eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
در "هیاهوی زندگی" دریافتم چه بسیار دویدن‌ها که🍃 فقط پاهایم را از من گرفت🌸 در حالی که گویی "ایستاده" بودم ... چه بسیار "غصه‌ها" که فقط باعث سپیدی موهایم شد در حالی که "قصه‌ای" کودکانه بیش نبود ... دریافتم ، کسی هست که اگر بخواهد "می‌شود" و اگر نخواهد "نمی‌شود" به همین سادگی ... کاش نه می‌دویدم 🍃 و "نه غصه می‌خوردم"...🌸 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ 🍁🍂🍁🍂
♻️ راز عجیب زیلوی آبی رنگ حسینیه و بیت رهبر انقلاب 🔰 علی قنبرلو فرزند شهید قنبرلو در صفحه اینستاگرام خود نوشته است: به همراه عزیزی رفته بودیم موزه عبرت کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک. همین طور که طبقات را به دنبال راهنما می‌گشتیم یک لحظه مسیر را گم کردیم. کف سلّولی که رهبر انقلاب در آخرین بازداشت از سری دستگیری‌ها و زندانی شدن‌هایشان به مدت هشت ماه در آنجا به صورت انفرادی زندانی بودند به وسیله رنگ و رو رفته‌ی آبی رنگی پوشیده شده که در حسینیه امام خمینی (ره) و در تصاویر سخنرانی‌های رهبری همیشه دیده می‌شود و دقیقاً همان طرح و همان رنگ. چند دقیقه‌ای را جلوی درب آهنی بازداشتگاه ایستاده و چشم به کف سلّول دوخته و افسوس می‌خوردم که چرا تا به حال متوجه این قضیه نشده بودم. خیلی‌ها فکر می‌کنند این نشان‌دهنده ساده‌زیستی حضرت آقاست که روی فرش سخنرانی نمی‌کنند و نماز نمی‌خوانند. ولی من فکر می‌کنم حضرت آقا با این کار نمی‌خواهند گذشته را فراموش کنند و این ، سدّ محکمی در برابر وسوسه‌های شیطان در خصوص قدرت و بزرگی جایگاه برای ایشان هست. خون‌هایی که به ناحق و با شکنجه ساواک روی این قالی‌های آبی رنگ ریخته شده تا انقلاب، انقلاب شود و به امثال ما برسد. 🔻وقتی این موضوع را با مسئول موزه مطرح کردم گفت: اولین نفری هستی که متوجّه شدی و تا به امروز کسی متوجّه این شباهت نشده بود و اگر هم بوده مطرح نکرده. منبع:کانال حمید رسایی
❖ داستان واقعی 🌺🍃 کسی که دنیایش را بخاطر آخرتش فداکرد !! 🌼🍃چندی قبل دعوتگر مشهور و تاجرو میلیونرجوان استرالیایی علی بنات (Ali banat) بعد از تحمل سه سال بیماری سرطان از دنیا رفت... 🌼🍃ولی درس بزرگی به همگان داد او پس از تشخیص سرطان بجای اندوه و غصه خوردن آستین بالا زد و فرصت های مانده را غنیمتی برای ساختن زندگی ابدیش دانست . میگوید؛ به قبرستان رفتم،چشمم به قبر جوانیکه تازه از بیماری سرطان جان داده بود افتاد، به فکر خودم افتادم که نوبت من چه وقت میرسد،فکر کردم چه چیزی اینجا به درد بخور است:پدر،مادر،برادر وثروت!دیدم هیچکدام اینها ، جز اعمال خود شخص و صدقه جاریه که بدردش میخورد و به او میرسد... 🌼🍃این جوان دلسوز و مومن بنیانگذار موسسه خیریه MATW هست که بیش از هزار بیوه زنان ویتیم را سراسر دول اسلامی پوشش میدهد.. و مساجد زیادی حتی در آفریقا بنا کرد.. و همچنین چاه‌های زیادی حفر کرد.. و قبرستانی برای مسلمانان ساخت.. و کارهای خیر بیشماری که خدا خودش میداند.. 🌼🍃و در کنار این کارهای خیرش ایشون دعوتگری فعال در فضای مجازی و علی الخصوص در یوتیوب بود که مردم را بسوی اسلام دعوت میکرد.. 🌼🍃وقتی خداوند بنده ای را دوست داشته باشد او را به کارهای خیر موفق میکند.. 🌼🍃سبحان الله او اکنون به دیدار پروردگارش شتافته با اینکه صاحب اموال وثروت بود ولی خودش را نباخت.. بلکه دنیایش رابه آخرتش فروخت و اکنون نتیجه این تجارت بزرگش را می بیند ...ان شاءالله ❣خداوند رحمتش را شامل او کند... آمین 🌼🍃علی بنات بعد از مرگش میراث های ارزشمندی را بعنوان صدقه جاریه از خود به یادگار گذاشت... ، ❣سوال؟؟؟؟؟؟ 🌼🍃ما چه کردیم برای آخرتمان ❣آیا عملی که از ما به یادگار بماند انجام داده ایم... 🌼🍃حتما که نباید از خود نهادهای بزرگ خیریه به ارث بگذاریم، کافیست حتی در زندگی یک شخص تاثیرگذار باشیم... ❣و اکنون چقدر فرصت برایمان مانده ....آیا کسی می داند 🍁🍂🍁🍂
