📙 خوانش کتاب دکل
#قسمت_سوم
برگشتم سمت پردهی ویدئوپروژکتور سمت راست یک قسمت از تختهی کلاس پیدا بود ماژیک را برداشتم و با حوصله و سر صبر نوشتم «بسم الله الرحمن الرحیم از اوّلِ «بای» بسم الله طبق روال همیشگی، در دلم به امام عصر متوسل شدم و از حضرت خواستم آنچه را رضایت دارد بر زبانم جاری کند و بهترین دعاهای خود را شامل حال این بچهها نماید به «میم» رحیم که رسیدم، به ذهنم جرقهای زد برگشتم سمت بچهها و بادی به گلو انداختم و با صدای بلند و شمرده شمرده گفتم: «بسم الله الرحمن الرحيم صوت بلندم نگاهها را متوجه من کرد. سکوت غیر قابل پیش بینیای بر کلاس حاکم شد بهترین موقع برای استفادهی حداکثری از این فضای زودگذر بود سه سوته با همان صدای رسا و محکم و با گره به ابروها گفتم: آقای عزیز ببین چه میگویم آنهایی که مثل من به انقلاب آخوندها انتقاد دارند خیلی سریع از جایشان بلند شوند! بچهها که انتظار شنیدن چنین حرفی را از من نداشتند، گوششان را تیز کردند. میشد از چشمان بهت زدهشان فهمید که هنوز پیام به مغزشان نرسیده یا اگر رسیده چنان محکم اصابت کرده که به سیستم مغزیشان ضربهی ناجوری زده تصمیم گرفتم یک بار دیگر آن پیام را مخابره کنم؛ این سری برای این که بعضیها از خواب بیدار شوند، دستهایم را محکم به هم کوبیدم نمیدانستم اینقدر صدا میدهد طفلکی بچههای ردیف اول از صدای دستانم جا خوردند .گفتم آقا مگر نشنیدی؟ عرض کردم آنهایی که مثل من مانند من و شبیه من منتقد انقلاب آخوندها هستند، قیام کنند. نکند جا زدید؟ نه گونی در کار است و نه آمار دادن مرد باشید و بلند شوید، بایستید!
گویا این حرف آخری من رگ غیرتشان را نشانه گرفت.
از سی نفر بیست و پنج نفرشان آرام آرام سر پا ایستادند صدای پچ پچ به گوش میرسید. مشخص بود ایستادهها بدجور در برزخ هستند. نمیدانستند الان چه اتفاقی قرار است بیفتد دو سه نفر از انتهای کلاس با زیرکی نشستند. صدایم را بردم بالا و گفتم آنهایی که نشستند، بلند شوند. چرا دو دره میکنی؟ یک مرد نباید سست عنصر باشد.
سریع مثل فنر دوباره خبردار ایستادند پیدا بود دل بعضیشان دارد مثل سیر و سرکه میجوشد چند نفرشان واضح بود برای اینکه حق رفاقت را ادا کنند به خاطر دوستانشان ایستاده بودند نفسها در سینه حبس شده بود. هر زمزمهای که گهگداری از گوشه و کنار کلاس به گوش میرسید، با نگاه زیرچشمی من در دم خفه میشد شاید فکر میکردند میخواهم زهر چشم بگیرم یکیشان که قیافهاش در مایههای آرنولد فشرده و کمی سینهاش جلو بود ذرهای جرأت به خودش داد و برای اینکه بگوید لوتی را نباخته گفت: حاج آقا چه کار میخواهید بکنید؟ چشم غرهای رفتم. انگشتم را گذاشتم روی بینی؛ آرام و کشدار گفتم:
هیس!
میدانستم اگر یک نفرشان سکوت را میشکست، بقیه هم مثل بازی دومینو، دست خودشان نبود و مجبور بودند لب بجنبانند. لذا بی درنگ با صدای قوی گفتم خب حالا گوش کن آنهایی که نشستهاند، به سرعت بیرون بیایند و روبه روی تخته بایستند!
چهار پنج نفر بیشتر نبودند. آن بیچارهها هم جاخوردند. باز تکرار کردم با شما بزرگواران هستم سریع تشریف بیاورید بیرون و اینجا بایستید! بالاخره آمدند و کنار هم صف کشیدند. گفتم بقیه سر جایشان بنشینند، من هم بلافاصله رفتم آخر کلاس.
کسی برنگردد همه روبهرو را نگاه کنید! پچ پچ هم ممنوع
#کتاب
#دکل
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
چقدر وجود انسان های صبور در زندگی با ارزشه
چهره اونها سرشار از آرامشه
میدونن چه موقع لازمه حرف بزنند، چه موقع عمل کنند، و چه موقع سکوت کنند.
روز تون بخیر وشادی
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گلفشاننفتلیجه #گلستان
📍اینجا ایران _گلفشان نفتلیجه
دریاچه صورتی ایران در استان گلستان،شهر گمیشان قرار داره،که یجور گلفشانه، و در بعضی از ماههای سال به رنگ صورتیه
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠موشن گرافیک احکام: این شکها رو بیخیال شو!
🔸احکامی که باید بدانیم
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
35.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[°•💚☁️•°]
🇮🇷 #کارتون
🇮🇷 #مهارتهای_زندگی
🇮🇷 این قسمت : فضول باشی
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
جوانی موبایلش را که کنار قران گذاشته بود ... یادش رفت با خودش ببره و رفت بیرون از منزل. قرآن سوالی ازموبایل میکنه !
چرا اینجا انداختنت؟
📱موبایل: این اولین بار است که منو فراموش میکنه!
📖قرآن: ولی من که همیشه فراموش میکنه
📱موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم، اونم با من!
📖قرآن: منم همیشه بااون حرف میزنم ولی اون نه گوش میده ونه بامن حرف میزنه
📱موبایل: آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم...
📖قرآن: من هم پیام و بشارتهای دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم میکنند!
📱موبایل: از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضرر باز هم منو ترک نمیکنه!
📖قرآن: ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم "ها هستم با این همه درمان، از من دوری میکنه!
📱موبایل: از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه!
📖قرآن: من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه...
دراین بین صدای پا ی جوان امد که " موبایلم یادم رفته "
📱موبایل: با اجازه شما، اومد منو ببره،من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه....
📖 "" من هم قیامت به خدایم شکایت میکنم وعرضه میدارم "یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا " ای مسلمانان والله قرآن محجور مانده...
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh