🔶🔹مژده به فعالان حوزه #جمعیت🔹🔶
☑️ یک فرصت استثنایی #رایگان
موسسه اندیشه کوثر (کانون تخصصی #فرزندآوری و #جمعیت) برگزار مینماید.
🔘دوره آموزشی کاربردی #تولید_رسانه
اگر میخواهید برای موضوع #جمعیت یک حرکت جهادی داشته باشید #رایگان #آموزش ببینید.
🔘 آموزش 0 تا 100 #تولید_رسانه 🎞🔊بصورت حرفهای
💠ساخت کلیپ
💠ساخت پادکست
💠فتومونتاژ و طراحی
💠استاپ موشن
💠انیمیشن سازی
💠چندرسانهای
💠موشن گرافی
💠مستند سازی
💠عکاسی حرفهای با گوشی
🔘همراه با اعطای مدرک حضور در دوره آموزشی بصورت رایگان
با همکاری موسسه خواجه نصیرالدین طوسی
🔶🔸لینک عضویت در کانال آموزش تولید رسانه حرفهای👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2216099995Cb37809dfd5
🔶 کانال محتواهای جمعیتی👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3788177457C1c24ab6741
🔶 کانال نهضت مردمی جمعیت👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2386952243Ca908266e74
📞 ۰۹۱۰۴۴۴۱۴۱۲
🌸معاونت #رسانه موسسه #اندیشه_کوثر
🔴 بزرگترین #مسابقه کتابخوانی در کشور با موضوع #فرزنداوری
🔸جایزه #ویژه: یک واحد #آپارتمان در استان تهران
🔸 صد #جایزه نقدی یک میلیونی
🔴 روش شرکت در مسابقه: پست سنجاق شده در کانال زیر 👇
🌐 https://eitaa.com/joinchat/429719699Cced75823fb
☀️پویش ملی کتابخوانی «مثبت سه»
با موضوع #فرزندآوری
🔹جوایز
یک واحد آپارتمان مسکونی در استان تهران
۱۰۰ کارت هدیه ۱۰ میلیون ریالی
🔸آخرین مهلت شرکت در مسابقه:
۲۰ اسفند ماه ۱۴۰۰
🔺قیمت کتاب با ۳۰ درصد تخفیف ۳۵ هزارتومان
🔻جهت شرکت در پویش و تهیه کتاب با ۳۰ درصد تخفیف از طریق ایدی زیر اقدام نمایید.
https://eitaa.com/Msafaeezadeh
تلفن راهنما ۰۹۱۲۶۵۱۹۰۱۵ #نشرحداکثری
⭕️کشورهای دنیا چگونه تشویق به فرزندآوری می کنند؟
🔹ژاپن
🔻۱۳ هزارین کمک مالی ماهانه به والدین کودک
زبر ۱۵سال
🔻کمک هزینه۲۹٫۳ میلیون دلاری به زوج ها
🔹روسيه
🔻معافیت مالیاتی تا سقف مشخص
🔻اهدای خانه بعد از تولد فرزند سوم
🔹فرانسه
🔻مرخصی ۳ ساله بدون حقوق بعد از تولد
🔻کمک هزينه برای استخدام خدمتکار
🔹سوئد
🔻کمک هزینه به کودک تا ۱۶سالگی
🔻مرخصی ۱۵ماهه به مادر بعد از زایمان
🔹انگلیس
🔻حقوق هفتگی به خانواده های دارای دو فرزند
🔻یکسال مرخصی با حقوق بعد از زایمان
🔹فنلاند
🔻اعطای وام بارداری
🔻مرخصی یک ماهه قبل از زایمان
#فرزندآوری
#جمعیت
🌸▪️🌸▪️🌸▪️🌸
❇️تحصیلات و حضور اجتماعی بانوان
♨️باید شرایطی فراهم شود که تحصیل و کار بانوان موجب تاخیر در ازدواج و فرزندآوری نشود.
#جهاد_تبیین
#جوان_سازی_جمعیت
#فرزندآوری
#تجربه_من ۵٢٣
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تحصیل
#اشتغال
#بارداری_بعداز_35_سالگی
اول دبیرستان عقد کردم و بعد از پایان دوم دبیرستان عروسی گرفتیم و از شهرستان راهی خونه بختم در تهران شدم.
دبیرستان و دانشگاه رو پشت سرهم خوندم و تمام این مدت با وسواس مواظب بودیم که بچه دار نشیم، چون باید درس میخوندم و کار میکردم و اینطوری انگار باکلاس تر بود.
فرهنگ غلطی که ما دهه شصتیا رو با اون بار آوردن، بعد از ۸ سال تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم اما یکسال طول کشید و من با کمک دارو توانستم اولین بارداریمو در سن ۲۵ سالگی تجربه کنم، اونموقع به بارداری بعدی اصلا فکر نمیکردم و فقط از روی اجبار و اینکه بالاخره باید یه بچه داشته باشیم زیر بار رفتیم.
در تمام مدت کودکی دخترم، من نبودم، دانشگاه و کنکور ارشد و فعالیتهای اقتصادی و سیاسی باعث شده بود از دخترم دور باشم و گاها حتی اون رو مزاحم کارام ببینم.
در ۲۷ سالگی کارشناسی ارشد رو شروع کردم، در ۲۹ سالگی وقتی که اوج فعالیتهای سیاسی و اقتصادیم بود و داشتم برای دکترا هم آماده میشدم متوجه بارداری ناخواسته شدم و اونموقع بود که انگار همهی آرزوهام رو بر باد رفته میدیدم،ساعتها گریه و ناراحتی فایدهای نداشت و من محکوم به مادری برای بار دوم بودم.
سه روز مانده به زایمانم دفاع کردم و کمی از کارها رو سبک کردم تا ببینم بعد از دنیا اومدن فرزند دومم که پسر بود چه خواهد شد...
پسرم یکساله بود که عمل ابدومینو پلاستی هم کردم و پرونده بچه رو برای همیشه بسته شده میدونستم تا اینکه...
در ۳۲ سالگی و در اوج کارم که عاشقانه شب و روزم رو صرفش میکردم تا جاییکه شبها ساعت ۷ که مهد کودک تعطیل میشد من فراموش میکردم پسرم اونجاست و مربی تماس میگرفت و میرفتم دنبال بچه، روزی پس از یک تلنگر که طی یک قرارداد کاری بهم خورد شروع به مناجات با امام زمان کردم. در این قرارداد طرف قرارداد ما پیشنهاد مناقصه ما رو میپذیرفت به شرط آنکه سهمی از قرارداد به حساب شخصی او واریز میشد در حالیکه شرکت دولتی بود، این قرارداد سود زیادی برای ما داشت اما.....
دقیقا عبارتی که پیش همکاران به کاربردم این بود که بوی تعفن از این قرارداد میاد و ما نباید آلودهی این لقمه ها شویم.
از آن روز، گویی من پریشانتر از قبل، دنبال هویت خودم و نقش و وظیفهی واقعی خودم بودم، مدام از خداوند راه مستقیم و هدایت و هرآنچه که خیر و صلاح و هدایتم در اون راه بود رو طلب میکردم که نهایتا پس از چند ماه تصمیمم رو گرفتم.
آرامشی که به دنبالش بودم در خانه بود و کنار فرزندانم، طی یک تصمیم گیری و برنامهریزی جدید، جهت فعالیت شرکت رو از تولید و بسته بندی به گردشگری تغییر دادیم و من فقط در تصمیم گیریها و سرمایهگذاری پروژه مشارکت داشتم و وقت زیادی صرف کار بیرون نمیشد.
در ۴ سالگی پسرم با خودم فکر کردم من که به مادری و خانهداری با نگاه خدمت به امام زمانم که به تازگی با ایشان ارتباط عمیقی گرفته بودم، نگاه میکردم ، تصمیم گرفتم وقتم را بجای دو فرزند برای سه فرزند صرف کنم، بعد ازین بود که تازه به واژههای فرزندآوری، جمعیت، سرباز امام زمان، جهاد، وظیفهی زن و.. عمیقتر فکر میکردم.
برای بارداری بعدی دوباره باید از پزشک و دارو و درمان کمک میگرفتم و نتیجه این رفت و آمدها شد دخترهای دوقلوی همسانم که نذر امام زمان بودند.
دوران شیرخوارگی دوقلوها فکر فرزند بعدی و شک و تردیدی که بین تصمیم خودم و نصیحتهای دلسوزانهی اطرافیان در من ایجاد میکرد، تصمیمگیری را برایم بسیار سخت کرده بود، سن ۳۹ سالگی، ۴ فرزند که به نظر همه کافی بود و ضعف و لاغری پس از دو سال شیردهی، باعث نشد که من از تصمیم خودم کوتاه بیام و بلافاصله پس از جدا کردن دخترهام از شیر، دوباره دارو و درمان رو شروع کردم.
و امروز در ۳۹ سالگی دوباره خداوند من رو برای خدمت به دو سرباز دیگهی امامم برگزید و لطفش دوباره شامل حالم شده، ۵ ماه از بارداری چهارمم که یک پسر و یک دختر هست میگذره و من هر روز شاکر خداوند هستم بابت این همه نعمت و لطف بی پایانش...
دوستان و آشنایان مدام دنبال جوابی برای سوالشون هستن که چه منطقی پشت این تصمیماتم هست و من تا جایی که میتونم مخصوصا جوانترها رو سعی میکنم قانع کنم که آرامش زن و نقشش و وظیفهی اون کجاست و هرکس مطابق نیازی که جامعه امام زمان داره و توانایی و قابلیتش، باید نیت و عملش رو در مسیر جهاد و خدمت به امام زمان تنظیم و هدایت کنه.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
🌿🌹🌿
مجموعه #عکسنوشت
مشــکل فرهنــگی در امــر فرزنــدآوری
#جمعیت #فرزندآوری
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
🍃🌹🍃
#یادداشت
#ثامن۲۹
⭕️جشن تکلیف برای دختران یا تذکر تکلیف برای مسئولین❓
🍃🌹مقام معظم رهبری سالهاست که در باب جمعیت،مکرر تذکر داده و این حوزه جزو دغدغه های اصلی ایشان میباشد.
طبق برآوردها ،اگر روند جمعیتی،سریعا اصلاح نشود،در اینده ای نه چندان دور،جزو معدود کشورهای پیر جهان خواهیم شد، که مشکلات متعدد آن بر کسی پوشیده نیست.
💯 و در این برآوردها، تنها راه نجــات کشور از چاله پیری، فرزند آوردی و اصلاح سبک زندگی است.
حال محور اصلی این راه نجات ، کیست ⁉️
✨بـــله، زنـــان....
🌱حتی در براوردهای جمعیتی، این کودکان و خردسالان نیستند که تعیین کننده جمعیت جوانند، بلکه زنانِ با قابلیت فرزندآوری تعیین کننده آینده جمعیتی هستند.
🌱حالا رهبر انقلاب، با حضور در بین دخترکان معصوم، آنهم در برنامه جشن تکلیف #دینی، دو کد مهم را به تمام موثرین و دست اندرکاران حوزه های مختلف دادند.
🔹اول اینکه، از سیاستگذاری های لازم در این حوزه و اهمیت جایگاه دختران در آینده غافل نشوید.
🔹دوم اینکه، با اصلاح سبک زندگی و تربیتی این نسل،مدیریت را در #میدان_عمل بدست گرفته و برای آینده، برنامه ریزی صحیح نمایید.
✍ #ساداتعسگری
#سبک_زندگی
#فرزندآوری
۱
#تجربه_من ۶۷۴
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#عقیم_سازی
#وازکتومی
#قسمت_اول
متولد ۶۴ هستم و سال ۸۳ ازدواج کردم. همیشه عاشق بچه بودم و حتی قبل از ازدواج هم به دوستام میگفتم دلم میخواد دوتا پسر و دوتا دختر داشته باشم، تا نوه هام یه فامیل کامل از عمو عمه خاله و دایی داشته باشن ولی خانواده همسرم با اینکه بچه دوست بودن اصلا موافق بیشتر از یکی دوتا بچه نبودن.
اون موقع که اصلا بی کلاسی بود، یادمه تمام فامیل یه دونه بچه داشتن و حتی یکی از دخترای فامیل که پشت هم و خداخواسته دوتا بچه با فاصله ۲ سال داشت، همه جا، بیچارگی و اشتباهش نقل مجالس بود.
ولی من که خودم فاصله سنیم با پدر و مادرم و برادرهام زیاد بود، دوست داشتم هم فاصله سنی خودم با بچه هام کم باشه، هم فاصله سنی بچه هام با هم دیگه...
بعد از عروسی خیلی با همسرم سر این موضوع صحبت میکردیم ولی همسرم به خاطر یک سری مشکلات که اوایل زندگی همه هست، مخالف فرزند بود و میگفت تا مشکلات کامل حل نشه بچه بی بچه...
اردیبهشت سال ۸۶ رفتیم مکه، اونجا خیلی دعا کردم. هم برای بهتر شدن روز به روز زندگیمون، هم اینکه خدا بهمون فرزندان صالح بده.
آخر ۸۶ اولین فرزندمون بعد از یک بارداری راحت دنیا اومد، یه دختر ماه و خوب و آروم طی یک زایمان طبیعی...
من به خاطر اینکه میدونستم بعد از زایمان کسی رو ندارم که برای مراقبت ازم بیاد، خودم خواستم که زایمانم طبیعی باشه تا بتونم زود سر پا بشم و به کارام برسم، که خدا رو شکر همینطور شد.
بعد از حدود دو سال، دوباره وسوسه فرزند بعدی تو وجودم افتاد و این دیگه خیلی سخت تر بود چون ما مشکلاتمون خیلی بهتر نشده بود و تقریبا هیچ کدوممون مهارتهای لازم زندگی مشترک رو بلد نبودیم، فقط همدیگه رو خیلی دوست داشتیم و تنها سرمایه زندگیمون همین بوده تا الان...
البته من همیشه در تمام لحظات زندگی از اون اول بیشتر از خدا خواستم به من صبر بده، بعدش به هر دو مون فهم درست برخورد با مشکلات ...
وقتی مسئله رو مطرح کردم، همسرم کامل مخالفت کرد و گفت این یکی بره کلاس اول، بعد ببینم چی میشه و خودم هم به شدت استرس خانواده همسر رو داشتم وقتی که میفهمیدن ولی دیگه توکل کردم به خدا و گفتم خدایا خودت کمک کن، در تمام لحظات زندگی جز کمک خدا هیچ امیدی نداشتم.
با مشقت و صحبت های فراوان که بالاخره ما دوتا رو که میخوایم، سن مون هم نره بالا بهتره، پس الکی عقب نیندازیم، راضی شد. البته بارداری خیلی خیلی سختی داشتم که واقعا هنوز یادم نرفته خیلی سنگین و بد ویار شده بودم، در همون بارداری، به همسرم گفتم من انگار دیگه توانم خیلی کم شده و دیگه نمیتونم بچه دار بشم، خیلی داره بهم سخت میگذره و کلی غر که بعدا بدجور پشیمون شدم.
بالاخره پسرم سال ۹۱ طی زایمان طبیعی خیلی سخت به دنیا اومد یک پسر بد قلق به شدت ناآروم و که مدام گریه میکرد.
شیردهی خیلی سخت و زجرآوری داشتم، پسرم اصلا ازم جدا نمیشد، شبها تا صبح باید شیر میخورد، بدنم خیلی ضعیف شده بود.
بعد از چند ماه به طرز عجیب و باور نکردنی یه روز همسرم اومد خونه و گفت عمل بستن رو انجام داده! اون موقع خیلی تعجب کردم، چون از شخصیت و خجالتی بودنش خیلی بعید بود ولی نمیدونم تقدیر چطور اینو برامون رقم زد...
دقیقا پسرم یک ساله بود که حضرت آقا صحبت فرزند آوری کردن، اوایل میگفتم خب حیف شد ما که دیگه نمیتونیم ولی هر چه میگذشت عطش فرزند آوری بیشتر در وجودم شعله میکشید و هر چه جلو میرفتیم، حضرت آقا بیشتر توصیه میکردن...
من با همسرم زیاد در این باره حرفی نمیزدم، بیشتر فکر میکردم و افسوس میخوردم. حتی یک سال سراغ درس رفتم فقط برای اینکه کمتر به این قضیه فکر کنم و دنبال یه کار مفید باشم ولی باورم نمیشد که اصلا فکرم از این قضیه منحرف نمیشه، تمام دعام این بود که خدایا من به معجزه ایمان دارم یا معجزه وار به من فرزند دیگری بده یا من رو از شر این فکر وسوسه کننده خلاص کن.
همون موقع ها اتفاقا برای کانال شما یه دلنوشته کوتاه هم ارسال کردم و نوشتم که هنوز منتظر معجزه هستم.
دیگه اصلا امیدی نداشتم فقط گریه میکردم و استغفار که خدایا من چه گناهی کردم که اینطور عقوبت میشم. خدایا منو ببخش خدایا من قدر فرزندان سالم، همسر خوبم، سلامتی و خیلی از نعمتهایی که بهم دادی رو ندونستم، ناشکری های زیادی کردم و تو بخشنده ای...
مدام با خدا صحبت میکردم، خدایا نکنه نیتم خالص نیست، اگر اینطوره من رو، تو راهی که به صلاحمه قرار بده، بعدها بیشتر با همسرم صحبت میکردم، میگفتم اصلا بریم شیرخوارگاه، بچه بیاریم الان دیگه هیچ مشکلی بدون راه نیست، بیا بریم حداقل با یه دکتر مشورت کنیم و ایشون هم به شدت مخالفت میکرد.
ولی من هر روز مصمم تر میشدم و خیلی جدی تر میگفتم بالاخره یه راهی پیدا میکنم
👈ادامه در پست بعدی
کانال "دوتا کافی نیست"
http://ble.ir/join/ODM2ODJiYW
#تجربه_من ۶۷۴
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#عقیم_سازی
#وازکتومی
#قسمت_دوم
همسرم استدلالش این بود که این خواست خدا بوده که این اتفاق بیفته و ما دیگه بچه نیاریم ولی من قبول نمیکردم و میگفتم ما نباید کاری رو که خودمون انجام میدیم رو، صرفا بذاریم به حساب خواست خدا...
خلاصه دیگه نگم که چی گذشت تو اون چند سال که خودش یه کتابه
دو بار راضی شد که عمل باز کردن رو انجام بده، هر دو بار طی یک اتفاق نادر و عجیب کنسل شد، دیگه حال روز انسانی که همه زندگیشو باخته، داشتم و کم کم داشت باورم میشد که قسمتم نیست...
تا اینکه اتفاقی تو یک مهمونی، دوستی که تو مرکز باروری زوجهای نابارور کار میکرد و همسایه دیوار به دیوار مون بود، درباره مشکل مون راهنماییم کرد و گفت، اصلا عمل باز کردن کار درستی نیست و جواب دهی خیلی ضعیفی داره، بهترین و راحت ترین راه، آی وی اف هستش، مخصوصا که خانوم مشکل ناباروری نداشته باشه، صد در صد جواب میده...
و از اونجایی که خدا بخواد کاری بشه، خیلی خیلی قشنگ انجام میشه...
دوباره خیلی جدی شروع کردم با همسرم صحبت و قرار شد برای بار آخر استخاره کنه که اینبار هم بریم دنبال این کار یا برای همیشه فراموش کنیم.
جواب استخاره خیلی خوب اومد و اینکه کار بسیار پسندیده ای هست و باعث تعجب همه میشه
بعد از اون انگار همه کارها رو روال افتاد چند روز یکبار به همراه همسایمون که دکترم بود، به مرکز مراجعه میکردم برای انجام کارها و هر بار در کمال ناباوری زوجهایی رو که برای درمان به اونجا اومده بودن رو میدیدیم که چقدر مشقت و سختی متحمل شدن، سالهاست مراجعه میکنن، چه هزینه ها کردن و هنوز بچه دار نشدن...
اولا از اینکه اینقدر راحت خدا دوتا دسته گل بهم داد و قدر ندونستم خجالت میکشیدم و دوم اصلا انتظار اینکه نتیجه بگیرم نداشتم و باور هم نمیکردم دوباره روزی بیاد نوزاد داشته باشم و میگفتم همین قدر که قدم تو این راه گذاشتم، شکر، خدا قبول میکنه ازم، چون مسیر خیلی سختی بود و مراحل ناراحت کننده ای داشت و نکات ریزی داشت که همه رعایت میکردن برای نتیجه گرفتن که تازه بیشترشون نتیجه نمیگرفتن و من بیشتر این نکات رو واقعا نتونستم رعایت کنم و دیگه تقریبا هر روز بیشتر به این حرف شوهرم میرسیدم که قسمتمون نیست
ولی ته دلم میگفتم حداقل اون دنیا میتونم بگم به حرف رهبرم بی تفاوت نبودم و بالاخره یه کاری کردم.
درست زمانی که سردار دلها ما رو تنها گذاشت، استراحت مطلق بودم، خیلی بیقرار و ناراحت و ناامید بودم و می گفتم من که باردار نیستم، پس برا چی نرم تشییع، رفتم و تمام مسیر گریه کردم.
وقتی چند روز بعد وقتی آزمایش دادم، فهمیدم که باردارم فقط در بهت و تعجب بودم حتی تا آخر بارداری هم همینطور همسرم خیلی خوشحال بود.
هم به خاطر کرونا، هم به خاطر استرسهای مراکز درمان، زیاد دکتر نرفتم هر جا میخواستم برم، میدونستم که با کلی هجمه مواجه میشم که دیگه میخواستی چیکار، هم دختر داشتی، هم پسر...
حتی برای غربالگری هم نرفتم، با خودمون گفتین جای اگر مشکلی هم داشته باشه ما که اهل سقط کردن نیستیم، پس برا چی بریم.
هر دو فقط خدا رو شکر میکردیم، مخصوصا روزی که سونوگرافی دوقلو بودنشون رو اعلام کرد، باورش واقعا سخت بود، این همه لطف خدا...
👈ادامه در پست بعدی
کانال "دوتا کافی نیست"
http://ble.ir/join/ODM2ODJiYW
#تجربه_من ۶۷۴
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#عقیم_سازی
#وازکتومی
#سختیهای_زندگی
#قسمت_سوم
من تصمیم گرفتم اینبار هم، با وجود اینکه دوقلو باردار بودم، طبیعی زایمان کنم. تحت نظر ماما بودم، ایشون خیلی به من روحیه میداد که اینکار خوبه و شدنی، خلاصه بعد از یک بارداری سخت و سنگین و پر استرس آخر ماه ۸ کیسه آب پاره شد و دوقلوها سال ۹۹ به دنیا اومدن
و دوقلو داری، که برای ما به طرز عجیبی سخت بود، دست تنها به کمک یه دختر ۱۲ ساله و پسر ۸ ساله که به لطف کرونا آنلاین بودن...
کمترین انتظار کمک از همسرم تا الان نداشته و ندارم، مهربون هستن و بچه دوست ولی اصلا تحمل سختی هاشو ندارن اتفاقا کسایی که میشناسنشون، میگن که با این روحیات همسرت، چطور دوباره بچه خواستی؟
و امان از حرف مردم، واقعا کمکی که نمیکنن هیچ، چطور می تونن با زبون شون به جای انرژی و آرامش دادن، استرس و دلشوره بدن!
وقتی می فهمیدم گاهی ته دل همسرم خالی میشه و نگران آینده بچه ها سعی میکردم تو اون زمان که خودم احتیاج به همراهی داشتم بهش انرژی و امید بدم.
خودم توان روحی خیلی عالی ندارم و از دیدن بعضی افراد و حتی خوندن تجربه شون تو این کانال واقعا از خودم خجالت میکشم، حتی با وجود اون همه تمنا برای بچه آوردن بعضی وقتا دوقلو داری خیلی بهم سخت میگذره و یهو از دلم رد میشه که نکنه واقعا به صلاح من نبود و به زور حاجت گرفتم ولی بازم دوباره به خودم میگم نه من چندین سال هر روز از خدا خواستم اگر به صلاحمه بده در غیر این صورت نمیخوام.
ولی همسر واقعا توان روحی دوقلو رو نداره یعنی خانوادگی اینطوری هستن و من خیلی خوشحالم که که دوقلوها رو خدا تو کرونا به ما داد، واقعا جز الطاف خفیه بود که هم جایی نریم با دوقلوها که همش بخوان بهمون بگن خودت خواستی، دیگه حالا بکش هر چند که چند نفری گفتن...
کرونا باعث شد دختر و پسر بزرگم خونه باشن و واقعا کمک دستم بودن و بعد از خدا فقط امیدم به اونا بود و اصلا رو کمک همسر هیچوقت حساب نکردم چون میدونستم در توانش نیست شب بیداری ها، موقع واکسن زدن، موقع دندون در آوردن، کلا بچه های آرومی نبودن، بیشتر شبها منم باهاشون گریه میکردم.
از بی کسی خودم دلم میسوخت، از اینکه یه دختر بچه ۱۲ ساله باید بیدار بشه، کمکم کنه سر کلاس آنلاین دوتاشونو با هم بذاره رو پاش تا من به چند تا کارم برسم، از شش ماهگی، دخترم تو حموم بردن کمکم میکرد، از اینکه پسر ۸ سالم صبحا به جای اینکه من بهش صبحانه بدم، اون برامون چایی دم میکرد، خجالت میکشیدم، وقتی غذا خور شدن پسر و دخترم تو غذا دادن بهشون، کمکم میکردن.
تازه وقتایی که من غصه میخوردم اونا بهم دلداری میدادن و از وجود دوقلوها خوشحال بودن و همش میگفتن اگر اینا نبودن چقد زندگیمون بی مزه بود البته همسر هم گاهی چرا کمک میکنه ولی شغلش طوریه زیاد خونه نیست ولی واقعا خیلی دوسشون داره
سالهاست تبلیغ فرزندآوری میکنم، مخصوصا قبل دوقلوها میگفتم حالا من نمیتونم بیارم شاید تو ثواب فرزندآوری دیگران شریک شدم حالا هم همینطور و دلم میسوزه برا کسایی که مثل من در حسرت بچه هستن و امیدوارم این تجربه بهشون امید دوباره بده که هیچگاه در رحمت الهی بسته نیست هیچوقت نا امید نشن.
کانال "دوتا کافی نیست"
http://ble.ir/join/ODM2ODJiYW
💥جوان ترین و پیرترین استان های کشور کدامند؟!
#بحران_جمعیت
#سالخوردگی_جمعیت
#جمعیت_مولفه_قدرت
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
✍تجربه نگاری . #قسمت_اول
رفته بودیم زنجان
خانمی بهم توپید که آخه چرا تو این وضعیت مردم رو تشویق میکنید زیاد بچه بیارن؟؟
چرا #سلامت_مادر براتون مهم نیست؟؟
من دوتا آوردم و اینهمه صدمه دیدم
تازه کلللی هم نکات بعد زایمان رو رعایت کردم!
یه کم خودمو جمع و جور کردم
نفسی کشیدم
و پرسیدم مثلا هر روز کاچی رو میخوردید؟
گفت اَه! نهههههه اصلا از مزه ش خوشم نمیاد
از بوی روغن خوشم نمیاد
گفتم روز دهم چه کردید؟
گفت هیچی مگه باید کاری میکردم؟
خلاصه نشستیم کلللی با هم حرف زدیم
تو اون جمع و جمعهای دیگه که باهاشون صحبت کردم
دقت کردم هرخانمی چهار پنج تا بچه داشت موارد رو رعایت کرده بود که صحیح و سرپا بود
اما بقیه اغلب یا نمیدونستن
یا حوصله انجامش رو نداشتن
یا فکر نمیکردن انقدر مهمه که بخوان برای انجامشون هرطور شده وقت باز کنن!
روزه گرفتن واجبه و اینهمه برای سلامتی مفیده و آجر و پاداش داره
ولی اگه افطار و سحری نخوری یا مواد غذایی مناسب نخوری آسیب میزنه
نه اینکه چون آدم خوبیه نیت قرب الهی داره آسیب نمیبینه😁
سرتون رو درد نیارم
نکات چهل روز بعد زایمان که باید رعایت کنیم اینا هستن
#خاطره #فرزنداوری
گروه مادر ایرانی🤱🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/885064037Ca87932df89
(تکرار برای دوستانی که تازه عضو خونواده هزار نفری ما شدن😊
قسمت دوم انشالله شب )
#تجربه_من ۷۰۰
#رویای_مادری
#فرزندآوری
#همراهی_همسر
#رحم_اجارهای
#نوبت_جهاد_ماست
#قسمت_اول
در گذشته بعضی از آقایان خصوصا در شهرهای کوچک، چندان موافق تحصیل خانم ها نبودند، شاید به همین خاطر بود که ازدواج دخترانی که علاقه مند به ادامه تحصیل بودند، به تاخیر می افتاد. در حالی که امروزه در تمام شهرستانها، دانشگاه و امکانات کافی برای ادامه تحصیل افراد مختلف با هر سن و شرایطی وجود دارد، اما در زمان قدیم فقط شهر های خاصی دانشگاه داشتند.
