eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.6هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از انها که توبه کردند و راه حق پیمودند وتا شهادت رفتند. 《انتشارات شهید
🦋🦋 🌴چهل روایت از انها که توبه کردند و راه حق پیمودند وتا شهادت رفتند. 《انتشارات شهید ابراهیم هادی》 منزل چهارم / عاقبت عجیب در این میان آقای ابوترابی را بیشتر اذیت می کرد. او میدانست آقای ابوترابی روحانی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت،😔 اما هیچ گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا به ویژه آقای ابوترابی استفاده می‌کرد. ما هم به جسارت‌های او عادت داشتیم. تنها حُسنِ کاظم عبدالامیر شیعه بودنش بود.😕 از خانواده خوبی بهره برده بود. آنها به روحانیون و سادات احترام می گذاشتند. اما آقای ابوترابی آنجا حکم یک اسیر را داشت. یک روحانی سید. تا اینکه یک روز کاظم وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت:《بیا اینجا کارت دارم!》ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و.... اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصا آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمیزد. حتی به آقای ابوترابی احترام می گذاشت! برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سوال کردیم؛ چرا از آن روز که کاظم با شما صحبت کرد رفتارش تغییر کرده؟!😳 ایشان هم از قول کاظم عبدالامیر گفت: خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. مادرم دیشب خواب حضرت زینب(س) را دیده و این بانوی بزرگوار نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادر شکایت کرده!😭 صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی ها را اذیت می کنی؟ حلالت نمیکنم. حالا من آماده‌ام حلالیت بطلبم.😔 کم‌کم به مرور زمان محبت حاج آقا ابوترابی در دل او جای باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می پرسید. بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه شهید ابو ترابی بسیار خوب بود تا اینکه قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و ناراحت بود، به هر نحوی سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد. ادامه دارد..... @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_35 تو فرودگاه نشسته بودیم با بهار و عطیه حر
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 بسم رب الشهدا الحمدالله دور حرم خیلی امن بود با بهار راه میرفتیم از حسین شهدای دیگه حرف میزدیم -بهار😢 حسین چقدر اینجاها راه رفته بهار: خداشکر خیلی آروم تر شدی -کاش یه فیلم بود ازش میدیدم محسن :خانم عطایی فر ببخشید صداتون ناخودآگاه شنیدم من یه فیلم از حسین دارم روزی که اومدیم حرم وداع ازش دارم -میشه ببینمش محسن :بله بهار:ببخشید مامان داره منو صدا میکنه -بهار کجا میری عه بهار نامرد بد بدی منو با آقای چگینی تنها گذاشت محسن: خانم عطائی فر میدونم درست نیست نه مکانش نه اینکه خودم بیان کنم ولی اگه اجازه میدید با خانواده برای امر خیر مزاحمتون بشیم چند دقیقه سکوت کردم بعد گفتم هرچی خانواده بگن ببخشید وقتی رسیدم پیش بهار صورتم قرمز بود بهار: خخخ مبارک باشه یه مشت زدم به شانه اش 👊 گفتم :خیلی نامردی بهار وای گوشیش موند دستم 😣 بهار:خخخخ ببر بده