eitaa logo
🦋پروانگی🦋
66 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
7.9هزار ویدیو
618 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
⭕️ طوفان خان طومان در شبکه‌های اجتماعی 🔹از سال ۹۵ نامش را شنیدیم؛ و شهدایی که در پی سوءاستفاده تکفیری‌ها از فرصت ایجاد شده از آتش‌بس کوتاه و بمباران ناجوانمردانه منطقه، آسمانی شدند. این بازگشت سرخ در شبکه‌های اجتماعی با بیش از ۱۵۱ هزار پست روبرو شد. 📊رصد دیتاک در سه بستر توییتر، اینستاگرام و تلگرام نشان می‌دهد کاربران هشتگ را در مجموع بیش از ۶۳ هزار بار مورد استفاده قرار دادند. 💢سنگ تمام توییتری‌ها 🔻کاربران توییتر با ۱۳۳.۵ هزار پست، ۱۱۳.۴ هزار ریتوییت و ۳۱۶ هزار لایک، حدود ۶۰هزار بار استفاده از هشتگ ، ۱۷ هزار بار استفاده از هشتگ ، نزدیک به ۹.۵ هزار بار استفاده از هشتگ ، ۴۹۷۵ بار استفاده از هشتگ و ۱۸۸۵ بار استفاده از هشتگ ، موضوع بازگشت پیکر شهدا را مورد توجه قرار دادند. 🔻«از شام بلا شهید آوردند» محبوب‌ترین توییت با ۳۳۰۰ لایک و ۶۰۵ ریتوییت بوده است. 💢قدرشناسی اینستاگرامی‌ها 🔻کاربران اینستاگرام با بیش از ۵.۵ هزار پست که شامل ۲۶۰۰ ویدیو، ۲۳۰۰ عکس، ۶۵۳ پست اسلایدی، بیش از ۳۵۲ هزار لایک و حدود ۱۰ هزار کامنت بوده است، بیشتر موضوع «شهادت» و «ادای دین به شهدا» را مورد توجه قرار دادند. 🔻هشتگ‌های ۱۸۱۳، ۱۶۶۴، ۱۵۲۳، ۱۴۳۶ و ۱۳۶۸ بار توسط کاربران این بستر مورد استفاده قرار گرفته است. 🔻توییت علیرضا پناهیان با متن «ما از مرگ می‌ترسیم چون پایان یافتن فرصت حیات را دوست نداریم. تنها راه جاودانه شدن و زنده ماندن شهادت است. شهدا بهتر از ما در حال زندگی هستند» با بیش از ۴۱ هزار لایک و ۴۳۰ کامنت مورد توجه‌ترین مطلب اینستاگرام بوده است. 💢استقبال تلگرامی‌ها از خبر بازگشت شهدا 🔻کاربران تلگرام موضوع بازگشت پیکر شهدای خان طومان را با ۱۱.۱ هزار پست که اکثرا تولید شده توسط مخاطبان بوده و با بیش از ۱۷ میلیون بازدید مورد توجه قرار دادند که تعداد ۵۴۰۰ عکس و ۲۸۰۰ ویدیو نشان می‌دهد تصاویر بیش از متن‌ها در فضای این بستر تولید و منتشر شده است. 🔻هشتگ‌های پرکاربرد تلگرام ، و بوده است. 🔻تلگرامی‌ها خبر انتشار یافته توسط خبر فوری درباره شناسایی پیکر هفت شهید مدافع حرم در سوریه را با بیش از ۱۸۱ هزار بار بازدید بیش از سایر محتواها مورد توجه قرار دادند./دیتاک
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
⭕️ چه اشک‌ها ریخت آن که جان، مال، ناموس و امنیت وطن به خون کشیده نشود... ⚫حاجی صدامو میشنوی.... دلمان تنگ هست برای غریبی برای شهادت کودکان مظلوم...😭 برای دوری تو ... 💔قسم به خون پاک شهیدان تا آخرین نفس دراین راه ایستاده ایم و اجازه نخواهیم داد ، اراذل و اوباش اغتشاشگر ، کشور عزیز ایران را ناامن کنند، 🏴🏴🏴
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔ماسینه زدیم، بیصداباریدند ازهرچه که دم زدیم آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم از آخرمجلس شهداراچیدند💔 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔ماسینه زدیم، بیصداباریدند ازهرچه که دم زدیم آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم از آخرمجلس شهداراچیدند💔 @mahman11
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | این نوار را باید همه ملت ایران بشنوند... 🔺روایت شنیدنی حاج قاسم سلیمانی از صمیمت عجیب شهید باکری و شهید کاظمی احمد بیا اینجا! اگر اینجا بیایی، من چیزی می‌بینم که اگر ما باهم باشیم تا ابد از هم جدا نخواهیم شد!
