❤️گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
"قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
💛گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
💚گفتم: خب خسته شدم دیگه...
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53)
💙گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
💜گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمیدونید. (بقره/ 30)
❤️گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره!
تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم میکنم. (یونس/ 109)
💛ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک
(خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)
💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#لازانیای_رولی _گوشتی پنیری
برای رول گوشت
گوشت چرخ کرده 400 گرم
پنیر پارمسان 100 گرم
تخم مرغ 1 عدد
جعفری ساطوری شده 2 ق غ
نمک و فلفل به مقدار لازم
همه ی اینا رو با هم مخلوط میکنیم و گوشت رو طبق فیلم آماده میکنیم و میذاریم داخل فر حدود 10 تا 15 دقیقه تا بپزه.
ورقه های لازانیا رو می پزیم و کنار هم مچینیم، مثل یک سفره😁
روش سس گوجه یا سس مارینارا میزنیم،بعدش پنیر میریزیم.
گوشت آماده شده رو میذاریم روش،کناره هاش 2 تا تیکه پنیر موزارلا رنده نشده میذاریم و رول میکنیم.
دوباره روی رول سس گوجه و پنیر پیتزا میریزیم و میره داخل فر 10 دقیقه با حرارت 180 میپزه.
نوش جان
#با_رسپی_های_امتحان_شده
#نکته_ناب 👌
✅ریاضتهای خداداد
✅ریاضتهای خودساخته
اهل ریاضت از ریاضتهای خداداد که معجزه است، به سوی ریاضتهای خودساخته که سحر است، فرار میکنند.
اگر به راستی در پی ریاضت هستی، در عرصهی زندگیات با #اخلاق_شایسته_و_رفتار_پسندیده عمل کن، نه اینکه مشکلاتی را که خداوند برای #رشد_دادن تو برایت آفریده است رها کنی و در گوشهای سختیهای تصنّعی بر خود تحمیل کنی.
همین احکام ظاهریه در شرع و آنچه خداوند در زندگی براي فرد پیش میآورد، خودش ریاضت این امت است. اهل ریاضت میخواهند با ریاضتهای خودساخته، یک جوری از ریاضتهای خداداد فرار کنند.
📚مصباحالهدی، ص 192
💕💜💕
همیشهمیگفت:
زیباترینشهادترامیخواهم!
یکبارپرسیدم:
شهادتخودشزیباست؛
زیباترینشهادتچگونهاست؟!
درجوابگفت:
زیباترینشهادتایناستکه
جنازهایهمازانسانباقینماند :)
#شھیدابراهیمهادی
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕💙💕
☆∞🦋∞☆
🔔 { #تلنگرانـــــه}
میدونے چرا جمله:
[این مَڪان مجهز به دوربینِ مدار بَسته استــــــــــ ]
براے بعضے از ماها اثرِش بیشتر اَز
[عالم محضر خــدآستـــــ]؟
چون بنده خــدا آبرتو میبره!
ولے خــدا سَتارالعیوبه...!
💕💚💕
لیاقت چیزے نیست ڪه شما از توے شناسنامه یا چهره افراد بفهمید
لیاقت چیزے نیست ڪه انتهاے
یک راه طولانے مشخص شود
بلکه لیاقت حاصل یک لحظه
ندیده گرفتن
بی احترامی
بی توجهی
فرد مقابل به شما به خاطر
دیگران است
در جواب تمام خوبے ها خودتان را هدر
آدم هاے بے لیاقت زندگے نڪنید!
💕💙💕
🏖این متن رو از بالا به پایین و از پایین به بالا بخوانید و تفاوت گفتار را ببینید:
امروز بدترين روز بود
و سعى نكن منو متقاعد كنى كه
در هر روزى، يك چيز خوبى پيدا ميشه
چون اگه با دقت نگاه كنيم
اين دنيا جاى وحشتناكيه
با اينكه
بعضى وقتا يك اتفاقات خوبى هم ميافته
شادى و رضايت هميشگى نيستند
و اين درست نيست كه
همش به ذهن و دل ما ربط داره
چون
ما ميتونيم شادى واقعى رو تجربه كنيم
فقط وقتى در يك محيط خوب باشيم
ميتونيم خوبى رو خلق كنيم
مطمئن هستم تو هم موافقى كه
محيطى كه توش هستيم
تأثير مستقيم داره روى
رفتار ما
همه چيز در كنترل ما نيست
و تو هرگز از من نخواهى شنيد كه
امروز روز خوبى بود
حالا لطفأ از پايين به بالا بخونید.