بهش 😁 بدوووو😁 -وای نه من روم نمیشه عصری رفتیم مقبره حجر بن عدی دیدیم همون جایی که داعش برای اینکه نشان دادن شجره خبیثه است هتک حرمت کرد اینجا همون جایی که وقتی هتک حرمت خون هزاران شیعه و محب علی به جوش اومد مثل که بااین اتفاق راهی سوریه شد و از حرم بی بی زینب دفاع کرد چون خان طومان هنوز کاملا پاکسازی نشده ما از دور مقتل عزیزانمان دیدیم چقدر از فاصله دور جیغ زدم گریه کردم نحوه خوندم برای عزیزدلم سفر شام تمام شد و من حالا خیلی میدونم عزیزدلم چرا دل کند رفت وقتی رسیدیم کارت عروسی عطیه اومد عطیه من داشت عروس میشد ....عصر ساعت 18❤️ نام نویسنده:بانوی مینودری @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
‍ ❤️ ارادت به از میان شهدای مدافع حرم، بسیاری بودند که ارادات و علاقه قلبی به داشتند. 🌷 همواره تصویر ابراهیم را در جیبش داشت، کتابش را خوانده بود و هر وقت از کنار تصویر او رد می شد سلام میکرد. 🌷 هرطور بود در راهیان نور به کانال کمیل می‌رفت و با ابراهیمش خلوت می‌کرد. 🌷 هرزمان یکی از اساتید دانشگاه که همرزم ابراهیم بود را میدید، از او میخواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید. 🌷 که دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری ♦️⬅️ابراهیم، تمام زندگی هادی شده بود.➡️♦️ 🌷 بیشتر کتابهایی که درباره شهید هادی بود خوانده بود و در کنار مزار یادبودش عکس یادگاری گرفته بود. 🌷 از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستانهای آموزنده او تمرکز خاصی داشت. 🌷 به عشق ابراهیم هادی، نام جهادی‌اش را سید ابراهیم گذاشت. مرتب کتاب ابراهیم را تهیه می‌کرد و می‌نوشت: «وقف در گردش» و به دیگران می‌داد. 🌷 نیز از شیفتگان ابراهیم هادی بود و هر هفته به مزار این شهید می‌رفت. 🌷 از هم محله‌ای‌های ابراهیم بود، او را الگوی خودش قرار داد و در مسیر ابراهیم قدم برداشت. 🌷 از مسئولان ایرانی فاطمیون نیز عاشق ابراهیم بود. یکی از مسئولان لشکر فاطمیون تعریف می‌کند: برای اوقات بیکاری رزمندگان احتیاج به کتاب داشتیم. تعداد زیادی از کتاب‌ها از جمله «سلام بر ابراهیم» به آنها هدیه شد. بعدها از برکات حضور ابراهیم در جمع مدافعان حرم بسیار شنیدیم و آنها علاقه‌مند به زندگی شهید شدند. 🌷❤️❤️ به کمک دوستانش و به تأسی از هیئت خیمه العباس را راه انداخته بود 🍃هرکسی با یک خو گرفت 🍃روز محشر از او گرفت @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
📖🔰«««﷽»»»🔰📖 🔈 √|| گروه ختم قران و ذکر ❣||√ 💠برای گرفتن لینک گروه ختم به ایدی خادم مراجعه کنید⤵️ 💫ایدی خادم ختم👇 ➣🆔 @Zahrayyy. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید 💫خادمین گروه ختم قران👇 🆔 @Shahadat3133 💫خادمین گروه ختم ذکر👇 🆔 @Zahrayyy
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از انها که توبه کردند و راه حق پیمودند وتا شهادت رفتند. 《انتشارات شهید
