از لاک جیغ تا خدا
#شهید_محمد_حسین_محرابی 🌹
هر خانمی که #چادر به سر کند و #عفت ورزد
و هر جوانی که #نماز_اول_وقت را در حد توان شروع کند،
اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم❣حسین (ع) خواهم کرد
و او را دعا می کنم
باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد.
#مدافع_حرم
از لاک جیغ تا خدا
@banomahtab
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_خانم_فاطمه_امیری_زاده
قسمت صد وچهل
حق؛ رزق و روزیمونو...
تو؛ روضه میرسونه...
عشق یعنی ، نوکر روسفید شدن...
عشق یعنی ، مثل شهید حمید شدن...
عشق یعنی ، تو سوریه شهید شدن...
کاش میشد ، جدا بودم از هر بدی...
کاش میشد ، شبیه حجت اسدی...
رو قلبم ، مهر شهادت میزدی...
نغمه ی لبات، اعتقاد ماست...
راه سوریه، راه کربلاست...
کلنا فداک......
صدای گریه مرضیه بلندتر شده بود. مهیا دستش را روی دهانش گذاشته بود. تاصدای هق هقش بالا نرود. نگاهی به شهاب انداخت، که به دیوار تکیه داده بود؛ و شانه های مردانه اش تکان می خوردند.
احساس می کرد، خیلی خودخواه است که شهاب را از آرزوهایش جدا کرده...
آن هم به خاطر اینکه نمی توانست، نبود شهاب را تحمل کند.
به خاطر خودش، به شهاب ظلم کرده بود.
مهیا احساس بدی داشت. دائم در این فکر بود، که او که همیشه ارادت خاصی به حرضت زینب_س داشت. الان که همسرش می خواست، برای دفاع از حرم بجنگد؛ جلویش را گرفته بود.
او جلوی شوهرش را گرفته بود. مهیا لحظه ای شوکه شد. خودش تا الان اینجور به قضیه نگاه نکرده بود
من ، خاک پاتم آقا...
باز ، مبتلاتم آقا...
حرف دلم همینه...
هر شب ، گداتم آقا...
عشق یعنی ، محافظ علم باشم...
عشق یعنی ، تو روضه غرق غم باشم...
عشق یعنی ، #مدافع_حرم باشم...
نغمه ی لبم ... ذکر هر شبم ...
نوکر حسین_ع ... مست زینبم_س ...
کلنا فداک ......
دل خورده باز، به نامت...
هر شب میدم، سلامت...
شاهم تا وقتی که من...
هستم بی بی، غلامت...
عشق یعنی ، همش باشی به شور و شین...
عشق یعنی ، میون بین الحرمین....
عشق یعنی ، فقط بگی حسین_ع حسین_ع ..
من خداییم ... باز هواییم ...
از عنایتت ... #کربلاییم ...
کلنا فداک ......
نگاهی به مرضیه انداخت و در دل خودش گفت.
مگر مرضیه همسرش را دوست نداشت؟! پس چطور به او اجازه داده بود، که برود؟! اگر دوستش نداشت، که اینگونه برای نبودش زار نمی زد!
نگاهش دوباره به طرف شهاب سو گرفت.
به شهاب نگاهی کرد. به شهابی که با آمدن اسم سوریه و حضرت زینب_س گریه اش بالاتر می رفت.
مهیا احساس بدی داشت. از جمعیت جدا شد.
احساس خودخواهی او را آزار می داد.
آرام زمزمه کرد.
ــ من نمیتونم جلوشو بگیرم... نمیتونم...
مهیا دستی بر موهای شهاب کشید. شهاب چشم هایش را از خستگی بسته بود.
بعد از مراسم تدفین، به مسجد برگشته بودند و بعد از نماز و نهار، و جمع کردن وسایل؛ با خستگی زیاد، به خانه برگشته بودند.
تا می خواستند وارد خانه شوند؛ شهاب دست مهیا را گرفت و او را به طرف تخت که در حیاط بود، برد
. مهیا که بر تخت نشست، شهاب سرش را بر روی پاهایش گذاشت و چشمانش را بست.
ــ شهاب زشته پاشو...
ــ کسی نیست! بزار یکم بخوابم. سرم خیلی درد میکنه...
