هدایت شده از کتابخانه تاریخ و تمدن اسلام و ایران
غیبت نعمانی.pdf
3.05M
📚 ترجمه الغیبة نعمانی
✏️نویسنده: محمد بن ابراهیم نعمانی
📖 مترجم: سید احمد فهری زنجانی
🇮🇷 ناشر: مرکز رایانه ای قائمیه اصفهان
⏳تاریخ نشر: نامشخص
📄 تعداد صفحه: ۲۳۴
🔆 توضیح: این کتاب حدیث از ۴۷۸ روایت درباره غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است تشکیل شده است.
#️⃣ #اهل_بیت #امام_زمان #الغیبة
#حدیث #تسنیم #کتابخانه_مجازی #کتابخانه_دیجیتال
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
برای دیدن کتابهای بیشتر و دانلود رایگان 👈 عضو شوید
🆔 @tasnim_pdf
هدایت شده از کتابخانه تاریخ و تمدن اسلام و ایران
الغیبه - شیخ طوسی - باترجمه.pdf
5.41M
📚 ترجمه الغيبة شیخ طوسی
✏️نویسنده: شیخ طوسی
📖 ترجمه: مجتبی عزیزی
🇮🇷 ناشر: نشر دیجیتال قائمیه
⏳تاریخ نشر: ۱۳۸۷ ه.ش
📄 تعداد صفحه: ۳۴۱
#️⃣ #اهل_بیت #امام_زمان #الغیبة
#حدیث #تسنیم #کتابخانه_مجازی #کتابخانه_دیجیتال
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
برای دیدن کتابهای بیشتر و دانلود رایگان 👈 عضو شوید
🆔 @tasnim_pdf
هدایت شده از کتابخانه تاریخ و تمدن اسلام و ایران
233.pdf
26.21M
📚 ترجمه مکیال المکارم (جلد ۱)
✏️نویسنده: میرزا محمدتقی موسوی معروف به فقیه احمدآبادی
🇮🇷 ناشر: ایران نگین
⏳تاریخ نشر: ۱۳۸۱ ه.ش
#️⃣ #اهل_بیت #امام_زمان
#مکیال_المکارم #تسنیم #کتابخانه_مجازی #کتابخانه_دیجیتال
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
برای دیدن کتابهای بیشتر و دانلود رایگان 👈 عضو شوید
🆔 @tasnim_pdf
هدایت شده از کتابخانه تاریخ و تمدن اسلام و ایران
1163-2.pdf
39.13M
📚 نوائب الدهور فی علائم الظهور (جلد۱)
✏️نویسنده: سید محمدحسین میرجهانی
🇮🇷 ناشر: رسالت
⏳تاریخ نشر: ۱۳۹۳ ه.ش
📣 زبان: فارسی
#️⃣ #اهل_بیت #امام_زمان
#مکیال_المکارم #تسنیم #کتابخانه_مجازی #کتابخانه_دیجیتال
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
برای دیدن کتابهای بیشتر و دانلود رایگان 👈 عضو شوید
🆔 @tasnim_pdf
هدایت شده از پاسخ به شبهات اعتقادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عالم برجسته الازهر مصر: خدا ایرانیان را نگهبان اسلام نمود!
⭕️ پیامبر خدا (ص) در تفسیر آیه ٣٨ سوره محمد (ص) فرمودند: «آن ملتی که در صورت رویگردانی اعراب از دین، خداوند آنها را نگهبان دین میکند، قوم سلمان (ایرانیان) هستند.»
🆔 @p_eteghaadi
هدایت شده از دیده بان افوس
خوش به حال ما!
جای عجیبی از تاریخ قرار گرفتهایم!
جایی که برای خیلی ها فقط قصه و آرزو بود!
جایی که تاریخ برای رسیدنش، قرنها انتظار کشیده!
کی فکرش را می کرد که روزی پرچم #فلسطین بر پیشانی مجسمه جورج واشنگتن در دانشگاه واشنگتن خودنمایی کند؟!
ما سقوط صهیونیسم را به تماشا نشستهایم!
🗣 جواد آقایی🇮🇷
https://eitaa.com/DIDEBANEAFOSE
اون وقت جوانان ما دنبال چی هستند
هدایت شده از دیده بان افوس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این روزها با صحنههای بینظیری در آمریکا مواجهیم. این صحنهها رو در تاریخ ثبت کنید.