من هم دانش آموزی بودم که به شدت به درس و مدرسه علاقه داشتم و می ترسیدم ازدواج مانع از ادامه تحصیلم شود و به همین دلیل ازدواجم به تعویق افتاد. نهایتا بعد از گذراندن سالها تحصیل و اشتغال، با پاسخ منفی به خواستگارانی که تصور می کردم مناسب من نیستند، در حدود چهل سالگی با کسی که به نظرم، ملاک های مورد علاقه ام را داشت، ازدواج کردم.
بعد از ازدواج، چند سالی، با وجود همه تلاش هایی که کردیم به صورت طبیعی بچه دار نشدیم. آی وی اف انجام دادیم که موفقیت آمیز نبود و به خاطر شرایط جسمانی من، انجام مجدد آی وی اف میسر نشد. به ناچار من و همسرم با وجود اینکه چند جنین فریز شده داشتیم، تصمیم گرفتیم بدون بچه به زندگی مشترک مان ادامه دهیم.
چند سال گذشت و من و همسرم بازنشسته شدیم. من که همیشه پیگیر اخبار فرهنگی و اجتماعی کشور بودم، ماجرای بحران جمعیت و تاکید رهبر معظم انقلاب بر افزایش فرزندآوری را دنبال میکردم. می دانستم تنها راه نجات کشور از این بحران، افزایش فرزندآوری است. با خودم می گفتم پس افرادی مثل ما که ادعای دینداری و وطن دوستی می کنند و کشور ایران را واقعا دوست دارند، نباید نسبت به این مشکل بی تفاوت باشند.
می دانستم کشورهایی که با کاهش زاد و ولد رو به رو شده اند، دچار سالخوردگی جمعیت شده و مشکلات فراوانی برایشان پیش آمده است. پس ما اگر خواهان سرزمینی مستقل و قوی هستیم، باید به اندازه کافی نیروی جوان داشته باشیم.
همین مسئله باعث شد که مجددا به بچه دار شدن فکر کنم. به لطف خدا بعد از سالها زندگی مشترک، در سن ۵۸ سالگی به دلم افتاد که پروژه شکست خورده گذشته را ادامه بدهیم. جالب اینکه همزمان با این ندای درونی، یکی از دوستانم هم بدون اطلاع از خواست باطنی ام، همین پیشنهاد را دادند و گفتند:" ای کاش پروژه شکست خورده ی قبلی رو مجدد دنبال میکردین!"
همزمانی پیشنهاد این دوست با ندای درونی ام را به فال نیک گرفتم و انگیزه پیدا کردم تا دوباره پیگیر فرزندآوری بشوم. ماجرا را برای همسرم تعریف کردم و گفتم:" این عنایت الهی به ماست. کمک کن تا ادامه بدیم!"
ما هر دو بچه، دوست داشتیم و الحمدلله همسرم هم به راحتی قبول کردند. البته ایشان وجود یک سری مشکلات را مطرح کردند و من گفتم: " توکل به خدا! احساس میکنم خدا چنین چیزی رو برامون پسندیده، پس از خودش کمک میخوایم و ان شاء الله نتیجه هم میگیریم."
برای شروع پروژه، مشکل مالی داشتیم. به طرز عجیبی همان موقع توانستیم مبلغ پولی را که مربوط به ۱۹ سال قبل بود و سال ها برای پس گرفتنش به در بسته خورده بودیم، با کمک وکیل، دریافت کنیم.
همان دوستم که ما را تشویق به پیگیری می کرد، گفت:"خانم دکتر خوب و باتجربه ای میشناسم که خیلیا ازش نتیجه گرفتن. شما هم برید پیشش!"
بالاخره با راهنمایی دوستم همانجا نوبت گرفتیم. اولین چیزی که خانم دکتر پرسید این بود که:" بعدش سرپرستی بچه رو میخواید چی کنید؟ با توجه به سن تون!" جواب دادم:"عمر دست خداست. اگه قرار باشه اینجور نگاه کنید، پس این سوال رو باید از همه مراجعین تون بپرسید. حس من اینه که خدا این کار رو برامون خواسته و ما هم فقط به خودش توکل می کنیم."
خانم دکتر پذیرفت. در ادامه کار نیاز به رحم اجاره ای داشتیم، اما برای پیدا کردن گزینه مناسب مشکلات زیادی سر راهمان بود. من به دنبال خانمی بودم که، پاکدامن و با ایمان و خوش اخلاق باشد و هم از شرایط جسمانی خوبی برخوردار باشد.
از طریق واسطه، افرادی معرفی شدند و من با دو نفرشان صحبت کردم. چون هدفم این بود که سربازی مومن برای عصر ظهور آماده و تربیت کنم، یکی از شروط اصلی ام برای انتخاب فرد، نماز خواندن و انس با قرآن بود. به همین دلیل موارد معرفی شده را نپسندیدم.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۰۰
#رویای_مادری
#فرزندآوری
#همراهی_همسر
#رحم_اجارهای
#نوبت_جهاد_ماست
#قسمت_دوم
واسطه از سختگیری من ناراحت می شد و می گفت:"شما دقیقا بگو چی میخوای؟" می گفتم:" دیگه تو این سن صرفاً نمیخوام بچه داشته باشم، من اهداف خاصی دارم و کسی که امانت دار بچه ی منه، باید شرایطی که میخوام رو داشته باشه.
(البته، این سختگیری بنده، بخاطر اهداف آینده ام بود، وگرنه عزیزانی که دنبال اجاره دادن رحم خود هستند، انسانهای بسیار شریف و زحمتکش و عزیز خداوند مهربان هستند.)
واسطه هم گفت:" با این حساب، نمی تونم به شما کمکی کنم. شما خودتون باید اقدام کنید و از طریق سایت ها فراخوان بدین. "
بعد از آن، خودم در سایت های مرتبط جستجو کردم تا اینکه با خانمی، ۳۰ ساله آشنا شدم. او زنی بزرگوار، پاک و ایثارگر بود. آنها مستاجر بودند و مشکل شدید مالی داشتند. همسر او برای تهیه پول پیش خانه، قصد فروش کلیه اش را داشت. ولی خانم موافقت نکرده بود و تصمیم گرفته بود رحمش را اجاره بدهد.
آنها زندگی بسیار گرم و صمیمی داشتند و این خانم با ایثارگری و مهر و محبت تمام، برای حفظ زندگی اش تلاش می کرد.
ما به منزل شان رفتیم و با آنها صحبت کردیم و مدارک شان را دیدیم. با توجه به رابطه خوبی که با هم و تنها فرزندشان داشتند، مورد پسندمان واقع شدند. من شرایطم را برای آنها توضیح دادم و گفتم:" میخوام یه انسان پرورش بدیم، نه صرفا یه بچه." آنها هم پذیرفتند.
آن خانم به من گفت:"حقیقتش من آدم صادقی هستم، اما پایبند به نماز نیستم." گفتم:" این حرفی که زدی، نشونه صداقت شماس و همین راستگویی برای من خیلی ارزشمنده! امیدوارم که این بچه باعث بشه تحولی درون شما ایجاد بشه و نمازخون هم بشید."
بعد با هم به مطب خانم دکتر مراجعه کردیم و موافقت او را هم گرفتیم. ولی بعد از انجام آزمایش های لازم، و مصرف دارو، خانم دکتر گفت:" دیواره رحم این خانم مشکل داره. متاسفانه باید شخص دیگه ای پیدا کنی." من از شدت ناراحتی سکوت کرده و فقط به خانم دکتر زل زده بودم. خانم دکتر گفت:" این خانمو دوست داری؟" گفتم:" بله! دلم میخواد همین خانم، امانت دار بچه ما باشه!"
خانم دکتر گفت:" باشه. پس یه بار دیگه هم امتحان می کنیم. باید باز مدتی دارو مصرف کنه تا ببینیم شرایطش چطور میشه!؟ "
خود آن خانم هم از این اتفاق خیلی ناراحت شده بود. من به او دلداری می دادم و می گفتم:" نگران نباش، ما کنارت هستیم! هر قدر طول بکشه، بازم تو رو رها نمیکنیم. احساس من اینه که خدا شما رو برای حل مشکل ما در نظر گرفته. پس اونقدر صبر می کنیم تا شرایط شما برای انتقال مناسب بشه. هر مبلغی هم که لازم باشه، هزینه می کنیم." اون خانم و همسرشان از ما تشکر کرده و بسیار خوشحال شدند.
تا اینکه بعد از چند ماه مصرف دارو، شرایط خانم برای انتقال جنین ها ایده آل شد و بالاخره قرارداد محضری را نوشتیم.
اواخر اسفند ۱۴۰۰ سه تا جنین انتقال داده شد. با همان اولین انتقال به لطف خدا هر سه جنین گرفت و ایشان بعد از تعطیلات عید آزمایش داد و این خبر خوش رو به ما رساند. جالب اینکه هر جنین هم کیسه آب جداگانه ای داشت.
وقتی خدمت خانم دکتر رفتیم، گفتند:" باید یکی از جنین ها رو از بین ببرید، سه تا زیاده!" بعد برای سقط، یکی از اساتیدشان را به ما معرفی کردند. بعد از سه جلسه مشاوره من و همسرم و آن خانم و همسرشان، با استادشان در مطب، ما نتوانستیم با از بین بردن هیچ کدام از جنین ها موافقت کنیم و کاملا مصمم گفتیم:"ما به این سن رسیدیم، دوست نداریم آدمکش بشیم! یا هر سه بچه با هم، یا هیچ کدوم، دیگه هرچی خدا بخواد."
همکار خانم دکتر روی کاغذ نوشت: "این خانواده با حذف یکی از جنین ها موافقت نمی کنند. لطفا اجازه بدهید هر سه جنین باقی بمانند. علت سزارین سابق این خانم هم، عدم باز شدن دهانه رحم شان، بعد از پایان ۴۱ هفته بوده، یعنی دهانه رحم جایگزین محکم است و به نظرم این خانم جوان، توانایی نگهداری هر سه جنین را دارد."
آن خانم بزرگوار هم گفت:"خواهش می کنم ! جنینی را حذف نکنید، من با توکل بر خدا، هر سه بچه رو نگه میدارم و مراقبت لازم را بعمل می آورم، در عوض شما هم مبلغ بیشتری بهمون بدید!" ما هم قبول کردیم.
وقتی ماجرای عدم حذف جنین را برای خانم دکتر تعریف کردم با عصبانیت روی میز کوبید و گفت:"چرا این کارو کردین؟!!چرا بدون حذف جنینی، به مطب آمدید؟!!!"
وقتی نامه استاد را به او نشان دادیم، به آرامی گفت: "ایرادی نداره! حرف استاد برام حجته. ولی باید خیلی مراقبت کنید. چون بارداری سه قلویی، بارداری پرخطر محسوب میشه و احتمال سقطش زیاده. فعلا خانم باید استراحت مطلق باشه و با کوچکترین مشکلی بلافاصله به مطب یا بیمارستان مراجعه کنه."
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۰۰
#رویای_مادری
#فرزندآوری
#همراهی_همسر
#رحم_اجارهای
#نوبت_جهاد_ماست
#قسمت_سوم
در زمینه تغذیه هم، به دکتر طب سنتی مراجعه کردیم. نظر ایشان این بود که برای رشد مطلوب سه قلوها، مادر باید بعضی از آجیل ها و شیره انگور و میوه های فصلی خاص، انجیر، مویز، گلاب و... مصرف کند. به همین دلیل، جدا از پول نفقه ای که ماهیانه به آن خانم پرداخت میکردیم، مرتب برایشان بادام و گردو و... می خریدیم.
شاید یکی از دلایل رشد خوب جنین ها، تقویت مادر با مصرف مداوم آجیل و.... و تحت نظر بودنشان از جهت تغذیه و... بهره مندی از طب سنتی بود.
چند ماه اول به هر سختی که بود سپری شد و در سونوی چهار ماهگی مشخص شد هر سه جنین، پسر هستند. جنسیت بچه ها برای ما مهم نبود، آنها هدیه الهی بودند و ما در هر صورت از وجودشان خوشحال بودیم. با این وجود، به خاطر سن خودمان، و آینده ی بچه ها، ترجیح می دادیم بچه ها پسر باشند، به همین دلیل وقتی دکتر جنسیت بچه ها را گفت: خیالمان راحت شد و از نگرانی مان اندکی کاسته شد.
بالاخره سه قلوهای ما در هشت ماهگی به دنیا آمدند و ۲۱ روز در NICU بستری شدند. بعد از تولد بچه ها، با وجود اینکه خودم دوست نداشتم ارتباطم را با آن خانم قطع کنم اما با مشورت هایی که گرفتیم به این نتیجه رسیدیم که دیگر هیچ ارتباطی وجود نداشته باشد. لذا بخاطر نارس بودن سه قلوها، با نامه ی بیمارستان، بیست بسته آغوز از بیمارستان شهید اکبرآبادی گرفتیم تا بچه ها در بدو تولد استفاده کنند.
از روزی که ما تصمیم گرفتیم ماجرای فرزندآوری را دنبال کنیم تا روز تولد بچه ها، حدودا دو سال طول کشید. در این مدت، ما مدام در حال رفت و آمد به مطب پزشکان مختلف بودیم و سختی های زیادی را متحمل شدیم، اما چون هدف بزرگی داشتیم با انگیزه به راهمان ادامه دادیم و همه آن سختی ها را به جان خریدیم.
من و همسرم آگاه بودیم داریم چه می کنیم و با علاقه و عاشقانه این کار را دنبال می کردیم. با اینکه دوران کرونا، سختی کار را مضاعف کرده بود، اما خدا هم برای ما خواست و به ما خیلی کمک کرد.
در دوران پرخطر بارداری هر زمان که آن خانم مشکلی داشت، حتی ساعت ۳ شب، بارها و بارها از مرکز تهران به حومه می رفتیم و او را به بیمارستان می بردیم.
در اغتشاشات سال ١۴٠١ با ترس از اینکه نکند آشوبگران به ماشین مان حمله کنند این مسیر را طی می کردیم، در واقع آن خانم را مثل بچه خودمان می دانستیم.
به دلیل احتمال سقط، جای هیچ سهل انگاری نبود و آن خانم باید دائما تحت نظر می بود. ایشان چندباری هم در بیمارستان بستری شد و ما همه کارهای لازم را انجام می دادیم.
سه قلوها که متولد شدند بیمارستان پیشنهاد داد برای نگهداری از آنها پرستار بگیریم، اما برای ما مقدور نبود چون تا آن لحظه ۵۰۰ میلیون تومان هزینه این قضیه کرده بودیم و دیگر برای گرفتن پرستار توان مالی نداشتیم. من و همسرم بدون هیچ تجربه بچه داری، تصمیم گرفتیم تحت هر شرایطی خودمان از آنها مراقبت و نگهداری کنیم.
طی ۳ هفته ای که بچه ها در NICU بستری بودند، کادر آنجا، با دلسوزی تمام، آموزش های لازم را به بنده و البته سایر مادران می دادند. از نحوه پوشک کردن بچه تا شیر دادن و در آغوش گرفتن آنها. در واقع من در آن ۲۱ روز آموزشهای ضروری و موثر و مفیدی را دریافت کردم.
از طرف دیگر یکی از دوستان بزرگوار و فهمیده و باتجربه ام که خدا خیرش بدهد، خیلی ما را راهنمایی می کرد. گاهی بدون اینکه از او خواسته باشیم می آمد و کمک می کرد. مثلا بعضی روزها آنقدر مشغول مراقبت از بچه ها بودیم که واقعا فراموش می کردیم صبحانه و ناهار و شام بخوریم. آنقدر به این بچه ها علاقه پیدا کرده بودیم که می دیدیم شب شده و ما نه ناهار خوردیم و نه شام!!
بنده خدا دوستم بارها برایمان غذا میپخت و می آورد. می گفت:" میدونم شما فعلا نمی رسید غذا درست کنید." گاهی اوقات هم از بیرون غذا می گرفتیم. خلاصه به سختی هر چه تمام و به لطف الهی بچه ها را بزرگ کردیم، طوری که طی چهار ماه، هشت کیلو وزن کم کردم.
یک روز صبح زود، این دوست بزرگوارم به خانه ما آمد و در کمال تعجب، به ما گفت:"چند ماهه شما دو نفر با هم صبحونه نخوردین، من اومدم بچه ها رو نگه دارم تا شما یه صبحونه راحت با هم بخورید!"
او بارها بدون هیچ چشم داشتی بچه ها را نگه داشت و در رسیدگی کردن به آنها به ما کمک کرد. این لطف الهی بود که این فرد را کمک حال ما قرار داد و اکنون که بچه ها وارد ۷ ماهگی شده اند نیز کمکهای ایشان ادامه دارد.
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۰۰
#رویای_مادری
#فرزندآوری
#همراهی_همسر
#رحم_اجارهای
#نوبت_جهاد_ماست
#قسمت_چهارم
ما دائما بچه ها را جهت مراقبت های لازم به دکتر می بریم، از کنترل قد و وزن گرفته تا شنوایی سنجی و بینایی سنجی و واکسن. با وجود اینکه حمل و نقل سه قلوها خیلی سخت است، ما عاشقانه این کار را انجام میدهیم. ( در ماشین یک بچه را همسرم در سبد نوزاد جا به جا می کند و با کمر بند نجات ماشین به صندلی جلو متصل می کند و دو بچه را خودم در صندلی پشتی، داخل کریر و با کمربند نجات، نگهداری می کنم.)
شب ها هم نوبتی از آنها مراقبت می کنیم، من چند ساعت می خوابم، همسرم هم چند ساعت. لحظه ای نیست که از بچه ها غافل باشیم. مدام تحت نظر و توجه ما هستند، یعنی تمام وقت مان را به آنها اختصاص داده ایم، بدون هیچ گلایه و شکوه ای.
با وجود همه این سختی ها، از شرایط راضی هستیم و همواره شکرگزار خداوند مهربانیم.
شبی، وقتی داشتم به یکی از بچه ها شیر می دادم، از خستگی کنارش دراز کشیدم و همانجا بدون خوردن شام خوابم برد. همسرم هم دلش نیامده بود مرا بیدار کند و خودش مراقب بچه ها بیدار مانده بود.
هر روز صبح که بچه ها بیدار می شوند و لبخند می زنند، خستگی شب و روز، از تنمان در می رود و خدا را شکر می کنیم که سه بچه سالم و باهوش و زیبا به ما عطا کرده است.
تا قبل از تولد بچه ها، دوستان و آشنایان از تصمیم ما اطلاعی نداشتند. بعد از اینکه از ماجرا خبردار شدند، واکنش های مختلفی نشان دادند. برخی ما را تحسین کردند و گفتند :چه کار خوبی! چه همتی! برخی ناراحت شدند و گفتند این چه کاری بود که کردید! برخی هم مسخره کردند.
تولد سه قلوها همزمان با کرونا و آنفلوانزا بود و چون نوزادان ضعیف و آسیب پذیر هستند، با توصیه دکتر تصمیم گرفتیم تا ۶ ماه، تا حد ممکن با هیچکس رفت و آمد نداشته باشیم تا کمی بزرگتر شده و سیستم ایمنی بدن شان قوی تر شود. یعنی با وجود اینکه برخی دوستان و آشنایان وفامیل ها، می خواستند برای دیدن بچه ها بیایند ما عذرخواهی می کردیم و شرایط را توضیح می دادیم.
پدرم هم از طریق تماس تصویری در شهرستان، آنها را دید. او از اینکه می دید با لطف الهی، بعد از سالها، ما صاحب سه فرزند سالم شده ایم، خیلی خوشحال بود.
متاسفانه در دو ماهگی بچه ها، پدر عزیزم از دنیا رفتند. همسرم گفت:"باید هرطور شده در مراسم پدرت شرکت کنی. منم یه جوری بچه ها رو نگه میدارم. توکل به خدا!"
او با بزرگواری تمام، سه روز به تنهایی بچه ها را نگه داشت و زمانی که من برگشتم، خستگی، بی خوابی و سختی کار آنقدر به او فشار آورده بود که بنده خدا چند کیلو لاغر شده بود. حتی دوستم آمده بود و خواسته بود یکی از بچه ها را به خانه خودشان ببرد تا کمک حالش شود، اما همسرم موافقت نکرده بود. چون دوستم بچه مدرسه ای داشت و همسرم از آسیب پذیری بچه های دو ماهه نگران بود.
آمدن این بچه ها را به زندگیم، نتیجه دعای خیر پدر و مادر می دانم. من آنها را خیلی دوست داشتم و دارم و تلاش کرده ام هر کاری که از دستم برمی آید برایشان انجام دهم. مثلا گاهی پیش می آمد دو ماه تمام به منزل پدرم می رفتم و می ماندم و کارهایشان را انجام می دادم. همسرم هم مخالفتی نداشت.
حالا که پدرم را از دست داده ام، اگر این بچه ها را نداشتم، آسیب روحی بدی می دیدم. ولی وجود این طفل معصوم ها، تحمل این مصیبت را برایم آسان تر کرده است. مادرم می گوید:"من به عشق این بچه هاس که دارم نفس میکشم."
امیدوارم و از خدا خواسته ام فرزندانی با اخلاق و با ایمان تربیت کنیم که بتوانند به جامعه انسانی خدمتی بکنند و عضوی مفید و موثر باشند. ان شاء الله این بچه ها طوری تربیت شوند که بتوانند با تکیه بر خداوند و توان خود و اعتماد به نفس و اتحاد و دلبستگی بین خود، به وجود ما در آینده چندان وابستگی نداشته باشند، چه ما باشیم، چه نباشیم، خودشان اهداف شان را با موفقیت دنبال کنند.