به چهره شهاب؛ نگاهی انداخت. احساس کرد از تصمیمی که گرفته، مردد شده. در دلش گفت:
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
بسم الله… 💥قسمت 8️⃣1️⃣💥 📛قبل از خواندن حتما حتما #نیت کنید📛 💙نکته: این پست کلیپ هست حتما گوش بدین😭 😔
بسم الله…
💥#قسمت19💥
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇👌🏻
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند.🙋🏻♂️ به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.😲
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.😑😄
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."😖
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."😌👌🏻
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"😉
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."😌
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"🤨😳
ادامه دارد..
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_19 داشتیم کنار دریا قدم میزدیم که عطیه پرسی
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
#رمان
#هادی_دلها
#قسمت_20
قرار بود برای دیدار از خانواده #شهید_علی_بریری به بابلسر بریم اما با بهار تماس گرفتن و اطلاع دادن قرار بر استقبال از چندین شهید گمنام است برای همین فرصت شناخت این شهید،به زمان دیگه ای واگذر شد
با برگشت از سفری که بازهم به وجودم صبوری از جنس صبوری زینب تزریق کرده بود با یه خبر عجب روبه رو شدیم
خواستگاری ☹️
آقای لشگری و علوی از طریق خانواده از من و عطیه خواستگاری کرده بودن
عطیه بعد از یه هفته فکر کردن تصمیم گرفت به دلش فرصت شناخت آقای علوی بده
اما من هنوز پی شناخت مردان از جنس ایثار بودم
هنوز دلم آرومم نشده برای برادری که پیکرشم به دستمم نرسیده
برای همین گفتم نه
با بهار تو معراج الشهدا قرار داشتم عکسای مزار کمیل ریخته بود تو فلش
قرار بود به دستش برسونم
تصمیم داشتم به بهشت زهرام برم
دلم هوایی شهدا کرده بود
تا وارد حسینه معراج الشهدا شدم
صدای مانع از ادامه حرکتم شد
آقای لشگری :خانم عطایی فرد یه لحظه کارتون داشتم
-سلام بفرمایید
آقای لشگری: شرمنده ام میخاستم بپرسم ببینم چرا به خواستگاری من جواب رد دادید ؟
-اقای لشگری شما داداشم تا لحظه آخر دیدید؟
آقای لشگری:بله چطور؟
چه ربطی داره به درخواست من ؟
-من هنوز نصف نیمه فهمیدم شهادت یعنی چی ؟
بهم حق بدید چهار ماه بعد از گم شدن داداشم خیلی زوده تا من یه مرد دیگه کنارم قبول کنم
با اجازتون
به داخل حسینه رفتم بعد از تموم شدن کار بهار باهم راهی بهشت زهرا شدیم
هنوز وارد قطعه ۵۰نشدیم که چشمم به سنگ مزار افتاد
انگار زیر پام خالی شد با دیدن چیزی روش نوشته شده بود
#شهید_گمنام
#مدافع_حرم
کدشناسایی :ــــ
روی مزار غش کردم وقتی چشمام باز کردم بیمارستان بودم
نام نویسنده:بانوی مینودری
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ
شوخی از جنس شهدا...
خیلی عالیه 👌
#مدافع_حرم
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌹
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
۱۹اردیبهشت ماه ، #سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_جواد_الله_کرم گرامی باد. 🥀
آقا جواد خانواده اش را دوست داشت،اما تکلیف را مهمتر از خانواده می دانست (همسر شهید)
#خاطرات_شهید
°•| مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم .
°•| جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری ؟
°•| می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود .
°•| من رضا را خیلی دوست داشتم ، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید ؟
گفت : همین که خانم گفت .
راوی همسر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#مدافع_حرم
🌹 #شباهت دو شهید
هردو #طلبه
یکی #مدافع_وطن
یکی #مدافع_حرم
یکی سرباز امام خمینی
یکی سرباز امام خامنه ای
🌹 شهیدی که بعد از سی سال یکی از ۱۵۰ شهید گمنام است که شناسایی شد،
شهید مدافع حریم ولایت
#اکبر_مهدی_زاده
🌹 شهید مدافع حرم اهل بیت(ع)
#هادی_ذوالفقاری
♦️ اما گرگ ها و غرب زدگان
و روشنفکرنماها بدانند؛
#جهاد_تا_ظهور_ادامه_دارد ...
