💫سیره شهدا
✨بهره و لذت بردن از نام و عکس شهدا خوب و بهتر از آن شناخت سیره عملی شهداست؛ و البته عمل به آن.
🍃 #شهدا
#شهید_رضا_کارگر_برزی
#شهید_مدافع_حرم
#شهیدان_الگوی_جذب_جوانان
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
#ای_شهدا...
🔹چقدر خانواده هایتان در #عیدفطر با شما تماس📞 گرفتند و شما پاسخگو نبودید. میگویند بی خبری, #خوش خبری ست...
🔸ولی بی خبری از شما چه #دلشوره ای به جان همه انداخته بود💗 و پایان این دلشوره ختم شد به #خبر_شهادتتان
🔹9 سال پیش در ماه مبارک رمضان و یک روز مانده به #عید_سعید_فطر, مردانی از جنس جهاد و ایثار با گروهک تروریستی پژاک👹 در ارتفاعات #جاسوسان سردشت جانانه جنگیدند و فدا شدند تا ما عید خود را با آرامش به اتمام برسانیم😔
یاد همه آنها که رفتند تا ما بمانیم #گرامی_باد...🌷
#سلام_بر_شهدای_ارتفاعات_جاسوسان_سردشت
عیدسعید فطر مبارک🌹🌹🌹🌹
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀اولین عید فطر بدون سردار
#حاج_قاسم، چشمهایت گواهی میداد، چشمانتظار آسمانی، نگاه آرام و سکوتِ بیشتَرت، حکایتِ بغضی عجیب داشت.
تسبیح را آرام چرخاندنت، آشوبِ دلَت را گواهی میداد که سخت دلتنگ دیدار رفقای شهیدت هستی.
دنیای بدون تو، دنیای غریبی ست سردار.
🎥بخشی از مصاحبه شهید سردار حاج قاسم سلیمانی در نماز عید فطر سال گذشته
#شهدا
#شهید_سردار_سلیمانی
#شهیدان_الگوی_جذب_جوانان
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 ◾️چهل روایت از آنها که توبه کردند و راه حق را پیمودند وبا شهادت رفتند. 《انتشارات
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنها که توبه کردند و راه حق را پیمودند وتا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
#ادامه_منزل_سوم👇
هوشنگ گفت : من قبل از انقلاب درتهران دانشجو بودم. رشته اقتصاد دانشگاه تهران ، اوایل دهه پنجاه. بعد از مدتی به گروه های مارکسیست گرایش پیدا کردم. گروهک پیکار و....
همان ایام قبل از انقلاب ، به خاطر فعالیتهای سیاسی با من برخورد شد و از دانشگاه اخراج شدم.😕 برای پیروزی انقلاب اسلامی بسیار تلاش کردم. البته باهمان نگرش خودم❗️
انقلاب پیروز شد. از همان روزهای اول ، اعلامیه مینوشتم و در جمع مردم می خواندم:
🔴به نام خلق ایران که شجاعانه پیکار کرد و دژخیم را از کشور بیرون نمود و....❗️❗️
اما میدیدم مردم به این طرز صحبت توجهی ندارند. اصلا آنچه که ما فکر میکردیم نبود😒
مردم به دنبال 👈 امام و رهبر مذهبی خود بودند ، نه انقلاب توده ها و.....
بعد از انقلاب دوباره برای ثبت نام به دانشگاه مراجعه کردم. باز هم با پاسخ منفی مسئولان مواجه شدم. من به جرم حمایت گسترده از گروهک ها از ادامه تحصیل منع شدم❗️
خدا و مذهب هیچ جایگاهی در عقاید من نداشت. من به همان روستای پدری خودم در شهریار برگشتم و مشغول کشاورزی شدم.
هرچند همه فامیل، من را به خاطر عقایدم طرد کرده بودند.
یک روز از سر بیکاری در باغ پدری بیل می زدم ، همزمان درباره عدالت خدا با خودم فکر میکردم! مگر خدا عدالت دارد؟؟؟ پس این همه فقیر و بیکار و .... اصلا خدا چیه؟؟؟
خدا شده وسیله ای برای بهره کشی از توده ها و... یکباره نگاهم به خورشید افتاد. خورشیدی که...