دوازده نشانه بیداری و سرزندگی روح ۱. لذت بردن از هر لحظه زندگی. ۲. شکرگزاری و قدردانی از آفریدگار در هر فرصتی. ۳. داشتن لبخندهای غیر ارادی. ۴. احساس پیوستگی با دیگر موجودات و طبیعت. ۵. عدم علاقه به هرگونه قضاوت در مورد دیگران. ۶. عدم علاقه به هرگونه قضاوت در مورد خودتان. ۷. عدم توانایی برای هرگونه نگرانی و دلواپسی. ۸. عدم علاقه به هرگونه درگیری. ۹. عدم علاقه به اینکه به کارهای دیگران فکر کنید و یا دلایل آن را بررسی کنید. ۱۰. تمایل زیاد به اینکه اجازه دهید زندگی خودش مسیرش را طی کند به جای اینکه مسیر آن را مشخص و تعیین کنید. ١١. تمایل به اینکه به طور همزمان تصمیم بگیرید و عمل کنید ، به جای اینکه به تجربیات و ترس های گذشته خود رجوع کنید. ١٢. دستیابی به نیروی عشق ورزیدن به دیگران، بدون انتظار 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ تلنگر ⬅️ ﺧﻴﻠﯽ ﻭﻗﺖ‌ﻫﺎ ﺣﻖ ﺁﺩﻣﻮ ﻧﺎﺣﻖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ، ﺍﺫﻳﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ، ﺍﻟﮑﯽ ﺗﻬﻤﺖ ﻣﯽ‌ﺯﻧﻦ، ﺑﺮﺍﺕ ﭘﺎﭘﻮﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ، ﻣﺪﺭﮎ ﺳﺎﺯﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺣﻘﺖ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﯽ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ ﺣﻘﺖ ﺿﺎﻳﻊ ﺷﺪﻩ. ⬅️ ﺍﻳﻦ ﻭﻗﺖ‌ﻫﺎ ﻳﻪ ﺁﻳﻪ ﻣﻴﺎﺩ ﺳﺮﺍﻏﺖ، ﺍﺯﺕ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻮﻧﻴﺶ، ﻧﺠﺎﺗﺖ ﻣﯽ‌ﺩﻩ، ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺳﻮﺯ ﻧﺪﺍﺭﻩ. ⬅️ ﻟﺎ ﺗَﺤْﺰَﻥْ ﺇِﻥ ﺍﻟﻠﻪَ ﻣَﻌَﻨﺎ ( ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ، ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ) ( ﺁﻳﻪ ۴۰ سوره ﺗﻮﺑﻪ) 🍁🍂🍁🍂
تا حالا فکر کردین که چرا دور حوض ها اغلب شمعدون میزارن شمعدونی نماد زندگی و سازگاریه. گیاه قشنگی که سختی، سرما و آفتاب سوزان رو تاب میاره، با همه‌شون می‌جنگه و ته همه این سختی‌ها باز هم گل می‌ده و نشون می‌ده اونی که می‌مونه زندگیه و سیاهی هرچقدر هم زورش زیاد باشه نمی‌تونه حریفش بشه. مثل شمعدونی باشیم☘️🌺
خطرناک ترین جمله دنیا: " من همینم که هستم "! در این جمله میتوانیم غرور ،لجاجت خودخواهی ،درجا زدن و به تدریج راندن آدم ها از اطراف خود را حس کنیم پس..........👆.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زیباترین عمامه بوسی 🔹زیباترین عمامه بوسی مربوط به جبهه‌های مقاومت و زمانی است که سردار سلیمانی عمامه‌ی شهید مدافع حرم شیخ مصطفی خلیلی بلوطکی را می‌بوسد. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃یک روش ساده و شیرین برای پاک شدن گناهان ... بشنوید ... خداوندا سپاس از اینکه ما را به دین اسلام عزیز هدایت فرمودی 🍃❤️🍃🕊🍃❤️.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ چیزی به من نمی‌رسه مگر اینکه تو مقدر کرده باشی مهربان خدای من....😔❤️ .
