eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
20.7هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴همه چیز در مورد آزمایش های خداوند ✅مگر خدا نمیداند که هر کسى چه کاره است تا لازم باشد او را به وسیله ناگواریها آزمایش کند؟! 📖درسته که خدا از قبل به خوب و یا بد بودن ما علم کامل دارد،اماهدف از آزمایش این است که از ما کارى سر زند و بدین وسیله استحقاق پاداش و کیفر داشته باشیم، زیرا خداوند طبق علم خود به خوبى و بدى شخصى (بدون اینکه او عملى انجام داده باشد) پاداش و کیفر نمیدهد. 🔴ابزار آزمایش خداوندچه چیزی است؟ 💝قرآن در این باره می‌فرماید: مال و جان انسان، ابزار آزمایش او هستند، و انسان به وسیله حوادث تلخ و شیرین آزموده میشود. 🌸خداوند انسان را گاهى با ترس، گاهى با گرسنگى زمانى با قحطى و گاهى با دیدن داغها و از دست دادن عزیزان و زمانى با دادن نعمت و زمانى دیگر با گرفتن آن، آزمایش میکند. 🔴عکس العمل انسانها در برابر آزمایش: انسانها دربرابر سختیها وناگواریها، عکس العمل مختلفى دارند: 1⃣گروهى در بلاها و حوادث تلخ، داد و فریاد به راه میاندازند، به عدل خدا، به لطف و حکمت او و به نظام آفرینش بد میگویند؛ 2⃣گروهى با استقامت وپشتکار سختىها را تحمّل مىکنند و با زبان و دل مىگویند: «انّا لِلّه و انّا الیه راجِعون» ما همه از خدا هستیم و به سوى او بازمیگردیم. 3⃣گروهى نه تنها صبر و تحمّل میکنند، بلکه شکر هم میکنند. شکرى نظیر شکر یاران امام حسین علیه السلام در برابر سختىها و مصیبتهاى روز عاشورا. 🔵 گروهى که رشد یافته تر هستند، آگاهانه و عاشقانه به سراغ بلاها و ناگواریها میروند. ⚡️بنابراین ظرفیّت و عکس العمل مردم در برابر سختیها و حوادث، متفاوت است؛ یکى از آن فرار میکند و دیگرى به استقبال آن میرود. 💥چنانکه اگر پیازى را به کودکى بدهید، همین که دندان روى آن بگذارد و آب از چشم او سرازیر شود، داد و فریاد میزند و آن را دور میاندازد، امّا پدر که رشد بیشترى دارد، همین پیاز تند را به سراغش رفته و میخرد. ❄️⛄️🌨⛄️❄️
❖ شانس چیست؟ شانس همان کار مثبتی هست، که تو در طبیعت انجام دادی و طبیعت به تو، یک کار خوب یا یک انرژی ‌مثبت بدهکار است و باید به تو، یک سود بدهد یا یک انرژی مثبت برساند. چند راه بازگشت انرژی: از نظر : تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز از نظر : هر کس ذره‌ای بدی و خوبی کند به او بازمیگردد از نظر : قانون 'کارما' یعنی هر چیزی کار ماست و به ما بر میگردد. از نظر : انرژی در طبیعت از بین نمیرود. وقتی انرژی‌ای رها میکنی حالتش عوض میشود و بر میگردد... دکتر الهی قمشه‌‌ای ❄️⛄️🌨⛄️❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را تمام جاده را رفتم، غباری از سواری نیست بیابان تا بیابان جسته ام ردّ نشانت را 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
فضیلت خواندن نمــاز در اول وقت نسبت بہ تأخیر انداختن آن مثل فضیلت آخــرت بر دنیاست. ثواب الاعمال بحارالانوار،ج ۷۹ ❄️⛄️🌨⛄️❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔸اصلا شما تا حالا با خدا زندگی کردید؟ ☘حجت الاسلام والمسلمین پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌دروغ بودن عکس چهره امامان❌ ⚠عکس چهره ⚠ این عکسها داخل خونتون نگه ندارید🚫این عکسها با سازگار نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 وقتی بگو مگو با همسر تبدیل به اژدها در مرگ موقت شد ▪️این قسمت: نیش و نوش ▫️تجربه‌گر : خانم نفیسه مرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تخم مرغ : ۱ عدد ماست : نصف پیمانه(هر ماستی میشه فرق نمیکنه) آرد سفید قنادی :یک و نیم الی دو پیمانه (من دو لیوان استفاده کردم) بکینگ پودر : ۱ قاشق غذاخوری نمک : نوک قاشق چایخوری ابتدا تخم مرغ و ماست رو با هم مخلوط کردم و با هم زن دستی کمی هم زدم تا صاف و یکدست بشه حالا ارد و بکینگ پودر و نمک الک شده رو به مواد اضافه کردم با دست ورز دادم(زیاد ورز دادن نمیخواد) تا خمیر جمع بشه خمیر رو روی سطح کار با وردنه پهن کردم و با هر قالبی که خواستین قالب بزنید(من با لیوان قالب زدم) توی روغن داغ شناور سرخش کردم. نکته: خمیر نباید چسبناک باشه اگه چسبناک بود کمی ارد اضافه کنید. این نون رو میشه هم خالی میل کرد و هم میتونید وسطشونو شکاف بزنید و با کرمفیل، شکلات صبحانه، مربا پر کنید و میل نمایید. نوش جان ❤️ http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فیله پلو فیله های مرغو مکعبی خرد کردم داخل یک ظرف ریختم پیاز را خلالی برش زدم با زعفرون ونمک وفلفل وکمی زردچوبه مخلوط کردم ویک ساعت با در بسته گذاشتم یخچال بعد سیب زمینی هم مکعبی خرد کردم وبا روغن سرخ کردم وکنار گذاشتم ...اگر هویج هم دوست داشتید خرد کنید با کمی اب بذارید بپزه حالا فیله ها را با کمی کره وکمی روغن با شعله کم تفت بدید (تقریبا ده دقیقه که پخته پخته میشه )بعد سیب زمینی وهویج هم اضافه کنید وکمی تفت بدید نمک وفلفل را اندازه کنید وبا برنج یا بدون برنج نوش جان http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩🏻‍🍳شام فوری و خوشمزه🧑🏻‍🍳 نان لواش سس کچاپ پنیر ورقه ای گودا گوجه فرنگی ژامبون فلفل زیتون پنیر پیتزا http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1 لیتر شیر 3 قاشق غذاخوری آرد 3 قاشق غذاخوری نشاسته 1 لیوان شکر 1 بسته کاکائو (2.5 قاشق غذاخوری) 1 ق چ وانیل 100 گرم کره (1 قاشق غذاخوری) 1 لیوان نارگیل و توت فرنگی برای تزئین http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنان میزان ارزشمندی و علاقه شوهرانشان را به خود با میزان برآورده شدن خواسته‌هایشان محک می‌زنند. ❄️⛄️🌨⛄️❄️
باكلاس بودن يعني سطح بالا رفتار كردن، نه ساعت و گوشي و... لاكچري ۱۳۸ میلیارد دلار تو این عکس نهفته است ولی کمربند گوچی کسی پیدا نیست , عکس ماشین و ساعت هم نمیذارن ❄️⛄️🌨⛄️❄️
در صورتي كه شخصي ميزان درامد شما، يا هر مساله ي شخصي ديگه اي را از شما پرسيد ، در حالي كه لبخند بر لب داريد با خونسردي بگوييد : چرا ميخواهي اين مساله را بدانيد؟ به اين روش به صورت غير مستقيم ايشان را متوجه اشتباهش ميكنيد http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5 ❄️⛄️🌨⛄️❄️
✍امام علی علیه‌ السَّلام فرمودند: نادان کسی است که خود را به آنچه نمی‌داند دانا شمارد و بر رأی و نظر خود بسنده کند و پیوسته از دانشمندان دوری نماید، از آنان عیب و ایراد گیرد و مخالفان خود را بر خطا خواند و آنچه را نفهمیده است گمراه کننده شمارد. هر گاه به مطلبی برخورد که آن را نمی‌داند منکرش می‌شود و آن را دروغ می‌شمارد و از روی نادانی خود می‌گوید: من چنین چیزی را نمی‌شناسم و فکر نمی‌کنم بوده باشد، اگر هست کجا چنین چیزی هست؟! و این از آن روست که به نظر خویش اعتماد دارد و از نادانی خویش بی‌خبر است، از این رو به سبب نادانی خویش پیوسته در جهل بهره‌مند شود و حق را انکار کند و در نادانی سرگشته ماند و از طلب دانش تکبر ورزد. 📚تحف العقول http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