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_30 صبح که کامل از خواب دیدم تو رختخواب غلت میخ
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
بسم رب الشهدا
#رمان
#هادی_دلها
#قسمت_31
-الو عطیه کجای؟
عطیه :تا ۴۵دقیقه دیگه خونم
توهم بشین زندگی شهید قاضی خانی بخون
-باشه
با خوندن هر خط از زندگی شهید قاضی خانی میفهمیدم
فدایی حرم بی بی زینب بودن ربطی ب شغل و مکان و تحصیلات نداره
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
نام :مهدی
نام خانوادگی:قاضی خانی
نام پدر:جمشید
تاریخ تولد:۱۳۶۴/۸/۲۵
تاریخ شهادت :۱۳۹۴/۹/۱۶
محل شهادت :خان طومان حلب
محل دفن:قرچک وارمین
💜💜💜
#زندگینامه
#شهیدمدافع_حرم
#مهدی_قاضی_خانی
شهید مهدی قاضی خانی فرزند دوم خانواده جمشید قاضی خانی در بیست و هشتم آبان ماه هزار سیصد شصت و چهار در روستای حیدرخان از توابع استان همدان در خانواده ای مذهبی و کشاورز به دنیا امد و در سن ده سالگی به همراه خانواده اش به شهرستان قرچک نقل مکان کردند وی در سن پانزده سالگی درس و مدرسه را رها کرد و برای تامین خرج و مخارج خانواده هفت نفره شان در کوره پز خانه و گاراژ خرید و فروش ضایعات مشغول به کار شد تا بتواند به جای پدر بیمار مایحتاج زندگی را تامین نماید
عضویت در پایگاه بسیج در آغاز دوره نوجوانی و حضوری فعال در صحنه های انقلاب بویژه عضویت در گردان امام علی (علیه السلام)در فتنه ۸۸ و فرماندهی گردان استشهادی شهید علمدار پایگاه انصار الشهداء برگ زرینی به زندگی سراسر عاشقانه وی بود و سرانجام دعوت عقیله ی بنی هاشم را لبیک گفت و برای نبرد با تکفیری های خونخوار عازم سوریه شد و در شانزده آذر نود و چهار در خان طومان استان حلب به فیض شهادت نائل امد و پیکر پاک ایشان با بدرقه ی باشکوه مردم شهید پرور قرچک در گلزار شهدای امامزاده بی بی زبیده قرچک ارام گرفت.
از ایشان سه فرزند به نام های محمد متین ، نهال و محمدیاسین به یادگار مانده.
-عطیه ناهار درست کردما میخوری یا یه ساندویج درست کنم ببریم ؟
عطیه :وای قرمه سبزی
نه بخوریم بریم
-خخه شکموی کی بودی ؟
عطیه :زینب زود باش دیرمون شد
داشتیم از خونه در میرفتیم بیرون که گوشیم زنگ خورد
-عه از معراج الشهداست
عطیه : خب حالا جواب بده
الو سلام خانم عطایی فر خوب هستید؟
-الو سلام بفرمایید آقای مقدم
مقدم : غرض از مزاحمت معراج الشهدا قراره برای اربعین میزبان ۸شهید گمنام بشه
خانم رضایی گفتن زمانی که خودشون نبودن با شما برای پذیرایی از خواهران صحبت کنم
-چقدر عالی ان شاالله فردا با خانم اسکندری میایم معراج الشهدا که ان شاالله بریم مادر شهید قربانخانی دعوت کنیم
مقدم :منتظرتون هستم
خانم عطایی فر
-بله بفرمایید
مقدم :خبر دارید محسن (منظورش همون لشگری بود) برای حفاظت از زائرین رفته کربلا
دلم میخاست از پشت گوشی مقدم خفه کنما
-نخیر در جریان نبودم
به منم مربوط نیست
یاعلی
گوشی که قطع کردم عطیه گفت :چته چرا قرمز شدی ؟
اصلا چی گفت ؟
-بزنمش بمیرها احمق ب من میگه خبر دارید محسن رفته کربلا برای حفاظت
به من چه آخه چیکار کرده
عطیه :خب حالا آروم باش بگو چی گفت ؟
-نمیذارن که اخه
مهمان داریم هشت شهید گمنام
عطیه :عه چ عالی
راستی زینب مگه گوشی بیاری مدرسه ؟
-اره بابام با خانم مافی هماهنگ کرده
بعد از مدرسه رفتیم معراج الشهدا از همون جا زنگ زدیم با مامان و خواهر شهید قربانخانی هماهنگ کردیم بریم خونشون
شهید قربانخانی یا بهتر است بگم ""حر مدافعین حرم "" شهیدی که از همه مال ثروتش گذاشت و خود حضرت زینب دعوتش کرد
وقتی رسیدیم یافت آباد خیلی راحت منزل شهید پیدا کردیم
وقتی مامان مجید دیدیم از کلامش دلتنگی برای مجید میبارید
مادر شهید:منو مجید خیلی بهم وابسته بودیم تا دبیرستان بردم زمانی کهـ بهش گفتم بزرگ شدی دیگه مدرسه نرفت
به ما میگفت میخام برم آلمان اما از کاراش رفتاراش مشخص بود دیگه زمینی نیست
-حاج خانم اربعین هشت شهید گمنام مهمون داریم خوشحال میشم شما و دختر خانمتون تشریف بیارید
خانم قربانخانی :ان شالله میایم عزیزم
وقتی از خونه شهید خارج شدیم
- عطیه امشب بریم کهف ؟
عطیه : بشرطی ک حالت بد نشه
-قول✋
نام نویسنده:بانوی مینودری
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
سردار سنگر علم و جهاد
🦋 شهید سردار حاج #قاسم_سلیمانی :
وقتی برای آیت الله بهاءالدینی تعریف کردم که شهید #حسینعلی_عالی شب عملیات روی سیمهای خاردار خوابید تا بچهها از معبر عبور کنند ، ایشان بیش از ۱۰ دقیقه گریه کردند...
نثار روح پاکش فاتحه و صلوات
#شهدا
#شهید_حسینعلی_عالی
#شهید_دفاع_مقدس
#شهیدان_الگوی_جذب_جوانان
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای #اذان گفتن شهید ابراهیم هادی
اذان با صدای شهید ابراهیم هادی
#شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
#پرستوی_گمشده_کانال_کمیل
#شهید_دفاع_مقدس
#شهیدان_الگوی_جذب_جوانان
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنها که توبه کردند و راه حق را پیمودند وتا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنها که توبه کردند و راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
داشت بالا می آمد. نشستم و بانگاه به نور خورشیدبه فکر فرو رفتم ؛ چه کسی این خورشید را این قدر منظم و دقیق وبالا پایین می برد؟
بعد با خود گفتم : خداوند به همه مردم نور خورشید را میبخشد ، هیچ کس را به واسطه نافرمانی ، از آفتاب منع نمیکند.
تا غروب خورشید نشستم و به این موضاعات فکر کردم. من چه کاره ام؟ دنیا چیست؟ ما کجا هستیم و چه خواهیم شد؟
در میان همه اعضای فامیل و خانواده ، فقط احمد پسر عمویم ، من را تحویل می گرفت. به سراغ او رفتم و شروع کردم به صحبت. هرچه سوال در ذهن داشتم پرسیدم و او جواب می داد. بعد از آن ، به من گفت : دورانمارکسیست تمام شده، این عقاید دیگر هیچ جایگاهی ندارد. بعد هم از من خواست که به سراغ اسلام بروم. گفت که یک سفر مشهد برو از امام رضا (ع) بخواه که تورا کمک کند و از نو آغاز کن.
هوشنگ ادامه داد: در مشهد خیلی به امام رضا (ع) اصرار کردم که دستم را بگیر. من می خواهم راه را پیدا کنم.
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📖🔰«««﷽»»»🔰📖
#اطلاعیه🔈
√|| گروه ختم قران و ذکر
#شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
💠برای گرفتن لینک گروه ختم به ایدی خادم مراجعه کنید⤵️
💫ایدی خادم ختم👇
➣🆔 @Zahrayyy.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید
💫خادمین گروه ختم قران👇
🆔 @Shahadat3133
💫خادمین گروه ختم ذکر👇
🆔 @Zahrayyy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمدم ای شاه پناهم بده / خط امانی ز گناهم بده😔
ای حرمت ملجأ درماندگان / دور مران از در و راهم بده😭
ای گل بیخار گلستان عشق / قرب مکانی چو گیاهم بده😔
لایق وصل تو که من نیستم / اذن به یک لحظه نگاهم بده😭
ای که حریمت مَثل کهرباست / شوق و سبک خیزی کاهم بده
خیل مشتاقان ثامن الحجج بعد از بازگشایی حرم مطهر🍃
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_31 -الو عطیه کجای؟ عطیه :تا ۴۵دقیقه دیگه خون
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨✨🌺✨🌺✨
بسم رب الشهدا
#رمان
#هادی_دلها
#قسمت_32
چیزی که در مورد شهید قاضی خانی جالب بود این بود که درست زمانی که اعزام میشدن سوریه تازه به یک توانایی معقولی رسیده بودن ولی این چیزها سد راههاشون نمیشه همسرشون تعریف میکردن :
باور کنید دل کندن از مرد جوانم که هنوز 30 سالش هم نشده بود برایم خیلی سخت بود اما وقتی شور و شوقش را برای رفتن دیدم دهانم بسته شد. مهدی مردی بود که همیشه به من و بچهها ابراز علاقه می کرد. رابطه صمیمانهای با بچهها داشت. بچهها همیشه از سر و کول او بالا میرفتند. حتی محمدیاسین اینقدر عادت کرده بود روی شانههای پدرش بنشیند که هنوز هم وقتی یکی از دوستان آقا مهدی به خانه ما میآید سریع میرود روی دوش او مینشیند. اولین باری که ایشان موضوع رفتن را مطرح کردند، من حال غریبی پیدا کردم. حتی به خاطر اینکه یکجورهایی منصرفش کنم گفتم چطور دلت میآید از این بهشت کوچکی که تازه ساختهایم دل بکَنی و بروی؟(منظورم همان زمینی بود که با تولد محمدیاسین خریده بودیم) اما مهدی انگار اصلا صدای من را نمیشنید. تصمیم اش را گرفته بود و من همان موقع فهمیدم که کوه هم جلودار ارادهاش برای رفتن نبود
انقدر غرق داستان زندگی شهید قاضی خانی بودم که قلبم با صدای زنگ در ریخت
دستم گذاشتم روی قلبم و ب سمت در رفتم با دیدن تصویر عطیه تو آیفون
-بیشعور تو بلد نیستی آروم زنگ بزنی
عطیه:وا چی میگی تو بیا پایین منتظرم
چادرم سر کردم کیف و گوشیم برداشتم رفتم پایین
عطیه:بالا چی میگفتی ؟😒
-داشتم مطالب شهید قاضی خانی میخوندم زنگ زدی ترسیدم
عطیه:دفعه بعد خبر میدم بعد زنگ میزنم خوبه ؟😁
-هرهر گوله نمک
به معراج ک رسیدیم دیدیم آقای مقدم ،آقای محمدی بودن
مقدم : دیشب با محسن حرف میزدم میگفت اصلا هنوز وقت نکرده بره زیارت
این یه هفته هم بگذره این پسره صحیح سالم بیاد من خیالم راحت میشه
محمدی:آره مخصوصا بااین تهدید داعش
درسته نمیتونه
احمدی:بچه ها خواهر عطایی فر اومدن
-سلام مگه داعش زائرین اربعین تهدید کرده؟
محمدی که سرش انداخت پایین ولی مقدم سریع گفت : نه نه منظورمون محسن چگینی نبود محسن ،...
-محسن کی ؟
احمدی یهو پرید وسط گفت :منظورمون کربلایی محسن بود
بعدمشکوک پرسید شما نگران محسنید یعنی ؟😊
از سوتی خودم حرصم گرفت و با حرص گفتم نخیر
عطیه وارد شد :سلام
بچه ها از عطیه حال محمد میپرسیدن
-چون این شهدا همزمان با اربعین میان بهتره ی گوشه حسینه ماکت کربلا درست کنیم
آقای مقدم اون حکم برای من و خانم اسکندری زدید ؟
مقدم :بله
فردا میارم مدرستون
فقط چون اخوی محسن سفارش کرده با لباس فرم سپاه میام (همه اینارو با یه خنده تو صداش گفت )
اهم اهم خانواده داداش مجید چی شدن ؟
-اربعین ان شاالله میان
یه بسته نذری بدیم
عطیه :این وسایل تهیه کردید بگید ما بیایم برای تزئین حسینه
خانم عطایی فر بریم خواهرجان ؟
-بله
از حسینه ک خارج شدیم
عطیه:میبنم که هیچکس از ترس محسن حتی ته رویاهاشون بهت فکر نکرده.
-😊🙈
عطیه:جان جان این لبخند و خجالت چی میگه
یعنی داری بهش فکر میکنی ؟
-نمیدونم شاید
روزها از هم گذشتن منو عطیه چندتا از دخترا داشتیم حسینه تزئین میکردیم
که صدای مقدم و چندتا پسر میمود
صدای مقدم یواش شد:فقط مراقب باشید خواهر عطایی فر نفهمه .......
چادرم سر کردم ب سمت مقدم رفتم دستام میلرزید
باصدای لرزان گفتم : من چیو نباید بفهمم
مقدم :خواهر عطایی فر هیچی نشده بخدا
تروخدا آروم باشید
خانم علوی تروخدا بیاید
عطیه:چی شده چرا زینب این حال روزشه
مقدم: محسن ....😔
-شهیدشده ؟😭
مقدم:نه بخدا نه به حضرت زهرا مجروح شده
اصلا پاشید حاضر بشید با خانم علوی ببرمتون ببنید مجروح شده
نام نویسنده :بانوی مینودری
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📚« #داستان شهدا و برگه های دانشجویان!»
سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...
به نظرتون کارخوبیه؟؟
کیا موافقن؟؟؟ کیا مخالف؟؟؟؟
اکثر دانشجویان مخالف بودن!!!
بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...
بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!"
بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!!
تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...
همه سراغ برگه ها رو می گرفتند.....ولی استاد جواب نمیداد...
یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟؟ شما مسئول برگه های مابودی!
استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...
استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟
همه ی دانشجویان شاکی شدن.
استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟
گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم... .
هر چی که دانشجویان می گفتند استاد روی تخته مینوشت... .
استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم کی میتونه بره پیداشون کنه؟
یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...
استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.
صدای دانشجویان بلند شد.
استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!
دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.
برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،
پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟
بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.
چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!
و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!
تنها کسی که موافق بود ....
فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود.
شهدا شرمنده ایم...
#شهدا
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