نماز خوندنِ یک دانشجوی مسلمانِ دانشگاه کلفرنیای جنوبی بعد از دستگیری ✌️✌️
#ColumbiaUniversity
#Palestine
🗣 سِیّد امیرحسین هاشمی
https://eitaa.com/DIDEBANEAFOSE
هدایت شده از دیده بان افوس
اگه ایران بودی و اونم پلیس ایران بود الان عکس اول همه خبرگزاری ها بودی
🗣 🇵🇸🇮🇷الف_ میرزایی
https://eitaa.com/DIDEBANEAFOSE
🔹زندگینامه نادرشاه افشار(پسر شمشیر)
👈 قسمت ۳۱
" برادران مسلمان من، ما چه ایرانی و چه ترک، نباید خون یکدیگر را می ریختیم. چون هر دو مسلمانیم، اما افسوس که سلطان شما قسمتی از سرزمین آباء و اجدادی ما را گرفته و ما به حکم اسلام باید از حریم خانه و خاک خود دفاع می کردیم" .
پس از این سخنان کوتاه، همه به اتفاق هم بر جنازه کشته شدگان دو طرف نماز خواندند و سپس آئین نیایش بدرگاه پروردگار بعمل آمد. تمام میدان، از سرباز ایرانی و ترک، همه و همه، بلند و آرام می گریستند.
نادر مجدداً بر بلندی قرار گرفت و گفت:
" همه اسرای جنگی از فردا آزادند که پیکر فرمانده بزرگ و دلاورشان را به بغداد برده و در جائی که شایسته مقام والای اوست، بخاک بسپارند.
زخمی های شما که قدرت حرکت ندارند تا بهبودی کامل، میهمان ما خواهند بود."
با اتمام صحبت های نادر، غریو شادی از حلقوم اسرای ترک به هوا برخاست و برای سلامتی سردار جوانمردی که آنان را از اسارت رهائی بخشیده، دست به دعا برداشتند.
🔹زندگینامه نادرشاه افشار (پسر شمشیر)
👈 قسمت ۳۲
فردای همان روز،در حالی که اسرای عثمانی با جنازه توپال عثمان پاشا بسوی بغداد در حرکت بودند.نادر به یکی از سردارانش بنام باباخان بیگلربیگی ماموریت داد،به کربلا و نجف رفته و نیروهای عثمانی را از آنجا بیرون کرده و این دو شهر را تصرف کند تا ارتباط امپراطوری عثمانی بەکلی با بغداد قطع شود
بیگلربیگی نیز بی درنگ به کربلا و نجف رفته و سپاه عثمانی بدون درگیری،شهر را تخلیه و فرار کردند و هر دو شهر به تصرف ایران درآمد.
در این اثناء نادر به بغداد آمد و به احمد پاشا،حاکم عثمانی بغداد فقط تا بەخاک سپردن جنازه توپال عثمان پاشا مهلت داد تاخود را تسلیم نیروهای ایران نماید.جنازه توپال عثمان پاشا با احترام ویژه درگورستان ابوحنیفه بەخاک سپرده شد.نادر به محض آگاهی از بەخاک سپردن جنازه توپال عثمان پاشا دستور گلوله باران شهر را صادر کرد.
نادر که از استحکام دژ بغداد آگاه بود و می دانست این شهر به این زودی ها تسلیم نخواهد شد. الهیارخان گرایلی سردار افغان خود را به فرماندهی سپاه خود در اطراف بغداد منصوب کرد وخود با نیمی از سپاهیان ایران از بغداد بەسوی تبریز بەراه افتاد.بدون حتی یک روز استراحت.
شهرهای تبریز و ارومیه و اردبیل و چند شهر دیگر ایران هنوز در تصرف عثمانیان بود.لذا نادر با سرعت تمام طی بیست روز سپاه خود را به آذربایجان رسانید.تیمورپاشا فرمانده سپاه عثمانی که قدرت ایستادگی در مقابل نادر را در خود نمی دید.بەسرعت از مقابل سپاهیان ایران گریخت و به سمت دریاچه وان (دریاچه ای در ترکیه امروزی)عقب نشینی کرد.
مردم تبریز صدها گاو و گوسفند در مقابل نادر و سپاهیانش قربانی کردند و در حالی که فریاد می زدند.
زنده باد نادر،زنده باد ایران
ورود سپاهیان ایران را جشن گرفتند و در این حال گروهی بی شمار از جوانان و مردان تبریزی داوطلبانه به نیروهای نادر پیوستند تا در رکاب وی به سوی شهر و دریاچه وان حرکت کرده و انتقام هشت سال ستم ترکها و اسارت خود را از آنان بگیرند.
نادر بدون معطلی برای تعقیب تیمورپاشا به سمت دریاچه وان حرکت کرد.در طول مسیر دژها و پادگانهای متعددی سر راه نادر بود که همگی یا فرار کردند و یا طعم شمشیر سپاهیان ایران چشیده و به هلاکت رسیدند.