🦋🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند و راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.انتشارات شهید ابراهیم هادی 》 در واقع کاظم میخواست در طول مسیر دادگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره مند شود او شدیداً علاقه مند به این سید بزرگوار شده بود.🙂 کاظم عبدالامیر یک شیعه عراقی بود، که گذر زمان از او یک شیفته حقیقی ساخت. مرید سید حاج آقا ابوترابی شد.👌 تحولات عجیبی دراو به وجود آمد و گرایشش به سید آزادگان از او شخصیت دیگر خلق کرد. یکی از تاثیرات شگرف اخلاقی سید آزادگان بود که افراد را جذب خود می کرد و افراد بی آنکه خود متوجه وضعیت باشند، شیفته او می شدند.👌 روزها گذشت تا اینکه اسرای ایرانی آزاد شدند😊 کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. برای دیدن حاج آقا به تهران آمد وقتی فهمید حاج آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده اند، به شدت متاثر شد.😞 برای همین به مشهد و سر مزار آقای ابوترابی رفت و مدتی آنجا بود.😔 امام باقر علیه السلام می فرماید: هرگاه نشانه های توبه در انسان آشکار نگردد، توبه کننده حقیقی نیست!! و آن نشانه این هاست👇 1) آن کسانی که حقی بر او دارند راضی کند . 2) نماز و سایر اعمال دینی اش را قضا شده اعاده نماید. 3) در برابر مومنان و بندگان متواضع باشد. 4) خود را از هواهای نفسانی و شهوانی حفظ کند . (میزان الحکمه ج ۱ ص ۵۴۸ ) کاظم بر این اساس از گذشته خود توبه واقعی کرد. برای اینکه حق اسرای ایرانی را ادا کند و از آنها حلالیت بطلبد ،به ستاد آزادگان آمد و آدرس اسرای اردوگاه تکریت ۵ را گرفت. او حتی به روستاهای دور دست مرزی رفت و از اسرای اردوگاه حلالیت طلبید👏 کاظم داستان ما همه آن را که در احادیث برای توبه واقعی گفته‌اند انجام داد. خدا هم به خاطر سختی هایی که در راه توبه واقعی کشید به او مُزد خوبی ادا نمود.🍃 کاظم عبدالامیر مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب در سوریه به شهادت رسید. او ثابت کرد که مانند حُر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم می توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. یادش گرامی @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_36 الحمدالله دور حرم خیلی امن بود با بهار را
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 بسم رب الشهدا &راوی عطیه روبروی آینه نشسته بودم ب خودم نگه میکردم موهای بلوند شده ،لباس عروس صدای گوشی بلند شد سید بود سید:سلام عروس نازم -سلام آقای داماد من کجای؟ عروس خسته شد سید: نیم ساعت دیگه پشتم نازگلم کتم پوشیدم به یک سال و سه ماه پیش فکر میکردم زمانی که تو خواب ابراهیم هادی منو برد کربلای زمان اباعبدالله اونجا که دیدم بی بی زینب حسین ،عباس ،علی اکبر داد ولی چادرش نداد محجبه شدم ب حال برگشتم شنلم پوشیدم -خانم ارایشگر میشه کمکم کنید چادرم سر کنم آرایشگر:حیف نیست این خوشگلی بذاری زیر چادر -حیف اینکه ب جز شوهرم کس دیگه از این خوشگلی بهره ببره سید که اومد منو با چادر دید سرش اورد زیر گوشم گفت : تمام دنیام ب پات میریزم عاشقتم عطیه که عروس محجبه منی 😍❤️ دستم ب دست مرد غیرتمندم دادم سوار ماشین عروس شدیم -سیدم سید:وای عطیه رحم کن پشت فرمانم به جون خودت رحم کن خانم گلم -خب ☹️باشه میخاستم بگم بریم پیش شهید میردوستی و شهیدهادی سید:محمد فدای لپ آویزانت بشه چشم خیلی حس خوبی بود با لباس عروس و کت شلوار دامادی رفتیم پیش شهدا بهترین جای عروسیم اونجا بود که زینب دوتا بلیط کربلا بهمون داد گفت هدیه از طرف حسین یه جای من میخاستم سرخودانه زندگی کنم ولی شهدا ب حرمت دعای مادرم و لقمه حلال پدرم دستم گرفتم و هدایتم کردن سید:خانم گلم به خونه خودت خوش اومدی عروس مادرم دوروز از عروسیمون میگذره و امروز قراره ب سمت میعادگاه عاشقان کربلا پرواز کنیم تو فرودگاه نشسته بودیم چشمم همش ب تابلو اعلانات پرواز بود سید:بیا این آب هویج بخور انقدر زل زدی ب اون تابلو میترسم چشمات ضعیف میشه -سید پس چرا اعلام نمیشه پرواز سید:خانمم باید ی ۴۵دقیقه صبر کنی یهو صدای تو سالن انتظار ۱ مسافرین محترم پرواز تهران-نجف لطفا ب سالن انتظار ۲ حرکت کنید راه افتادم برم یهو سید گفت :خیلی ممنون ک منو همین جا تو فرودگاه تهران جا گذاشتی -ببخشید هول شدم 🙈 بالاخره سوار هواپیما شدیم تا هواپیما اوج گرفت سید دستم گرفت گفت : عطیه من از پنج سالگی سالی یکی دوبار به لطف خدا اومدم زیارت جدم ولی این بهترین سفرمه خدا یه همسر بهم داد که شهدا عطیه اش کرد -😊😊😊منم افتخار میکنم که عروس حضرت زهرا شدم بعداز نیم ساعت در فرودگاه نجف ب زمین نشستیم -سید الان باید چیکار کنم سید: الان هیچی همراه بقیه میریم هتل غسل زیارت میکنیم بعد میریم ان شاالله زیارت حضرت امیر دست ب دست سید وارد حرم حضرت علی (ع) شد اشکام باهم مسابقه میدن روبروی صحن طلایی آقا زانوهام بغل کردم گفتم فقط شما میتونستید زندگیم یهو انقدر عوض کنید سرم گذاشتم روی شونه محمد و به نوای مداحی که برای من و خودش میخوند گوش دادم اینجا حرم اول مظلوم عالمه مردی که در خیبر شکست ولی یک روزی برای از هم نپاچیدن اسلام سکوت کرد و انتقام همسر جوانش نگرفت از روزی ک تغییر کردم میفهمم چقدر سخته برای یه مرد هر روز با قاتل همسرجوانش چشم به چشم بشه اونم نه یه مرد عادی یک مرد مثل علی دلم میخاد معتکف این بارگاه بشم ولی نمیشه دوروز از اومدنمون بودمون در جوار علی بن ابیطالب میگذرد و من فقط دلم میخواد ساکن این سرزمین الهی باشم به قصد خوردن شام از حرم خارج میشیم که محمد میگه : عطیه جان فردا باید حداقل به نیت تبرکی هم شده یه چیزای برای مادرپدرمون خواهرحسین ،خانم رضایی بخریم -محمد عاشق این اخلاقتم که هیچوقت اسم نامحرم ب زبونت نمیاری سید:اینو پدرم یادم داد، آخرین روز سفرمون فرستاد ما امروز چندساعتی بازار بودیم بعداز زیارت آخر ب سمت کوفه حرکت کردیم و قراره از اونجا ب کربلا بریم کوفه باید دید نمیتوان توصیف کرد ،سوار اتوبوس برای کربلا دل و قلبم بی تاب دیدن کربلاست بالاخره وارد کربلا میشویم انگار خوابم من نام نویسنده:بانوی مینودری @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃شهید چیت سازیان در بیان آیت الله خامنه ای❤️ 🌷شهیدی که رمز شهادت را یافت. 💠"کسی می تواند از سیم های خاردار دشمن عبور کند که از سیم‌های خاردار نفس خود گذشته باشد" @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️🕊⚫️🕊⚫️🕊⚫️🕊⚫️🕊⚫️🕊⚫️ تَخریبِ بَقیع، اشاره به رویدادی است که طی اون،  وهابیان پس از محاصره مدینه در سال ۱۳۴۴ق، قبرستان بقیع و بقعه‌های آن را تخریب کردند؛😞 از جمله بارگاه امام حسن(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع).😭 وهابیان دو بار، ابتدا در ۱۲۲۰ق و سرانجام در ۱۳۴۴ق با اتکا به فتوای ۱۵ تن از مفتیان مدینه، مبنی بر ممنوعیت اجماعیِ ساختن بنا بر روی قبور و لزوم تخریب قبور، به ویران کردن اماکن و بقعه‌های بقیع پرداختند.😭 تخریب بقیع، واکنش مردم و عالمان بسیاری را در ایران، عراق، پاکستان، شوروی سابق و... برانگیخت. دولت وقت ایران، در واکنش به تخریب اماکن مقدس مسلمانان، یک روز عزای عمومی اعلام کرد😞 و در پی آن، به رسمیت شناختن کشور تازه‌تاسیس سعودی، سه سال به تعویق افتاد. قبرستان بقیع پس از تخریب، به زمینی مسطح تبدیل شد، 😭😭اما محل دقیق قبور چهار امام شیعه، همچنان قابل تشخیص است. ✨ تلاش‌های علمای شیعه و همچنین دولت ایران برای ایجاد سایبانی بر روی قبور ائمه بقیع و همچنین ساختن دیواری در اطراف قبور، به رغم موافقت اولیه دولت عربستان سعودی، هیچ‌گاه به نتیجه نرسید.😞 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️لحظه زیبای حضور حاج قاسم داخل ضریح امام رضاعلیه السلام ✨مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾  ✨در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. 🍃سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳🍃 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند و راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات
🦋🦋 🌴چهل روایت از کسانی که توبه کردند و راه حق پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات شهید ابراهیم هادی 》 منزل پنجم / مهیار از دوره دبستان تا اخر دبیرستان با هم بودیم ما سه تا رفیق بودیم که هیچ وقت فقط از هم جدا نمیشدیم. توی محله یوسف آباد تهران شب و روز با هم بازی می کردیم و درس می خواندیم. البته هوش و استعداد مهیار از همه دوستان ما بیشتر بود. او کمتر از ما درس می خواند و نمره های بهتر از ما می گرفت. از طرف خانواده آنها خیلی اهل مد روز و .... بودند. من و شهریار و مهیار سال ۱۳۵۲ با هم دیپلم گرفتیم. پدر مهیار بلافاصله به کارهای پسرش را انجام داد. مهیار از ما خداحافظی کرد و رفت. او در دانشگاه برایتون انگلیس در رشته هوافضا مشغول تحصیل شد. سال ۱۳۵۴ بود که روزنامه ها نوشتند یک دانشجوی ایرانی به نام مهیا در انگلیس به خاطر مصرف زیاد مواد مخدر به حالت کما رفت😳 برای دوست قدیمی خودم نگران شدم اما خدا را شکر که حالش خوب شد و سال ۱۳۵۶ به ایران برگشت😊 همسر انگلیسی و هم به نام جِین همراهش آمده بود. مهیار و خواهران و برادرش در غیر آن در مسائل دین نبودند🙄 مهیار مدتی در شرکت فیلیپس و بعد در دفتر شرکت هواپیمایی پانامریکن در تهران مشغول شد. با پیروزی انقلاب دفتر هواپیمایی تعطیل شد و مهیار در یک هتل مشغول به کار شد. در زمانی که آیت الله خلخالی با معتادان مواد مخدر برخورد می کرد، مهیار دستگیر و زندانی شد. در زندان و در بین معتاد هایی که ترک کرده بودند مسابقه برگزار شد و نفرات اول آزاد شدند☺️ مهیار از زندان آزاد شد. در این فاصله جنگ شروع شده بود. من هم راهی مریوان شدم و همراه با حاج احمد متوسلیان و در واحد مهندسی سپاه، مشغول فعالیت بودم ارتباط ما با یکدیگر کمتر شده بود. او موضع گیری های سیاسی ضد نظام داشت و از منافقین حمایت می کرد. اما با این حال وقتی به مرخصی آمده بودم به دیدن مهیار رفتم. خانم او ایران را ترک کرده و به انگلیس رفته بود. پدر مهیار با من صحبت کرد و گفت : پسرم به خاطر مدرک مهندسی در رشته هوافضاقصد استخدام در یگان بالگرد صدا و سیما را داشت، اما به خاطر موضوع اعتیاد نمی تواند استخدام شود. پدر مهیا با ناراحتی از من خواست تا کمکش کنم. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