شما هم برای ما و سه قلوها دعا بفرمایید.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️💢⁉️
🔸میدونید قراره سال ۱۴۰۵ چه اتفاقی بیفته⁉️
🔸جمله معروف اسراییل ۲۵ سال آینده را نمیبینه، شنیدید؟ اما جواب اونام شنیدید که طبق تحقیقات گفتن، نگران نباشید، ایران خودشم ۲۵ سال اینده را نمی بینه⁉️😳
🔸ما همش میگیم آمریکا از حمله به ایران میترسه..... اما یه نظریه دیگه شون معتقده ایران خودش از یه #بحرانی نابود میشه‼️
پاسخ سوالات بالا میشه 🔚 #تله_جمعیتی
#فرزندآوری
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلالی که عرف غلط، آن را حرام جلوه داده است 🤦♀
🔸️اگر با این موارد در خانواده خود روبرو شدین این عرف غلط رو کنار بزارین✋
🔹ماجرای بانویی که بخاطر عرف غلط، برای همیشه از موهبت مادرشدن محروم شد!
#فرزندآوری
#نه_به_سقط_جنین
🍃🌹🍃▪️
#یادداشت_تحلیلی/الزام بازنگری یا تدوین قوانین مرتبط با سلبریتی ها
⭕️نقش الگودهی سلبریتی ها و اینفلوئنسرها به جامعه، خصوصا قشر جوان، یک حقیقت انکار ناپذیر است تا جایی که در حوزه روانشناسی، اختلال #سندروم_سلبریتی_پرستی را طرح نموده اند که پیرو برخی اتفاقات، هرزگاهی از برخی واکنش های اجتماعی افراد، متعجب و حیران میشویم!!
🔸این نقش قوی الگوسازی و الگو دهی وقتی اهمیت بیشتری پیدا می کند که در راستا یا تضاد با اهداف کشور، صورت پذیرد.
🔻بعنوان نمونه ناهمسو، سبک زندگی بر مبنای #فرزندآوری که برای این برهه از کشور حیاتی است ،در رفتار اجتماعی سلبریتی ها به حیوان پروری، الگوسازی و یا رفتارهای ضدفرهنگی ِ #حجاب و پوشش را شاهد بوده ایم، که جای بسی تامل دارد.
🔻در اغلب کشورها، سلبیریتی ها در مواقع بحرانی، برای کاهش آسیب و کمک های مختلف به خط می شوند که نمونه اش را ما در ایام کرونا، در برخی کشورها، مثل هندوستان ویا در زلزله ترکیه و حوادث طبیعی کشورهای مختلف دیده ایم، که سلبریتی ها از اموال و جایگاهشان برای آرامش و کمک به مردم کشورشان هزینه میکنند.
🔸اما در کشورمان بعضا شاهد رفتارهای ضدهنجار یا خلافِ عرف و قانون این افراد بوده ایم، نمونه آن هم کمک های جمع آوری شده زلزله بم که بی تکلیف ،سالها در حساب برخی خوابید تا مرجع آمال شخصی فرد در منطقه شود، یا بجای تضمین بانکی فلان بازیگر فوتبال بلوکه و ...
❌در قضایای اغتشاشات ۱۴۰۱ نیز برخی، آتش بیاران معرکه شدند که گفتن آن، تکرار مکررات است.
🔻افرادی که پوست و گوشت و خون و محبوبیتشان در گرو این ملت و کشور است، بجای حمایت روانی و مالی در بحران ها، گاه بیگاه، خود، بلندگوی رسانه های تبلیغاتی و پیاده نظام مجازی لشکر دشمن می شوند.
⭕️قطعا لازم است که قوانین سخت گیرانه ای برای این قشر در نظر داشت تا از تریبون محبوبیت اجتماعی خود، به جامعه آسیب نرسانند.
🔹سالهاست که دغدغه مندان این عرصه عنوان می کنند که یکی از ریشه های معضل بدحجابی و افعال ضد فرهنگی، رفتار و اعمال سلبریتی ها در فضای مجازی و حقیقی است،سلبریتی هایی که بعنوان بارزترین چهره های ضد فرهنگِ اصیل بومی و اسلامی در جشنواره های مختلف چون فجر❗️ رژه میرفتند و هیچ گاه صدای دلسوزان این حوزه بصورت اساسی شنیده و در دستور کار بررسی بازدارنده قرار نگرفت.
🔺 شاید بد نباشد، همانگونه که در برخی مشاغل، تعیین سطح پایه سلامت هر فرد(چکاپ) بصورت دوره ای، از کارمندان گرفته می شود، هرزگاهی از اینان نیز تستهای روانشناسی گرفته شده و در صورت عدم احراز سلامت روانی کافی، محدودیتهای اجتماعی و کاری و مجازی جهت کاهش آسیبهای احتمالی وارده به جامعه دنبال کننده که قشر محدودی نیز نیستند، به عمل آید.
✨و در آخر، امیدواریم، در طرح جدیدِ لایحه حمایت از حریم خانواده، تدابیر و قوانین لازم، اتخاذ و بازدارندگی کافی برای جلوگیری از اسیبهای #فرهنگی و اجتماعی لحاظ گردد.
✍سادات عسگری
#لایحه_حجاب_و_عفاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزندآوری
♻️ فرزندآوری محدودیت نیست
🔰حرکت زیبای خانم ساره جوانمردی هنگام دریافت مدال پاراتیراندازی که فرزند سه ماههاش را هم با خود روی سکوی مسابقات قهرمانی پاراالمپیک آسیایی برد!
🧑🦲تمام پست های #فرزندآوری را اینجا ببینید و برای کانال و گروهاتون استفاده کنید👇
https://eitaa.com/farhangsaze_haya/7955
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️یه کم زیبایی ببینید...😍
📌الهی دو جین از این فرشتهها نصیبتون بشه😍
#فرزندآوری
@CWarfare
@CWarfare
@CWarfare
مامان بابا من غول نیستم.pdf
10.84M
#رایگان_به_نیت_مادرحضرت
#نشرحداکثری
🚨دانلودرایگان کتاب در زمینه فرزندآوری و تربیت آن
📘کتابک تربیتی مامان بابا من غول نیستم...
✍🏼تألیف:محمدمسلم وافی
🤲 هزینه: ۵ صلوات به نیت مادر حضرت ولی امر علیه السلام 🤲
#فرزندآوری #تربیت #وافی
💠 معاونت پژوهش موسسه اندیشه کوثر
@nasle110
@nasle110
📞 09104441412
🔻چهار دختر و سه پسر داشتم...
اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم.
دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم
🔸 بیرون خانه هم همه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!!
در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد.
نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت:
این بچه را قبول می کنی؟
گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!!
آن آقای نورانی فرمود:
حتی اگر علی اصغرامام حسین علیه السلام باشد؟!
بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت...
گفتم: اقا شما کی هستید؟
گفت: علی ابن الحسین امام سجاد علیه السلام!
🔸هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو ، دیدم ظرف دارو خالی است!
صبح رفتم خدمت شهیدآیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم.
آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!
🔸آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد علیه السلام به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!!
🔸علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد علیه السلام ، در تیپ امام سجاد علیه السلام شهید شد!
#شهید_علی_اصغر_اتحادی
#فرزندآوری
@azabsharbalaboro