#یا_ضامن_آهو
من از امام رضا شفا گرفتم ( قسمت اول )
📝 مهندس حمید رحمانی
🔻 ۶ سالگی من مصادف شده بود با پیروزی #انقلاب_اسلامی!
مردم شور و نشاط غیرقابل وصفی داشتن!
جنب و جوش مردم برای کار و تلاش بیشتر شده بود. برق شادی توی چشمای مردم موج میزد. انگار بال در آورده بودن و میخواستن پرواز کنن! احساس عجیبی از دوست داشتن و دوست داشته شدن و کمک کردن در بین مردم دیده میشد بدون ذره ای چشم داشت.
🔻 من با همون ۶ سالگی خودم تمام این جریانات رو کاملاً حس می کردم. واقعاً لازم نبود کسی برام این چیزا رو توضیح بده!
در همون برهه بود که پدرم تصمیم گرفت من رو بفرسته مکتب و پیش #ملارمضان تا یادگیری #قرآن رو شروع کنم!
🔻 اون وقتا قرآن در بین مردم جایگاه ویژه ای داشت. برگزاری مجالسِ ختم و تلاوت قران نه تنها در مساجد و حسینیه ها بلکه در اغلب محلات و منازل مردم هم با شکوه هرچه بیشتر دایر بود.
فقیر و غنی هم نداشت. حتی خیلی وقتا پذیرایی این مجالس چیزی جز یک دور چایی دادن یا نهایتا همراه با یک بسته خرما نبود. پذیرایی با میوه شاید در ماه یکبار هم اتفاق نمیافتاد!
🔻 نمیدونم چرا اما واقعا این چیزا مهم نبود. مهم فضای معنوی و صمیمیتی بود که مردم عاشقانه بین خودشون تقسیم میکردن!
همین فضای ناب بود که وقتی ملا رمضان درس میداد، همه ششدانگ حواسشون رو میدادن به قرائت قرآن و نکاتی که گوشزد میکرد!
🔻 تحت تاثیر همین حال و قال بود که من هم خیلی زود خوندن قرآن رو همراه با حروف ابجد یاد گرفتم!
توی دوران مدرسه، با پسر عمه ام همکلاس بودم. طبیعتاً #رقابت در زیباتر خوندن و بیشتر حفظ کردن ، بخش جدایی ناپذیری از دنیای کودکانه ما شده بود.
هر شب خدا خدا می کردم که صبح بشه و ناظم مدرسه بازَم منو صدا بزنه و بگه :
رحمانی بیا سر صف قرآن بخون!!!
ادامه دارد...
#پاترا
پایگاه اطلاع رسانی توسعه روستایی ایران
https://eitaa.com/patra1