اگه قسمت اول رو نخوندی ایناهاش👆
روند داستان رو از دست نده ؛
ترس ، عشق ، تنهایی ، خشم و ....😰😱😈😍
فصل اول :
¯°• آآآıllıllıشــــــوبــ٨ـﮩـ۸ـﮩღـ •°¯
به قلم : پـــدر فانتـــزی خاورمیـــانه
💌 : کپی با ذکر منبع و لینک https://eitaa.com/joinchat/844169446Ce40beeaff7
📚 #گونیا
#پدر_فانتزی_خاورمیانه
#پدر_فانتزیهای_خاورمیانه
... ادامه :
برگشتم رفتم سمت دانشکدم
تو فکر بودم...
مرور صورت ماهش ثانیه به ثانیه طپش قلبمو بیشتر میکرد ...💓
قلبم درد گرفت ،
به خودم گفتم باید بعد کلاسا برم دکتر
سر کلاس گیج و ویج میزدم
متوجه محیط نبودمو تو خودم فرو رفته بودم
سر کلاس بودم ولی روحم ، فکرم بیرون بود ،
بیرون و سرگردون ...😥
آزاد و رها ... 🕊
چهرهها و آدما از جلو چشمم عبور میکردن؛
تو خیابون، تو کوچه، خونه ...
ضربهی نبضم به روی پوستم در عبور متشنج زمان نمایان ...
آنی ترس وجودمو گرفت😱
دستام عرق کردن
هوا گرم بود
گردن و سینم
پشت و پهلوم خیس عرق شده بود😰
بین کلاسا بیرون میرفتم ...
میرفتم سرویس بهداشتی آبی دست و روم میزدم
از آب سرد کن، آب سرد خوردم شاید بهتر بشم
ولی نه😰
انگار نه انگار
کورهی آتیش شده بودم🔥
تو وجودم بخاری روشن بود🥵
حالم شبیه اون موقعش شده بود
با این تفاوت که اون سرد شده بود و من داشتم میسوختم ...
با اینکه در ظاهر رو پا بودم ولی تو خودم از حال میرفتم
و به روی خودم نمیاوردم
این خصلت منه که درد و رنجهام ، غم و غصههام و حال بدم رو تو خودم زنده به گور میکنم ...😖😭
و کسی متوجه نمیشد درونم چه آشوبیِ ...😓😢😫
باورم نمیشه ...
باورم نمیشه یه دختر تو شهر دلم آشوب به پا کرده!
یه دختر که تا همین چند وقت پیش هیچوقت و هیچ کجا ندیده بودمش و هیچ اهمیتی تو زندگیم نداشت و نبودش برام مهم نبود ، حتی اسمشو نمیدونستم؟!
نمیدونستم اهل کجاست؟
. . .
ولی الان...
ولی الان شده تمام وجودم ...❤
شده تمام فکر و ذکر و زندگیم
شده افق چشمای من، هر طرف که نگاه میکنم😢🥺
چطور میشه؟
از کجا و چطورشو نمیدونم
نمیتونم سرنخ این عشق رو پیدا کنم!
حتی تردید دارم بگم عشق!
نکنه دارم تند میرم؟!
شاید این حس ...
دروغیِ که من دارم به خودم میگم
چرا تو این شهر؟
چرا این دختر؟
نکنه دارم کابوس میبینم!😰
چند تا سیلی به خودم زدم
نه انگار بیدارم😰
گوشه و کنار این دل آتیش عشقِ که زبانه میکشه🔥
ناچارا برگشتم کلاس
نفسم سنگینه
فکرشو کن تو کلاس فلسفه که نیاز به تمرکز و فکر دارم
من تمام افکارم مشوش شدن 🤯😬😥
دیگه نمیکشیدم ...
کلاس آخر رو از استاد اجازه گرفتم
زودتر از هوای خفهی کلاس زدم بیرون...
درمونده شده بودم و با اینکه زمستون بود داشتم گُر میگرفتم🔥
نم برف میزد روی آتیش وجودمو آب میشد❄
گوشههای چشمم رو بارون زده بود و با انگشتام رد نم بارون رو پاک میکردم قبل از اینکه رهگذری بهم برسه ...😭😭
کاپشنمو در آوردم
پیاده رفتم سمت ایستگاه بیآرتی که برم خونه
رسیدم خونه لباسامو در آوردم
رفتم حموم
آب سرد رو باز کردم
رفتم زیر دوش
نشستم
تا افکارمو
این حال نا آشنامو !
آب سرد زلال بشوره ببره و این کوره آتیش رو خاموش کنه
ولی بدتر ...
ولی بدتر و بدتر ،
افکار و احساساتم بر میگشتن و
با قطرههای آب، آوار میشدن رو سرم ...
. . .
ادامه دارد ...
کپی با ذکر منبع و لینک👇
💌 : https://eitaa.com/joinchat/844169446Ce40beeaff7
#گونیا
#پدر_فانتزی_خاورمیانه
#پدر_فانتزیهای_خاورمیانه
تقدیم به دختران همچو گل سر زمینم 🌹 :
دخـتــــر یعنـی لـبـخـند در هـجـــوم گریــهها 🙂،
آرامــش وقـتــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـبیقـراıllıllıریهــا 🌱😌،
عـاشــقـانـهای هـنـگـام غـروبــــ♡ 😍🥰،
دخـتــر یـعنـی تـفســیـر جـملـهی ✿دوستـتـــ♡دارم✿❤
یـعنـی خدا هـم زیـبـاسـت 🥲،
عجـب نقـاشـی خـوبی است🤩
دخـتـر یـعنـی ؛
دوسـت داشـتـن پـروانـه شمع را🧚♂️🕯
دخـتـر یـعنـی ؛
بـوسـهی غـنـچـه کـنـار پنـجره😘🌹
دخـتـر یـعنـی ؛
عـطــر مـسـتـانـهی مـریـم🤤
دخـتـر یـعنـی ؛
تکرار دخـتـرانهی بــهـار 🍃،
دخـتـر یـعنـی
ماıllıllıدرانهای عــاشــق و سبز 🌳،
دخـتـر یـعنـی ؛
مـعصومیـت تا بینهاıllıllıیت…🥲🥺😢❤
دخـتــرا مـظهر خـوبـیـها هـسـتـن بیـشـتـر از ایـن نمـیشـღ با کـلمـات بیانشون کـرد
اونـهـارو فـقـط
با تـابـش نـور🌟
با روشـنـی روز
با گـرمـای آتـیـش🔥
با لـطـافـتــ༻ ابـر
با نـوازش نسـیـمஜ
با لبـخـنـد مـاه🌒
با زلالـی آب
با سـبـزی دشـت🍃
و ...
میـشه تـفسـیر کرد
باید با روحت لمس کنی این احساس لطیف درخشــان رو ...
(با آرزوی دختر دار شدن برای همگی تا طعم شیرین زندگی رو بچشین🥰)
کپی با ذکر منبع و لینک👇
💌 : https://eitaa.com/joinchat/844169446Ce40beeaff7
#گونیا
#پدر_فانتزی_خاورمیانه
#پدر_فانتزیهای_خاورمیانه
تقدیم به پسران پاکِ سر زمینم🤗 :
وقتی بزرگ میشی قدت کوتاه میشه👨🦽
آسمون بالا میره و تو
دیگه دستت به ابرها نمیرسه و
برات مهم نیست😔
که توی کوچه پس کوچههای پشت ابرها ،
ستارهها چطور بازی میکنن😞
اونها اونقدر دورند
که تو حتی لبخندشون رو هم نمیبینی😥
و ماه ،🌛
همبازی قدیم تو اِنقدر کمرنگ میشه🌚
که اگر تمام شب رو هم دنبالش بگردی پیداش نمیکنی🌑☁️
پسرای گل🌺
حالا شما مرد شدید ...
حالا دیگه دامنی به نرمی گل رو احساس نمیکنید ،
تا سرتونو روش بذارید ...
دیگه آغوشی نیست که خودتونو غرق عاطفش کنید
آغوشی که بوی بهشت رو ازش بشنوید و
دست خدا رو روی سرتون احساس کنید و
گولهی برف غلتان چشماتون رو پاک کنه ...🥺😢
حالا دیگه مرد شدید
حالا با گوشهی پیرهنتون باید شبنم چشماتون رو پاک کنید
توی تنهاییهاتون صندوقچهی غم و بغضهاتون رو هِـــــق بزنید😭
بشکنید و بَند بزنید بُلور دلتون رو💔
ولی یادتون باشه بیرون اون تنهایی ممتد
شما مرد شناخته میشید🧔
وقتی از اون اتاق بیرون میاید ،
در رو روی پسر بچهی قصهی پر غصه ببندید
اونو زندانیش کنید ، به زنجیر بکشید و در جَبر انفرادی جهان محبوسش کنید
نگذارید ...
نگذارید که پا به دنیای بیرحم بگذاره ...
تنبیهش کنید
دستشو داغ کنید
که ...
ولی اگر روزی ستارهی دنبالهدار💫
دستی
آغوشی
شونهای رو ، از آسمون براتون هدیه آورد
حواستون باشه ؛
خدا اون فرشته رو نازل کرده که لحظه به لحظه با دیدنش به یادش بیوفتید و از خدا تشکر کنید
و خدا با این هدیهی نازنین ، مسئولیت سنگینی رو به روی دوش شما گذاشته؛
و اون محافظت با جون و دلتون از گلبرگ و تُنگ وجود اون فرشتهست🧚♀️
حالا ...
حالا دیگه دست لطیفی رو که میگیرید ،
باید گرم و محکم فشار بدید
حالا دیگه باید جلوی دریای بغضتون سد بزنید
باید تو راه خونه یا تاریکی شب بارون بزنید
باید درد و غمهاتون رو با یه فنجون قهوهی تلخ قورت بدید ...
باید دستتون رو دور قوس کمرش بند کنید
باید شونتون رو تکیهگاه دختر بچهی ستاره چین کنید
باید هاااای نفسهاتون رو تو مُشت کوچیک و ظریف دختر رنگین کمون بِدَمید
باید دستشو گرم و محکم فشار بدید
باید پشتش مثل کوه وایسید
باید ...
و تو ای فرشتهی امید
ای فرستادهی خــــــــدا
تو آمدی و شدهای ماه آسمان تاریک پسر قایقران
اومدی مَرهم و مَحرم قلبی باشی❤
اومدی ماه شب چهارده باشی
تو اومدی ماه شب چارهاش باشی
اومدی رخت شادی برای قلب مغمومش باشی
و ندای حق بر شما
که پشت به پشت هم بدید
و بسازید بهشتی رو که خدا بهتون وعده داده
بهشت هم باشید👫
کپی با ذکر منبع و لینک👇
💌 : https://eitaa.com/joinchat/844169446Ce40beeaff7
#گونیا
#پدر_فانتزی_خاورمیانه
#پدر_فانتزیهای_خاورمیانه