eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی مانند رانندگی در يك دشت زيباست سعی كن از تک تک لحظاتش بهترين استفاده رو ببری چون در انتهای جاده تابلويی با اين عبارت نصب شده 🚫 دور زدن ممنوع 🚫 💕💜💕💜
❖ " زمان گذشت " ما خیلی 🍃🌷 چیزها به دست آوردیم و چیزهای با ارزش رو از دست دادیم! سادگی ها رو بوی عطر چای خونه‌یِ مادربزرگ رو! نعلبکی های گل دارِ شیک رو کاش زمان نمیگذشت..🍃🌷 💕💜💕💜
🧡 🔅 السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَياةِ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که یادت زنده کننده قلبها و ظهورت سر آغاز حیات طیبه است. 🌼🍃
🌸🍃 🌸امام علی (ع): کُلُّ یَومٍ لا یُعصَی اللَّهُ فیهِ فَهُوَ عِیدٌ هر روزی که در آن گناه نشود همان روز، روز عید است 🌸 📚نهج البلاغه حکمت ۴۲۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حدودا برای ۸ عدد گوشت چرخ کرده ۱۰۰ گرم سیب زمینی ۵ تا ۶ عدد پیاز ۱ عدد فلفل دلمه نصف عدد نمک و فلفل و زردچوبه به میزان لازم رب گوجه ۱ ق غ کره هم در صورت تمایل 1 ق غ پنیر پیتزا اختیاری مقداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاستا با مرغ و ریحون تقدیم به همه شما برای هر پرس: فیله (یا سینه) مرغ: ۸۰ گرم روغن زیتون: در کل ۵ قاشق غذا خوری پودر سیر: نصف قاشق چای‌خوری تخم گشنیز: ۱ قاشق چای‌خوری پاپریکا شیرین: ۱ قاشق چای‌خوری نمک فلفل سیاه قارچ: ۲ عدد متوسط ریحون تازه گوجه گیلاسی: حدود ۷ عدد پارمسان: ۲ قاشق غذاخوری پاستا: ۱۰۰ گرم (داخل آب‌جوش بپزه) نمک: ۱ قاشق چای‌خوری موقع پخت هر وقت خشک شد از آب پاستا (یکم) بریزید و حالش رو ببرید.
🥯‍ 🥖خيلى خوشمزه كه مى تونيد تو مهمونى ها و مجالس تولد آماده اش كنيد هم خوشمزه هم راحت و هم خيلى شيك 🥪مواد لازم ماكارونى پخته ٤ پيمانه(هر مدلى كه دوست داريد) تخم مرغ دوعدد ذرت نصف پيمانه گوشت چرخ شده ٢٠٠گرم پياز يك عدد متوسط سي كچاب نصف پيمانه پنير موزالا يا پيتزا يك پيمانه پنير پارمسان دو ق غ خ نمك و فلفل و اويشن به ميزان لازم 🍕ابتدا پياز رو نگينى خرد كنيد و تفت بديد تا طلايى بشه و بعد ادويه هارو اضافه كنيد و گوشت رو هم اضافه كنيد و تفت بديد ،ذرت رو بريزيد و سس رو هم اضافه كنيد و بعد بذاريد بپزه.. همه مواد رو با هم مخلوط كنيد و مواد گوشتى رو هم به موادتون اضافه كنيد و كاملا با هم مخلوط كنيد و توى قالب مافين بريزيد و توى فر كه با دماى ١٨٠ درجه گرم شده بذاريد تا روش طلايى و برشته بشه.... روى مافين هارو با جعفرى و سس تزيين كنيد.... .. مى تونيد بجاى گوشت از سوسيس و مرغ هم استفاده كنيد
اوریو برای سه نفر مواد لازم بیسکویت اوریو :240 گرم پنیر خامه ای : 100 گرم شکلات آشپزی نیمه شیرین ذوب شده :100 گرم طرز تهیه 9 عدد بیسکویت اوریو را له کنید برای اینکه بهتر خرد شوند در مخلوط کن بریزید. 36 بیسکویت باقیمانده را نیز خرد کرده و در یک کاسه متوسط بریزید. سپس پنیر خامه ای را اضافه کنید؛ و انقدر هم بزنید تا خوب قاطی شود.با این مخلوط 42 تا توپ گرد تقریباً به قطر یک 5/2 سانتیمتر درست کنید. حالا این توپها را در شکلات فرو برده و روی کاغذ روغنی قرار دهید(باقی شکلات را می توانید در دمای اتاق برای سری بعد نگه دارید).سپس از خرده های بیسکویت که کنار گذاشتید روی آن بپاشید و یا با شکلات های رنگی و شکلات ذوب شده سفید که به آن رنگ خوراکی اضافه شده تزیین کنید. آنها را تا زمانی که سفت شوند (تقریباً یک ساعت) در یخچال نگه دارید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️حمله هوشمندانه پوتین به غرب 🔻هر روز که از جنگ می‌گذرد، حقایق بیشتری آشکار می‌شود. اوایل این جنگ خیلی‌ها فکر می‌کردند این جنگ، حماقت بزرگ و تاریخی پوتین بوده است. اما حالا کم کم دنیا دارد متوجه فجایعی که در اکراین توسط آمریکایی‌ها و صهیونیست در حال وقوع بوده است، می‌شود و پوتین هر روز بیشتر دنیا را در بهت و حیرت فرو می‌برد. 🔻آزمایشگاه‌های بیولوژیک آمریکایی‌ها در مجاورت مرزهای روسیه که خطر آن‌ها از خطر آزمایشگاه‌های ووهان و ویروس کشنده کرونا به مراتب خطرناک‌تر بود، را دنیا خیلی خوب درک کرد و اکنون روسیه و پوتین در جایگاه نجات زمین قرار گرفته‌اند. 🔻روسیه همچنین دست رسانه‌های دروغ پرداز و پروپاگاندای رسانه‌ای غرب را در وارونه جلوه دادن حقایق برای جهانیان، رو کرد. اروپا بخصوص آلمان و فرانسه بازنده جنگ روسیه و اکراین هستند و انگلستان تلاش می‌کند این جنگ فرسایشی شود. چون نیازی به واردات انرژی از روسیه ندارد. 🔻آن‌ها خیلی دقیق و حساب شده، ضرر هزار میلیارد دلاری برگزید را که اروپایی‌ها به اقتصاد انگلستان تحمیل کردند، را جبران می‌کنند. اما اقدام احمقانه آلمان‌ها در ندادن مجوز برای انتقال گاز روسیه از طریق خط لوله نورد استریم و خود تحریمی آن‌ها در تاریخ ثبت خواهد شد. 🔻روسیه تمام هزینه‌های جنگ را از محل افزایش قیمت انرژی تامین می‌کند. روسیه توان ساختن سلاح از نفت را دارد، برخلاف محمدرضا شاه و ملک فیصل که هر دو قربانی سلاح‌سازی از نفت شدند. نقشه‌های شوم صهیونیسم جهانی امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست. 🔻آن‌ها با مهره‌چینی در سطوح عالی سیاسی اکراین و به کار گماردن یک یهودی در این کشور، کلیه اخطارهای روسیه را نادیده گرفتند، چرا که قرار نبود صهیونیست‌ها تاوان بدهند و این مردم اکراین بودند که بدترین تبعات این توطئه‌ها را دادند. 🔻دنیا دید که پناهندگان خاورمیانه و آفریقا با پناهندگان اروپایی فرق زیادی دارند و اروپایی‌ها به شدت نژادپرست هستند. دنیا دید که تمام قوانین دنیا دست‌آویز و در جهت منافع قدرت‌های صهیونیستی است. حتی عدم دخالت سیاست در ورزش. 🔻دنیا حقه‌های کثیف رسانه‌ای را در اکراین به خوبی مشاهده کرد. دنیا حمایت‌های غرب را به متحدان خود به سخره گرفت. دنیا معاهدات بی پایه و اساس که اکراین را فلج کرد، را به عینه دید. دنیا دید که غرب تلاش می‌کند هزینه برنامه‌های خود را از جیب سایر ملت‌ها بپردازد و بیچاره کشوری که وعده‌های آن‌ها را باور کند. 🔻تحریم روسیه غرب را دچار بحران کرد و بیشترین فشار را نه مردم روسیه، که مردم آمریکا، آلمان و فرانسه متحمل شدند. کشورهای عربی دیدند که حنای آمریکا اصلا رنگ ندارد و آن‌ها فقط منافع خودشان را در نظر می‌گیرند. آن‌ها متوجه شدند امنیت وارداتی نیست. به همین دلیل از ملاقات با مقامات آمریکایی خودداری کردند. 🔻دنیا متوجه شد که دیگر آمریکا توان پاسخگویی به تهدیدات علیه هم پیمانان خود را ندارد. مگر در کشورهای ضعیفی مثل عراق و افغانستان! ✍🏻مجید گودرزی سرباز واقعی باش مثل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕🎥مارمولک؛ از حلال دانستن خون سازندگان تا مخالفت حسن روحانی با پخش آن... فیلم سینمایی مارمولک پس از دو دهه حاشیه سرانجام از صدا و سیما پخش شد. مارمولک یکی از نوستالژیک‌ترین و محبوب‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران است که سال 1382 به کارگردانی کمال تبریزی ساخته شد و اکران آن با حواشی مختلفی همراه شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست! گاهی فرصت باهم بودن به اندازه یک پلک زدن است دوستان گلم بیائید ساده ترین چیز رو از هم دریغ نکنیم:" 💕❤️💕❤️
دل مَرنجان که زِ هَر دل🍂🌷 به خدا راهی هست هر که را هیچ به کَف نیست به دل آهی هست.. خواهی که شود، دل تو چون آئینه ده چیز برون کن از میان سینه حرص و دغل و بخل و حرام و غیبت بغض و حسد و کبر و ریا و کینه...🍂🌷 💕💗💕💗
🌺با ۵ روش انرژیهای منفی را از خود دورکنیم و به آرامش برسیم ... ۱- "دوست داشتن" سعی کنید همه را دوست داشته باشید، نفرت داشتن انرژی منفی دارد .. ۲- " بخشش " سعی کنید اشتباهات دیگران را ببخشید، حس انتقام انرژی منفی دارد .. ۳- " غیبت " همیشه خوبی دیگری را بگویید، بدگویی انرژی منفی دارد ... ۴- "صداقت و راستگویی" راست بگویید یا چیزی نگویید. دروغگویی انرژی منفی دارد ... ۵- "حق‌الناس " حق دیگران را ضایع نکنید، ضایع کردن حق دیگران انرژی منفی دارد. 💕❤️💕❤️
💖دل من می‌گویـد ، 🌿می‌شود در دل تلخی، عسل ناب چشید 🌿می‌شود زیبا دید 🌿می‌شود زیبا خواند 🌿می‌شود زیبا گفت 🌿شرط آن است که زیبایی را 🌿بنشانیم پسِ پنجرۀ دیدۀ خویش 🌿گره از گیسوی شب باز کنیم، 🌿و ببینیم سپیدیِ سحر ... 🌿بگشاییم در و پنجره را 🌿و به هـر رهگذری ، 🌿کز سر کوچۀ ما می‌ گذرد 💖بفرستیم به لبخنـد درود ... 🌸 امروزتون به رنــگ آرامش 💕💛💕💛
