eitaa logo
پرورستان
937 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
19 فایل
📌 در این انقلاب آنقدر کار هست که می توان انجام داد بی آنکه هیچ پست، سمت، حکم و ابلاغی در کار باشد. شهید بهشتی ⁉️🔍 پاسخگویی به شبهات و سوالات: @moalemkhorasan @Moalemsadeh 📥 ارسال نظرات و پیشنهادات: @montazer1146 لینک کانال: shad.ir/parvarestan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
3⃣ علاوه بر هیأت نجرانی ، تعداد زیادی از مردم مدینه هم در بیرون شهر تجمع کرده اند . ابوحارثه در تفکراتش غرق‌ است : «سرنوشت همه ی مسیحیان به پذیرفتن یا نپذیرفتن مباهله بستگی دارد . .. پدر مقدس... خودت کمکم کن ... » که با سخنان ایناس به خود می آید : « پدربزرگ...ببینید ... گویی عده ای به این سو می آیند ...». ابوحارثه با نگرانی به سمتی که ایناس اشاره می کند می نگرد : « آری دخترم ... محمد است ... اما اینان که همراه اویند کیستند ؟ ...» . مرد عرب دست خود را سایه بان چشمانش می کند و با دقت می نگرد ، بعد در حالی که چهره اش باز می شود با غرور و صدایی رسا می گوید : « بدانید محمد همراه با عزیزترین کسان خود می آید .» ابوحارثه می گوید : « عزیزترین کسان ؟؟؟» ومرد می گوید : « آری ... عزیزترین و نزدیکترین ها ...» . با این سخنان جنب و جوشی در میان مسیحیان می افتد . عاقب با صدایی خفه می گوید : «ابوحارثه!...» ابوحارثه به مرد می گویدآنان را بیشتر معرفی کن ... .او می گوید : « آن مرد که در سمت راست رسول خدا ست و همراه ایشان می آید پسرعمو و داماد و وصی آنحضرت است. و آن بانوی جوان دختر رسول خداو همسر وصی او و سیده ی زنان عالم است. و آن کودکان حسن و حسین فرزندان دختر اویند. ... می بینید محمد با سربازان خود نیامده ، ببینید با چه اطمینانی حرکت می کنند.اینان اهل بیت محمدند ». ابوحارثه روبه عاقب می گوید : « می بینی عاقب ،اگر محمد راستگو نمی بود با اهل بیت خود نمی آمد...» همه ی نگاه ها به ابوحارثه دوخته شده است . ابوحارثه پس از تأملی عمیق می گوید : « من صورت هایی می بینم که اگر از خداوند تقاضاکنند کوه ها را از جا برکند ، چنین خواهد کرد. هرگز با آنها مباهله نکنید، که هلاک خواهید شد . و بدانید که یک نصرانی تا روز قیامت برصحفه ی زمین باقی نخواهد ماند. ..» وقتی که رسول خدا به همراه حضرت علی و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام )به جایگاه مباهله رسیدند ، پیامبر( صلی الله علیه و آله ) به اهل بیت خود فرمود: « هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید . ..» مسیحیان بادیدن چهره ی مصمم و مطمئن پیامبر و همراهانش وصحبت های مأیوس کننده ی ابوحارثه به وحشت افتادندو از اقدام به مباهله خودداری کردند. پس به ابوحارثه گفتند که مباهله نمی کنند.وحاضرند در برابر خواسته های پیامبر تسلیم شوند . آنگاه ابوحارثه به جایگاه مباهله نزدیک شد و به رسول خدا گفت : « یااباالقاسم ما با تو مباهله نمی کنیم،بلکه مصالحه می کنیم ...» رسول خدا هم با آنها به شرط پرداخت جزیه مصالحه نمود. و هیأت نجرانی با ذلت به دادن جزیه رضایت دادند . کاروان به سمت نجران در حرکت است . ابوحارثه بخشی از نخلستان ها و کشتزارهای خود را به عنوان جزیه ی آن سال تقدیم پیامبرنمود . ابوحارثه پس از این ملاقات در نهان به رسول خدا معتقد می گردد. و ایناس همچنان به آینده می نگرد ... و این که او هم مانند پدربزرگ شیفته ی این خانواده ی بزرگ مسلمانان گردیده است ... و از همه زیباتر عباراتی است که ایناس این روزها آموخته ؛ «اشهدان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله ...» پایان •┈┈••✾❀✾••┈┈• @bazgoft_media
3⃣ علاوه بر هیأت نجرانی ، تعداد زیادی از مردم مدینه هم در بیرون شهر تجمع کرده اند . ابوحارثه در تفکراتش غرق‌ است : «سرنوشت همه ی مسیحیان به پذیرفتن یا نپذیرفتن مباهله بستگی دارد . .. پدر مقدس... خودت کمکم کن ... » که با سخنان ایناس به خود می آید : « پدربزرگ...ببینید ... گویی عده ای به این سو می آیند ...». ابوحارثه با نگرانی به سمتی که ایناس اشاره می کند می نگرد : « آری دخترم ... محمد است ... اما اینان که همراه اویند کیستند ؟ ...» . مرد عرب دست خود را سایه بان چشمانش می کند و با دقت می نگرد ، بعد در حالی که چهره اش باز می شود با غرور و صدایی رسا می گوید : « بدانید محمد همراه با عزیزترین کسان خود می آید .» ابوحارثه می گوید : « عزیزترین کسان ؟؟؟» ومرد می گوید : « آری ... عزیزترین و نزدیکترین ها ...» . با این سخنان جنب و جوشی در میان مسیحیان می افتد . عاقب با صدایی خفه می گوید : «ابوحارثه!...» ابوحارثه به مرد می گویدآنان را بیشتر معرفی کن ... .او می گوید : « آن مرد که در سمت راست رسول خدا ست و همراه ایشان می آید پسرعمو و داماد و وصی آنحضرت است. و آن بانوی جوان دختر رسول خداو همسر وصی او و سیده ی زنان عالم است. و آن کودکان حسن و حسین فرزندان دختر اویند. ... می بینید محمد با سربازان خود نیامده ، ببینید با چه اطمینانی حرکت می کنند.اینان اهل بیت محمدند ». ابوحارثه روبه عاقب می گوید : « می بینی عاقب ،اگر محمد راستگو نمی بود با اهل بیت خود نمی آمد...» همه ی نگاه ها به ابوحارثه دوخته شده است . ابوحارثه پس از تأملی عمیق می گوید : « من صورت هایی می بینم که اگر از خداوند تقاضاکنند کوه ها را از جا برکند ، چنین خواهد کرد. هرگز با آنها مباهله نکنید، که هلاک خواهید شد . و بدانید که یک نصرانی تا روز قیامت برصحفه ی زمین باقی نخواهد ماند. ..» وقتی که رسول خدا به همراه حضرت علی و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام )به جایگاه مباهله رسیدند ، پیامبر( صلی الله علیه و آله ) به اهل بیت خود فرمود: « هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید . ..» مسیحیان بادیدن چهره ی مصمم و مطمئن پیامبر و همراهانش وصحبت های مأیوس کننده ی ابوحارثه به وحشت افتادندو از اقدام به مباهله خودداری کردند. پس به ابوحارثه گفتند که مباهله نمی کنند.وحاضرند در برابر خواسته های پیامبر تسلیم شوند . آنگاه ابوحارثه به جایگاه مباهله نزدیک شد و به رسول خدا گفت : « یااباالقاسم ما با تو مباهله نمی کنیم،بلکه مصالحه می کنیم ...» رسول خدا هم با آنها به شرط پرداخت جزیه مصالحه نمود. و هیأت نجرانی با ذلت به دادن جزیه رضایت دادند . کاروان به سمت نجران در حرکت است . ابوحارثه بخشی از نخلستان ها و کشتزارهای خود را به عنوان جزیه ی آن سال تقدیم پیامبرنمود . ابوحارثه پس از این ملاقات در نهان به رسول خدا معتقد می گردد. و ایناس همچنان به آینده می نگرد ... و این که او هم مانند پدربزرگ شیفته ی این خانواده ی بزرگ مسلمانان گردیده است ... و از همه زیباتر عباراتی است که ایناس این روزها آموخته ؛ «اشهدان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله ...» پایان •┈┈••✾❀✾••┈┈• @parvarestan_ir