پروانه های وصال
#هوالعشق #از_من_تا_فاطمه #5 -سال_بعد خانم دکتر پایدار به بخش سی سی یو.... _ژاله به خانم مهدوی ب
هوالعشق
#از_من_تا_فاطمه
به خانه که میرسم، در را باز میکنم زینب به سمتم می اید و با لبخند دراغوشش میگیرم ، نرگس با دو به بغلم میپرد و بوسه بارانم میکند. موهایش را نوازش میکنم و نوک بینی اش را میگیرم، - نرگس خانوم من چطورره؟؟ نیگا بستنی شکلاتی گرفتم بخوریم خانوم کوچولو من-مُمانی من اوچولو نیسم، بزرت شدم دیه. نیگا، عمه میگه من از نی نیش بزرت ترم، دیدی حالا! امام از دست تووووو روبه مامان ملیحه میکنم و میگویم: سلام مامانی گل خودم، چه بو برنگی را انداختیا. – سلام دختر برو زود لباساتو عوض کن بیا غذا تو بخور سرد نشه.- چششششششششششششششم ملیحه خاتون. با زبان درازی برای زینب به طبقه بالا میروم، خانه من و علی هنوز همانطور مانده، دست به وسایلی که تزیین کرده بود نزدم،چادرم را در میاورم، به عکسمان نگاه میکنم، 5 سال است که ندارمت عزیز دل. هنوز هم عاشقم .... عاشق.بعد 5 سال زندگی تازه روی روال عادیش افتاده، هنوز شب ها با تصویر علی میخوابم و برای نرگس سادات از بابای قهرمانش میگویم، پدری که از همه عشقش کذشت تا دین بماند تا نرگسی که ندید راحت بخوابد، موقعی که نرگس به دنیا آمد در کنار خودم احساسش کردم، بود اما در میان ما نبود... تمام سعیم را کردم که نرگسمان کبود نبیند، اما هرچه باشد دلش برای پدرش تنگ میشود،در نامه ات نوشته بودی: اگر نبودم تو باش، تو زینب گونه زندگی کن، صبور باش، من بدون تو به بهشت هم نمیروم... از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق تری از من
دلبستهات بودم من و دلبسته ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من
آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من»
رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمان تری از من
فالله خیر حافظا خواندم که برگردی
برگشته ای با حال و روز بهتری از من
من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده های زخمیات دل می بری از من
عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من
#پایان😭😭😊
#نویسنده_نهال_سلطانی
#من_کجا_حضرت_زینب😊
#از_من_تا_فاطمه_شدن_راهی_بود_سخت_اما_شرین______🎈
#امیدوارم_خوشتون_اومده_باشه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