《راز پلاک سوخته》
#خاطره_ای_از_شهید_مهدی_طهماسبی
وقتی به فرودگاه دمشق رسیدیم #شهید_طهماسبی گفت""حسین!تامیتونی این یکی دو روز رو بگیربخواب!""
گفتم چطور؟گفت:تاقبل ازاعزام به حلب،جز زیارت وخواب هیچ کاردیگه ای نکن!
گفتم:قضیه چیه؟گفت:اونجاخواب وخوراک ندارید!کلا24ساعته بیدارید ودرگیر.حال خاصی به من دست داد،درفرودگاه هم می فهمیدندبه حلب می رویم طوردیگری نگاهمان می کردند.
حسابی به مامی رسیدندوپذیرایی می کردند!انگار دو دقیقه بعدمی خواهندسرمان راببرند!بالاخره به مقرمان درحلب رفتیم.
صدای #عباس_دانشگر ازپشت بیسیم می آمدکه دائم میگفت:مهمات بریزید،دفاع کنید،من کمک می خوام
صدای #عباس راکه شنیدیم خوشحال شدیم.گفتم دمش گرم!چقدرمردشده این عباس! #فرمانده #گروهان شده بودومدیریت میکرد.
دوست داشتیم زودتر برویم وعباس وبچه هاراببینیم.
#شهید_حسین_جوینده_همرزم_شهید
یکی ازفرماندهان آموزشی دردانشگاه امام حسین نیزماه پیش درحین آموزش نظامی به #شهادت رسید.
@pelak_sokhteh
《راز پلاک سوخته》
#ارسالی_کاربر
امروز صبح کتاب رازپلاک سوخته دستم رسید
کتابی براساس دست نوشته هاوخاطرات #شهید_مهدی_طهماسبی به قلم #علی_ابراهیمی...
یادمثلث عشقی که بودافتادم،البته مثلث نه مربع، شایدم مستطیل
عشق هم نه ازاون عشقای خاک برسری،عشق واقعی والهی...
سال96سرمصاحبه های مستند تا افق حلب بودم(مستند #شهید_عباس_دانشگر)داشتم باحسین جوینده(#شهید_حسین_جوینده)مصاحبه میکردم وحسین با آب وتاب وخیلی مفصل ازخاطرات سوریه اش میگفت
ازخاطرات سوارهواپیماشدن وسلام وعلیکش بامهدی...
ازحالی که مهدی داشت...میگفت:ازخود فرودگاه مهدی توی خودش بود،اصلاداخل یه حال وهوای دیگه ای بود،تک می پریدو...
میگفت: داخل هواپیما بغل مهدی نشستم وگفتم:مهدی چی شده؟مشکلی پیش اومده؟باحاج خانم به مشکل خوردی؟راضی نبوده بیای؟
گفت:نه به خدامشکلی نیست
حسین میگفت:سه پیچش شدم و،ولش نکردم تاحرف بزنه
آخرش گفت:میدونی شنیدی اون هایی که میخوان شهیدبشن یه حال وهوایی دارن،یه طورین؟
حسین گفت آره شنیدم،مهدی ادامه داد:منم همین طوریم!!!
حسین رنگش پرید وگفت الکی میگی ترسیدی!
مهدی گفت:نه بابا این بار چندمم هست که میام امامیدونم که این بارشهیدمیشم
حسین میگفت:نتونستم تحمل کنم وبحث عوض کردم وزدم جاده خاکی که حال وهواش عوض بشه امانشد!منم به روی خودم نیوردم دیگه
حسین همین طور با آب وتاب ازرسیدن وخوابیدن وپراکنده شدن بچه هاوجداییش ازمهدی و...همه روتعریف میکرد،تایکی دو روز بعدش که داشت میرفت سمت خط،حسین میگفت:نزدیک های خط بودیم که یکدفعه یکی ازماشین های عراقی رواونجا زدن،دودسیاه همه جا روگرفته بود وبوی گوشت وخون و...که یکدفعه به ماگفتن که آره یکی ازبچه های شماهم داخل این ماشین بود!!!
#عباس_دانشگر هم ازخط رسید،بهش گفتم عباس هم شوکه شد!
پیکر که قابل شناسایی نبود،یه پلاک به مادادن وگفتن این پلاک بچه های شماست...(شماره اش روحسین گفت،من یادم نمیاد
حسین میگفت:باعباس پلاک را گرفتیم دستمون وشماره اش روخوندیم،پلاک خودم رودیدم یک شماره بعدازشماره من بود
خیلی فکرکردم که این نفر بعدازمن که پلاک گرفت کی بود!!!
امایادم نمی اومد،بی سیم زدم به بچه ها،میگفتم فلانی هستی؟فلانی هست؟
همه تک تک اعلام حیات میکردن دونه دونه بچه هارو چک میکردیم،که یکدفعه دیدم همه هستن الا...مهدی!!!
همونجافهمیدم چه خاکی برسرمون شده،همونجا یادحالات وحرفاش داخل هواپیما افتادم...
عباس هم رفته بودبالای پیکر مهدی وخشکش زده بود،دفعه اول بود که عباس یکی از رفقایش را اینطور می دید...
بعدازشهادت #ابراهیم_عشریه،که همین2ماه پیش بود!مهدی دومین شهید همکار ورفیق ابراهیم بود...
عباس هم تاچند روز توی خودش بود وحال وهواش عوض نمیشد
ادامه ماجرا هم بماند،فقط اینکه عباس هم4روز بعدش به آرزوش رسید...
#شهید_مهدی_طهماسبی
#شهید_حسین_جوینده
#شهید_عباس_دانشگر
#شهید_ابراهیم_عشریه
@pelak_sokhteh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 #سالگرد_شهادت
۲۰ خرداد ماه #هفتمین سالروز شهادت شهید #مدافع حرم#عباس_دانشگر همرزم شهید والامقام #شهید_طهماسبی است که تنها با فاصله ۴ روز از یکدیگر به فیض شهادت نائل شدند.
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
#عارفان_مجاهد
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
🔴 #راز_پلاک_سوخته _ قسمت دوم
🔹"روایت #شهید_حسین_جوینده
از شهادت #شهید_مهدی_طهماسبی "
▫️انتشار به مناسبت ایام سالگرد شهادت #شهید_طهماسبی :
🔸رسیدیم حلب؛ توی این دو_سه روز ، حوادث مختلفی رخ داد. اما تو همه احوالات، مهدی یه حال و هوای دیگهای داشت و همش به فکر #شهادت بود.
🔹توی روستای القراصی (روستایی در جنوب حلب) ، از مهدی جدا شدم. عملیات لو رفته بود و مهدی قرار بود به محور #کمیل ( عباس دانشگر ) ملحق بشه.
🔸صبح یکشنبه ۱۶ خرداد ، داشتیم میرفتیم سمت خط، یکدفعه دیدیم یکی از ماشینهای عراقی رو اونجا زدن. دود سیاه همه جا رو گرفته بود و بوی گوشت و خون توی فضا پیچید.
یکدفعه به ما گفتن: یکی از بچههای شما هم داخل این ماشین بوده!
#عباس_دانشگر هم از خط رسید. بهش گفتم؛ عباس هم شوکه شد!
پیکر که قابل شناسایی نبود، یه #پلاک_سوخته به ما دادن و گفتن این پلاک بچههای شماست.
⚪️ ادامه دارد....
☑️ کانال شهید حسین جوینده
⏩ @shahid_joyandeh
وقتی به فرودگاه دمشق رسیدیم، شهید طهماسبی گفت:«حسین! تا میتونی این یکی دو روز بگیر بخواب!»
گفتم:«چطور؟» گفت:«تا قبل از اعزام به حلب، جز زیارت و خواب هیچ کار دیگهای نکن!» گفتم:«قضیه چیه؟» گفت:«اونجا خواب و خوراک ندارید! کلا 24 ساعته بیدارید و درگیر» حال خاصی به من دست داد.
در فرودگاه هم میفهمیدند به حلب میرویم طور دیگری نگاهمان میکردند. حسابی به ما میرسیدند و پذیرایی میکردند! انگار دو دقیقه بعد میخواهند سرمان را ببُرند! بالاخره به مقرمان در حلب رفتیم. صدای عباس از پشت بیسیم میآمد که دائم میگفت:«مهمات بریزید، دفاع کنید، من کمک میخوام»
صدایش را که شنیدیم خوشحال شدیم. گفتم:«دمش گرم! چقدر مرد شده این عباس!» فرمانده گروهان شده بود و مدیریت میکرد. دوست داشتیم زودتر برویم و عباس و بچهها را ببینیم.
✍حسین جوینده همرزم شهید
شهید #عباس_دانشگر
پاسدار دهه هفتادی مدافع حرم
🌹کانال بنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ 👇
https://eitaa.com/isaaretehran
🔴 #راز_پلاک_سوخته _ قسمت دوم
🔹"روایت #شهید_حسین_جوینده
از شهادت #شهید_مهدی_طهماسبی "
▫️انتشار به مناسبت ایام سالگرد شهادت #شهید_طهماسبی :
🔸رسیدیم حلب؛ توی این دو_سه روز ، حوادث مختلفی رخ داد. اما تو همه احوالات، مهدی یه حال و هوای دیگهای داشت و همش به فکر #شهادت بود.
🔹توی روستای القراصی (روستایی در جنوب حلب) ، از مهدی جدا شدم. عملیات لو رفته بود و مهدی قرار بود به محور #کمیل ( عباس دانشگر ) ملحق بشه.
🔸صبح یکشنبه ۱۶ خرداد ، داشتیم میرفتیم سمت خط، یکدفعه دیدیم یکی از ماشینهای عراقی رو اونجا زدن. دود سیاه همه جا رو گرفته بود و بوی گوشت و خون توی فضا پیچید.
یکدفعه به ما گفتن: یکی از بچههای شما هم داخل این ماشین بوده!
#عباس_دانشگر هم از خط رسید. بهش گفتم؛ عباس هم شوکه شد!
پیکر که قابل شناسایی نبود، یه #پلاک_سوخته به ما دادن و گفتن این پلاک بچههای شماست.
⚪️ ادامه دارد....
☑️ کانال شهید حسین جوینده
⏩ @shahid_joyandeh