✨﷽✨ 🌸 جایگاه پدر و مادر جایگاه پدر و مادر در قرآن و روایات، بسیار والا معرفی شده است، به طوری که احترام و تعظیم به آنان در کنار پرستش خدای یگانه مطرح گردیده است. و بیاد داشته باشیم که انسان نباید کمترین بی احترامی را نثار والدین خود کند، زیرا با یک آه والدین زندگی انسان به پایین ترین منزلت ها کشیده می شود. 📖 قرآن کریم: از روی محبت و مهربانی، بال فروتنی را برای پدرو مادرت فرود آور. 📚 اسراء: آیه ۲۴
🔴ترک مطلق گناهان... 🍃آیت الله حق شناس : توصیه می کردند که ترک گناه را با ترک کردن گناهان زبان آغاز کنید و ابتدا با ترک مطلق غیبت کردن ... 🍁🍂🍁🍂
🌱 ببینید پاکی عزت نفس میاره اعتماد به نفس میاره خودباوری میاره و... اینا کم چیزی نیستا 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧆دست ‌پیچ کرمانشاهی مقوی و خوشمزه🧆 🍛مواد لازم برای ۵ تا ۶ نفر🍣 نخود پخته و له شده – ۵ لیوان و نیم گوشت دو بار چرخ شده – ۶۰۰ گرم تخم مرغ – ۲ عدد پیاز رنده شده – یک عدد بزرگ آرد نخودچی – ۲ قاشق سوپ‌خوری نمک، فلفل، زردچوبه و آویشن – به میزان لازم روغن – به میزان لازم آب لیمو – ۲ قاشق غذاخوری رب گوجه – ۲ قاشق غذاخوری مواد لازم برای داخل : مغز گردو، کشمش، پیاز داغ و برگه آلو – به میزان لازم 🍲🍲🍲 طرز تهیه🍴 ۱. ابتدا مواد دست پیچ را با هم مخلوط کنید. ۲. گوشت چرخ کرده را با پیاز رنده شده، تخم مرغ، نخود پخته و له شده ، آرد نخود چی و مقداری نمک و فلفل با هم مخلوط کنید و خوب ورز دهید. ۳. مایه گوشت را در دستتان به صورت لوله‌ای فرم دهید و مقداری از مواد داخل دست پیچ را داخل آن قرار دهید. ۴. سپس دست پیچ های آماده شده را داخل ماهیتابه‌ای گود بچینید. ۵. داخل ماهیتابه، نصف لیوان آب، آب لیمو، رب گوجه فرنگی و مقداری نمک ، فلفل و آویشن اضافه کنید و روی حرارت قرار دهید و در تابه را ببندید تا به مدت یک ربع مواد گوشت پخته شوند. ۶. دست پیچ‌های پخته شده را با ترشی یا هر چیز دیگری که دوست داشتید سرو کنید. .
💫 باسلوق گردو سنتی و خوشمزه باسلوق_خونگی باسلوق_گردویی . طرز تهيه : یک پیمانه ارد رو با یک و نیم پیمانه شیره انگور و یک قاشق غ نشاسته هم میزنیم تا گلوله ی اردی باقی نمونه یک ق م دارچین و رازیانه هم اضافه میکنیم . بعد دو برابر اب میریزیم و هم میزنیم و روی حرارات ملایم میزاریم و مدام هم میزنیم تا غلیظ تر بشه و شروع کنه از وسط قل بزنه حالا از حرارت برمیداریم و تسبیح های باسلوق که گردوهای که با نخ و سوزن تمیز بهم وصل کردیم رو داخل شیره میزنیم و در میاریم اویزون میکنیم تا یک ربع بعد دوباره داخل مواد میزنیم و میزاریم خشک بشه دو روز تا شش روز بستگی به میزان خشکی که دوست دارید برش بزنید و جای خشک یا داخل فریزر نگه داری کنید . .
🌸🍃 هندونه رو به شکل مثلث برش بزنید و به چوب بستنی بزنید هم خوشگله و هم راحت میشه خورد 🍉🍉 🎀 🌸 🎀 🍥🍥 🍓🍓
پیش از مصرف  شما می‌توانید لبو، هویج، پیاز، کرفس و سبزیجات زیادی را به این روش مزه‌دار کنید تا هنگام پخت بهترین طعم را از آنها دریافت کنید. به‌طور مثال برای درست کردن ترشی پیاز، کافیست پیاز قرمز را پس از پوست کندن و شستن، خشک کنید. سپس به صورت خلالی برش دهید. سرکه سفید یا سرکه سیب را در شیشه بریزید. مقدار کمی شکر اضافه کنید تا ترشی زننده سرکه را بگیرد و طعم آن را متعادل کند. در آخر کمی نمک اضافه کنید و پیاز را در آن بریزید. از این ترکیب برای پخت غذا یا به عنوان چاشنی در کنار غذا می‌توانید استفاده کنید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 40 🚫 توی این آزمایش بیشتر بچه ها گوش نمیدن و شیرینی ها رو میخورن!
41 🔴⭕️موسیقی⭕️🔴 ⚠️ یکی از کارایی که شدیداً باعث ضعیف شدن اراده انسان میشه؛↓ 👈گوش دادنِ زیاد به هست✔️ 🔻آدم هایی رو که از سرِ لذّت موسیقی گوش میدن مقایسه کنید با آدم هایی که موسیقی گوش نمیدن... 🔵 البته اونایی که موسیقی گوش نمیدن ، این موسیقی گوش ندادنشون باید از "روی حساب و کتاب" باشه👌 💢نه اینکه طرف موسیقی گوش نمیده اما عوضش توی یه هواپرستی دیگه تا آخرش رو میره!....‼️😒
پروانه های وصال
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق رمــــــــــان #طـــــعم_سیبــــ به قلم⇦⇦🌹 #مریم_سرخه_ای
رمــــــــــان به قلم⇦⇦🌹 🌹 قسمــٺــــ بیست و یڪم: اول: حالم خیلی بد بود...در حیاطو باز کردم در حالی که چشمام سیاهی می رفت...رفتم داخل حیاط...چادرمو در آوردم و کیفمو گذاشتم گوشه ی باغچه...و خودم نشستم کنار حوض... شیر آبو باز کردم و سرم رو بردم زیر آب...تا جایی که تموم لباس هام خیس شد...آب یخ بود... ولی حالم اومد سرجاش...گوشه ی حیاطمون یه تخت سنتی متوسطی داشتیم رفتم روی اون دراز کشیدم و چشمامو بستم نفس هام به شماره افتاده بود... دیگه اشکی نمی ریختم.هم اشک هام خشک شده بود هم خودم دلم نمیخواست باز اشکی بریزم... حال عجیبی داشتم... حدود یک ربعی روی تخت دراز کشیده بودم که مادربزرگ اومد داخل حیاط با تعجب گفت: -این جا چیکار میکنی مادر؟؟؟کی اومدی!!!! جوابی به مادربزرگ ندادم... اومد طرفم و گفت: -چرا لباس هات خیسه؟بارونم که نیومده!کجا بودی!؟ نفس عمیقی کشیدم و باز هم جواب ندادم... مادربزرگ اومد بالای سرم...دستشو گذاشت دو طرف صورتم و محکم تکونم داد... من_:آ...آ...آ...إإإإ...مامان جون چیکار میکنی😄... -دختر چرا جواب نمیدی فکر کردم مردی!!! -یه خدانکنه ای یه دوراز جونی... -چرا لباسات خیسه... -هیچی گرمم بود با شیر حوض دوش گرفتم... -آدم با شیر حوض دوش میگیره؟؟؟ -خب ببخشیییید... بعد هم لبخند تلخی زدم و رفتم داخل خونه یه راست وارد اتاق شدم لباس هام که خیس بود...در آوردم و لباس های راحتی تنم کردم...باز هم پناه بردم به خواب... دراز کشیدم روی تخت...گوشیمو گرفتم دستم خیلی وقت بود که نتم رو روشن نکرده بودم دستمو بردم سمت بالای گوشی و منوی گوشی رو کشیدم پایین و نتم رو روشن کردم... هجوم پیام ها بود به طرف تلگرامم!!! حدود نیم ساعتی پای گوشی نشستم و بعد هم بدون گذاشتن آلارم برای بیدار شدن خوابیدم... چون هیچ برنامه ای نداشتم! برام مهم نبود که چقد بخوابم... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 ❣ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق رمــــــــــان #طعـــــم_سیبـــ به قلم⇦⇦🌹 #مریم_سرخه_ای 🌹
رمــــــــــان به قلم⇦⇦ 🌹🌹 قسمٺـــــ بیست و یڪم: دوم: ساعت حدود دو نصفه شب بود که از خواب پریدم...بلند شدم و روی گوشه ی تخت نشستم به گوشه ی دیوار خیره شدم... خواب عجیبی دیدم... خواب دیدم علی روبه روی من ایستاده و منو نگاه میکنه...دستش یه گل پرپر شده بود...ولی وقتی من رفتم طرفش اون گل توی دستش داشت جون میگرفت...که یهو یه نفر اومد و مادوتارو از هم جدا کرد... نفهمیدم معنی این خواب چی بود... ولی به نظر می رسید که اون یه نفر که مارو از هم جدا کرد آشنا باشه دستمو کشیدم توی موهام و بلند شدم رفت سمت شیر آب... شیرو باز کردم کف دستم رو پر از آب کردم و ریختم روی صورتم... بعد هم نشستم روی زمین و سرم رو گذاشتم روی زانوهام... باید فراموش کنم اینجوری نمیشه اینجوری داغون میشم باید زندگیمو بسازم...دیگه همه چیز تموم شده... خونه ی علی اینا هم که فروش رفت... خودشون هم که شهرستانن... اون هم بیخیال من شده ... باید فراموش کنم... از همین حالا شروع میکنم... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 ❣ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‌#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق رمــــــــــان #طعـــــم_سیبـــ به قلم⇦⇦ 🌹#مریم_سرخه_ای🌹
رمــــــــــان به قلم‌⇦⇦ 🌹 🌹 قسمٺـــــ بیستـ و دوم: اول: ❣❣❣❣❣❣❣❣ ❣❣❣❣❣❣❣❣ صبح حدود ساعت 9 با سرو صدای عجیبی از خواب بلند شدم دستانو کشیدم روی چشمام و بعد هم با کش و قوسی که به بدنم دادم از روی تخت پاشدم... از اتاق رفتم بیرون تا ببینم سرو صدای چیه... دیدم در خونه بازه و مادر بزرگ حیاطه چشممو باز ریز کردم و... سعی کردم ببینم کی تو حیاط پیش مادر بزرگه... بیشتر که دقت کردم یک دفعه جیغم رفت هوا... دوویدم سمت حیاط و دوباره جیغ زدم... مامان و بابا و داداشم از سفر برگشته بودن... پریدم بغل مامانم انقدر دلم براش تنگ شده بود که حد نداشت... برادرم هم تا منو دید دووید اومد سمتم و کلی بوسم کرد... پدرم هم وقتی داشت وسایل هارو می آورد داخل حیاط پریدم طرفش و محکم بغلش کردم... کلی سلام علیک گرم و احوال پرسی بینمون ردوبدل شد... امیرحسین(برادرم)اونقدر که دلش برام تنگ شده بود از بغلم تکون نمی خورد... بعد از کمک کردنشون برای جمع کردن وسایلا اومدن داخل خونه... امیرحسین وروجک نیومده همه جارو بهم ریخت... مامانم هم که دلش خیلی برام تنگ شده بود همش حالمو می پرسید... مامان_چه خبر عشق مامان؟؟؟ من_هعی از این ورا... بابا_خوش گذشت بدون ما... یه لبخند ریزی تحویلشون دادم و گفتم: -واقعا این مدت که نبودین روزای سختی بود... مادربزرگ_یعنی من خوب نبودم؟؟اذیتت کردم...؟ -نهههه مامان جون این چه حرفیه خب بالاخره دلم براشون تنگ شده بود دیگه... بعد همگی زدیم زیر خنده... بعد از کلی حال و احوال همگی بلند شدن و لباس هاشونو عوض کردن بعد هم هرکسی مشغول کاری شد... من و امیرحسین هم رفتیم اتاق... من_خب آقا امیر!بگو ببینم چه خبرا بود اونجا... امیرحسین_ابجی جات خیلی خالی بود...خیلی خوش گذشت ولی همش یادت بودم... من_دروغ نگو دیگه انقد سرت گرم بوده که منو فراموش کردی...دوروز یه دفعه یه زنگم نمیزدی... امیرحسین_اخه میدونی انتن نداشتن... یه دونه زدم توی بازوش و گفتم: من_تو که راستی میگی... امیرحسین از جاش بلند شد و بعد از اینکه یکم دورو برش رو نگاه کرد درو بست...اومد طرفم نشست روبه روم و گفت: -ابجی یه چیزی بگم قول میدی به کسی نگی... ابروهامو بالا انداختم و گفتم: -تاچی باشه؟؟؟ -ابجی علی کیه!!! چشمامو گرد کردم و گفتم: -داداش چی میگی!!علی کیه...چی شنیدی... امیرحسین دستشو گذاشت جلوی دهنم و گفت: -هیییسسسسس ساکت شو میشنون... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 ❣ ❣ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