16.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پادکست تصویری #خاطره گویی نوه شهید نایبعلی احمدی
ولادت:سوم خرداد سال ۱۳۳۳
شهادت:۷بهمن سال ۱۳۶۵
مزار شهید احمدی در روستای بهارلو شهرستان قروه است.
#شهید_نایبعلی_احمدی
✅تشکر ویژه از نوه بزرگوارشان و خادمین شهدا شهرستان قروه
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطره
تو سوریه با بابک آشنا شدم.اوایل فقط باهم سلام علیک داشتیم ولی به مرور باهم رفيق شديم.
بابک یک انگشتر عقیق داشت.خیلی خوشگل بود.به روز نشسته بودم کنارش گفتم بابک انگشترت خیلی خوشگله...
بابک همون لحظه انگشتر را در آورد و گرفت سمت من و گفت داداش این برای شماست...
من گفتم بابک نه نمیخوام این انگشتر برای توئه!
گفت داداش این انگشتر دیگه به درد من نمیخوره،من دیگه نیازی به این انگشتر ندارم.
بله بزرگواران شهدا از دلبستگی و وابستگیهای دنیایی خودشونو رها کردند.
#رفیقآسموننشینِمَندستموبگیر
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطره
قطرههای درشت باران کوبیده میشود روی شیشه، و در مقابلِ نگاه ماتش سُر میخورد لای شیار کنارههای برفپاککن. پدر، آرنجش را حائل درِ ماشین کرده و سرش را کف دستش خوابانده است. نگاهش به روبهروست؛ اما جایی را نمیبیند. از خانه بیرون آمد تا برود استخر؛ اما کنار بوستان ملت پارک کرد و جای خالیِ بابک در کنار دستش خیره ماند. اکثر وقتها، بابک همراهیاش میکرد. یکی دوساعتی در آب میماندند. بابک، بیشتر شیرجه میزد، و پدر، لبهی استخر به تماشایش مینشست. وقت برگشتن، از هر دری صحبت میکردند؛ از امور و مسائل سیاسی گرفته تا گرفتاریهای مردم که به علت بیکفایتی بعضی از نهادها، گریبان مردم را گرفته بود. دغدغه همیشگیِ بابک، قشر ضعیفِ مملکت بود که نه زور داشتند، نه پول. پدر، وقت حرف زدن، چشمش به جاده بود؛ اما نگاه مشتاق پسر را بر نیمرخ خود حس میکرد که چطور نظرها و تحلیلهایش را گوش میکند. و حالا برای چه استخر برود؟ تنهایی چطور برگردد؟ اصلاً چرا جایی برود درحالیکه تمام حواسش توی خاک سوریه پرسه میزند؟»
#هدیہبہࢪوحپاڪشھداصلـوات
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطره
ما یک ماشین پاترول سفید داشتیم و هر کس که این ماشین را میدید به ما خرده میگرفت که الان زمان پاترول نیست، بنزین زیاد مصرف می کند، خرج دارد و کلی مشکلات دیگر. وقتی این حرفها را شنید گفت که این پاترول توانسته چند نفر را که در جاده مانده بودند نجات دهد. گفت ماشینی در جوی آب افتاده بود و او با این پاترول آن را بیرون کشیده است. ماشین یکی از همسایههایمان در مسیر شمال خراب شده بود. مصطفی با همین پاترول این ماشین را حدود 90 کیلومتر بکسل کرد تا بجای مطمئنی برسند. وقتی گفتم که چرا هنوز از این ماشین استفاده میکنی، گفت که میخواهد با این ماشین به بقیه کمک کند. گفت خدا این را به ما داده تا بتوانیم برای کمک به دیگران استفاده کنیم.
به روایت همسر شهید
#شهیدمصطفےصدرزاده
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطــره🎞
بابڪخیلیمسئولیتپذیربود!
یعنییهکاربھشکهمیدادی،
دیگههیچغصهونگرانینداشتی؛
چونمیدونستیبهنحواحسنانجامشمیده
برادرشکهبرایشوراشھررشتکاندیدشد،
بیشترمسئولیتهابابابڪبود.
فقطبرایخانوادهمسئولیتپذیرنبود..
درهرزمینهوحرفهایکهکاریازدستشبرمیومد
دریغنمیکردوباجونودلانجامشمیداد..
یادمهیهبارپدریکیازدوستانشبهمزنگزد
وگفتوضعپسرمبدجوریبههمریختهو
هرلحظهممکنهخبرخودکشیاشروبهمبدن
موضو؏روبهبابڪگفتم…
دهبیستروزیبادوستشبودوپیگیرکارهاششد
وباکمکپدربراشوامجورکردو
خیلیازکارهاودوندگیهایوامروبابڪانجامدادو
تاوقتیمشکلدوستشحلنشدآرومنگرفت!
#شهیدبابکنوری💔
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطـــره🌸
یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانیتر شده بود. از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟ محمدرضا تورجی زاده در حالی که میخندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم.
راوی #همسرشهید
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده"
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطره
بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود
مادر شهید نوری با بیان اینکه فرزندم از کودکی بسیار زرنگ بود و مدرسهاش را به موقع میرفت، اظهار کرد: بابک وقتی کارشناسیاش را گرفت، در مقطع ارشد در تهران قبول شد.
بابک هنگام ورزش آهنگ زینب زینب را می گذاشت، افزود: همیشه به فرزندم می گفتم تو جوانی یک آهنگ شاد بگذار چرا این نوحه را در موقع ورزش میگذاری، می گفت مامان اینطوری نگو من این آهنگ را دوست دارم.
مادر شهید بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود، گفت: مشارکت در مشارکت های اجتماعی و عام المنفعه مانند هلال احمر یکی از فعالیت های بابک است.
بابک مسجدی، هیئتی، ورزکار، بسیجی و ... بود، تصریح کرد: من و پدرش و کل خانواده بابک را پس از شهادتش شناختیم.
#مادرشهیدبابکنوری💔
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطره
#به_نقل_ازدوست_شهید
یه شب من بیمار شدم و شهید بابک نوری هم منو رسوند درمانگاه بعد از درمانگاه باهم دیگه رفتیم یه آبمیوه فروشی و باهم یه چیزی خوردیم در همون حال که داشتیم باهم صحبت میکردیم برگشت به من گفت داداش من برم سوریه دیگه برنمیگردم این به من الهام شده!!
من اولش جدی نگرفتم و گفتم انشاالله صحیح و سالم برمیگرده ولی به فیض بزرگ شهادت نائل شد هنوز هنوزه دارم میسوزم...🙂
#شهیدبابکنوریهریس
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطره
بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود
مادر شهید نوری با بیان اینکه فرزندم از کودکی بسیار زرنگ بود و مدرسهاش را به موقع میرفت، اظهار کرد: بابک وقتی کارشناسیاش را گرفت، در مقطع ارشد در تهران قبول شد.
بابک هنگام ورزش آهنگ زینب زینب را می گذاشت، افزود: همیشه به فرزندم می گفتم تو جوانی یک آهنگ شاد بگذار چرا این نوحه را در موقع ورزش میگذاری، می گفت مامان اینطوری نگو من این آهنگ را دوست دارم.
مادر شهید بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود، گفت: مشارکت در مشارکت های اجتماعی و عام المنفعه مانند هلال احمر یکی از فعالیت های بابک است.
بابک مسجدی، هیئتی، ورزکار، بسیجی و ... بود، تصریح کرد: من و پدرش و کل خانواده بابک را پس از شهادتش شناختیم.
#مادرشهیدبابکنوری💔
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطره
بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود
مادر شهید نوری با بیان اینکه فرزندم از کودکی بسیار زرنگ بود و مدرسهاش را به موقع میرفت، اظهار کرد: بابک وقتی کارشناسیاش را گرفت، در مقطع ارشد در تهران قبول شد.
بابک هنگام ورزش آهنگ زینب زینب را می گذاشت، افزود: همیشه به فرزندم می گفتم تو جوانی یک آهنگ شاد بگذار چرا این نوحه را در موقع ورزش میگذاری، می گفت مامان اینطوری نگو من این آهنگ را دوست دارم.
مادر شهید بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود، گفت: مشارکت در مشارکت های اجتماعی و عام المنفعه مانند هلال احمر یکی از فعالیت های بابک است.
بابک مسجدی، هیئتی، ورزکار، بسیجی و ... بود، تصریح کرد: من و پدرش و کل خانواده بابک را پس از شهادتش شناختیم.
#مادرشهیدبابکنوری💔
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
▪️روضه بخوان...
کار که گیر میکرد،
شهید که پیدا نمیشد،
دست من را میگرفت و میگفت:
”بشین، روضه بخوان".
درست وسط میدان مین!
خودش هم مینشست کنارم،
درست وسط میدان مین!
های های گریه می کرد..!
میگفت: "روضه کارگشاست".
واقعا هم همینطور بود....
#خاطره
#فرمانده_تفحص
#شهید_مجید_پازوکی
#لشکر۲۷_حضرترسولﷺ
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa