#سیره_شهدا
تقوا در رانندگی شهید خرازی
می خواست بره فاو ماشين رو برداشت و رفت
ساعتی بعد ديدم پياده داره بر می گرده؛
گفتم چی شده ؟ چرا نرفتی؟
ماشينت كو؟ ‼️
گفت: "داشتم رانندگی می کردم كه اطلاعيهای از راديو پخش شد.
مثل اينكه مراجع فرمودند رعايت نكردن قوانين راهنمايی رانندگی حرامه. ❌❌
من هم يه دستم قطع شده و رانندگی كردنم خلاف قانونه. ❌
تا اطلاعيه رو شنيدم ماشين رو زدم كنار جاده،
برگشتم يه راننده پيدا كنم كه منو تا فاو ببره ...
منبع: سامانه سرداران عشق
💕💕💕
#سیره_شهدا
#نمازِشب
🌟همیشه نمازهای شبش را با گریه میخواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را میخواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم میگفت داری دستت را میشوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمیکرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو میزدند نه نمیگفت.
🔻گاهی اوقات نمیگذاشت من متوجه کمکهایش شوم ولی به فکر همه بود، احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش میگذاشت، پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند، شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمعهای خانوادگی میگفتند مسلم خیلی به زن و بچهاش میرسد، اگر مبینا گریه میکرد تا نیمه شب بغلش میکرد و راه میرفت تا خوابش ببرد، هیچ موقع نمیگفت من خسته هستم، خیلی صبور بود.
🌷شهید مسلم نصر🌷
💬به روایت همسر شهید
#سیره_شهدا
🍁شهید مهدی زین الدین🍁
در تدارکات لشکر، یکی دو شب، میدیدم ظرفهای شام را یکی شسته.💦 نمیدانستیم کار کیه. یک شب؛ مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود.✨
گفت: من روزها نمیرسم کمکتون کنم کلی ظرف های شبها مال من.✨💫
🌹شادی روح شهید صلوات 🌹
#سیره_شهدا
#امر_به_معروف_در_سیره_شهدا
#شهید_عباس_بابایی🌷
🌱در دوران حکومت شاه، یک روز بعد از ظهر در حالیکه مست و لایعقل به طرف خانه میرفتم، ناگهان بابایی را که در آن زمان فرمانده پایگاه هوایی اصفهان بود مقابل خودم دیدم.
پیش خودم گفتم: کارم تمام است! وقتی به من رسید، نگاه مهربانانه و معناداری به من کرد، ولی حرفی نزد.
فردای آن روز رفتم پیش او تا عذرخواهی کنم، اما شهید کلام مرا قطع کرد و گفت: برادر عزیز، چیزی نگو! راجع به کاری که کردهای حرفی نزن! اگر حقیقتاً از کرده خود پشیمان هستی با خداوند عهد کن عملت را اصلاح کنی.
خدا میداند از پیش او که آمدم احساس میکردم از نو متولد شدم...
#بی_تفاوت_نباشیم
#سیره_شهدا
#امر_به_معروف_در_سیره_شهدا
#شهید_محمد_جعفر_نصر_اصفهانی🌷
🌱دو سه ماهی میشد که وارد دانشکده شده بود. تعدادی از دانشجویان را گلچین کرد. یک گروه تشکیل دادند که هدفشان، ترویج مسائل اعتقادی و اخلاقی در دانشکده بود، با شیوهی کاری متفاوت.
همهی اعضای گروه را توجیه کرد، اخلاق و رفتار پسندیده در راس کارهایشان بود.اول با دیگران طرح رفاقت و دوستی می ریختند، بعد هم آنها را دعوت به رعایت مسائل شرعی میکردند.
وضع دانشکده بهتر شد، خیلی از افراد گروه هم شهید شدند.🕊⚘️
#بی_تفاوت_نباشیم