نادر پس از رسیدن به نزدیکی های دریاچه وان بی درنگ دستور حمله به نیروهای تیمورپاشا را صادر کرد که طی یک روز نیروهای ترک درهم شکسته و پس از تلفات زیاد و بجای گذاشتن غنائم فراوان،همگی فرار را بر قرار ترجیح دادند.
نادر سپس سپاهیان ایران را به سمت سلیمانیه، موصل، کرکوک و اربیل بەحرکت درآورد و با زد و خوردهای کوچک و بزرگ، تمامی شهرهای ایران را پس از سالها مجدداً به خاک ایران ضمیمه کرد.با آزاد شدن شهرهای یاد شده نادر بر بلندی قرار گرفت و رو به سپاهیانش گفت:
امروز تمامی خاک میهن ما از دست متجاوزین بیرون آورده شد و این روز بر همه شما دلاوران و برادران هموطن مبارک باد.
بلافاصله پس از آزاد سازی شهرهای شمالی و غربی ایران،نادر به سوی بغداد حرکت کرد. طبق معمول بدون حتی یک روز استراحت.
با رسیدن نادر به بغداد،احمدپاشا حاکم بغداد که از ورود نادر به جمع محاصره کنندگان آگاه شده بود و از طرفی اوضاع خواربار شهر نیز بحرانی شده بود.
مجدداً نامه ای به دربار امپراطوری عثمانی فرستاد و تقاضای کمک کرد و اضافه کرد.چنانچه محاصره ادامه یابد چاره ای بەجز تسلیم در مقابل سپاه ایران نخواهد داشت
امپراطوری عثمانی که از اعزام نیروی کمکی به بغداد ناتوان بود لشگری بسوی شهرهای ماکو و اشنویه (شهرهائی در آذربایجان های شرقی و غربی فعلی) و اربیل و موصل (در کردستان عراق فعلی) فرستاد تا نادر را مجبور به خاتمه محاصره بغداد نماید.نادر بلافاصله پس از اطلاع از حرکت لشگر عثمانی به شهرهای یاد شده در حالی که بشدت خشمگین شده بود.بیدرنگ بدون لحظه ای استراحت مجدداً به سمت آذربایجان تاخت و قبل از اینکه لشگر عثمانی بتواند شهرهای یاد شده را تسخیر کند به آنان رسیده و چنان شکست های سختی به آنان وارد آورد که عثمانیان با دادن تلفات زیاد وکشته های بسیار،مجبور به عقب نشینی شدند.
حضور مجدد و دوباره نادر در آن مدت کوتاه در منطقه آذربایجان و اربیل و موصل باعث حیرت دربار عثمانی گردید و پی بردند با سردار نا آرامی روبرو هستند که خواب و آسایش را بر خود حرام کرده و لحظه ای از هیچ نقطه ای از خاک ایران غافل نیست، امپراطوری عثمانی از سر ناچاری پیکی به بغداد فرستاد و به احمد پاشا حاکم بغداد اجازه داد بعنوان نماینده تام الاختیار دربار خلافت عثمانی، با نادر پیمان نامه صلح امضاء کند.
نادر پس از شکست ترک ها در غرب و شمالغرب ایران، دو پادگان بزرگ و مجهز در آن سامان بنیاد نهاد و پس از آن بسرعت برای بار سوم به سمت بغداد عزیمت کرد.
زندگینامەی نادرشاە افشار (پسر شمشیر)
👈 قسمت ۳۳
احمدپاشا که اینک با قحطی شدید خواربار مواجه شده و با شورش ها و اعتراضات کوچک و بزرگ مردم مواجه شده بود. عبدالکریم افندی را به نمایندگی از طرف خود با برافراشتن پرچم سفید بەسوی اردوی نادر فرستاد.
نادر فرستاده احمدپاشا را به گرمی پذیرفت، ولی متذکر شد. برای هرگونه مذاکره، فقط احمدپاشا شخصاً باید به حضور وی بیاید. احمدپاشا که چاره ای نداشت، به اردوی نادر آمد.
در مذاکره نادر و احمدپاشا بەعنوان نماینده تام الاختیار خلیفه عثمانی (امپراطوری عثمانی خود را خلیفه مسلمین می نامید.)، مرزهای ایران به مرزهای قبلی در ده سال پیش برگشت داده شد و امپراطوری عثمانی همچنین متعهد گردید. اسرای ایرانی را به ایران بازگرداند و وسایل رفاه و آسایش زوار ایرانی را تامین نماید و از آزار و اذیت آنان ممانعت و جلوگیری بعمل آورد.
پیمان آشتی بین دو دولت بسته شد و پیمان نامه ننگین شاه تهماسب، باطل و از میان رفت.
شهرهای شیروان و #تفلیس (پایتخت فعلی گرجستان)
و #ایروان (پایتخت فعلی ارمنستان فعلی) و #باکو (پایتخت فعلی دولت آذربایجان فعلی)
بدون جنگ تحویل دولت ایران گردید و احمدپاشا طیّ نامەای به حاکمان عثمانی شهرهای یاد شده، دستور تخلیه آنها را صادر و تحویل شهرهای یاد شده را به نمایندگان نایب السلطنه ایران خواستار شد.
به شکرانه این پیروزی های بزرگ، نادر به زیارت عتبات عالیات شتافت و پس از زیارت حرم های سامراء و کاظمین و کربلا، به نجف اشرف مشرف شد و بعد از زیارت مرقد علی ابن ابی طالب (ع) ، به ملاقات روحانیون شهر رفت.
در ملاقاتی که میان نادر و روحانیون شهر صورت گرفت، نادر متوجه شد بزرگ روحانیون شهر بنام سید هاشم معروف به سید هاشم خارکن در میان حاضرین نیست.
سید هاشم، بزرگ روحانیون شهر نجف بود که از راه خارکنی در بیابان و فروش آن، امورات زندگی بسیار ساده و محقر خود و خانواده اش را اداره می کرد.
نادر که متوجه بی اعتنائی سید هاشم به خود شده بود بر آن شد که شخصاً، به دیدار او برود.
در ملاقاتی که بین سید هاشم خار کن و نادر که بەهمراه میرزا مهدی استرآبادی بود و در منزل بسیار محقر سید هاشم بعمل آمد. نادر متوجه شد که سید هاشم، لحظه ای چشم از چشم وی بر نمی دارد و با تعجب بسیار و بەصورتی غیر عادی بصورت او خیره شده، بدون اینکه حتی به چپ و راست بنگرد و یا حرفی بزند.
نادر که چنین دید سکوت مجلس را شکست و رو به سید هاشم گفت، شما واقعا همت کرده اید که از دنیا گذشته اید، سید هاشم گفت، نه من همتی نکرده ام این شما هستید که همت کرده اید و از آخرت گذشته اید (سید هاشم از محاصره بغداد و گلوله باران و قحطی شهر ، که آسیب زیادی به مردم وارد کرده بود از نادر ناراضی و او را سرداری ستمگر می دانست).
نادر رو به سید هاشم گفت میدانم که شما از عابدان و زاهدان راستین هستید و همه شیعیان در اقصی نقاط ایران و عراق و شهرهای دور و نزدیک، مرید تقوی و پرهیزگاری شما هستند ولی میخواهم بدانم علت خیره شدن بیش از حد شما به من چیست.
سید هاشم کمی خاموش ماند و سپس گفت: زمانی که میر ویس، پدر محمودافغان به تحریک بعضی علمای ساکن در مکه حکم کافر بودن ما را گرفت و پسرش، محمود افغان بعنوان جهاد به اصفهان تاخت و از طرفی ازبکان و عثمانیان و در پی آن روس ها، هر کدام از طرفی به ایران حمله کردند و در پی آن، جوانان و دختران و زنان و نوامیس ملت ایران را، به بهانه مرتد بودن به اسارت برده و در بازارهای عشق آباد (پایتخت فعلی ازبکستان) و شهرهای عثمانی بعنوان کنیز و برده می فروختند و همه گونه تجاوز به آنان را تحت لوای دین روا می داشتند. دلم بەدرد آمده بود و همه روز بر غربت و بی پناهی مظلومان اشک می ریختم.
تا اینکه روزی در حالی که دلم از این همه ظلم و جنایت بدرد آمده و سینه ام تنگ شده بود به حرم حضرت علی(ع) پناه بردم و از عمق جانم از خدا خواستم به آبروی مولایمان، ایران را از این همه ظلم و جنایت و تباهی نجات بخشد و از بی پناهی و غربت برهاند که ناگهان خوابی بر من مسلط شد.
در خواب دیدم که حضرت علی در حالیکه سگی بسیار بزرگ و پر هیبت بەهمراه داشت نزد من آمد و گفت: سید هاشم، چرا سر در گریبانی و ناله میکنی، من رو به آن حضرت گفتم، مولای من، شما که بهتر میدانید چه بر سر ما آمده و جان و مال نوامیس دستخوش چه نهب و غارتی قرار گرفته، حضرت علی به من گفت، سید هاشم، نگران نباش، الساعه این سگ که همراه من است را به ایران میفرستم تا تمام غارتگران و متجاوزین به ایرانیان را با شدت تمام منکوب و سرکوب نماید و عزت و آبرو را به آنان بازگرداند.