eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.3هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
8.7هزار ویدیو
151 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 همه ما روزه می‌گرفتیم ولی عراقی‌ها اجازه نمی‌دادند غذای سحری نیمه شب توزیع شود، به همین دلیل تصمیم گرفتیم صبحانه را برای افطار و ناهار را برای سحر نگه داریم. شام را هم قبل از سوت داخل باش می‌گرفتیم. حالا با دو مشکل اساسی مواجه بودیم. یکی اینکه ظرف کافی برای گرفتن غذای سه وعده نداشتیم؛ دیگر اینکه نمی‌دانستیم غذای افطار و سحرمان را چگونه نگهداری کنیم؛ باید فکری می‌کردیم. در هر آسایشگاه ۵۰ نفری پنج «قصعه» (ظرف مستطیلی شکل) برای غذا داشتیم با دو سطل کوچک و یک «حبانه» که از آنها برای ذخیره آب استفاده می‌کردیم. حدود ساعت ۹ صبح مسئولان غذا قصعه‌ها را بر می‌داشتند و برای گرفتن آش شوربا به آشپزخانه می‌رفتند. وقتی بر می‌گشتند همه را در یک قصعه می‌ریختند و لای پتو می‌پیچیدند. سر ظهر چهار قصعه دیگر را بر می‌داشتند و برای گرفتن ناهار به آشپزخانه می‌رفتند. آشپزها برای هر ۱۰ نفر یک بیل برنج در یک طرف قصعه و یک ملاقه خوروش در طرف دیگر آن می‌ریختند. غذای ظهر را هم با هر زحمتی که بود در دو قصعه جا می‌دادیم و لای پتو می‌پیچیدیم. حالا دو قصعه داشتیم که از آن برای گرفتن شام استفاده می‌کردیم. نگهداری غذا به خصوص در آن فصل گرم مشکلات بهداشتی زیادی را به همراه داشت. بعضی از بچه‌ها با خوردن غذایی که دست کم ۱۵ ساعت در فضایی نامناسب قرار داشت به بیماری اسهال مبتلا می‌شدند. این بیماری عفونی برای بعضی‌ها چنان شدید می‌شد که نای راه رفتن را از آنها می‌گرفت. این در حالی بود که ما از ساعت ۶ بعد از ظهر تا هشت صبح از رفتن به دستشویی محروم بودیم. راوی : شادی روح و و سلامتی 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 من عضو هیچ حزب و جناحی نیستم و به هیچ طرفی جز کسی که خدمت می کند به اسلام و انقلاب تمایل ندارم. اما این را بدانید والله علمای شیعه را تماما و از نزدیک می شناسم. الان چهارده سال شغل من همین است ، علمای لبنان را می شناسم ، علمای پاکستان را می شناسم ، علمای حوزه ی خلیج فارس را می شناسم ، چه شیعه و چه سنی . والله و بالله سرآمد همه این روحانیت ، این علما از مراجع ایران و مراجع غیر ایران، این مرد بزرگ تاریخ یعنی آیت الله العظمی است . اگر عاقبت به خیری می خواهیم باید پیروی از کنیم . در خواهیم دید مهمترین محور محاسبه ی اعمال ، تبعیت از است . در کشور نباید کلامی بر سیاستها و منویات گفته شود و اگر هــم گفته شود و اعتراضی صورت نگیرد در آن هستیم ... شادی روح و 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گفت: خواب دیدم. خواب دیده بود که یکی از زن‌های عرب حرم، سیاه‌پوش و قد بلند، آمده بچه‌ای را داده به او و گفته: این بچه را بگیر. بچه را که از دست زن می‌گیرد از خواب می‌پرد. می‌نشیند به گریه کردن. مادرم کنارش بود دلداری‌اش می‌داد. می‌گفت: خیالتان تخت. بچه سالم است. گفتم: دکتر که شنیدی چی گفت؟ گفت: دکتر را ولش کنید. از این حرف‌ها زیاد می‌زنند. این خواب نشانه‌ است. شب گذشت. صبح بلند شدیم رفتیم پیش همان دکتری که گفتم. معاینه‌اش که تمام شد، ماتش برد. همین‌طور نگاهمان می‌کرد. حرف نمی‌زد. گفتم: چی شده؟ نمی‌فهمید چی می‌گویم. یک عرب همراهمان برده بودیم، مش علی پور (کفشدار حرم) که برایمان بگوید او چی می‌گوید یا ما چی می‌گوییم. به دکتر گفت چی می‌گویم. دکتر نمی‌توانست باور کند بچه سالم است. می‌گفت: قابل باور نیست. شما دیشب رفتید پیش کی؟ منظورش دکتر بود. گفتیم: دکتر دیگری نرفتیم. مستقیم رفتیم خانه خوابیدیم. دکتر گفت: یعنی هیچ دوا و درمانی نکردی؟ بیمارستان و جایی نرفتید؟ گفتم: نه. دکتر گفت: غیرممکن است. مادر و بچه هر دو باید ... به مش علی‌پور گفت: کار کیه؟ مش علی‌پور گفت: همان اصل کاری. به من گفت: مگر نرفتید حرم؟ گفتم: چرا. خندید و گفت: کار ارباب خودمان است پس. دکتر تا شنید چی شده و کجا رفته‌ایم هر چی پول ویزیت و نسخه داده بودیم را به ما برگرداند. یک مشت دارو هم نوشت و گفت: خیلی مواظب‌شان باشید. هردویشان از خطر جستند، بچه بیشتر. 4 ماه کربلا ماندیم و برگشتیم. نیمه بهمن رسیدیم شهرضا. بچه فروردین 1334 به دنیا آمد. اسمش را به خاطر آن خواب و آن عزیزی که حدس می‌زدیم حضرت زهرا علیه السلام باشد، گذاشتیم راوی: شادی روح و 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🕊🥀🌴🌺🌴🥀🕊 همیشه بخندید، خنده بد نه‌ها، لبخند... من لبخند ندارم خودمم، من خودمم انقدر دنبال لبخندم، همه بخندند ؛ ولی متاسفانه خودم ندارم. هرکی از من تعریف می کنه، میگن این آدم خشونت طلبیه، این رقمی از من می‌گند ، ولی دلم اینجوری نیست . شادی روح و 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌺🍀💐🌴💐🍀🌺 زماني بچه ها در پيكر يكي از را كه از نيروهاي بود، كشف كردند.... اما متأسفانه تا نزديك غروب آفتاب هرچه گشتند آن بزرگوار را پيدا نكردند، ديگر مأيوس شده بودند، با خود گفتند: كه پيدا نشد، پس پيكر را همان جا مي گذاريم، صبح دوباره برمي گرديم. صبح، يكي از برادرهايي كه با ما كار مي كرد، از خواب شب گذشته اش تعريف كرد و گفت: «ديشب خواب ديدم كه يك بالاي خاكريز آمد و به من گفت، دلاور اين جا چه مي كني؟» من گفتم دنبال مي گرديم، ولي پيدا نمي كنيم. او گفت: همان جا را مقداري عميق تر بكنيد، را هم پيدا مي كنيد». صبح كه بچه ها پاي كار برگشتند، همان جا را عميق تر كندند و اتفاقاً پلاك را هم پيدا كردند. راوي : شادی روح و شهدا 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 خیلی زینبی بود و نسبت به حضرت زینب(س) حساسیت خاصی داشت . همیشه می گفت : تا زمانی که زنده باشم،تو سوریه میمونم و از ناموس امام حسین (علیه السلام) پاسداری می کنم. یادم هست که می گفت: «با چند نفر از دوستان با هم نشسته بودیم و در مورد تحولات صحبت می کردیم. یکی از همرزمان گفت: «اگر سوریه سقوط کرد چیکار کنیم . هر کسی که نشسته بود یه چیزی میگفت . یکی می گفت می رم لبنان ، اون یکی می گفت می رم عراق . به آقا گفتن : شما کجا میرید، ؟ لبخند همیشگی خودش را زد و گفت: «من ميرم حرم بی بی دم در حرم می مونم ،تا آخرین قطره از حرم خانم می کنم تا کسی نگاه چپ به حرم نکنه . سرشون رو انداختن پایین. یکیشون گفت: ایول آقا ، دست مارو هم بگیر . حسادت داشت... شادی روح و 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 در عملیات بازی دراز هلی کوپتر های عراقی به صورت مستقیم به سنگر های بچه ها شلیک می کردند و اوضاع وخیمی را ایجاد کرده بودند در همان وضع یکی از نیروها به سمت رفت و با ناراحتی گفت: « پس آنهایی که قرار بود مارا پشتیبانی کنند کجایند ؟ چرا نمی آیند !؟ چرا بچه ها را به کشتن می دهی !؟ سرش را برگرداند، نگاهی به آسمان انداخت و همه را صدا زد، صدایش در فضا پیچید که می گفت: (( الم تر کیف فعل ربک با صحاب الفیل ...)) بچه ها با او شروع به خواندن کردند در همین لحظه یکی از هلی کوپتر ها به اشتباه تانک عراقی را به آتش کشید و دو هلی کوپتر دیگر با هم برخورد کردند. شادی روح و 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa