May 11
بسم الله الرحمن الرحیم
همیشه مشغول نوشتنم، ابتدا وبلاگ داشتهام و هنوز هم دارم، خیلی مقاومت کردم که از وبلاگ خارج نشوم، ولی نشد؛
حالا تصمیم گرفتهام این کانال را احیاء کنم؛
این کانال سال 1399 ایجاد شد و انشاءالله از امروز 30 آبان 1402 دوباره مینویسم.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمانت را باز کن دخترم، برای آخرین بار به این دنیا نگاه کن، به پدرت نگاه کن.
تو الان بهتر میتوانی من و مادرت را ببینی، بهتر میتوانی دوستان و فامیلهایت را در غزه ببینی، تو حتی بهتر از پهپادهای مزاحم اسرائیلی میتوانی همه را از آن بالا ببینی.
خوب چشمانت را باز کن قلب من، این چشمها دیگر آن چشمهای چندساعت پیش نیست. تو با این چشمها چیزی را میبینی که تا چند ساعت پیش نمیدیدی، حالا تو بینا شدهای و این پدر پیرت کور است، تو حتما حال ما مردم غزه را بهتر میبینی، من که مطئمتن هستم پیروزی از آن ماست، دوست هم ندارم بگویم که ای کاش تو آن روز کنارم باشی، ولی دعا کن هنگامۀ پیروزی غزه، با تو از آسمانها مردم غزه را ببینیم،
نور چشمم، این چشمها بیناتر شدهاند بگذار برای آخرین بار آنها را ببوسم.
#غزه
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
✔️ پیامبری من
چند روز پیش بود که کاری پیامبرگونه کردم و روزی که مُردم گواهی بدهید که اگر یک چیزش شبیه پیامبر بود همین کارش بود.
ماجرا از این قرار بود که حکمیه دختر خردسالم در مرحلۀ سخت و جانکاه ترک پوشک است و لذا حتما میدانید که من و مادرش روزهای بسیار بسیار شیرینی را پشت سر میگذاریم!
یک روز که غرق همین شیرینی بودم حکیمه ماجرا را شیرینتر کرد، دیدم که چشمتان روز بد نبیند بر خلاف برنامهریزی پیش بینی شدهای که من و مادرش داشتیم ایشان ترجیح داده در این ساعت از روز از امور مایع به امور جامد منتقل شده و کاملا هم خونسرد با این موضوع برخورد کند.
تدابیر اولیه برای انتقال به دستشویی انجام شد و کار پاک کردن جامدات از لباس و بدن و ... با دقت انجام شد، همینجا که خیلی سخت میگذشت و واقعا هوا بس تیره و تار شده بود یاد این حدیث پیامبر افتادم:
روزی جوانی در راه از پیامبر پرسید شما چطور گناه نمیکنید؟
حضرت اشاره به خرابهای کرد، در کنار خرابه مدفوع انسانی بود، حضرت پرسیدند: آن فضولات را میخوری؟
جوان پاسخ داد: یا رسول الله حتی فکرش را هم نمیکنم که این مدفوع را بخورم.
حضرت فرمودند: گناه در نگاه ما همینقدر متعفن است که حتی فکرش را هم نمیکنیم که آن را مرتکب شویم نه اینکه توان گناه کردن نداشته باشیم، همانطور که تو قادر به خوردن این فضولات هستی ولی حتی فکر خوردن آن را هم نمیکنی چون میدانی چقدر متعفن است.
بعد از اینکه این حدیث شریف به خاطرم آمد، در مقام یک پیامبر به نفس خودم گفتم حمید حاضری اینها را بخوری؟
حالا پاسخ نفسم چه بود بماند، ولی واقعا ترک پوشک در کنار همه سختیها درسهایی هم برای نفس سرکش و مغرور دارد.
#نفس #گناه
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
❗️ نمی شود گفت هر چه در غرب هست برای سلطه بر جهان سوم است.
❗️ آیا اسلام میگوید که در پارک چه درختی بکارید؟ ابداً
❗️ «اطلب العلم ولو بالصین»، در چین که قرآن به آدم یاد نمیدهند، یعنی برو به چین، برو پیش کفار علم را از آنها بگیر و در بین مسلمین پیاده کن!!!
❗️ ما چیزی به نام شهر اسلامی نداریم. اسلام نمیگوید در این شهر بیمارستان کجا باشد، آتش نشانی و دانشگاه و پارک کجا باشد.
❗️ ما طب اسلامی نداریم بلکه یک دستورات کلی برای حفظ سلامت جسم و روح داریم؛ اما هیچ فقیه و اسلام شناسی نمی گوید اسلام برای صد نوع سرطانی که امروز به وجود آمده دارو داده.
***
آقای محمدجواد فاضل لنکرانی، فرزند مرجع بزرگوار حضرت آیت الله محمد فاضل لنکرانی رحمة الله علیه، سلام علیکم؛
برای بار چندم مطالبی را بیان کردید که جای تعجب بسیار دارد!
دشمنی که از هیچ راهی برای نابودی ملت مسلمان ایران و سلطه یافتن بر آن دریغ نمیکند، از طریق پزشکی قصد ضربه زدن دارد، از طریق اقتصاد و صنعت قصد نابودی ما را دارد، از طریق علم و انرژی هستهای میخواهد ما را خوار و وابسته کند، از طریق نظامی، سیاسی، فرهنگی، دین و ... دنبال است که در جامعه و ملت و دولت ما نفوذ کند و خباثت خود را به منتهی برساند، این چنین دشمنی، از شنیدن حرفهای شما چه حالی به او دست میدهد؟
احساس عقبنشینی میکند و متوجه میشود که به راحتی نمیتواند جامعۀ مسلمان را فریب بدهد؟ یا احساس میکند بهتر میتواند سر یک ملت را با سندهای رنگین غربی در حوزه محیط زیست و درمان و شهرسازی و ... شیره بمالد و او را روز به روز نابودتر کند؟
اصلا دشمن به کنار، آقای شهردار قم، بعد از جلسۀ با شما، بیشتر ترغیب میشود که مبانی اسلام در حوزه محیط زیست، معماری و ... را در دستور کار قرار دهد یا به دنبال این باشد که در فلان کشور غربی یا کمونیست شرقی چه الگویی در حال اجراست و آن را بدون چون و چرا در شهر مقدس قم اجرا کند؟!
یک سوال ساده آقای محمدجواد فاضل لنکرانی، آیا از نسخههایی که در محیط زیست و شهرسازی و طب و ... از غرب به تحفه گرفتهایم آنها برای خود هم استفاده میکنند یا فقط برای ما نسخه میپیچند؟
آقای محمد جواد فاضل لنکرانی مسألۀ نفی سبیل را در بین دروس فقه خود تدریس کردهاید؟ حتما کردهاید؛
مصداق سبیل یافتن کفار بر جامعۀ مسلمین اگر اینها نیست پس چیست؟ مصداق ولایت یهود بر مسلمین اگر اینها نیست پس چیست؟ یهودی که مبادی تصمیمگیریهای کلان جهانی را به دست گرفتهاست.
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
♨️ همه فقط تو را صدا میزدند / حاشیههایی از تشییع شهدای خدمت در مشهد مقدس
🔹 میدانستم خیابانهای منتهی به حرم (امام رضا علیه السلام، طبرسی، شیرازی و نواب) مسدوند و فقط اتوبوس تا نزدیک حرم میرود، خواستم زرنگی کنم و ماشین را در چهارراه مجلس پارک کردم که با اتوبوس به حرم بروم، محاسباتم برای رفتن با بی آر تی درست از آب در نیامد! اتوبوس زیاد بود، مسیر خط ویژه هم باز بود اما مشکل این بود که همۀ اتوبوسها دست کم از 10 ایستگاه قبل، پر شده بودند، یعنی از جایی دوردست. پیاده به حرم زدم، دیدن گنبد، راه را نزدیک میکرد.
🔹چون مسیر تشییع از خیابان امام رضا علیهالسلام بود، از در طبرسی وارد حرم نشدم و با سیل جمعیت از زیرگذر به خروجی خیابان امام رضا علیهالسلام رفتم، تا به حال زیرگذر را اینطور ندیده بودم، پر از جمعیت بود، از سربالایی خروجی زیرگذر به سمت میدان بیت المقدس (فلکه آب) که خارج شدم اکثرا میچرخیدند و عقب عقب راه میرفتند تا پشت به گنبد نباشند، در همین حین دیدم که مردم پشت نردههای بالای زیرگذر، پشت به گنبد ایستادهاند و چشم انتظارند.
🔹 چون تلوبیون را چک میکردم میدانستم که پیکر شهدا به این زودی نمیرسد لذا رفتم و زیارت کردم، حرم شلوغ نبود و همۀ خادمان حالت آمادهباش داشتند.
بعد از زیارت از باب الرضا خارج شدم سطح حرم بالاتر از خیابان امام رضا علیه السلام است و تقریبا تا انتهای خیابان امام رضا علیهالسلام دیده میشود، خیابان مملو از جمعیت بود و کامیون حمل پیکر شهدا دیده نمیشد و این یعنی دست کم تا دو ساعت دیگر به حرم نمیرسد. به میدان بیت المقدس که رسیدم دیدم همه منتظرند و هی سرک میکشند روی پنجۀ پا میایستند و اطراف را نگاه میکنند، دلم میخواست بگویم که هنوز زود است منتظر نباشید ولی چشمهای منتظر و گریان این چیزها حالیاش نمیشد.
🔹 خلاف جهت، پشت به حرم و رو به کامیون پیکر شهدا حرکت میکردم، کسانی که از روبرو میآمدند مدام میگفتند که جلو نروید خطرناک است، قصد چسبیدن به کامیون نداشتم ولی میخواستم به موازات کامیون در پیاده رو قرار بگیرم تا شاهد صحنهها باشم، 2 بار سعی کردم ولی هر دو بار سیل جمعیت به عقب کشاندم و چون میخواستم با خانمهایی که به ناچار در وسط جمعیت گیر کرده بودند برخورد نکنم با سیل جمعیت مخالفت نمیکردم و به عقب میآمدم.
🔹 به موازات کامیون در پیاده رو قرار گرفتم، یک لحظه عکاس کنار تابوت، در نظرم شبیه دوست عکاسم شد که تا آخرین لحظات با رئیس جمهور بوده و داخل بالگرد دیگر همراه رئیس جمهور بوده است، میخواستم به او که کنار تابوت شهداست غبطه بخورم که دیدم او بیشتر به حال جمعیت پایین تابوت غبطه میخورد و سعی میکنند تصاویر ناب این حس معنوی پای کامیون را ثبت کند.
🔹 مردم اطراف کامیون حمل پیکر شهدا، مدام چفیه، شال روسری، تسبیح و کلی چیز دیگر پرتاب میکردند که متبرک به تابوت شهدا شود، یک نفر چفیهاش را چنان محکم پرتاب کرد که افتاد روی سقف کامیون و نمیشد دیگر کاریش کرد خادمی که دست دراز کرده بود تا آن چفیه را بگیرد خندهاش گرفت و معلوم بود که دارد میگوید چرا آن جا انداختی؟
یکی از خادمین خیلی وظیفهشناس بود، وقتی شال یا چفیهای میگرفت و متبرک میکرد، رو به جمعیت میکرد و هی با دست آن را میچرخاند تا یکی دست بلند کند و بگوید مال من است، بر عکس بقیه خادمان که اینقدر دقت نداشتند و به صورت احتمالی و حتی بدون اینکه نگاه کنند آن را داخل جمعیت پرتاب میکردند.
🔹 بالای پلههای یک ساختمان ایستاده بودم زن میان سالی هم سریع آمد کنارم و با لهجۀ ترکی هی تکرار میکرد: اینقدر شلوغه نمیشه نزدیک شد و گل گرفت، در حالیکه داشت با حسرت این جمله را تکرار میکرد جوانی هیکلی با زنجیر طلا در گردن و خال کوبیهای بزرگ روی بازوهایش، گفت بیا مادر این هم گل روی تابوت و یک شاخه گل را نشان داد، زن میانسال چنان پسرش را بغل کرد و ماچ کرد که همۀ توجهها را به خود جلب کرد. بقیه زنها هم هر که دستش رسید برگی از آن شاخه گل به هدیه بردند.
🔹 وقتی پشت کامیون افتادم، تازه جمعیت را دیدم، شاید ده برابر جمعیت، پشت کامیون بود، عجیب بود، شاید فقط در اربعین و تشییع حاج قاسم این صحنه را دیده بودم.
🔹 نام تو همه جا بلند بود، این چه سری است، یکی دیگر شهید میشود، نام تو بلند میشود، مردم برای داغ و تشییع یکی دیگر آمدهاند ولی همه یکصدا تو را صدا میزنند و برای تو گریه میکنند و صدا میزنند حسین.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
پاورقی ها
♨️ همه فقط تو را صدا میزدند / حاشیههایی از تشییع شهدای خدمت در مشهد مقدس 🔹 میدانستم خیابانهای م
۴۰ روز دیگر یعنی چهلم شهادت شهید رئیسی و همراهانش، آغاز سفر مهمی برای من است، سفر به کشوری مسلمان در قلب اروپا.
از قضا و به دلیلی که عقل ما به آن قد نمیکشد دیروز ۳ خرداد همزمان با تشییع شهید رئیسی و همراهانش، در سازمان ملل یک دقیقه به احترام او سکوت کردند و بعد به پیشنهاد آلمان و ... ۱۱ جولای (همان ۴۰ روز دیگر) را «سالروز جنایت علیه مسلمانان سربرنیتسا» نامگذاری کردند.
این قطعنامه میتواند جنبهٔ منفیای هم داشته باشد که بماند برای فرصتی مفصل که تحقیق کنم، فعلا جنبۀ مثبتش این است که دوباره نام بوسنی و جنایات صربها در جهان بپیچد و دنیا بداند که روزی چه قتل عامی علیه مسلمانان اروپا صورت گرفته است.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
سفر من به اروپا!
به زودی قرار است در یک رویداد بزرگ بینالمللی شرکت کنم، نام آن "مارش میرا"ست، رویدادی که یادبودی از یک جنایت بزرگ علیه مسلمانان مظلوم بوسنی و هرزگوین در 30 سال پیش است.
این سفر سفری به تمدن اسلامی هم هست، آنجا که اسلام سالها پیشتر از این جنایت، یعنی قرن 14 و 15 میلادی (حدود 500 سال پیش) توانسته بوده جای خود را بین اروپاییان باز کند و کاملا مسالمتآمیز بشود کشوری مسلمان در اروپا، البته همیشه هم این حضور جامعۀ مسلمان در اروپا مسالمتآمیز نبوده است و با ظلمها و جنایاتی علیه این مسلمانان همراه بوده است؛
نمونۀ اخیرش میشود جنگ صربها با مسلمانان بوسنی، این جنگ پس از فروپاشی جمهوری یوگوسلاوی و تجزیۀ آن به بوسنی، صربستان، کرواسی، مقدونیه، مونته نگرو و اسلوونی رخ داد.
ورود اسلام به اروپا، امپراتوری عثمانی، همزمانی امپراتوری و دوره صفویه و بعد مشروطه و ... در ایران را باید بیشتر مطالعه کنم.
فعلا تمام
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
♨️ اولین جا و اولین بار
اولین جا و اولین باری که من اسم راهپیمایی مارش میرا در بوسنی هرزگوین را شنیدم نه پایتخت بود نه هیچ کلان شهر دیگری، حتی هیچ سکوی مجازیای هم نبود؛
اولین باری که شنیدم وسط بیابانی بودی نزدیک مرز، آن مرز هم نه مرز ترکیه بود نه مرز هیچ کشور اروپایی دیگری،
مرز پاکستان بود، ریمدان، مرزی که آن سال یعنی سال 1401 پس از تعطیلی چند ساله در کرونا، به روی زائرین پاکستانی که قصد شرکت در راهپیمایی اربعین را داشتند باز شده بود و آیا من از 1500 کیلومتر دورتر به ریمدان آمده بودم تا امروز آمادۀ سفر به بوسنی بشوم؟ حتما عقل آدمی در برخی موارد به جایی قد نمیدهد.
آخر شب، جمعی دور هم نشسته بودیم و یکی از حاضرین داشت از یک تجربۀ عجیب و جدید حرف میزد، تجربهای که سال گذشته در سفر به بوسنی برایش حاصل شده بود؛ اشک و خشمی که به خاطر شنیدن روایت ظلم علیه مسلمانان بوسنی، در آن شب داشتم را خوب یادم هست.
***
اگر شما هم میخواهید بخشی از آن جنایت را بخوانید که البته بسیار هم تلخ است ولی خواندنش ضرورت دارد به کتاب "تجاوز به سبک یک جنتلمن" مراجعه کنید.
#بوسنی #سفر #سفرنامه #مارش_میرا
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
♨️ اینترنت آخرین رسانه نه اولین!
میدانستم که کمتر کسی از "مارش میرا" خبر دارد و اصلا دلیل رفتنم به بوسنی همین بود که سهمی داشته باشم در تبلیغ این اتفاق، اتفاقی که نه یک جنبه که چندین جنبه دارد.
با اینحال وقتی امروز در یک خبرگزاری معروف بودم و متوجه شدم نه تنها مسئول روابط عمومی بلکه مسئول بین الملل آن خبرگزاری هم از "مارش میرا" خبر ندارد خیلی جا خوردم و مصممتر شدم برای این سفر.
اینطور مواقع سریع در ذهنم عمق ماجرا را مرور میکنم که فکر نکنم حالا اگر اینها و خیلیهای دیگر بیخبر هستند پس یک چیز عادی است در این شلوغی روزانۀ مردم، این بیخبری اشتباه است، چطور ما متوجه کوچکترین رویدادهای ورزشی یا سیاسی میشویم اما واقعهای با مشخصات زیر هیچ بازتابی پیدا نمیکند؟:
100000 نفر شهید
خیانت سازمان ملل متحد به مسلمانان بوسنی
تجاوز وحشتناک به دختران و زنان
ایران حامی اصلی یک کشور مسلمان در قلب اروپا
توجه انقلاب اسلامی ایران به بوسنی در دهۀ 70 و بعد عدم توجه!
(و کلی چیز دیگر که الان به دلیل وقت کم به آن اشاره نمیکنم.)
چرا بیخبر هستند؟! یعنی حتما باید مثل من 1500 کیلومتر از قم بروند به مرز پاکستان تا وسط بیابان یکی بهشان بگوید یک راهپیمایی جهانی چندهزار نفری در قلب اروپا برای شهدای مسلمان بوسنی برگزار میشود و از همه دنیا و همه ادیان هم حضور دارند؟! چرا اینطور مواقع اینترنت آخرین رسانه میشود نه اولین؟
#سفر #سفرنامه #بوسنی #مارش_میرا #رسانه #اینترنت
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
❗️آفتابۀ مسافرتی
فکرش را نمیکردم روزی این وسیله بشود دغدغۀ سفرم.
میدانستم که مسالۀ تخلی و سرویس بهداشتی معضلی هست ولی فکرش را نمیکردم که باید به فکر آفتابه باشم!
کل این 10 روز ظاهرا نه در هتل و نه در هیچ مکان دیگری علاوه بر اینکه سرویس بهداشتی ایرانی نیست، خبری هم از آب و شلنگ نیست! توصیۀ مسئول گروه این بود که حتما به فکر این موضوع باشید.
در اینترنت جستجو کردم "آفتابه مسافرتی" به قیمت 50 هزار تومان با سوراخ تنظیم فشار آب! قابل تنظیم روی شیشههای آب معدنی و نوشابه.
پایین محصول کلی نظر گذاشته شده بود، فکر نمیکردم که مردم برای یک آفتابۀ مسافرتی تا این حد وقت بگذارند، برایم جالب بود افرادی که برای یک آفتابه اینطوری نظر جزئی میدهند با مسائل مهمتر چگونه برخورد میکنند؟ چند نظری که جالب را یادداشت کردم:
1) پلاستیک بکار رفته خشک است اما به نظر محکم می آید. لوله هوا که در عکس فروشگاه آلومینیومی است در سفارشی که به دستم رسید پلاستیکی بود. پس از امتحان متوجه شدم که برای نوشابه خانواده باید حلقه پایین درب بطری بریده شود تا کاملا دسته به بطری سفت شود اما برای بطری ماءالشعیر به راحتی و بدون بریدن حلقه پایین درب که در عکس آنها را با خط قرمز مشخص کرده ام بسته می شود. آب از داخل بطری به راحتی و بدون مشکل بیرون می ریزد.امیدوارم درج نظرات به شما عزیزان در انتخاب بهتر کمک کند. در سفارش جدیدم لوله داخل آفتابه آلومینیوم است و به بطری ساندیس خانواده نمی خورد اما به نوشابه خانواده می افتد.
2) بسیار کاربردی
3) داخل یه زیپ کیپ گذاشته شده بود؛ ضایعات پلاستیکی و فلزی داشت، کمی کثیف بود انگار که استفاده شده بود، تنها دلیلی که مرجوع نکردم این بود که کار کرد و البته مسافر بودم.
4) اگر لوله آفتابه بلند بود راحتتر استفاده میشد.
#سفر #سفرنامه #بوسنی #آفتابه #فضای_مجازی #زیست_مجازی
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
❗️هلوکاست لعنتی!
با وجود اینکه جنایت نسلکشی مسلمانان در بوسنی توسط صربها صدهزار نفر شهید و خسارتهای غیرقابل وصفی همچون تجاوز و ... داشته است و در تاریخ این کشور حدود 10 قتل عام ثبت شده که قبلترش شروع جنگ جهانی دوم در این منطقه بوده اما جالب این است که هیچ اثری از این اتفاقات نه در کتابهای مدرسۀ بوسنی هست و نه در سینمای بوسنی و نه حتی در ادبیات شعر و داستان بوسنی.
اینها را آقای میثم میرهادی برایم گفت، او مدیر بخش منطقۀ بالکان در شبکه جهانی سحر متعلق به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است.
چون مسئولیت گروه سفر را هم به عهده دارد جلسهای را با او گذاشتم.
جالبتر و البته تلختر و عبرتآموز این بود که در کتب مدرسۀ بوسنی ذکر تاریخ هلوکاست هست اما خبری از جنایت صربها علیه مسلمانان بوسنی نیست!
آقای میرهادی میگفت مردم بوسنی به صورتی عجیب وقایع تاریخی را فراموش میکنند یا تلاش میکنند که خود را به فراموشی بزنند.
این روزها که کتاب "محاصرۀ سارایوو" خاطرات کاوه ذاکری از جنگ بوسنی را میخوانم مشابه همین غفلت و فراموشی حتی در همان زمانی که در بحبوحۀ جنگ بودهاند نیز وجود داشته است و به طرز سادهلوحانهای فکر میکردند که این جنگ جدی نخواهد شد و سازمانهای بین المللی! و اروپایی! مساله را فیصله میدهند و اینجا اروپا قلب تمدن است و از این جور توهمات!
اگر ملتی تاریخشان را فراموش کنند دیگر عبرتآموزی برایشان معنا ندارد و از هیچ چیزی نمیتوانند درس بگیرند.