👀تو که همه چی رو گردن رهبری میندازی👇 🔴👈برامون از قانون بیار که اختیارات رهبر نسبت به رئیس جمهور و همه افراد بالاتره و نود درصد دولت دست رهبره اون موقع ما خودمون هرچی شد 💥میندازیم گردن رهبر!!!!!!!!💥 🤔میدونی چرا مقصر هر چیزی رو شاه میدونستیم اما الان مقصر هرچیزی رو رهبر نمی‌دونیم ❓ 🔴👈چون طبق قانون اساسی اون زمان رئیس دولت رو شاه انتخاب میکرد و میتونست تا جزئی ترین قسمت دولت دخالت کنه اما طبق قانون اساسی فعلی مردم رئیس دولت رو انتخاب میکنن و حتی رهبری حق دخالت در جزئی ترین امور قوه قضاییه و صدا و سیما رو هم نداره 💥چه برسه دولت💥
کار رهبر چیست؟.mp3
2.92M
💠 وظیفه و کار رهبری چیست؟ 🔰 اگر رهبری حق دخالت در جزئیات دولت و قوه قضاییه و مجلس را ندارد ،پس اساسا وجودش چه به دردی میخورد؟ 🎤 با توضیحات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
بسم رب العشق #قسمتهشتادوچهارم - #علمدارعشق# نرگس سادات عزیزم آروم باش بیا بریم ببینن داداش😭😭😭
بسم رب العشق - # روزها از پی هم میگذشتن و من همچنان کنار مرتضی تو بیمارستان بودم ازش دور نمیشدم چون طاقت دوری هم نداشتیم اگه نبودم غذا نمیخورد، و این براش خیلی ضرر داشت دیروز دکتر بهم گفت از سوریه بپرسم ازش تا تو خودش نگه نداره چون باعث ناراحتیش میشه باهم تو حیاط بیمارستان نشسته بودیم -مرتضی +جانم خانم -از شهادت سیدهادی بگو برام چطوری شهید شد +نرگس خیلی سخت و تلخ بود طاقت شنیدنش داری؟ -آره میخام بشنوم بگو +‌ما که از اینجا راه افتادیم بعداز چندساعت رسیدیم سوریه نرگس تا روزی میخاستیم بریم حمص همه چیز خوب بود اما اونروز نزدیکای حرم صدای مرتضی بغض آلود شد نرگس تو کاروان ما یه جفت برادر دوقلو بودن چندصد متری حرم این دوتا داداش شهیدشدن نرگس یکیشون که کلا مفقودالاثر شد یکیشون هم سر در بدن نداشت نرگس ما بدون اونا رفتیم حمص نرگس هادی جلو چشمای ما مثل ارباب سر بریدن ما کاری نتونستیم کنیم نرگس من مرده بودم تو یخچال یهو چشمام باز شد دیدم تو یه باغم همه همرزهای شهیدم بود خانم حضرت زهرا و امام رضا بین بچه ها بود امام رضا اومدن سمتم دستش گذشت سر شانه ام گفت به خانمت بگو من مادرم قسم نمیدادی هم به حرمت سادات بودنت شفای همسرت میدم آستین مانتوم به دهن گرفته بودم هق هق میزدم یهو مرتضی با دستش محکمـ تکونم داد سادات سادات حرف بزن دختر یهو به خودم اومدم سرم گذاشتم رو پاش گریه کردم -گریه کن خانمم سبک میشی نویسنده بانو.......ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
بسم رب العشق #قسمت_هشتادوپنجم- #علمدارعشق# روزها از پی هم میگذشتن و من همچنان کنار مرتضی تو بیم
بسم رب العشق - # یک ماهی میشد مرتضی تو بیمارستانه رفتم نماز خونه نمازمو خوندم و برگشتم وارد اتاق شدم که خانم دکتر ارغوانی دیدم -سلام خانم دکتر ~~سلام عزیزم داشتم به آقامرتضی میگفتم که دیگه مرخصه -إه چه عالیه ممنونم بابت زحماتون ~~وظیفه ام بوده به مرتضی کمک کردم لباساشو پوشید سوار ماشین شدیم داشتم ماشینو روشن میکردم که مرتضی گفت سادات لطفا زنگ بزن مائده سادات و زینب سادات بیان خونه ما تا هم امانتی هادی بهش بدم هم سفارشو فقط بگو دم غروب بیاد قبل از خونه هم برو مزار هادی -چشم قربان به سمت قزوین حرکت کردیم ورودی شهر ردکردیم ماشینو به سمت مزارشهدا کج کردم میدونستم مرتضی میخاد الان تنها با هادی سایر همرزماش باشه تو اون عملیات ۱۳۰نفر از سراسر کشور شهیدشدن که ۱۰تاشون قزوینی بودن یادمه تو اون هاله زمانی ما هرروز شهید داشتیم البته من به خاطر مرتضی فقط تو مراسم برادرزاده جوانم حاضر شدم نزدیک مزارشهدا که شدیم به مرتضی گفتم من میرم پیش شهیدم تو راحت باشی +ممنونم یهو باد وزید همزمان که چادرم به بازی گرفت ومن فکرمیکردم قشنگترین صحنه دنیاست آستین خالی مرتضی تکون خود، دلم خالی شد چه ابوالفضلی شده آستین خالی بوسیدم گفتم بوی حضرت عباس میدی آقا ازش دورشدم یه نیم ساعت بعد رفتم پیشش چونـ ممکن بود هیجانی بشه و این براش خیلی ضرر داشت -آقا بریم خونه ؟ +بله بی زحمت برو خونه الانا دیگه مهمون کوچولومون میرسه وارد خونه مرتضی اینا شدیم صدای زهرا و علی آقا بلندشد خوش اومدی فرمانده مرتضی خندید گفت شرمنده اخوی من حاج حسین علمدار نیستم خطات قاطی کرده برادر بعد رو به زهرا گفت مجتبی کجاست؟ به مادر زنگ زدی کربلا رسیدن یا نجف اشرف هستن؟ زهرا:مادراینا که هنوز نجف اشراف هستن مجتبی هم رفته سپاه ببینه با اعزامش به سوریه موافقت میشه +صبح زنگ زدم به یکی از بچه ها گفت به احتمال ۹۹درصد یه هفته دیگه بعنوان معاون تیم پزشکی اعزام بشه -خب خداشکر آقامجتبی هم داره به عشقش میرسه مرتضی جان یه ذره استراحت کن تا سادات اینا بیان +چشم فرمانده 😍😍 یه نیم ساعتی میگذشت صدای زنگ در بلندشد سلام عزیزعمه زینب ماشاالله بزرگ شدی @@(مائده سادات ): سلام عمه آره دیگه دخترم الان ۲ماهه ۷روزشه -بیا تو عزیزم @@‌عمه آقا مرتضی کجاست؟ - تو اتاق الان صداش میکنم در زدم وارد اتاق شد - إه بیداری بیا سادات اینا اومدن همسری +الان میام مرتضی زینب سادات به سختی بغل گرفت بعداز احوال پرسی نشست +مائده خانم من لایق شهادت نبودم موندم تا عکسای رفقام و جای خالیشون دلم آتیش بزنه هادی وقتی میخاست بره شناسایی منقطه مسکونی حمص این انگشتر داد تا بدم به شما و گفت هروقت ساداتش بزرگ شد اینو بدید بهش و بگید بابا خیلی دوست داشت ازم خاست بهتون بگم مراقب چادرتون باشید و زینبشو واقعا زینب تربیت کنید مائده خانم هادی حتی لحظه آخرم به یاد شما بود اینم انگشتر امانتی سیدهادی با اجازتون @@‌آقا مرتضی هادی من چطوری شهیدشد؟ چرا نذاشتن در تابوت باز کنم +مثل سیدالشهدا 😔😔😔 چون تو اون تابوت فقط یه سر بود برای همین اجازه ندادن اومدم پشت مرتضی برام اتاق که گفت لطفا تنهام بذار سادات با زهرا به سمت مائده دویدیم مائده انگشتر به سینه اش چسبونده بود هادی خیلی بی انصاف من انقدر بد بودم که حتی بهم اجازه ندادی لحظه آخر ببینمت بی انصاف منو با یه بچه ۷تنها گذاشتی رفتی پیش عممون هادی دلم برات تنگ شده من میترسم نتونم زینب خوب بزرگ کنم هادی دوماهه ندیدمت نمیخای بیای خوابم بی معرفت پاشد زینب سادات بغل کرد -مائده کجا داری میری عزیز عمه 😭😭😭 @@میخام برم پیش هادی باشه صبرکن خودم میبرمت تو حالت خوب نیست زهراجان مراقب مرتضی باش سر کوچه یه ماشین شبیه ماشین پسرعموم دیدم -مائده اون ماشین پسرعمو بود @@نمیدونم عمه من حواسم نشد مائده بردم مزارشهدا وای که حرفای این دختر دل آتیش میزدا دست میکشید رو مزار هادی میگفت درد نداشتـ لحظه ای سرتو بریدن مادرمون اومده بود پیشت سرتو به دامن گرفته بود -مائده پاشو بسه دختر خودتو اذیت میکنی ببین زینب ترسیده بیا بریم خونه داداش اینا تو بذارم اونجا خیالم راحته مائده گذاشتم خونه برادرم خودم برگشتم خونه مرتضی اینا زهرا با قیافه بهم ریخته در باز کرد -زهرا چی شده ""زن عموت اینجا بود به داداشم زخم زبون زد داداش هم تا مجتبی اومد گفت منو برسون تهران الان که به مجتبی زنگ زدم گفت خودش داره برمیگرده داداش برای اهواز بلیط گرفته -میدونم کجا رفته الان میرم به سیدمحسن میگم منو برسونه تهران نویسنده بانو.....ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