eitaa logo
سری‌نامه‌های -پرواز-
10 دنبال‌کننده
19 عکس
1 ویدیو
0 فایل
شما هم اکنون پرواز مرا بر بلندای مرتفع ترین آرزویم شاهد هستید ! روزی که تصمیم گرفتم پرواز کنم؟ ۲۷ تیر ماه ۱۴۰۳ و شاید قبل تر.. کپی؟ فور کن مهربون
مشاهده در ایتا
دانلود
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟ من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟
مگر مهم آن چیزی نبود که قلب مان را احاطه کرده بود؟ پس چرا چنین شد؟ _بخشی از نامه پرواز
<شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی>🌱
از طایفه نوریم ما تیره نمی‌مانیم آواز غم دل را با قهقه می‌خوانیم
"راستشو بگو تو وقتی یه نیازی داری مستقل تری یا وقتی بی نیازی؟" _کوهِ‌آبی_ ۰۳/۵/۲۴
زمانه بی‌رحم شده بود ، آدمها اما، بیشتر! _پرواز_ ۰۳/۵/۲۶
نگاهت را نفهمیدم سکوتم را ندانستی نگفتم گفتنی ها را تو هم هرگز نپرسیدی..
ای کاش نبودت را هم با خودت برده بودی..
گاهی ادای رفتن در می آوری، فقط خودت می‌دانی که چمدانت خالیست و پایت نای رفتن و دلت قصد کندن ندارد...
ادای رفتن در می آوری بلکه دستی از آستین درآید و دودستی بازویت را بچسبد. چشمی اشک آلود زل بزند توی چشمانت و بگوید: بمان !
و تو چقدر به شنیدنش محتاجی ... گاهی ادای رفتنی ها را در می آوری بلکه به خودت ثابت کنی کسی خواهان ماندنت هست هنوز و وای از وقتی که نباشد کسی ... با چمدان خالی و پای بی اراده و دل جامانده کجا میشود رفت؟ کجا..؟
دوستان عيب کنندم که چرا دل به تو دادم بايد اول به تو گفتن که چنين خوب چرايي _سعدی
درسته که هیچ‌وقتِ هیچ‌وقت قرار نیست اینو ازم بشنوی ، ولی : دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی🌻🤍
هدایت شده از رواق‌دل🕶️🚬
خیلی زمان میبرد تا آدمی بفهمد که خیلی زمان ندارد!
<من نمی‌خواهم جهانی را که در آن نیستی>🌻
قله، جایی ست که به آن تعلق دارم. از اینجا که هستم، ابرها مرا یاد چیزی می‌اندازند که روحم با آن گره خورده‌است ؛ پرواز! به پرواز دسته‌جمعی هم‌نوعانم بر فراز آبی آسمان می‌نگرم. آسمان مرا می‌خواند... و من، تنها می‌توانم از میان میله های بی‌رحم به تنهایی خود خیره شوم. پسر بچه ای را دیدم. سرگرم بازی در اطراف جایی که می‌دانم نامش قفس است اما برای من معنایی جز تنهایی ندارد... ابرها از دور ، پرواز را در ذهنم تداعی می‌کنند. پرواز بر بلندای مرتفع ترین آرزویم :) نامه شماره ۱ از : پرواز به : مرتفع ترین آرزویش به‌وقت سه‌شهریور‌هزار‌چهارصد‌سه
به کمی آن‌ور تر نگاه می‌کرد غرق شده بود در دریایی مواج و پر تلاطم به نام تفکر! لحظاتی بعد گفت خسته است.. از تلاش های نافرجامش گفت. از صدای درونی‌ش که پشت سرهم در گوشش چیزی زمزمه می‌کرد ، گفت. در آخر هم راه چاره خواست.. لحظه ای مکث کردم. آرام گفتم: یکی از جنگ هایی که آدمو فرسوده می‌کنه ، جنگ برای خواسته شدنه.. عقب نشینی کن فرمانده! اندر‌احوالات>
"زندگی صحنه پیکار هاست. زندگی میدان مبارزه هاست. با این مبارزه هاست که انسان بارور می‌شود و شکل می‌گیرد و استعداد هایش را بیرون می‌ریزد. و با این پیکار هاست که انسان آزادی‌اش را می‌یابد و راهش را می‌شناسد خودش در راه خودش و برای مقصد خودش گام بر‌ می‌دارد." کتاب عاشورا بررسی و تحلیل حرکت امام حسین (ع) نوشته عین.صاد
اکلیلی شدن قلب دیگه چیه بابا😭😭
به آغوشم کشیدی اما .. سایه ات را دیدم که دست هایش توی جیبش بود _گروس‌عبدالملکیان