eitaa logo
پـــروانـگـــــی
2.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
1 فایل
﷽ جایگاهی برای رشد https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a 🦋 کانال پروانگی: ۱۴۰۱/۹/۵ کپی مطالب آزاد با ذکر #صلوات برای تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج و شادی روح پدر و مادرم❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت53 دوباره نگاهم چرخید سمت محمد - شما اینجا چکار میکنید؟ - همراه کمالی اومدم. اینجا خونه عمه شه. اصرار کرد منم بیام برای آش نذری. امتداد نگاهش رو دنبال کردم و یاسین کمالی رو دیدم که کنار شهاب کمالی ایستاده. شهاب کلافه ما رو نگاه میکرد و یاسین در گوشش صحبت میکرد. ازشون نگاه گرفتم و سرم رو پایین انداختم. - ببخشید با اجازه من و مادربزرگم باید بریم زنونه. - بله شما بفرمایید ببخشید مزاحم شدم. محمد به مادربزرگ با اجازه ای گفت و به سمت کمالی رفت. یعنی کمالی ها. نمیدونستم ممکنه شهاب کمالی و یاسین کمالی نسبتی داشته باشن. امیدوارم شهاب حرفی درباره من به محمد نزنه. *** محمد با لبخند محوی به سمت یاسین رفت. از اینکه یاسین مجبورش کرده بود بیاد خیلی خوشحال بود. وقتی وارد کوچه شدن و محمد متعجب به یاسین گفته بود خونه فرشته هم تو همین کوچه است یاسین جواب داد این یه نشونه است که شما واقعا مال همین. هنوز به یاسین نرسیده شهاب روش رو برگردوند و ازشون دور شد. محمد با اخم کنار یاسین ایستاد و گفت -چرا پسرعموت اینجوری کرد؟ - آخه پسرعموم عاشق یه دختریه ... - خب ... - یکساله مدام ازش جواب منفی میشنوه ولی تا امروز امید داشت راضی اش کنه ... ولی الان فهمید دیگه تلاشش نتیجه نمیده ... واسه همین پکر شده. - خب چرا از من روبرگردوند؟ - راستش ... ناراحت نشو، ولی شهاب خواستگار فرشته بود. الان که دید با تو حرف میزنه ازم پرسید چه نسبتی با فرشته داری منم قضیه رو بهش گفتم. خیلی حالش گرفته شد. اخم های محمد بیشتر شد. کلافه دست توی موهاش کشید و با چشم دنبال شهاب گشت - ناراحت نباش. میدونی شهاب چیزی کم نداره. هم ظاهرش خوبه هم تحصیلاتش هم وضع مالیش. آدم معتقدی هم هست. وقتی یک ساله فرشته مدام بهش جواب نه داده یعنی واقعا دلش پیش توئه. وگرنه شهاب پسری نیست که دختری مثل فرشته بهش جواب نه بده. محمد کمی تو فکر رفت ولی اخمش باز نشد - ولی از این به بعد باید حرص بخورم که همچین خواستگاری دو قدمی فرشته زندگی میکنه. - اصلا نگران نباش. شهاب پسر خوبیه. همین که فهمیده فرشته دلش با توئه دیگه دور و برش نمیره. مطمئن باش دیگه نگاهشم نمیکنه. محمد ته دلش خوشحال شد که شهاب پسر معتقد و باخدایی یه. نویسنده_غفاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم می آمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود. پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفس های جهنمی اش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد. نور چراغ قوه اش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد: »گمشو کنار!« داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد: »این سهم منه!« چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد: »از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!« و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تاچشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست. دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که ناله ام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد: «بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» https://eitaa.com/joinchat/921568086C2394dd2569 کانال رنگین کمان قلم https://eitaa.com/joinchat/921568086C2394dd2569
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام مهدےجان❤️ مهر شما همان ڪیمیایی است که روزگار ما را قیمتی می‌کند. ما بہ اعتبار محبت شما نفس می‌کشیم؛ اے قرار دل بی‌قرارمان... @Parvanege
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ســــ♥️ـــلام صبح‌تون بخیـر 💫الهی ساحل زندگی‌تون همیشه آرام دل‌تون مثل دریا وسیع و بخشنده و قلبتـون مثـل آسمان آبی، پهناور و مهربان باشه.😍 @Parvanege
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت54 محرم و صفر گذشته بود و توی این مدت دیگه ندیدم که محمد مثل اولین روز دانشگاه بپوشه، حتی ته ریش مرتبی میذاشت که به صورتش میومد. گاهی فکر میکردم بعد از محرم و صفر هم محمد همین مدلی میمونه یا داره احترام این ماه ها رو نگه میداره. ولی هر روز که میگذشت میدیدم که محمد تغییری نمیکنه و این دلم رو گرم میکرد. *** - نباید کلاس استاد شاکر رو حذف میکردین. استاد اول که فهمید خیلی عصبانی شد ولی الان دو ماه هم بیشتر گذشته. دیگه حتما آروم شده. بهتره ازش عذرخواهی کنید. - چی میگی زهرا چرا باید عذرخواهی کنیم؟ مگه درس حذف کردن عذرخواهی داره؟ - خودت رو به اون راه نزن. استاد باهاتون لج میوفته ترم های بعدی مشکل پیدا میکنید سکوت کردم و این زهرا رو کلافه کرد - باشه تو که حرف گوش نمیدی حداقل بیا تا یک جایی برسونیمت. الان دیگه داداشم باید جلوی در باشه. - ممنون خودم برم راحت ترم. چرا هر بار تعارف میکنی؟ - من که میدونم به خاطر صولتی نمیای. مثلا میخوای براش سوءتفاهم نشه؟؟ شایدم میترسی خوشش نیاد. - تو اینجوری فکر کن. به در دانشگاه که رسیدیم برادر زهرا جلوی در ایستاده بود. - ااا ... سلام علی چرا اینجا ایستادی؟ - سلام. ماشین رو یکم دورتر پارک کردم گفتم بیام که دنبالم نگردی. نگاهش پایین بود ولی رو کرد به من و گفت - شما هم تشریف بیارید تا یک جایی میرسونیم شما رو. - ممنون مزاحم نمیشم - مراحمید تعارف نکنید. نگران شدم که توی رودربایستی گیر کنم - نه اصلا تعارف نمیکنم. سریع رو به زهرا خداحافظی کردم و رفتم تا فرصت اصرار بیشتر رو ازشون بگیرم. نویسنده غفاری