📸#استوری
♦️ #شهید_هادی_باغبانی
#مدافع_حرم
هادی زندگی متوسطی داشت؛
دوست داشت کاری کند که
سرمایه مادیاش هم
مثل معنویاتش بالا رود ولی ... !
🆔 Eitaa.com/pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 این صحنه عاشقانه را از دست ندهید
🔷 به یاد سردار دل ها
#شهدا #حاج_قاسم #مدافع_حرم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#واقعی
شهیدی که به شما قول داده اونور جبران کنه.😊
درخواست #شهید #مدافع_حرم سجاد مرادی :
هر کسی اذیت نمیشه و پیام من رو می شنوه یک روز برا ما #نماز بخونه، ممنون میشیم، ان شاالله اونور #جبران میکنیم.
🍃شادی روح شهدا صلوات🍃
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
برادرش میگفت: نمیگذاشت کسی از دستش ناراحت شود، اگر دلخوری پیش میآمد، سریعا از دل طرف درمیآورد. هادی به ما میگفت یکی از خالههایمان را در کودکی ناراحت کرده، اما نه ما چیزی به خاطر داشتیم نه خالهمان. ولی همهاش میگفت باید بروم حلالیت بطلبم. هیچوقت دوست نداشت کسی با دلخوری از او جدا شود.
#شهید #مدافع_حرم #هادی_ذوالفقاری
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید سجاد زبرجدی
چند دقیقه قبل از عزام به سوریه
#اللهم_ارزقنا_شهادت💔
#مدافع_حرم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
وقتی صبح ها برای نماز به مسجد میآمد، بعد از نماز صبح در گوشهای از مسجد به سجده میرفت و در سجده کل زیارت عاشورا را قرائت میکرد. هادی هر جا میرفت برای هیئت امام حسین (ع) هزینه میکرد. دربارهی هیئت رهروان شهدا که نوجوانان مسجد بودند نیز همیشه جزء بانیان هزینههای هیئت بود. زمانی هم که ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا میرفت.
#شهید #مدافع_حرم #هادی_ذوالفقاری
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
به بیتالمال بسیار حساس بود. یادم هست گاهی در پایگاه بسیج درس میخواند، آخر شب که کار بسیج تمام میشد از دفتر پایگاه بسیج بیرون میآمد! او در راهرو، که بیرون از پایگاه بود، مشغول مطالعه میشد. شرایط خانه به گونهای نبود که بتواند در آنجا درس بخواند. برای همین این کار را میکرد. داخل راهرو لامپهایی داریم که شب نیز روشن است. هادی آنجا در سرما مینشست و درس میخواند! یک بار به هادی گفتم: چرا اینجا درس میخوانی؟ تو حق گردن این پایگاه داری، همهی در و دیوار اینجا را خود تو بدون گرفتن مزد گچکاری کردی. همهی تزئینات اینجا کار شماست. خب بمون توی پایگاه و درس بخوان. تو که کار خلافی انجام نمیدی. هادی گفت: من این درس رو برای خودم میخوانم. درست نیست از نوری که هزینهاش را بیتالمال پرداخت میکند استفاده کنم.
#شهید #مدافع_حرم #هادی_ذوالفقاری
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
در مدتی که تهران بود در مسجد و پایگاه بسیج حضور مییافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتی نمیکرد! یک بار پرسیدم از چیزی ناراحتی!؟ چرا اینقدر گرفتهای؟ گفت: خیلی از وضعیت حجاب خانمها توی تهران ناراحتم. وقتی آدم توی کوچه راه میره، نمی تونه سرش رو بالا بگیره. بعد گفت: یه نگاه حرام آدم رو خیلی عقب میاندازه.
#شهید #مدافع_حرم #هادی_ذوالفقاری
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
گفت تو کار برو نداریم بیا داریم.
با نگاهم پرسیدم یعنی چی؟؟
گفت: فرق برو و بیا اونجاس که وقتی میگی برو، یعنی خودت اینجا وایستادی، انتظار داری بقیه جلودار بشن، ولی وقتی میگی بیا، یعنی خودت رفتی جلو، بقیه رو هم تشویق میکنی حرکت کنن.
📚کتاب یادت باشه
#شهید #مدافع_حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
📸 پسر کو ندارد نشان از پدر
خادم الحسین
( حسن آقا بلباسی )
فرزند گرانقدر شهید #مدافع_حرم محمد بلباسی
در موکب شهید بلباسی
( طریق نجف الی کربلا اربعین ۱۴۰۲)
#یادشهداکمترازشهادتنیست
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هشتادوشش
دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد
_اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی ایران!😊
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم
_تو منو به خاطر اشتباه گذشته ام سرزنش میکنی؟😔😔
طوری به رویم خندید😃😃 که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد
_همون لحظه ای که تو حرم حضرت زینب(س) دیدمت، فهمیدم خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟😊
و من
منتظر همین #پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیم خیز شدم..
و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم..
به احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم
_پس میتونم یه بار دیگه...
نشد حرف دلم را بزنم، سرم از شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد
_میخوای به خاطرش اینجا بمونی؟
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم،...
برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم
_دیروز بهم گفت به خاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمی کنه!
که ابوالفضل خندید😁 و رندانه به میان حرفم آمد
_پس خواستگاری هم کرده!😁😜
تازه حس میکرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت
_البته این یکی🌸 با اون یکی🔥
خیلی فرق داره! اون #مزدورآمریکا بود، این #مدافع_حرم!😊
سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی که #معراج_شهدا خرابه شام شد
لحظاتی از وداع جانسوز نازدانههای شهید #مدافع_حرم #سیدمصطفی_صادقی در معراج شهدای تهران
با حال مناسب ببینید👌😔
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
شهیدی ڪه صورتش زیبا، سیرتش زیباتر بود...به #قمرفاطمیون شهرت داشت یڪـی از شروط عقدش این بود ڪه #مدافع_حرم باقـی بماند.
#ڪلام_شهیدحسین_هریری🌷من حاضرم مثل علی اڪبرِ امام حسین اِرباً اِربا بشم ولی ناموس شیعه حفظ بشه.
آخرشم این شهید درحال خنثی ڪردن بمب بود ڪه منفجر شد و قسمتی از بدنش تڪه تڪه شد.
"تخریب" قرارگاه فاطمیون
تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۸/۲۲
تاریخ خاکسپاری : ۱۳۹۵/۸/۳۰
(همزمان با اربعین حسینی)
نام جهادی : سیدعمار
مدت حضور در سوریه : صدو چهار روز
محل شهادت : منطقه بنیامین
نحوه شهادت : در حال پاکسازی منطقه بنیامین
#شهید_حسین_حریری
#مدافع_حرم_آلالله
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطره 📚
یه شب نیمه هاى شب بود وبچه ها خوابیده بودن. ازصداى ناله یکى ازبچه ها بقیه بیدارشدن.یکى رفت روسرش بیدارش کرد گفت چیه سیدخواب بد دیدى؟ زد زیرگریه هرچى گفتن چی شده فقط گریه میکرد. تااینکه گفت خواب بى بى زینب دیدم. همه گفتن خوش بحالت اینکه گریه نداره. حالا بى بى چى گفت بهت؟ باگریه گفت بى بى فرمودن مااهل بیت به شما بچه هاى شیعه افتخار میکنیم . یهو دیدم دست راست بى بى خونى ودست چپ مبارکش سیاه وکبود. گفتم بى بى جان مگه مابچه شیعه هاى حیدرى مرده باشیم که دستاى مبارکتون اینجورباش. چی شده بى بى جان. ایشون فرمودن پسرم وقتى دشمن گلوله اى به سمت شماشلیک میکنه بادست راستم جلواون گلوله رومیگیرم تابه شمانخوره واسه همین خونى شده وزمانى که شماگلوله اى به سمت دشمنان شلیک میکنین بادست چپ هدایتش میکنم تابه هدف بخوره واسه همین دست چپم کبودشده...
سه روزبعد سیدمصطفى حسینى که خواب #حضرت_زینب رو دیده بودشهیدشد.
شهید #مدافع_حرم شهید_سیدمصطفی_حسینی تیپ فاطمیون
#یادش_با_صلوات
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
گفت:عاشق این فراز زیارت عاشورا بود که"الذین بذلوا مهجهم دون الحسین ع"
{آنان که بی دریغ جان خود را در راه حسین (ع) دادند}
آخر هم همون طوری حاجت روا شد🌷
#شهید_حمیدالرضا_اسدالهی
#مدافع_حرم
#ٱنس_با_شهداء_شیرین_است🌷
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa