراهم شد*.
*💥کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند. همسر، فرزندان، خویشان و برخی دوستان اطرافم را گرفته بعضی از آنها اشک در چشمهایشان حلقه بسته بود.*
*❄️چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. با خود اندیشیدم که عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هرچند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کردهام. فکرش به شدت آزارم میداد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم.*
*⚡️در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا میکشاند،*
*🍀 در قسمت پاها هیچگونه دردی احساس نمیکردم اما هرچه دستش به طرف بالا میآمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس میکردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود.*
*🌾تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی میکرد که احساس میکردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه درآید*.
*🍃عمویم که پیرمردی ریش سفید بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت: عمو جان شهادت را بگو...*
*🍂من میگویم و تو تکرار کن:*
*اشهد ان لااله الاالله و اشهد انّ محمداً رسول الله و انّ علیاً ولی الله و ... او را میدیدم و صدایش را میشنیدم*
*🔅لبهایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم یکباره هیکلهای سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتین را نگویم*
*💢✅ شنیده بودم شیاطین هنگام مرگ برای گرفتن ایمان تلاش میکنند اما هرگز گمان نمیکردم آنها در اغفال من توفیقی داشته باشند..*..
*✍ادامه دارد...*
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
♥️#نماز_شب🍃🌸
💠آیتالله شیخ جواد کربلائی میگوید:
🌺جناب آیتالله بهجت در جدیت در #نمازشب و گریه کردن در نیمههای شب مخصوصاً شبهای جمعه کوشا بودند یکی از علماء و مشاهیر به من فرمودند که: #شب_جمعه در مدرسه سید (رحمةاللهعلیه) در نجف اشرف در نیمه شب بنده شنیدم با صدای حزین و ناله و گریه در حالی که سر به سجده گذاشته بود مکرّراً به حق تعالی عرضه میداشت:
🌺«الهی و ربّی من لی غیرک، اسئله کشف ضری والنظر فی امری».🌺
🖤اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🖤
🏴 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها
4_5816402844349105380.mp3
3.54M
🎧 شور بسیار زیبا و شنیدنی
🎼 به جای اشک میچکه خون از چشام
🎤 حاج محمود کریمی
◾️وفات حضرت ام البنین(س)