😍 ﺑﺎ ﭼﻮﺑﻬﺎﯼ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻗﺎﯾﻖ ﻭ ﮐﺸﺘﯽ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺖ. از همین حالا افکارت را نو کن تا موفق شوی. 💕🧡💕🧡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان جدید👇👇
🍃 یڪےازچشمانم رامیبندم وباچشم دیگردرچهارچوب ڪوچڪ پشت دوربین عڪاسےام دقیق میشوم... هاله لبخندلبهایم رامیپوشاند؛سوژه ام راپیدا ڪردم❣ پسری باپیرهن شونیزسرمه ای ڪه یڪ چفیه مشڪےنیمےازبخش یقه وشانه اش راپوشانده. شلوارپارچه ای مشڪےویڪ ڪتاب قطوروبه ظاهرسنگین ڪه دردست داشت حتم داشتم مورد مناسبـےبرای صفحه اول نشریه مان باموضوع"تاثیرطلاب ودانشجودرجامعه"خواهدبود❣ صدامیزنم:ببخشید آقا❢یڪ لحظه... عڪس العملـےنشان نمیدهےوهمانطورسربه زیربه جلوپیش میروی. باچندقدم بلند وسریع دنبالت مےآیم ودوباره صدامیزنم: ببخشیییید...ببخشیدباشمام❢ 🍃 باتردید مڪث میڪنے،مےایستےوسمت من سرمےگردانےاماهنوزنگاهت به زیراست آهسته میگویی: _ بله؟؟..بفرمایید❢ دوربین رادر دستم تنظیم میڪنم.. _ یڪ لحظه به اینجا نگاه ڪنید(وبه لنز اشاره میڪنم) نگاهت هنوز زمین رامیڪاود❢ _ ولـے....برای چه ڪاری؟ _ برای ڪارفرهنگے❢ عڪس شماروی نشریه مامیاد. _ خب چرا ازجمع بچه ها نمیندازید..؟چراانفرادی؟ بارندی جواب میدهم: _ بین جمع، شما،طلبه جذاب تری بودید❢ چشمهای به زیرت گرد وچهره ات درهم میشود. زیرلب آهسته چیزی میگویی ڪه دربین آن جملات"لاالله الا الله"رابخوبـےمیشنوم. سرمیگردانـےوبه سرعت دور میشوی،من مات تابه خود بجنبم تووارد ساختمان حوزه میشوی.. سوژه_عکاسی_ام_فرارکرد😐 باحرص شالم رامرتب وزیرلب زمزمه میڪنم: چقدر بـےادب بود😒 🍃 یڪ برخورد ڪوتاه وتنهاچیزی ڪه در ذهنم ازتو ماند،یڪ چهره جدی،مو و محاسن تیره بود..❣ 🍃 ... . نویسنده: میم_سادات_هاشمی 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_عاشقانه_مذهبی1 🍃 یڪےازچشمانم رامیبندم وباچشم دیگردرچهارچوب ڪوچڪ پشت دوربین عڪاسےام دقیق میشوم
🍃 روی پله بیرون ازمحوطه حوزه میشینم وافرادی ڪه اطرافم پرسه میزنندرارصد میڪنم❢ ساعتـےاست ڪه ازظهرمیگذردوهوا بشدت گرم است. جلوی پایم قوطی فلزی افتاده ڪه هرزگاهےبااشاره پاتڪانش میدهم تاسرگرم شوم❢ تقریبا ازهمه چیزوهمه ڪس عڪس گرفته ام فقط مانده... _ هنوز طلبه جذابتون رو پیدا نڪردید؟❣❣😒 رومیگردانم سمت صدای مردانه اشنایی ڪه باحالت تمسخرجمله ای راپرانده بود❣ 🍃 همان چهره جدی و پوشش ساده چفیه،ڪوله ڪه باعث میشد بقول یکی ازدوستانم نوربالابزنه. _ چطورمگه؟❣...مفتشـے..؟😒 اخم میڪنے،نگاهت رابه همان قوطےفلزی مقابل من میدوزی❣ _ نعخیر خانوم!!..نه مفتشم نه عادت به دخالت دارم اونم تو ڪار یه نامحرم...ولـے..😠 _ ولےچے؟....دخالت نڪنید دیگه❢...وگرنه یهو خدامیندازتتون توجهنما😁 🍃 _ عجب❢...خواهرمن حضور شمااینجاهمون جهنم ناخواسته اس❢ عصبـےبلندمیشوم...😠 _ ببینید مثلا برادر!خیلی دارید ازحدتون جلومیزنید!تاڪےقصدبه بےاحترامی دارید!!! _ بےاحترامی نیست!...یڪ هفتس مدام توی این محوطه میچرخید❢اینجا محیط مردونس _ نیومدم توڪه😠....جلو درم😒 _ اها!یعنی اقایون جلوی درنمیان؟...یهوبه قوه الهےازڪلاس طی الارض میڪنن به منزلشون؟..یاشایدم رفقا یادگرفتن پروازڪنن ومابـےخبریم؟😐😕 🍃 نمیدانم چرا خنده ام میگیرد و سڪوت میڪنم... نفس عمیقی میڪشےوشمرده شمرده ادامه میدهی: _ صلاح نیست اینجا باشید!... بهتره تمومش ڪنید و برید. _ نخوام برم؟؟؟؟؟ _ الله اڪبرا...اگرنرید... صدایی بین حرفش میپرد: _ بابا ... رفتی یه تذکر بدیا!چه خبرته داداش! نگاه میڪنم،پسری باقدمتوسط وپوششی مثل تو ساده. حتمن رفیقت است.عین خودت پررو!! بی معطلےزیرلب یاعلی میگویی وبازهم دورمیشوی.. یڪ چیز دلم راتڪان میدهد.. .. 🍃 نویسنده : میم_سادات_هاشمی 🍃 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_عاشقانه_مذهبی2 🍃 روی پله بیرون ازمحوطه حوزه میشینم وافرادی ڪه اطرافم پرسه میزنندرارصد میڪنم❢
به دیوارتڪیه میدهم ونگاهم رابه درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم...😊 چندسال است ڪه شاهدرفت وآمدهایـے؟❢استادشدن چندنفررا به چشم دل دیده ای؟..تو هم طلبه_هارادوست_داری؟❤ بـےاراده لبخند میزنم❢به یادچندتذڪرتو...چهارروز است ڪه پیدایت نیست.😔 دوڪلمه اخرت ڪه به حالت تهدیددرگوشم میپیچد ... اگرنرید.. خب اگر نروم چـے؟❢😐 چرادوستت مثل خروس بـےمحل بین حرفت پرید و...😒 دستـےازپشت روی شانه ام قرارمیگیرد!ازجامیپرم وبرمیگردم... یڪ غریبه درقاب چادر. بایڪ تبسم وصدایـےارام... _ سلام گلم❣..ترسیدی؟ باتردیدجواب میدهم _سلام❣...بفرمایید..؟ _ مزاحم نیستم؟..یه عرض ڪوچولوداشتم. شانه ام راعقب میڪشم ... _ ببخشیدبجانیاوردم..!! لبخندش عمیق ترمیشود.. _ من؟؟!....خواهرِ مفتشم😊 🍃🍃🍃🍃 یڪ لحظه به خودم آمدم و دیدم چندساعت است ڪه مقابلم نشسته وصحبت میڪند: _ برادرم منوفرستادتااول ازت معذرت خواهـےڪنم خانومے❣اگربدحرف زده....درڪل حلالش ڪنے. بعدهم دیگه نمیخواست تذڪردهنده باشه! بابت این دوباری ڪه باتوبحث ڪرده خیلےتوخودش بود. هـےراه میرفت میگفت:اخه بنده خدا به تو چه ڪه رفتـےبانامحرم دهن به دهن گذاشتـے!... این چهارپنج روزم رفته بقول خودش ادم شه!... _ ادم شه؟؟؟...ڪجارفته؟؟؟😕 _ اوهوم...ڪارهمیشگے! وقتـےخطایـےمیڪنه بدون اینڪه لباسےغذایـے،چیزی برداره. قران،مفاتیح و سجادش رو میزاره توی یه ساڪ دستـےڪوچیڪومیره... _ خب ڪجا میره!!؟ _ نمیدونم! ...ولـےوقتـےمیاد خیلـےلاغره...! یجورایـے توبه میڪنه😊 باچشمانـےگرد به لبهای خواهرت خیره میشوم... _ توبه ڪنه؟؟؟؟...مگه...مگه اشتباه ازیشون بوده؟... چیزی نمیگوید. صحبت رامیڪشاند به جمله آخر.... _ فقط حلالش ڪن!...علاقه ات به طلبه هارم تحسین میڪرد!... علی_اکبر_غیرتیه... اینم بزار پای همینش سیدعلی_اکبر... همنام پسرِ اربابــے....هرروز برایم عجیب ترمیشوی... تومتفاوتـےیا...من_اینطورتورامیبینم؟ 🍃🍃🍃🍃 ڪارنشریه به خوبـےتمام شدودوستےمن بافاطمه سادات خواهرتوشروع❣❤ آنقدرمهربان،صبوروآرام بودڪه براحتـےمیشداورا دوست داشت. حرفهایش راجب تومراهرروزڪنجڪاوترمیڪرد. همین حرفهابه رفت وآمدهایم سمت حوزه مهر پایان زد. گاهاتماس تلفنـےداشتیم وبعضـےوقتهاهم بیرون میرفتیم تابشودسوژه جدیدعڪسهای من... چادرش جلوه خاصی داشت درڪادرتصاویر. ڪم ڪم متوجه شدم خانواده نسبتاپرجمعیتـےهستید. علـےاکبر،سجاد،علـےاصغر،فاطمه وزینب بامادروپدرعزیزی ڪه درچندبرخوردڪوتاه توانسته بودم ازنزدیڪ ببینمشان. تو برادربزرگتری ومابقی طبق نامشان ازتوڪوچڪتر.... نام پدرت حسین ومادرت زهرا❣ حتـےاین چینش اسمهابرایم عجیب بود. تورادیگرندیدم وفقط چندجمله ای بود ڪه فاطمه گاهی بین حرفهایش ازتو میگفت. دوستـےماروز به روز محڪم ترمیشدودراین فاصله خبراردوی راهیان_نورت به گوشم رسید... 🍃🍃🍃🍃 ... ارید نویسنده: میم_سادات_هاشمی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_عاشقانه_مذهبی3 به دیوارتڪیه میدهم ونگاهم رابه درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم...😊 چندسال اس
_ فاطمه سادات؟ _ جانم؟.. _ توام میری؟❣... _ ڪجا؟ _ اممم...باداداشت.راهیان نور؟... _ اره!ماچندساله ڪه میریم. بادودلـے وڪمےمِن.و.مِن میگویم: _ میشه منم بیام؟ چشمانش برق میزند... _ دوست داری بیای؟😏 _ عاوره...خیلـ😔ــے... _چراڪه نشه!..فقط ... گوشه چادرش رامیڪشم... _ فقط چی؟ نگاه معناداری به سرتاپایم میڪند.. _ بایدچادرسرڪنـے.😊 سرڪج میڪنم،ابروبالا میندازم.. _ مگه حجابم بده؟؟؟😒 _ نه!ڪےگفته بده؟!...اماجایـےڪه مامیریم حرمت خاصـےداره! دراصل رفتن اونهابخاطرهمین سیاهـےبوده...حفظ این❣ وڪناری ازچادرش رابادست سمتم میگیرد 🍃🍃🍃🍃 دوست داشتم هرطورشده همراهشان شوم.حال وهوایشان رادوست داشتم. زندگـےشان بوی غریب وآشنایـےازمحبت میداد🌹💞 محبتـےڪه من درزندگـےام دنبالش میگشم؛حالا اینجاست...دربین همین افراد. قرارشد دراین سفربشوم عڪاس اختصاصـےخواهروبرادری ڪه مهرشان عجیب به دلم نشسته بود❣ تصمیمم راگرفتم... . نگاهت مےڪنم پیرهن سفیدباچاپ چهره شهیدهمت،زنجیروپلاڪ،سربندیازهراویڪ تسبیح سبزشفاف پیچیده شده به دورمچ دستت.چقدرساده ای❣ومن به تازگےسادگـےرادوست دارم❣❣ قراربودبه منزل شمابیایم تاسه تایـےبه محل حرڪت ڪاروان برویم. فاطمه سادات میگفت:ممڪن است راه رابلدنباشم. وحالااینجاایستاده ام ڪنارحوض آبـےحیاط ڪوچڪتان وتوپشت بمن ایستاده ای. به تصویرلرزان خودم درآب نگاه میڪنم. مےآید...این رادیشب پدرم وقتےفهمیدچه تصمیمےگرفته ام بمن گفت. صدای فاطمه رشته افڪارم راپاره میڪند. 🌹🌹🌹🌹 _ ریحانه؟❣...ریحان؟....الو❣❣😐 نگاهش میڪنم. _ ڪجایـے؟❣...😐 _ همینجا❣....چه خوشتیپ ڪردی❣تڪ خور😒(و به چفیه وسربندش اشاره میڪنم) میخندد... _ خب توام میووردی مینداختـےدورگردنت❣ به حالت دلخورلبهایم راڪج میڪنم... _ ای بدجنس نداشتم!!..دیگه چفیه ندارید؟ مڪث میڪند.. _ اممم نه!...همین یدونس! تامےآیم دوباره غربزنم صدای قدمهایت راپشت سرم میشنوم... _ فاطمه سادات؟؟ _ جونم داداش؟؟!!.. _ بیا اینجا.... 🌹🌹🌹🌹 فاطمه ببخشیدڪوتاهےمیگویدوسمت تو باچندقدم بلندتقریبامیدود. توبخاطرقدبلندت مجبورمیشوی سرخم ڪنـے،درگوش خواهرت چیزی میگویـےوبلافاصله چفیه ات راازساڪ دستےات بیرون میڪشےودستش میدهے.. فاطمه لبخندی ازرضایت میزندوسمتم مےآید😊 _ بیا!!.... (وچفیه رادورگردنم میندازد،متعجب نگاهش میڪنم) _ این چیه؟؟😐 _ شلواره😒!معلوم نیس؟؟😁 _ هرهرهر!....جدی پرسیدم!مگه برای اقاعلےنیست!؟ _ چرا!...امامیگه فعلا نمیخوادبندازه. یڪ چیزدردلم فرومیریزد،زیرچشمےنگاهت میڪنم،مشغول چڪ کردن وسایل هستی. _ ازشون خیلـےتشڪرڪن! _ باعشه خانوم تعارفـے.(وبعدباصدای بلند میگوید)..علـےاڪبر!!...ریحانه میگه خیلـےباحالـے!!😁 وتولبخندمیزنـے❣میدانـےاین حرف من نیست.بااین حال سرڪج میڪنےوجواب میدهی: _ خواهش میڪنم! 🌹🌹🌹🌹 احساس ارامش میڪنم درست روی شانه هایم... نمیدانم ازچیست! از یا... 🌹 ... . نویسنده: بامــــاهمـــراه باشــید🌹
♦او یک فرشته بود.. ❣حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. ❣نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد "فرشته" باشد؟ چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود، "کودکی خوش چهره و معصوم" را پیدا نمود و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند. ❣"نقاش" به جاهای بسیاری می رفت، تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هر چند اشتباهی نمودہ بودند. ❣سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد، پس از چهل سال که "حاکم" احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت: هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود. ❣نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شهر یافت. ❣از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند، او هم قبول نمود،متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟ ❣گفت:من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی! امروز اعمالم مرا به "شیطان" تبدیل نموده... ♦"داستانی بسیار تامل بر انگیز است." ❣"خداوند" همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید، این ماییم که با اعمال ناشایست قدر خود را نمی دانیم و خود را به شیطان مبدل می کنیم. 💕🧡💕🧡