11.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟 🎥 اگه یه عده از این بچه‌ها مدینه بودن، کسی جرأت نمی‌کرد به مادر ما سیلی بزند https://eitaa.com/joinchat/3344760855C17713c4a73
این‌ عکسی‌ که‌ مشاهده‌ می‌کنید معروفه به نردبان ... تمام‌ افراد حاضر در عکس شدند .... ایم روح شهدا صلوات @ganjinehnoorDrnasiri
🌹صادق آهنگران تو یه تیکه از شعرش می‌خونه: "شمعِ شبهای دوعیجی می‌شدیم" میدونید این مصرع یعنی چی؟! عراق تو منطقه دوعیجی بمبِ فسفری مینداخت. فسفر وقتی با اکسیژن هوا ترکیب بشه شعله‌ور میشه، رزمنده ها که زیر این بمب ها گیر میکردن، فسفر به تن‌شون می‌چسبید، و با هیچ وسیله ای دیگه خاموش نمیشد و اونا می‌سوختن و می‌سوختن و می‌سوختن... و صبح، باد خاکستر هاشون رو می‌برد... به خدا قسم که ما خیلی مدیونیم! چه خون هایی ریخته شد تا ماها شاید بیدار بشیم، تا شاید بیایم پایِ کار.. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
خدایا! به حق این دستان پاک و به حرمت ؛ دستان ناپاک را از این نظام و از این مملکت کوتاه بفرما ... 📷 فکه_ عملیات فروردین ۱۳۶۲ عکاس: محمدحسین حیدری
🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد. 🌷سردار مدافع حرم «حاج‌مهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت. 🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌ حججی👉 بعد از شهادت حججی تا مدت‌ها، پیکر مطهرش در دست داعشی‌ها بود تا اینکه قرار شد حزب‌الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب‌الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب‌الله را آزاد کند. به من گفتند: «می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟» می‌دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهم‌تر بود. قبول کردم. با یکی از بچه‌های سوری به‌نام حاج سعید از مقر حزب‌الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را می‌پایید. پیکری متلاشی و تکه‌تکه را نشانمان داد و گفت: «این همان جسدی است که دنبالش هستید!» میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: «من چه‌جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!» بی‌اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحه‌اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: «پست‌فطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست‌هاش؟!» حاج‌سعید حرف‌هایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، می‌گفت: «این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.» دوباره فریاد زدم: «کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را این‌جور قطعه قطعه کنید؟!» داعشی به زبان آمد و گفت: «تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچک‌ترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می‌زد!» هرچه می‌کردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: «ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.» اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت: «فقط همین‌جا.» نمی‌دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش می‌خواست فریبمان بدهد. در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم: «بی‌بی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.» یک‌باره چشمم افتاد به تکه‌استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به‌هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج‌سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حز‌الله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بی‌خبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب‌الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب‌الله، پیکر محسن را تحویل گرفته‌اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی‌بی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمده‌اند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.» من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می‌دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت: «از محسن خبر آوردی.» نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ گفتم: «حاج‌آقا، پیکر محسن مقر حزب‌الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.» گفت: «قَسَمَت می‌دم به بی‌بی که بگو.» التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش را انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت: «من محسنم رو به این بی‌بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضی‌ام.» وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: «حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی‌اکبر علیه‌السلام اربا اربا کردن.» هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: «بی‌بی، این هدیه رو قبول کن.» ▫️هرگزشهدایی را که امنیت مان رامدیون شان هستیم،فراموش نکنیم.روحش شاد یادش گرامی. ۱۸مردادشهادت شهیدحججی
💢 اول وقت سیره شهیدحاج سلیمانی ازشهید حاج احمد میگوید: هیچ نمازی ندیدم، که احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند و پیوسته این ذکر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان احمد بود و بعد گریه می کرد. 🌷🌷🌷 اگر به نماز های احمد کاظمی نگاه می کردیم ، می دیدیم یکپارچه عشق و معنویت بود . هیچ وقت با حالت خستگی و پراکندگی ذهنی نماز نمی خواند . کسانی که در کنار احمد نماز خوانده اند ، صدای خشوع و تضرع توأم با دل شکستگی او را هنگام رکوع و سجود به یاد دارند . چرا که او واقعا انسان مؤمن و مسلط بر نفس خویش بود 🌷سالروز شهادت