بررسیها نشان میدهند که امکان دارد طی ۱۳ سال آینده ۸۰۰ میلیون شغل توسط رباتها از انسانها دزدیده شود و آنها جای انسانها مشغول کار شوند!
🧠دنیای عجایب🤯👇
https://eitaa.com/joinchat/1900020050C555de72c35
@pavaragi
دو پروانۀ مادر
امروز یکشنبه[۱۲شهریورماه] است. بعد از سه روز حضورم در نوکنده با سبدی به باغ میروم. خانه مادر در مجاورت باغ قرار دارد. اما درگیریهای بیمارستان و اشتغالات دیگر نگذاشت گشتوگذاری در این باغ زیبا داشته باشم. در دو سوی باغ درخت انار با میوههای درشتش به استقبالم میآیند. پا روی علفها میگذارم. شبنم صبحگاهی روی آن نشسته. پایم خیس میشود. اولین درختهای پرتقال میوههایشان را نمایش میدهند. از این خودنمایی لذت میبرند! من دستی به روی یکی از آن پرتقالها که سنگینیاش شاخهها را به کف زمین چسبانده است، میکشم. فصل برداشتش نرسیده، رغبتی به چیدن آن ندارم. به راهم ادامه میدهم. شاخههای درخت انجیر چون چتری بر زمین سایه افکندهاند. چند انجیر رسیده روی یکی از شاخهها را میبینم. یکی را انتخاب میکنم و همانجا بر تنه درخت تکیه میدهم و میخورم.
به فاصله سه چهار متری درخت انجیر، درخت زردآلویی که خودم کاشته بودم را میبینم که دیگر خشکیده است. گویی در میان انبوه درختان مرکبات غریبانه جان داده باشد!
آنطرفتر روی سنگی که زیر درخت گلابی در سایه قرار گرفته بود، مینشینم. دستم را به سمت میوههای گلابی بلند میکنم. سبد را پر میکنم از گلابیهای آبدار و شیرین. سبد را همانجا زیر درخت گلابی میگذارم و به قسمت انتهایی باغ میروم. درخت کوچک فندق که فصل بار و برش نیست را میبینم. از همانجا درخت تاغ با شاخههایی رو به آسمان که گویی درحال نیایش است دیده میشود. برق خوشههای انگور سیاه بر تاکهایی که به تاغ سپرده شد، چشمم را نوازش میدهد. بیاختیار ذهنم درگیر روزگار کودکی و نوجوانیام میشود. اغلب سالها پس از تعطیلات مدرسه، پدر برایم یکی دو بره میخرید. برهها را برای چرا به اینجا میآوردم. برهها این پایین مشغول چرا و من آن بالا روی درخت درحال خوردن انگور بودم! فصل میوۀ تاغ هم میوههای ریز سیاهرنگش_که قد دانه تسبیح است_، را میخوردم. ذهنم درگیر خاطرات پدر میشود. میگفت: در برههای از دوران جوانیاش با همین میوهها شکمشان را سیر میکردند. سفرهها خالی از نان بود. گرسنگی جان میگرفت، بهداشتی نبود و تنها شهرهای بزرگ بیمارستان و پزشک داشتند. برای درمان به داروهای گیاهی بسنده میشد. گاهی هم سراغ افرادی میرفتند که برایشان کتاب باز کند. با این امید که اثر زخم چشم و طلسم این و آن را باطل کنند. هاجر و زهرا و علیاکبر و محمدتقی چهار فرزند خانواده در سنی که کودک شیرین زبان میشود، بهخاطر فقدان پزشک و اماکن درمانی روی در نقاب خاک کشیدند. همانزمان جشنهای دوهزار و پانصد ساله برگذار میشد و بریز و بپاشهای کذایی براه بود!
صدای پرندهای را میشنوم که روی شاخه توت، از شاخهای به شاخه دیگر میپرد. سینههایش سرخفام است. با این نوع پرنده در کودکیام خاطرهها دارم. من با وسیله دستی شکاری که خودم ساخته بودم به شکار پرندههای بینوا میرفتم. گنجشکها و همین پرندههای سینهسرخ اغلب در تیر رس من قرار داشتند. کودکی من و چند تن از همسن و سالانم که باهم به شکار میرفتیم، اگر برای چند سال دیگر متوقف میشد، نسلی برای اینگونه پرنده نمانده بود!
چشمم به ساختمان مدرسهای میافتد که بخشی از زمینش را مادر هدیه داده بود. سرو ها و صنوبرهای پهن برگ را میبینم داروکی سبز رنگ روی تنه یکی از آنها نشسته. در باور مردم شمال صدایش پیغام باران است. به یاد شعر نیما میافتم: «قاصد روزان ابری، داروک! کی میرسد باران؟»
به ته درهمانندی که زمانی برای خودش رودخانهای بود و بهگفته مادر مسیل، بچه لاکپشتی را میبینم که به بالا خیره شده است. پیرمرد همسایه در آن سوی باغ با داسی مشغول جدا کردن علفهای هرز از زراعتش هست. علفهای هرز را برای خوراک چارپایش کنار میگذارد. متوجه حضور من نیست. سلام میکنم. با دیدن من دست از کار میکشد. با او مشغول گفتوگو میشوم.
در راه بازگشت به سراغ سبدی که زیر درخت گلابی گذاشته بودم، میروم.
روی سبد دو پروانه نشسته است. با شنیدن صدای پای من پرواز میکنند. به یاد حرف مادر می افتم وقتی دو پروانه را باهم میبیند یاد دو فرزند شهیدش میافتد. انگار دو پروانۀ مادر بودند!
✍ محمد صدرا مازنی
@pavaragi
به سال جدید تحصیلی نزدیک میشویم. برخی از دانشگاهها مشغول گزینش دانشجو هستند. در حال مطالعه کتاب نگاهی انتقادی به دانشگاه هاروارد نوشتۀ «هری لوئیس» بودم. با این عبارت مواجه شدم:
«هدف بزرگ فرایند گزینش یافتن افرادی با بهترین نمرات دبیرستان نیست، بلکه یافتن افرادی است که تغییری در آینده جهان ایجاد کنند.»
@pavaragi
هدایت شده از روزنوشت
این چهار کودک عراقی را میبینید!
در راه خدمت به زائران ایرانی دچار حادثهی برق گرفتگی شدند و به شهادت رسیدند.
پدرشان گفته است: ما نه تنها مال، بلکه جانمان را هم برای زائر امام حسین فدا میکنیم.
میبینید خلوص را؟!
میبینید عشق را؟!
حالا عدهای هم عملکرد بعثیها را پای مردم عراق مینویسند و اینگونه تفرقه ایجاد میکنند؛ غافل از اینکه میان مردم ما و مردم عراق وجهاشتراکی به نام "حسین" وجود دارد.
🖋زهرا ابراهیمی
#اربعین
https://eitaa.com/roznevesht
✍️کره جنوبی از چتبات هوش مصنوعی CLOVA X در رقابت با ChatGPT رونمایی کرد .🪩
🗣شرکت کرهای Naver علاوه بر این چتبات که CLOVA X نام دارد، یک سرویس جستجوی هوش مصنوعی به نام CUE نیز معرفی کرده است.شرکت کرهای ناور کورپوریشن (Naver Corp) از چتبات هوش مصنوعی CLOVA X رونمایی کرد که رقیب ChatGPT محسوب میشود و میتواند به سؤالات کاربران کرهای زبان پاسخ دهد.
🟣طبق گزارش خبرگزاری مستقر در کره جنوبی Yonhap، ناور مدل هوش مصنوعی پیشرفته HyperCLOVA X خود را راهاندازی کرده است. هوش مصنوعی پرچمدار این شرکت با استفاده از ابررایانهها و قابلیتهای تجزیهوتحلیل دادهها ساخته شده است و سرویسهای مختلف آن از جمله چتبات جدید CLOVA X را فعال نگه میدارد.
این چتبات اساساً شبیه به ChatGPT است اما از تخصص ناور در زبان و فرهنگ کرهای بهره میبرد.
💥درست مانند رقبای انگلیسی زبان خود که توسط شرکتهایی مانند گوگل، مایکروسافت و OpenAI ساخته شدهاند، CLOVA X میتواند با کاربران مکالمه داشته باشد و کارهایی مانند خلاصهسازی متن را انجام دهد.
—————————
💠 @The_Age_of_Intelligent
@pavaragi
📝 چگونه هوش مصنوعی میتواند زبان حیوانات را تفسیر و رمزگشایی کند؟
قلمرو شگفتانگیز هوش مصنوعی (AI) بهطور مداوم افقهای خود را گسترش میدهد و جنبههای مختلف زندگی ما را متحول میکند. در حالی که هوش مصنوعی پیشرفتهای چشمگیری در درک و پردازش زبانهای انسانی داشته است، اکنون برای رمزگشایی و پر کردن شکاف ارتباطی بین انسان و حیوانات نیز استفاده میشود. این پیشرفت چشمگیر این پتانسیل را دارد که اسرار زبان حیوانات را بگشاید و ارتباط دو طرفه با گونههای دیگر را امکانپذیر کند.
هوش مصنوعی با توانایی پردازش حجم وسیعی از دادهها و تشخیص الگوها، بهعنوان ابزاری قدرتمند در رمزگشایی زبان حیوانات ظاهر شده است و اکنون محققان از تکنیکهای هوش مصنوعی مانند یادگیری ماشینی و یادگیری عمیق برای تجزیه و تحلیل و تفسیر صداها و رفتارهای گونههای مختلف جانوری استفاده میکنند.
—————————
💠 @The_Age_of_Intelligent
@pavaragi
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤"شاملو"
داستان حماقت و بیسوادی سلبریتی ها قدمت طولانی داره،یه نمونه اش جناب شاملو که دیگه شاخ سلبریتی ها و روشنفکران معاصر بوده و از باسوادترین های اونا به حساب میاد و چند زبان زنده دنیا رو میدونسته و خارج رفته بوده!
شاملو داخل فیلمی که بالا گذاشتم در یک سخنرانی با لحنی بی ادبانه میگه: عاشورا دروغه و اونو شیخ عباس قمی از شاهنامه جعل کرده!
حالا داخل اون جمعیت مثلا فرهیخته یه نفر نبوده بلند بشه بگه آخه مرد ناحسابی! شیخ عباس قمی همین ۸۰ سال پیش از دنیا رفته!چجوری تونسته عاشورا رو جعل کنه!؟همین محتشم کاشانی که ۶۰۰ سال پیش زندگی میکرده شعر معروف «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» رو در مورد عاشورا گفته! مولوی نزدیک به ۹۰۰ سال پیش شعر « کجایید ای شهیدان خدایی/ بلاجویان دشت کربلایی»رو سروده!
دیگه هزاران هزار حدیث و روایت ۱۵۰۰ ساله در مورد عاشورا بماند،اگه یه کم با این جماعت خود شاخ پندار بحث کنی بعید نیست بگن شیخ عباس قمی با ماشین زمان سفر کرده و باعث جعل عاشورا شده.
این شاملوشون بوده که سواد تاریخیش در حد کلاس سوم دبستان هست دیگه علی کریمی و یراحی و کتایون ریاحی و فرخ نژاد و... جوکی بیش نیستن.
[ مَحـــــرَمانہ ]🔻
https://eitaa.com/joinchat/3721527618Cf7a1ebd464
@pavaragi
رساله اربعین آیت الله فاضل استرآبادی.pdf
2.98M
رساله اربعین
تالیف آیت الله فاضل استرآبادی که عالمانه از اربعین اول دفاع نموده است
به مناسبت اربعین حسینی توسط انتشارات دارالولایه امیرالمومنین علیه السلام منتشر می شود.
@pavaragi
نثار جان برای آگاهی
سحرگاه امروز مشغول قرائت زیارت اربعین بودم که این فراز زیارت توجهم را به خود جلب کرد: «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله»
یعنی امام حسین جانش را در راه خدا بذل کرد، تا بندگانش را از جهالت و گمراهی برهاند.
نکته مورد توجه این فراز زیارت کار بزرگ امام حسین( ع) یعنی نثار جان برای آگاهی مردم در برابر جهل است. منتها دو نوع جهل در واقعۀ عاشورا و پس از آن دیده میشود.
۱) مردمی که به جنگ امام آمده بودند، عمدتا کوفی بوده و مردم کوفه نیز امام را بر حق میدانستند. یعنی به حقانیت امام علم داشتند، اما در عین حال باطل را برگزیدند. از این رو در کربلا نقطه مقابل جهل، «عقل« قرار دارد. یعنی امام(ع) برای اینکه مردم دنیازدۀ بیچاره سرعقل بیایند، از نثار خون دریغ نکرد.
۲) نوع دیگر؛ جهل در برابر علم است. علم و آگاهی حقیقی در مقابل دروغهای رسانهای دستگاه بنیامیه.
اگرچه از شگرد دروغ رسانهای در کوفه نیز استفاده شد و بهخاطر انتشار خبر دروغ «آمدن سپاهی از شام»، یاران۴ هزار نفری هانی نتوانستند ۵۰ نفری که در دارالاماره ابن زیاد حضور داشتند را شکست بدهند. اما اغلب کوفیان بر حقانیت امام واقف بودند و دنیازدگی آنها موجب شد تا به سپاه عمرسعد ملحق شوند. ولی در شام قصه فرق میکرد. عموم مردم دین خویش را از رسانۀ تحت سلطۀ معاویه گرفته بودند. مردم با یزید بودند، چون تصور میکردند یزید بر حق است. آنها علم نداشتند و جاهل بودند و جهلشان از نوع جهل مرکب بود. این نوع جهل در مقابل «علم» است نه در مقابل عقل. چون برخی از آنها وقتی در برابر استدلال امام سجاد(ع) قرار گرفتند و علم حقیقی بر آنها آشکار شد، به راه حق برگشتند.
امام حسین(ع) برای همین مردم کوفه حاضر است تا پای جان مبارزه کند.
او دربارۀ کسانی این فداکاری را انجام میدهد که به تعبیر زیارت اربعین «دنیا مغرورشان کرد، و بهره واقعی خود را [از آخرت] به [دنیای] پست فروختند و آخرتشان را به کمترین بها به گردونه فروش گذاشتند، تکبّر کردند و خود را در دامن هوای نفس انداختند.»
انقلاب حسینی انقلاب آگاهی و شهادت او برای رفع جهالت بود و اربعین یادآور نقش حضرت زینب( س) و امام سجاد(ع) در روشنگری و جهلزدایی از مردم شام است.
#اربعین
✍ محمد صدرا مازنی
@pavaragi
🔔 خاطراتی از اخلاقیّات عجیب کسبهٔ نجف
✍🏻 حاج آقا نصرالله شاهآبادی:
🔹 «شهر نجف از نظر اخلاقی و اجتماعی فوقالعاده بود. برای نمونه، کسبهٔ نجف – چه عرب و چه عجم – از نظر انصاف و مساعدت به مشتری بسیار خوب بودند. من جایی را ندیدم که به اندازهٔ نجف اشرف، به افراد نسیه بدهند. حتّی در تهران، کاسب محلّ خودمان با اینکه مرا کاملاً میشناخت و به دعای کمیل من خیلی علاقهمند بود و اگر شب جمعهای دعای کمیل نمیخواندم، فردا اوّل کسی که اعتراض میکرد همین کاسب بود، با این همه اگر نسيهٔ ما زیاد میشد، از طریقی اعتراض خودش را میرساند.
🔸 امّا در نجف اینگونه نبود؛ همهٔ طلبهها – بدون اینکه نام و نشانی داشته باشند – از مغازهدار نسیه میگرفتند. فقط گاهی اوقات، مغازهدار نام آنها را میپرسید تا در دفترش ثبت نماید. در خاطرم هست که آقای میرزا ابوالقاسم گرجی با آقای میرزا علی فلسفی همکلاس و رفیق بودند. روزی در دفتر نسیهٔ آشیخ عبّاس بقّال دیدم که نوشته: شیخ عَرَقی، رفیق آقای فلسفی! از آشیخ عبّاس پرسیدم: این شیخ عرقی کیست؟ گفت: همین که با آقای فلسفی رفت. فهمیدم منظور آشیخ عبّاس، همان آقای گرجی است. چون سرش مو نداشت، و روی سرش عرق مینشست و از طرفی بقّال خجالت میکشید که اسم آقای گرجی را بپرسد، او را با این نام در دفتر ثبت کرده بود!
🔹 این برنامه فقط مخصوص طلّاب نبود. بلکه کسبهٔ نجف نسبت به زوّار هم به همین شکل برخورد میکردند. به یاد دارم پسرخالهام به نجف آمده بود. روزی از یکی از مغازهدارها جنس فراوانی خریده بود، ولی موقع محاسبه متوجّه شده بود که کتش را عوض کرده و پول همراهش نیست. وقتی به منزل ما برگشت، با تعجّب میگفت: اینها چه موجودات عجیبی هستند! من به قدر صد دینار جنس خریدم. ناگهان متوجّه شدم پول همراهم نیست. به فروشنده گفتم: عصر پولش را میآورم و جنسها را میبرم. او گفت: نه! ببر و عصر پولش را بیاور! هرچه به او اصرار کردم فایدهای نداشت. به او گفتم: آخر تو مرا نمیشناسی، شاید پولت را خوردم. گفت: برو بخور. تو زائر امیرالمؤمنین – علیه السّلام – هستی. آقا امیرالمؤمنين – علیه السّلام – هست، من از ایشان میگیرم.
🔸 نمونهٔ دیگر، اجاره منزل بود. یکی از ویژگیهای نجفیها این بود که اگر کسی مغازه یا منزلی را اجاره میکرد، مادامی که در آن بود، ولو ده یا پانزده سال طول میکشید، یک قران اجارهبها افزایش پیدا نمیکرد. افزایش اجارهبها تنها پس از تخلیه و اجاره به شخص دیگر صورت میگرفت. در سامرّا نیز چنین برنامهای بود. سنّیهای آنجا در نسیه دادن و قرض دادن نیز این رسم را داشتند و غیر از نجف و سامرّا در جای دیگر چنین برنامهای ندیدم.
🔹 به هر حال، این رسم خوب مردم نجف بسیار راهگشا بود. اگر بگویم در طول بیست سال اقامت در نجف، فقط با قرض و نسیه زندگی کردم، اغراق نکردهام. نکتهٔ مهم در این نسیهها این بود که بیمنّت بود. به یاد دارم روزی برای خرید شکر به عطّاری رفتم و مدّتی معطّل شدم. با ناراحتی به صاحب مغازه گفتم: مثل اینکه نسیهخورها باید معطّل شوند! و رفتم. وقتی سرش خلوت شد، برگشتم. صاحب مغازه با رخساری برافروخته گفت: این چه حرفی بود که به من گفتی؟ به همین امیرالمؤمنین قسم، اگر سر مرا بخواهی به تو میدهم. این حرفها چیست؟ همهٔ زندگی من مال توست. به او گفتم: من به شوخی و مزاح این را گفتم. او گفت: دیگر از این شوخیها نکن».
📚 (حدیث نصر، ص۳۴۶ - ۳۴۸)
#شیخ_نصرالله_شاه_آبادی
#میرزا_علی_فلسفی
https://eitaa.com/miras_shia
@pavaragi