🌠☫﷽☫🌠
متن شکایت
🔺 اینجانب محمدرضا سلطانی... از آقای مسعود پزشکیان بابت
1. توهین به شهید سردار سلیمانی قهرمان ملی ما
2. افتراء بستن به مقام معظم رهبری
در برنامه مناظره زنده تلویزیونی در تاریخ 11 تیرماه 1403 شکایت دارم.
از مسئولین مربوطه خواستار برخورد قانونی با ایشان هستم
ضمنا نسبت به
اتهام های ناروا و متعدد آقای دکتر #پزشکیان نسبت به نامزد مخالف خود آقای دکتر جلیلی اعتراض دارم و در خواست فرصت پاسخ گویی و دفاع در رسانه ملی، برای آقای سعید جلیلی را دارم.
صاحبنظران، کارشناسان و عموم مردم میتوانند با شماره تلفن 64040 و شماره پیامک 200064040 نظر، انتقاد و پیشنهاد خود را در حوزه مسائل مختلف صدا و سیما اعلام کنند. سامانه تلفن گویا و پیام کوتاه شورای نظارت به صورت شبانه روزی آماده دریافت نظرات مختلف است.
روابط عمومی شبکه یک سیما:
شماره تماس: 27861000
شماره پیامک: 300001
پیامک صدا و سیما ۳۰۰۰۰۱۶۲
#انتخابات #سعید_جلیلی
🌠☫﷽☫🌠
🔴بیانیه مهم آیت الله باقری کنی درباره #انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم
🔸بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها
🔹اکنون و در فراق رئیس جمهور شهید، حجت الاسلام والمسلمین آقای سیدابراهیم رئیسی، در معرض یک انتخاب دیگر قرار گرفتهایم و مکلف به شرکت در انتخابات هستیم.
🔹اینجانب به تبعیت از ولی امر مسلمین، حضرت آیت الله خامنهای مد ظله العالی، آحاد مردم عزیز را به حضور پرشور در این واجب شرعی دعوت میکنم.
🔹ضمنا با شناختی که از دو نامزد محترم این دور داشته و کسب نمودم، رأی خود را به نام برادر جانباز و فرهیخته، آقای دکتر #سعید_جلیلی، به صندوق می اندازم.
🔹بر خود فرض میدانم از حضور دین مدارانه، اخلاقی و باصلابت ایشان در طی برنامههای انتخاباتی که یادآور اخلاق مداری و مردم داری رییسجمهور شهید بود، قدردانی و تشکر کنم. بی تردید این رفتار مومنانه و مصلحانه نمودی از الگوی تراز رقابت برای خدمت در این نظام مقدس است.
و علی الله فلیتوکل المومنون
مهدی باقری کنی #جلیلی
۱۴۰۳/۴/۱۳
10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌠☫﷽☫🌠
🔴جلیلی: عدهای جان مردم را در ازای امضای FATF گروگان گرفته بودند
جلیلی در جمع مردم سنندج:
میگفتند ۲۰۰ هزار بشکه بیشتر نمی توانید بفروشید اما اخیرا وزیر خارجه آمریکا میگوید ایران ۲ میلیون بشکه نفت می تواند بفروشد و ما نمی توانیم جلوی او بایستیم اما عده ای در داخل گفتند خود آمریکا نخواست که مانع فروش نفت شود. این رویکردی است که حتی اداره امور عادی را هم نمی تواند داشته باشد.
شهید رییسی زمانی کشور را تحویل گرفت که روزی ۷۰۰ نفر بر اثر کرونا جان می باختند و می گفتند تا زمانی که FATF را امضا نکنیم نمیتوانیم واکسن وارد کنیم اما شهید رییسی توانست. #پزشکیان_تمام_شد #نه_به_دولت_سوم_روحانی #دولت_سوم_روحانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠
🔴دکتر شیبانی رییس کل بانک مرکزی دولت خاتمی به اظهارات پزشکیان درباره FATF پاسخ داد:
بعضیها که درباره FATF صحبت میکنند، نمیدانند اصلا این چه چیزی هست! #پزشکیان_تمام_شد #به_عقب_برنمیگردیم #انتخاب_اصلح
🌠☫﷽☫🌠
🚨 ناامیدی کانال خبری اهل سنت از پزشکیان
⭕️ کانال سنی نیوز: #پزشکیان اسم مولانا عبدالحمید را فراموش کرد! #انتخابات #نه_به_دولت_سوم_روحانی
پروانه های وصال
#راز_پیراهن قسمت شصت و نهم: حلما چشمانش را باز کرد و خود را در اتاقی دید، اتاقی که با نور ضعیف لام
#راز_پیراهن
قسمت هفتادم:
حلما در آستانه بیهوشی بود که متوجه سر و صدایی از بیرون شد، گرچه آنطور که به نظر میرسید در این خانه، صداهای مرموز یکی از اتفاقات همیشگی و رایج بود، اما این سر و صداها کمی مشکوک بود.
حلما با بی حالی دوباره از جا بلند شد گوشش را به در چسبانید و سعی کرد تا بفهمد چه چیزی در بیرون از این اتاق می گذرد. اما هرچه بیشتر دقت می کرد صدا نامفهوم تر میشد.
حلما دور تا دور اتاق را می چرخید گاهی جلوی در می ایستاد و دستگیره را بالا و پایین می داد. بعد از گذشت دقایقی حس کرد صدای پاهایی از بیرون در می آید.
خودش را به در رساند دستگیره را مدام بالا و پایین می داد برای اینکه متوجه بشود چه کس یا کسانی بیرون از اتاق هستند، شروع به گفتن کرد: خواهش می کنم این در را باز کنید من احتیاج به سرویس بهداشتی دارم این در را باز کنید و بلند و بلندتر صحبت می کرد، تا اینکه بعد از لحظاتی صدای بم مردی از پشت در به گوش رسید که میگفت: فکر کنم کسی را اینجا زندانی کردهاند، احتمالاً اینجا باشد و بعد بلندتر صدا زد: خانوم لطفاً از در فاصله بگیرید، می خوایم قفل در را بشکنیم.
حلما نفسش را به آرامی بیرون داد و عقب عقب آمد تا پشتش به دیوار روبروی در برخورد کرد.
در چشم به هم زدنی در با صدای بلندی باز شد.
حلما افرادی را می دید که بی شک از نیروهای پلیس محسوب می شدند.
مردی داخل شد، حلما دستی به روسریش کشید و همانطور که صدایش از خوشحالی می لرزید گفت: س.. س... سلام، خدا را شکر... خدا را شکر..
پشت سر آن مرد، زنی با چادر و لباس پلیس جلو آمد، چادری به طرف حلما داد و گفت: خوشحالیم که به موقع رسیدیم و این شیاطین به شما آسیبی نزده اند.
حلما چادر را به سرش انداخت و در این خانه ی ارواح حسی خوب به او دست داد و با اشاره اون خانم پشت سر آنها راه افتاد.
بیرون از اتاق که رفتند، تازه متوجه شد در طبقه دوم ان خانه بوده است.
بیرون از اتاق پر از مأمورین پلیس بود.
مردی که به نظر میرسید درجه اش از همه بالاتر است جلو آمد و گفت: سلام خانم جوان، امیدوارم حالتون خوب باشه، یک سؤال، به نظرتون توی این خونه بزرگ چند نفر وجود داشتند؟
حلما نگاهی متعجب به اطراف انداخت، او که اصلا نمی دانست کی و چگونه وارد این اتاق شده، شانه ای بالا انداخت و گفت: نمی دونم، من فقط دو نفر را دیدم، زری، همون خانم رمال و یک آقای سیاه پوش که واقعا ترسناک بود...
ان مرد سری تکان داد و با هم از پله ها پایین رفتند.
حلما فرصتی پیدا کرده بود تا بدون نگرانی این خانه ارواح را نگاه کند، دیگر خبری از لامپهای چشمک زن نبود.
حلما زیر لب مشغول خواندن چهار قل شد تا ببیند باز ان اتفاقات ترسناک قبل تکرار می شود یا نه؟! که...
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