eitaa logo
پروانه های وصال
7.5هزار دنبال‌کننده
28.1هزار عکس
20.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه مثبت فکر نکنیم چی می شه؟! 🌼🍃 یک آزمایش ساده:❌ همین الان هرجا که نشستین پای راستتون رو از زمین بلند کنین و در جهت عقربه های ساعت بچرخونین. حالا با دست راستتون تو هوا حرف "ع" رو بنویسین.🖌📘 دیدین؟! جهت حرکت پاتون عوض شد! می دونید چرا؟! 🌼🍃 چون وقتی می خواهید حرف "ع" رو بنویسین، ذهن شما در جهت خلاف عقربه های ساعت حرکت می کنه. به همین دلیل پاتون ناخودآگاه جهتشو عوض می کنه تا "با ذهنتون هماهنگ عمل کنه" 🌼🍃 اینو گفتم که یادتون باشه وقتی دارین منفی فکر می کنین، بدونین که ناخودآگاهتون بر علیه شما می شه و شروع می کنه به رفتار منفی حتی اگه شما نخواسته باشین!♂ اندیشه هایتان را روی فرکانس شادی تنظیم کنید تا بهشت را در روی زمین تجربه کنید. 🌼🍃 @parvaanehaayevesaal💕
🔴این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه... پس حتما بخونیدش🙏🌸 🔹ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه... برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. 💚پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام میگفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. 🔹دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا. 🔹برای یک لحظه خشکم زد! آخه ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند. قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. 🔹خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید. 💚شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردامون هم درست کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نشده؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. 💚پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نون ها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. 💚پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ 💚چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد! همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست میگفت که: نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی. 👈🏻«زمخت نباشیم» زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها...
☘مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد؛ 🌷اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. ☘ در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت..!! قضاوت کار ما نیست قاضی خداست
🗣 هوا انقدر سرد بود که فقط می خواستم زودتر به خونه برسم. دستام یخ زده بود و گوشام سرخ شده بود، دندونام از شدت سرما بهم می خورد.‌ سوز سرما تا مغز استخونم نفوذ کرده بود.رسیدم خونه و شعله ی بخاری رو تا ته زیاد کردم ولی هر چی می گذشت خونه گرم نمی شد.انگار نه انگار که بخاری روشنه، هنوز همون سرما بود، شاید کمتر؛ ولی بود. تو همین فکرا بودم که چشمم خورد به پرده ی اتاق،داشت تکون می خورد. جلوتر که رفتم تازه فهمیدم چرا خونه گرم نمیشه...لای پنجره اتاق باز بود،همون جایی که ازش سرما میومد... همون جایی که حواسم بهش نبود... همون جایی که گرمای بخاری رو بی اثر کرده بود. داستان خیلی از ما آدم ها هم همینه... وقتی رابطمون سرد میشه، وقتی سرما تا مغز استخون احساسمون نفوذ می کنه ، هر کاری می کنیم تا دوباره اون رابطه گرم بشه... شعله ی احساسمون رو زیاد می کنیم تا گرما برگرده به دلمون ولی انگار نه انگار... چون حواسمون به جایی که ازش سوز و سرما میاد تو رابطمون نیست. اختلافات و مشکلاتی که هر چند کوچک ولی سرماش شعله های بلند احساسمون رو بی اثر می کنه... کاش یادمون باشه برای گرم نگه داشتن رابطه هامون قبل از هر چیزی اول باید همون اختلافات و مشکلات کوچک رو از بین ببریم چون سرما راهشو پیدا می کنه حتی از کوچک ترین درز ها... 👤 حسین حائریان
🔆یک زمان هایی را فقط برای عزیزانت باش ، فقط برای آنها بخند ، با آنها حرف بزن ، درد دل هایشان را بشنو و تسکینِ بی قراری و دردهایشان باش . توجهت را از جهانی دریغ کن و به کسانی بده که شایسته ی نگاهِ تو اند ، که ذره ای از توجه و محبتِ تو ، حالشان را بهتر می کند ، همان هایی که تو را با تمامِ کاستی و تفاوت هایت پذیرفته اند ، که تمامِ لحظه هایی که به یادشان نیستی به یادِ تواند و هوایت را دارند ، کسانی که صادقانه تو را ، بخاطر خودت دوست دارند . برای زمان و نگاه و احساسِ خودت ارزش قائل باش و برای هر غریبه ای خرجشان نکن . به کسانی فکر کن که محتاجِ نگاهِ تواند ، که غیر از تو کسی را ندارند ، که تو را بیشتر از تمامِ جهان ، دوست دارند ... 👤نرگس صرافیان
✨ " طبيب‌خودتان‌باشيد. " بهترين‌كسى‌ڪھ‌ میتواند بيماریهاۍروحی راتشخيص‌دهد ، خودمان‌هستيم . روی كاغذ بنويسيد حسد، بخل ،بدخواهى ،تنبلى ،بدبینی و ... يكى‌يكى اينهارا . 💖 🦋 💕💕💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🔴این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه... پس حتما بخونیدش🙏🌸 🔹ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه... برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. 💚پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام میگفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. 🔹دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا. 🔹برای یک لحظه خشکم زد! آخه ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند. قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. 🔹خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید. 💚شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردامون هم درست کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نشده؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. 💚پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نون ها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. 💚پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ 💚چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد! همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست میگفت که: نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی. 👈🏻«زمخت نباشیم» زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها...
"به همسرتون بیش از اندازه بدبین نشوید!" 🍃 گاهی مردهایی را دیده‌ایم که وفادار بوده‌اند، اما به این دلیل که همسرشان بی‌اندازه آنها را متهم به خیانت کرده است، آگاهانه دست به خیانت زده‌اند!!! 👈 این مردان به نقطه‌ای رسیده‌اند که همان ضرب‌المثل معروف ماست: «آش نخورده و دهان سوخته.» پس فکر کرده‌اند وقتی اینقدر باید برای کاری که نکرده‌اند متهم شوند، پس بهتر که آن کار را انجام دهند. ✅ در واقع ترس از خیانت همسر باعث شده که بدترین ترس او به واقعیت تبدیل شود. 💕💕💕
🔆وقتی چترت خداست .. بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد وقتی دلت با خداست .. بگذار هر کسی میخواهد دلت را بشکند وقتی توکلت با خداست .. بگذار هر چقدر میتوانند با تو بی‌انصافی کنند وقتی امیدت با خداست .. بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند وقتی یارت خداست .. بگذار هر چقدر میتوانند نارفیق باشند بگذار آسمان ببارد ... باکی نیست تو با خدا بمان ! چون چتر خدا بزرگترین چتر دنیاست 💕💕💕
"به همسرتون بیش از اندازه بدبین نشوید!" 🍃 گاهی مردهایی را دیده‌ایم که وفادار بوده‌اند، اما به این دلیل که همسرشان بی‌اندازه آنها را متهم به خیانت کرده است، آگاهانه دست به خیانت زده‌اند!!! 👈 این مردان به نقطه‌ای رسیده‌اند که همان ضرب‌المثل معروف ماست: «آش نخورده و دهان سوخته.» پس فکر کرده‌اند وقتی اینقدر باید برای کاری که نکرده‌اند متهم شوند، پس بهتر که آن کار را انجام دهند. ✅ در واقع ترس از خیانت همسر باعث شده که بدترین ترس او به واقعیت تبدیل شود. 💕💕💕
راه های ایجاد آرامش # - جلوی گریه خود را نگیرید وگاهی گریه کنید. - دست کم روزی 15 دقیقه را در سکوت بگذرانید و به نیازهای واقعی خود و نیز چیزهایی که دارید فکر کنید. - وقتی احساس میکنید که سرتان پر از فکرهای جور و واجور است و جای خالی در آن نیست ، با قدم زدن ، آنها را پاک کنید. - اگر نتوانید کسی را ببخشید ، افکار خشمگین‌ تان شما را برای همیشه با این افراد مرتبط خواهد کرد. کارهای خیریه وشاد کردن دیگران ، باعث آرامش میشود. - آرامش را از کودکان بیاموزید ، ببینید که چگونه در همان لحظه‌ای که هستند ، زندگی میکنند و لذت می‌ برند. - از همان که هستید راضی باشید ، در این صورت احساس آرامش بیشتری میکنید. - هر چه اکسیژن بیشتری به شما برسد ، آرامتر خواهید شد ، خوب است در محل کار و زندگی خود گیاهی نگه دارید. - مهم نیست که با شما مودبانه برخورد کنند یا نه ، برخورد مودبانه‌ی شما ، باعث ایجاد آرامی و احساس خوبی در شما خواهد شد. 💕💕💕
پروانه به خرس گفت: دوستت دارم... خرس گفت: الان ميخوام بخوابم،باشه بيدار شم حرف ميزنيم... خرس به خواب زمستاني رفت و هيچوقت نفهميد که عمر پروانه فقط 3 روز است... "همديگر را دوست داشته باشيم؛ شايد فردايي نباشد".. آدماي زنده به گل و محبت نياز دارن ومرده ها به فاتحه! ولي ما گاهي برعکس عمل ميکنيم! به مرده ها سر ميزنيم و گل ميبريم براشون, ولي راحت فاتحه زندگي بعضيارو ميخونيم ! گاهي فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست! بيائيم ساده ترين چيز رو ازهم دريغ نکنيم:
🌱 🏋️🏻‍♂️ •چگونه انگیزه ام را برای درس خواندن افزایش دهم؟ 1)براي مطالعه به خودت پاداش بده: اين جايزه مي‌تواند يک خوراکي يا تماس يا ديدن قسمتي از فيلم و...اگر مطالعه با علاقه صورت بگيرد، بسيار سازنده و اثرگذار خواهد بود. 2)براي کارهايت برنامه‌ي مشخص داشته باش: اگر براي کارهايت وقت مشخصي درنظر بگيري، موفق‌تر خواهي بود؛ زيرا بدن به اين برنامه‌ها عادت مي‌کند. 3)ساکت! دارم تمرکز مي‌کنم: با صداي بلند مطالعه کن تا بتواني مطالعه کردن خودت را ببيني! از گوش دادن به موسيقي هنگام مطالعه پرهيز کن تا تمرکزت از بين نرود. 4)انگيزه داشته باش: به اين فکر کن که براي چه مطالعه مي‌کني؛ براي آن که در آينده در شغل مورد علاقه‌ات موفق باشي. 5)از فرصت‌هايت به خوبي استفاده کن: اجازه نده که زمان از دست برود. طوري برنامه‌ريزي کن که به کارهاي ديگر هم برسي. 💕💜💕
چیـــــــــــزهای خـــــــوب به ســـــراغ کســـــاني مي‌روند که صبر مي‌کنند، اما چیزهای بهتر به سراغ کساني ميروند که برایــــــــــــش تلاش مي‌کنند... 🍂🍁🍂🍁
وقتی کسی ناراحت است این جمله ها را نگوییم تو باید قوی باشی سخت نگیر بهش فکر نکن این که چیزی نیست دیدی گفتم؟ نفهمیدی منظورم چیه؟ امیدت رو از دست نده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وقتی کسی ناراحت است و شکست خورده به او چه بگوییم؟ درک میکنم تحمل درد قدرت میخواد من کنارتم و به مرور زمان ناراحتیت رو کم خواهیم کرد به درسی که از این ناراحتی گرفتی فکر کن، انسان با اشتباه رشد میکنه اگر من هم جای تو بودم ممکن بود اشتباه کنم خودت را سرزنش نکن من تنهات نمیزارم تو بعد از شکست هم برای ما عزیزی و ارزشت کم نخواهد شدپس هرگز شکست را حقارت نبین و برای آن به دنبال توجیه نباش.بلکه پذیرش اشتباهت از تو انسان دلنشین و اصیلی خواهد ساخت. 🍂🍁🍂🍁
هيچكس را در زندگی مقصر نمی دانم... از خوبان "خاطره" و از بدان "تجربه" میگیرم...! بدترین ها "عبرت" میشوند...! وبهترین ها"دوست" حرف اشتباهیست كه ميگويند... با هر كس بايد مثل خودش رفتار كرد. اگر چنين بود!!! از منيت و شخصیت هر كس چيزى باقى نميماند. هركس هر چه به سرم آورد فقط خودم میباشم اگر جواب هر جفايى بدى بود، داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب بود. اگر همان اندك مهربانيم را از بر نشدند. اگر خوبى كردم و بدى ديدم كنار میکشم!!! اما بد نمیشوم... زيرا اين تنها كاريست كه از دستم بر ميايد. مهم نيست با من چه كردند. من قهرمان زندگی خودم می مانم من آدم خوبه ى زندگی خودم میباشم با وجدانم آسوده میخوابم سرم را پيش خدايم بالا میگیرم و بخاطر همه چیز شاکر میباشم.. . . زندگی تولد دارد . . . زندگی مرگ دارد . . . زندگی عهد دارد . . . زندگی پیمان دارد . . . زندگی حساب دارد . . . زندگی کتاب دارد . . . زندگی خوب دارد . . . زندگی بد دارد . . . زندگی اصول دارد . . . زندگی قانون دارد . . . زندگی تاوان دارد . . . زندگی امتحان دارد... http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5 ❄️⛄️🌨⛄️❄️
هربار که برنامه ای برای خودتون مینویسید تصمیمی میگیرید و نمیتونید پاش وایستید میبینه روی برنامه هاتون و تصمیماتتون بیشتر حساس بشین آسون بگیرین برای تصمیم گیری اول خودتونو بشناسین توقعتونو از خودتون پایین بیارین بعد با رشد عزت نفستون میتونید در راستای تصمیمات بهتر و بزرگ‌تر و قدم بردارید ❄️🌨☃🌨❄️
♦چهار اصل سلامت: شادی، احترام، امنيت و آرامش 🔹 اين چهار اصل نشانه داشتن تن و روان و زندگی سالم است. ارتباط خود را با كسانی كه اين چهار عنصر حياتی شما را تحقير يا تضعيف می كنند، كم كرده يا به مرور فاصله بگيريد حتی اگر نزديك ترين كسان شما باشند. 🔹 اگر با كسی از گفتن يك حرف بترسيد كه روزی از آن سواستفاده كند؛ امنيت نداريد! از اين گونه آدمها فاصله بگيريد. اگر نزد كسي مي رويد كه تا شما را مي بيند؛ می‌نالد؛ انرژی روانی و شادی شما را مي گيرد، از او فاصله بگيريد. 🔹روابط آزار دهنده بيماری می‌آفرينند، زيرا حداقل يكی از چهار اصل سلامت را از بين می‌برند. 🔹سلامتی بر سنت و هنجار مقدم است. سنتهایی كه حفظ كرديد دردها و بيماريهای شما را تسكين نمی‌دهند. خود را از قيد افكار و باورهای آزار دهنده رها كنيد. ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─