eitaa logo
پروین جاویدنیا
198 دنبال‌کننده
172 عکس
24 ویدیو
27 فایل
پروین جاویدنیا ✍️ شاعر و طنزپرداز کانال من در تلگرام🔻 https://t.me/parvin_javidniya ادمین کانال خبرنامه شاعران @Parvin_javidnia لینک کانال خبرنامه شاعران در ایتا 🔻 https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا به شهر نگاهت، به آشیانه ببر به سور و ساتِ قفس، تا به آب و دانه ببر پلنگم و به هوایت به قله آمده‌ام مرا به خلسه و تا خلوتی شبانه ببر برای قطره‌ی باران چه می‌کنی ای رود؟ مرا به وسعتِ دریا، به بی‌کرانه ببر بباف موی پریشان و سرکشم را باز شلالِ موی مرا تا به رقصِ شانه ببر بخوان مرا به طلوع قشنگِ آغوشت به مهر و گرمی خورشیدِ بی‌بهانه ببر به میهمانی واژه، به میهمانی شعر مرا به جشن غزل‌های عاشقانه ببر https://eitaa.com/parvin_javidnia1359
«معجزه» ای در همه احوال دو چشمت وطن من بنشین که تب آلوده‌ی عشق است تن من بنشین که به یمن قدم فصل بهاران آغوش گشوده‌ست چه خوش پیرهن من یک بوسه‌ی تو کرده عوض طعم لبم را ترسم که هویدا شود عطر دهن من دستان تو سحری‌ست که جولان بدهد در موهای پریشانِ شکن در شکن من لبریز توام، محو توام، در هیجانم شعر است کنار تو سراسر سخن من می‌دانی و می‌دانم و خوب است بدانند با معجزه‌ی عشق شود زنده منِ من! پروین جاویدنیا @parvin_javidnia1359
بوسیدمش ولی فقط از دورهای دور می خواهمش شکسته و پَربسته و صبور دیوانه‌ام برای دو چشمی که ساحر است سرگشته‌ام برای همان قله‌ی غرور چون ماهی‌ام که در تب و تابم به دور از آب در ساحلش غریبم و افتاده‌ام به تور چون ماه کاملی که جنونم به دست اوست با هر طلوع می‌بَردم تا به جشن نور لبخند او دلیل و بهانه‌ست تا که باز راهی شوم به خاطر او تا به شعر و شور... پاییز باشکوه و قشنگِ پُر از غم است وقتی که از بهارِ دلم می‌کند عبور پروین جاویدنیا @parvin_javidnia1359
غزل چشمان تو جهان مرا سنگ می‌زنند در طبل می‌دمند و دم از جنگ می‌زنند دیدارمان برای من آغاز زندگی ست اما دو پای تو همه جا لنگ می‌زنند مژگان توست مثل سپاهی که هر نفس داروغه‌وار بر دل من چنگ می‌زنند پوشیده‌ام برای نگاهت سفید و باز طرحی سیاه را به تنم رنگ می‌زنند ناکوک می‌شود که مرا خسته‌تر کند آن چشم‌ها که تلخ و بد آهنگ می‌زنند می‌آیم و دوباره رصد می‌کنم تو را حتی اگر غرور مرا سنگ می‌زنند @parvin_javidnia1359
غزل لبخند می‌زنی که دلم زیر و رو شود سرریز عطر و حال خوشِ آرزو شود بی چتر بگذرم به هواداری از بهار باران ببارد از نو و دل قصه گو شود تا بال می‌گشایی و سر می‌رسی دلم دریاچه‌وار پهنه‌ی پرواز قو شود خورشید هم به شوق تماشای چشم‌هات چون آینه زلال شود، خنده رو شود زیبایی آنچنان که گل نوشکفته‌ هم سر را به لاک برده و در خود فرو شود من ترس دارم از تو و عشق عزیز تو دل را ولی چه باک که بی‌آبرو شود! @parvin_javidnia1359
غزل ساعت به وقت خنده‌ی تو عید می‌شود مهرت به جان نشسته و خورشید می‌شود تا می‌رسی به پشت در از عطر خنده‌هات شب‌بو دچار حسرت و تردید می‌شود دعوت به آسمان پر از نور می‌شوم تا چشم من به چشم تو تبعید می‌شود می‌آیی و جهان مرا سبز می‌کنی هنگام رقص پُرتپش بید می‌شود با من بیا به صبحِ هیاهوی سال نو وقتی دل آشیانه‌ی امّید می‌شود با بوسه‌های لحظه‌ی تحویل سالمان قلبم برای عشق تو تمدید می‌شود! @parvin_javidnia1359
غزل دلواپسم برای دو چشمان ساحرت می‌خواهمت به قدر خداوند ماهرت آنکه تو را یگانه‌ی من آفریده است آنکه چنین برای دلم کرده شاعرت می‌خواهمت چنان که به دور از تصور است هرگز مباد تا  کنم آزرده خاطرت می‌میرم و دوباره مرا زنده می‌کنی با خنده‌های باب دل و ناب و نادرت بگذار در زلالی دریاچه‌ی دلت من باشم آشیانه‌ و مرغ مهاجرت آغوش باز کن که من از نو، جوان شوم گرد غمی نشسته به جانِ مسافرت پروین جاویدنیا @parvin_javidnia1359
غزل پاییز از چشمم جنونی تازه می‌خواهد در رگ رگم افتاده خونی تازه می‌خواهد بعد از چنین رویای شیرینِ شبانگاهان فرهادِ قصه بیستونی تازه می‌خواهد در صبح آغازین فصلی که ورق خورده‌ست این نشریه بی‌شک ستونی تازه می‌خواهد وقتی دگرگونی‌ست تقدیرِ جهان من پیغمبرم حواریونی تازه می‌خواهد تا روزهای نو، بهاری نو، شروعی سبز آیینه از من رهنمونی تازه می‌خواهد دل می‌رود بی واهمه تا پیشوازِ عشق عقل از من اما آزمونی تازه می‌خواهد وقتی که شیراز آمده تا فصل زیتون‌ها این داستان هم سووشونی تازه می‌خواهد! @parvin_javidnia1359
غزل بازار رقیبِ تو کساد است پس از این موهام به سرپنجه‌ی باد است پس از این وقتی که نگاه تو بیفتد به نگاهم هر لحظه مرا روز معاد است پس از این وقتی که تو شاگرد کلاسی، به یقینم استادِ تو محتاج سواد است پس از این بگذار بسوزند حسودانِ بهارت دیدند که! بر اسب مراد است پس از این عاشق شده این دل چه بخواهی چه نخواهی روز و شبم از یاد تو شاد است پس از این چون شاعرم و چشم تو مضمون قشنگی‌ست پشت سرِ تو حرف زیاد است پس از این پروین جاویدنیا @parvin_javidnia1359
«زن» بیا به سمتِ بهار شکوفه زارِ تنم به سَرسرای خوشایند صبحِ شب شکنم بگیر دست غزل را، ببر به دشتِ غزال که آهوانه‌ترین شعر عاشقانه منم برای خستگی‌ات چای تازه دم دارم برای غربت تلخ شبانه‌ات وطنم بزن به روی لبم مُهر بوسه و بگذر که مستِ عطر وجودت لبالب از سخنم تو عاشقانه‌ترین حسرت جهان منی منی که شور شراب هزارهٔ کهنم نیاز باش و بخر نازک خیالم را که نازدانه‌ترینم، که تا همیشه زنم! @parvin_javidnia1359
تو می رسی.. تو می‌رسی و درختان شکوفه می‌پوشند ستاره‌های پریشان شراب می‌نوشند به حرف آمده‌اند و ترانه می‌خوانند دو استکان قدیمی اگرچه خاموشند دوباره قوری و چای و قرار نیمه شب و سماور و دل من که به شوق می‌جوشند مرا قشنگ و سراپا جوان نشان دادند زلال آینه‌ها که به وسع می‌کوشند دوباره خانه تکانی، دوباره گل‌کاری دوباره باغچه‌هایی که مست و مدهوشند به رقص آمده قمری و با قناری‌ها دوباره هم نفس‌اند و دوباره همدوشند مرا بغل کن و در گوشم از بهار بگو که دختران زمستان مطیع آغوشند! سازمان مرکز اسناد ملی چهارشنبه_بارانی☔ ۲۴ بهمن ماه ۱۴۰۳ @parvin_javidnia1359