آن روز بعد از جلسه با آقای میرهادی، به اهمیت ادبیات و تاریخ بیشتر فکر میکردم، ذهنم درگیر نحوۀ پرداختن مدارس خودمان به این دو موضوع بود؛ هم به گنجینۀ غنی تاریخی و ادبیاتی کشورمان فکر میکردم که چقدر سرمایۀ بزرگی در اختیار داریم و هم به اینکه گاهی دچار سادهلوحی نسبت به این دو مقولۀ مهم میشویم یا میشوند!
#بوسنی #سفر #سفرنامه #تاریخ #مدرسه #هلوکاست
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
سلام شبتون بخیر
به تاریخ سفرم به بوسنی دارم نزدیکتر میشم،
امشب تلاش میکنم کمی بیشتر براتون از سفری که میخواهم بروم بنویسم.
هر حرفی هم دوست داشتید اینجا برایم بنویسید؛ هر حرفیها!:
@azpavaraqi
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
😱 چطور شد که تصمیم به سفر اروپا گرفتم؟
اینکه چطور شد من تصمیم گرفتم به این سفر بروم را اینجا خلاصه برایتان مینویسم.
اول) چند سال بود که سعی میکردیم هر سال در اربعین حسینی یک کار با اولویتتر از سال گذشته انجام بدهیم. سال اول راه انداختن کاروان پیادهروی اربعین، بعد سراغ راهاندازی موکب در نقطهای که هیچ موکبی نیست. بعد راهاندازی و کمک به موکبهای مرز پاکستان.
کلی تماس گرفتم و کسب اطلاع کردم و با شوقی وصف نشدنی راهی مرز پاکستان شدم، آنهم با دوست عزیزم سید محمد محسن عابدی که زبان مادریاش اردوست.
واقعا رفتن به ریمدان برای من حکم پرواز به آسمان را داشت که هنوز هم از برکاتش بهره میبرم که یکیاش همین سفر شد و دیگریاش دوستی با منظور حسین.
اینکه در ریمدان و وسط آن بیابانها چطور سفر به اروپا جور رشد را اینجا نوشتهام.
دو) با آقای مهدی حیدری فرزند شهید رسول حیدری آشنا شدم، شهید رسول حیدری از نیروهای ایرانی بود که در ماجرای جنگ بوسنی از طرف ایران اعزام شد و آنجا به شهادت رسید.
سه) کرونا چند سالی سفر را به عقب انداخت.
چهار) سال 1402 در یک گردهمایی از شرکتکنندگان سالهای قبل در تهران و در سالن سوره مهر شرکت کردم و آقای مهدی حیدری را از نزدیک دیدم، درباره سفر سال 1403 پرسیدم امید داد که دوباره راه میفتد.
پنج) کاملا اتفاقی پوستر امسال را دیدم و سریع زنگ زدم، شرایط را گفت، ابتدا از شوق، اصلا مبلغ سفر را نشنیده گرفتم ولی بعدش کمی به فکر فرو رفتم. 1600 یورو هزینه سفر امسال هست یعنی حدود 100 میلیون تومان.
شش) ابتدا فکر کردم و دیدم از دوستان همکارم فلانی و فلانی اولویت بیشتری دارند که به این سفر بروند، بهشان پیشنهاد دادم یا مشغله یا عدم شوقشان باعث شد که آخر خودم به فکر رفتن باشم، حتی بین سه نفر از دوستان رایگیری کردیم که چه کسی به این سفر برود و باز با اکثریت آرا اسم من درآمد.
هفت و هشت و نه و ... میشود ادامه هماهنگیهای این سفر که در همین کانال میخوانید و باز هم خواهم نوشت. در یادداشت بعدی میخواهم مختصر و مفید بگویم که در بوسنی چه اتفاقی افتاده است که من همۀ فکر و ذکرم اینروزها سفر بوسنی شده است.
#بوسنی #سفر #سفرنامه #ریمدان #اربعین #پاکستان #اردو
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha