فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 دختر شهید مصطفی صدرزاده: حضرت زینب توی یک روز کل خانواده شون رو از دست دادند، حالا من یک بابام رفته!
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
شهدا سینه زنِ اکبر لیلا بودند
ما به فرهنگ اصیل شهدا محتاجیم
#عزاداری
#محرم_در_جبهه
#علی_اکبرهای_خمینی
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیکر #شهید_مهدی_مکرمی مدافع حرم که پیکرش بعد ۶ سال تفحص شد صورتش از انسان زنده شاداب ترست.
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
🔴 #فــــــــــــوری کانال ســـلام فرمــانده
❌ به کوری چشم دشمنان، منافقان، غربگراها و همه بدخواهان؛ کانال ســـلام فرمــانده افتتاح شد! چقدر هم استقبال شده👌
🔰فیلم های همخوانی سرود #سلام_فرمانده را از فرزندان خودتون برای ما ارسال بفرمایید تا داخل کانال منتشر شود
⭕️ همه شما دعوتید.... 👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
#خاطرات_شهدا ✨
هر شـب وسـطِ های های گریه هایش
میزد روی شانه ام: "رفیق! دعا کن منم این طور شهید بشم"
_وقتی از اِرباً اِربا شدن علی اکبر علیهالسلام میخواند
_وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر علیهالسلام می گفت،
_وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس علیهالسلام می گفت،
_وقتی از بی سر شدن امام حسین علیهالسلام ضجه می زد و حتی از اسارت حضرت زینب سلامالله
.
یک شب از دستش کلافه شدم، بهش توپیدم: .
"مسخره کردی ما رو؟؟ هر شب هر شب دوست داری یه شکلی شهید بشی!
لبخندی زد و گفت: "حاجی، دعا کن فقط! .
.
📚ڪتاب سربلند
روایت زندگۍ شهید محسن حججۍ✨
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀
#قاسم_بن_الحسن_ع
#کربلای_ایران
#شهید_نوجوان
#مرحمت_بالازاده
تاریخ تولد : ۱۳۴۹/۳/۱۷
تاریخ #شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۱
محل #شهادت : جزایر جنوب
عملیات : بدر
#حکایت_شیرین
#اعزام_به_جبهه
#قسمت_اول
در یکی از روزهای سال 1362، زمانی که حضرت آیت الله خامنهای، رییس جمهور وقت، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری، واقع در خیابان پاستور خارج میشدند، در مسیر حرکتش تا خودرو، متوجه سر و صدایی شدند که از همان نزدیکی شنیده میشد.
صدا از طرف محافظها بود که چندتایشان دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی میگفتند, صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد میزد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم»
حضرتآقا از پاسداری که نزدیکش بود پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» پاسدار گفت: «نمیدانم حاج آقا! موندم چطور تا اینجا تونسته بیاد جلو» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود، وقتی دید آقا خودشان به سمت سر و صدا به راه افتادهاند، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: «حاج آقا شما وایستید، من میرم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش، آنها را نزدیک حضرتآقا مستقر کرده و خودش به طرف شلوغی میرود.
کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگردد, و میگوید: «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره, بچهها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا, گفته فقط میخوام قیافه آقای خامنهای رو ببینم، حالا میگه میخوام باهاش حرف هم بزنم».
حضرتآقا میفرمایند: «بذار بیاد حرفش رو بزنه وقت هست».
▪️⃝🥀°•.°•.°•.
هرزمانخواستےگریہڪنے . . .
براےامامحسین(ع)
وفرزندانواصحابشگریہڪن،🥺
ڪہاینعزیزانخداڪہ
بهتروباوفاترازآنانخلقنشده
چگونہغریبانہ،
تحتعنوانخارجےڪشتہشدند 😔
وبدنهاےپاڪشانسہروزودوشب
روےزمینگرمڪربلاماند . . .💔
💙¦⇠#شهید_مسعود_رستگار
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
#قسمت_دوم
لحظاتی بعد پسرکی 12-13 ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمده و همراه با سرتیم محافظان، خودش را به حضرتآقا میرساند, صورت سرخ و سرما زدهاش خیس اشک بود, در میانه راه حضرتآقا دست چپش را دراز کرده و با صدای بلند میفرمایند: «سلام بابا جان! خوش آمدی»
شهید بالازاده با صدایی که از بغض و هیجان میلرزیده به لهجهٔ غلیظ آذری میگوید: «سلام آقا جان! حالتان خوب است؟»
حضرت آقا دست سرد و خشکه زدهٔ پسرک را در دست گرفته و میفرمایند: «سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان میدهد.
حضرتآقا از مکث طولانی پسرک میفهمند زبانش قفل شده, سرتیم محافظان میگوید: «اینم آقای خامنهای! بگو دیگر حرفت را» ناگهان حضرتآقا با زبان آذری سلیسی میفرمایند: «شما اسمت چیه پسرم؟»
شهید بالازاده که با شنیدن گویش مادریاش انگار جان گرفته بود، با هیجان و به ترکی میگوید: «آقاجان! من مرحمت هستم از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.»
حضرتآقا دست شهید بالازاده را رها کرده و دست روی شانه او گذاشته و میفرمایند: «افتخار دادی پسرم صفا آوردی چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچهٔ کجای اردبیل هستی؟»
شهید بالازاده که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود میگوید: «انگوت کندی آقا جان!»
حضرتآقا میپرسند: «از چای گرمی؟» شهید بالازاده انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد زود میگوید: «بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم».
حضرتآقا میفرمایند: «خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.»
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀
#وصیت_شهید به مـن و تـو♥
#شهید: علی زاده اکبر 🌷
🕊همه باید به یاد داشته باشیم که خط سرخ شهادت خطی است که بهترین بندگان خدا از آن عبور کرده اند
🌷نثار روح پاک شهید علی زاده اکبر صلواتی هدیه بفرمایید...
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
💢گذری بر زندگی شهید
🌷#شهید_پرویز_پور_دل در سال 1347 در تهران در خانواده ای مذهبی و متدین به دنیا آمد. شهید هر سال پس از اتمام سال تحصیلی مشغول به کار در تراشکاری میشد و تمام درآمد خود را برای خانواده خرج میکرد. او انسانی مهربان و رئوف بود و از هیچ کاری برای رضایت خدا دریغ نمیکرد، وی مجرد و دارای چهاربرادر و دو خواهر بود، درآخرین مرخصی که آمده بود از عملیات جدید صحبت کرده بو.د که پدر مانع رفتن او شده بود منتها شهید صبح زود همه اعضای خانواده را بوسید و به جبهه رفت و در اثر درگیری با دشمن بعثی در جنگ به خیل همرزمان شهیدش پیوست.
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگۍ دختر شھید حاج عباس عبدالھۍ 😔
من نمیگم شھادت بده اما الان وقت مناسبۍ براے شھادت بابام نبود💔
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
شهیده مریم فرهانیان 🌱
بسيار تقيد داشت كه پدر و مادرش از او راضی باشند همچنين خیلی به خواندن نماز اول وقت تقيد داشت.
بسيار اهل مطالعه بود، كم میخوابيد و بيشتر به خودسازی ميپرداخت.
مريم استثنایی نبود اما خیلی خودساخته بود.
نفرت از غيبت، محبت خالصانهاش به ديگران، هيچ چيز را برای خود نخواستن از شاخصههای اخلاقی او بود.
شهيده مريم فرهانيان همواره میگفت برخی سكوتها و حرفهای نابهجا، گناهان کوچکی هستند كه تكرار میكنيم و برايمان عادت میشود، گناهان بزرگ را اگر انسان خیلی آلوده نشده باشد متوجه میشود، اين گناهان کوچک هستند كه متوجه نمیشويم.
تاریخ شهادت: ۶۳/۵/۱۳ 🥀
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