💕❤️💕
#داستان_جالب
تعدادی حشره کوچولو در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند. آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند. یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشره ای که بیرون رفته بود برنگشته بود.
وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید. وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود. حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود.
سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود. تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود.
شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد، اما مطمن باشید خارج از پیله تنهایی، غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است؛ پس تغییر را پیش بکش
💕🧡💕
☆∞🦋∞☆
✨﷽✨
✍از حضرتـــــ علے علیه السلام سوال ڪردند:
سنگینتر از آسمان چیستـــــ؟
فرمود: تهمتـــــ به انسان بےگناه.
از زمین پهناورتر چیستـــــ؟
فرمود: دامنه حق ڪه خدا همه جا
هستـــــ و بر همه چیز مسلط استـــــ .
از دریا پهناورتر چیستـــــ؟
فرمود: قلبـــــ انسان قانع.
از سنگـــــ سختـــــ تر چیستـــــ؟
فرمود: قلبـــــ مردم منافق.
از آتش سوزانتر چیستـــــ؟
فرمود: رؤسای ستمکارے ڪه ملتـــــ را به
خود وامے گذارند و هیچ فڪر تربیتـــــ
آنها نیستند.
از زمهریر سردتر چیستـــــ؟
فرمود: حاجتـــــ بردن پیش مردم بخیل.
از زهر تلختر چیستـــــ؟
فرمود: صبر در برابر نادانها.
📚 ارشاد القلوبـــــ ترجمه مسترحمے ج۲ ص۲۷۰
💕💛💕
پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_هفتاد_و_سه موقع هدیه دادن رسید و کارن باز اومد. دستمو که گرفت انگار
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_هفتاد_و_سه
موقع هدیه دادن رسید و کارن باز اومد.
دستمو که گرفت انگار برق بهم وصل کرده باشن عقب کشیدم.
محکم دست ظریفمو بین دستان مردانه اش گرفت و گفت:نترس من دیگه شوهرتم.
بعد از دادن هدیه های کوچک و بزرگ که بزرگترینش ماشینی بود که پدرجون هدیه داده بود به ما و کارن اون ماشینو گل زده بود.
خلاصه کم کم شام رو هم سرو کردیم و موقع رفتن شد. دوست داشتم زودتر برسم خونه استراحت کنم سرم داشت میپوکید.
نمیخواستم عروسی رو خراب کنم برای همین لبخند مصنوعی میزدم تا کسی به حال درونم پی نبره.
با همه خداحافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم.
خداروشکر که عروس کشون و از این برنامه ها نداشتیم.
محدثه انقدر به کارن وابسته بود که نتونستیم بزاریمش پیش مامانم.
تا رسیدیم به خونه،کارن محدثه رو گذاشت رو تخت خوابش و اومد پیش من.
از چشمام خستگی رو فهمید و گفت:خوابت میاد؟
_اره.
لبخند زد و دستمو گرفت.
_یه دوش بگیر از شر اینهمه تافت و آرایش خلاص شی بعد استراحت کن.
نمیخواستم اونم بفهمه امشب چه اتفاقاتی افتاده. نمیخواستم شب به این قشنگی خراب بشه.
زود رفتم حمام و بعدش اومدم کنار کارن که حسابی غرق خواب بود دراز کشیدم. بعد یک دنیا فکر و خیال بالاخره خوابم برد.
صبح روز بعد با صدای گریه محدثه بیدار شدم.
کارن نبود حتما رفته بود سرکار. سریع بلندشدم و رفتم تو اتاق محدثه. بچه ام داشت خودشو خفه میکرد از گریه.
زود بغلش کردم و انقدر دم گوشش حرف زدم که آروم شد.
کم کم باید بهم عادت میکرد. مسئولیتش از این به بعد گردن من بود.
_دختر نازم چطوره؟ خانمی دیگه گریه نکنیا. نبینم چشمای قشنگت اشکی بشه قربونت بشم.
با محدثه که تو بغلم آروم شده بود، رفتم تو آشپزخونه و یک صبحانه مختصر آماده کردم خوردم.
به محدثه هم شیر خشک دادم معلوم بود گشنشه.
باید از کارن میپرسیدم ساعت کاریش چجوریه. باید قبل رفتنش براش صبحونه آماده میکردم.
بعد از جمع کردن ظرفای صبحونه، به کارن زنگ زدم.
_جانم خانمم؟
_سلام کارن خوبی؟
_قربونت عزیزم توخوبی؟ خوب خوابیدی؟
_آره بد نبود. میگم ظهر واسه ناهار میای؟
_نه خانم فکر کنم عصر بیام. شما ناهارتو بخور. محدثه که اذیتت نمیکنه؟
_نه بچه ام آرومه.
خندید و گفت:ای جانم. خوشحالم مادر بچه ام شدی و براش مادری میکنی.
لبخند قشنگی رو لبم شکل گرفت.
_منم خوشحالم که خانم خونه ات شدم.
لحظه ای مکث کرد و بعد گفت:دوست دارم خانمی.. من برم به کارم برسم مراقب خودتون باشین.
_چشم شما هم مواظب خودت باش. خدافظ.
_خدافظ.
محدثه آروم شستمو گرفته بود و تو دهنش کرده بود.
وقتی شستمو مک میزد دلم قنج میرفت.
چقدر این موجود کوچولو، دوست داشتنی بود.
ناهار چون تنها بودم یک کتلت ساده درست کردم و خوردم.
باز خداروشکر که محدثه بود سرم بند میشد. اگه نبود که از تنهایی دق میکردم.
ساعت۴بود که مامان زنگ زد. بالاخره یاد من افتادن.
_سلام.
_سلام دخترم. خوبی؟چه خبر؟
_ممنون شماخوبین؟
_محدثه چیکار میکنه؟
_تو بغلمه داره میخوابه.
_مواظبش باشیا اون دیگه دست تو امانته.
_باشه حتما. مامان؟
_جانم؟
_دیشب بعد رفتنمون عمه دیگه چیزی نگفت؟
_نه دخترم چطور؟
_هی..هیچی.. من برم الان کارن میاد.
_سلام برسون مادر. خدانگهدار.
_خداحافظ.
گوشیو که قطع کردم دلم گرفت. نه خواهری، نه دوستی، نه همدمی،نه همسایه ای.. هیچکس رو نداشتم
دلم به حال تنهایی خودم سوخت.
دانشگاه رو هم فعلا بیخیال شده بودم چون نگهداری از محدثه به مشغله هام اضافه شده بود و جلو دانشگاه رفتنم رو میگرفت.
مهد کودک هم نمیتونستم بزارمش چون به کسی اطمینان نداشتم.
بچه سه ماهه مسئولیتش سخته میترسیدم بزارمش مهد.
محدثه که خوابید گذاشتمش تو اتاق و رفتم لباس بپوشم تا کارن بیاد.
یک بلیز شلوار سورمه ای پوشیدم، موهامم باز گذاشتم. آرایش بلد نبودم اما یکم آرایش کردم تا رنگ و روم باز بشه.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی بسیار تکان دهنده از یک زن برزیلی که با مطالعه داستان امام حسین علیه السلام در کربلا ، مسلمان شد و شیعه.
خدا پدر و مادر صاحب کار لبنانی ش در برزیل رو بیامرزه
#روز_قدس
🔸رهبر معظم انقلاب فرمودند:
روز جهانی قدس روز فریاد و مقاومت امت اسلامی در مقابل سیاستهای تفرقهانگیز است.»
#مرگ_بر_اسرائیل و حامیانش
عارفی راپرسیدند
زندگی به''جبر''است یابه''اختیار؟
پاسخ داد:
امروزرابه''اختیار''است
تاچه بکارم
اما
فردا''جبر''است
چراکه به''اجبار''بایددروکنم
هرآنچه راکه دیروزبه''اختیار''کاشته ام
💕🖤💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🍃🍂دعـــــــــــــاے
ابــوحمـــزه ثـمــ0⃣3⃣ــالــی🍂🍃
💧💧 سیامین روز
🌸💧و سیامین کلام
💧کجا میروی؟ ای که مایهٔ آرامشم بودی
و ای دلیل بیداری شبانگاهیم
💧کجا میروی ای خزانه و زاد و توشهٔ ایمانم
و ای بهانهٔ مناجاتم
💧کجا میروی؟ تو خلوتگاه دوریم
از هیاهوی دنیا بودی
ای مایهٔ سبکبالیم
🌸سلام «من» بر تو ای ماه خدا
🌸سلام «من» بر تو ای عزیزترین مونس
و ای بهترین ماه در تمام سال
🌸سلام «من» به تو که در کنارت
دعاهایم به اجابت نزدیک شد
و همدم و امید لحظههای تنهاییم بودی
🌸سلام بر تو، سلام وداع
💧وداع کسی که درد دوری برایش سنگین است
💧و جداییات مایهٔ وحشت و تنهاییاش
💧وداع میگویم تو را
🌸وداع کسی که قلبش، پر از محبت توست
🌸و انتظار دوباره آمدنت را میکشد
🌸چه خوبیها که از تو به «من» رسید
و چه شرها که از «من» دور شد
🌸درود بر تو و بر شب قدر تو
درود بر تو و بر فرود آمدن ملائکهات
درود بر تو و نزول قرآن در تو
🌸رمضان در میان ما اقامت کرد
با خود رحمت آورد
و رفیق خوبی بود
از همصحبتیاش
و همراهیاش.
🌸به چه نعمتها و فضیلتها رسیدیم
کدام تاجر در کجای این دنیا
سودی که نصیب مأنوسان این ماه شد،
به دست آورد
🌸گناهکاران در این ماه
از گناهشان کاسته شد
و اهل نیکی، خیرشان افزون شد
ماهی که شب و روزش رحمت بود
💧اکنون این ماه از ما جدا میشود.
💧و ما را تنها میگذارد.
💧و ما با آن وداع میکنیم
و چقدر جدایی از او سخت است
💖خداوندا تو را شاکریم که یکی از
برجستهترین نعمتهایت را به ما ارزانی داشتی
🌹نعمت ماه مبارک رمضان🌹
که هیچ زمانی به عظمت آن سراغ نداریم
💖خداوندا همهٔ پاکیهایی را که در این
ماه نصیب ما کردی
برایمان حفظ کن
💌و اجابتهایی را که فرشتگانت،
برایمان به ارمغان آوردند،
افزون کن
🌸و توفیق درک دوباره این ماه را به همهٔ ما عنایت کن
💖خداوندا ما را با رمضان زنده بدار
و با رمضان بمیران🌷
#آمین_یا_رب_العالمین
هدایت شده از پروانه های وصال
🍃🍂دعــــــــــــــاے
جـــــــــوشن کبیــ0⃣3⃣ــــر🍂🍃
💦بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم💦
🌸✨ یَا عَاصِمَ مَنِ اسْتَعْصَمَهُ یَا رَاحِمَ مَنِ اسْتَرْحَمَهُ یَا غَافِرَ مَنِ اسْتَغْفَرَهُ یَا نَاصِرَ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ یَا حَافِظَ مَنِ اسْتَحْفَظَهُ یَا مُکْرِمَ مَنِ اسْتَکْرَمَهُ یَا مُرْشِدَ مَنِ اسْتَرْشَدَهُ یَا صَرِیخَ مَنِ اسْتَصْرَخَهُ یَا مُعِینَ مَنِ اسْتَعَانَهُ یَا مُغِیثَ مَنِ اسْتَغَاثَهُ سبحانک یا لا اله الا انت الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ يا رَب ✨
💦بنام خداوند بخشنده بخشایشگر💦
🌸✨ اى نگهدار آنكه از او نگهدارى طلبد،
اى مهربان بر آنكه از او مهر جويد،
اى آمرزنده آنكه از او آمرزش خواهد
اى ياور آنكه از او يارى طلبد،
اى حافظ آنكه از او حفاظت خواهد،
اى اكرام كننده آنكه از او اكرام خواهد،
اى راهنماى آنكه از او راهنمايى جويد،
اى دادرس آنكه از او دادرسى خواهد،
اى مدديار آنكه از او مدد خواهد،
اى فريادرس آنكه از او فريادرسى خواهد
🍃 پاک و منزهی تو
ای آنکه جز تو معبودی نیست
فریاد رس فریاد رس،
ما را از آتش برهان اى پروردگار من🍃
〰🔱خـــــــــواص این بنــــد🔱〰
▶️براے بخت بلند پیداکردن و دولتمند شدن ▶️
هدایت شده از پروانه های وصال
#نیایش_شبانه
با حضـــــرت عشق ❤ ❤
خدایا 🙏
سُکانِ زندگیِ طوفان زده ام را
به تو می سپارم
می دانم که
نتیجه ی این اعتماد و" توّكل"
آرامـش است🙏
یک #نگاه خداوند کافـےست🌸🍃
برای گـــشوده شدن یڪ یڪِ درهای بسـتهی زندگـــےمون🌸🍃
آن نــگاه و نـــظرِ بلند را برای شــما آرزو مــےڪنم🌸🙏
✨ #شـبــتون زیبا
@parvaanehaayevesaal💕