#تفحص
نیمه شعبان سال ۱۳۶۹ بود. گفتیم امروز به یاد امام (عجل الله تعالی فرجه) می گردیم. اما فایده نداشت. خیلی جستجو کردیم. پیش خودم گفتم: «یا امام زمان! یعنی می شود بی نتیجه برگردیم.» در همین حین، ۴_۵ شقایق را دیدم که برخلاف شقایق ها که تک تک می رویند، آنها دسته ای روییده بودند. گفتم حالا که دست مان خالی است، شقایق ها را می چینم و برای بچه های می برم. شقایق ها را که کندم، دیدم روی پیشانی یک شهید روییده اند. او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم، شهید «مهدی منتظر قائم».
🍃🌷🌷🌷
دعوتید به پلاک خاکی👇👇
🌺 @pelakkhakii
فقط شهدا را که #تفحص نمی کنند!
گاهی باید آدم های زنده(#مرده) را هم
تفحص کرد و پیدا کرد!!
خود شان را...
#دل شان را...
عقل شان را...
.
گاهی در این #راه پر پیچ و خم!
مردانگی ، غیرت ، #دین ، عزت ، شرف ، #تقوا...
را گم می کنیم...
.
نمی گوییم نداریم!
داریم!
اما #گم می کنیم...
.
باید گشت و پیدا کرد...
نگردیم، وِل معطل هستیم!
باید بگردیم و در این #رمل زار دنیا!
که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر #رمل های #دنیا گم کند...
.
خودمان را پیدا کنیم...
ببینیم کجای قصه ایم...
کجای سپاه #مهدی عج هستیم...
کجا به درد #آقا خوردیم...
کجا #مثل آقا عمل کردیم...
.
کجا مثل #شهید دستواره؛
اینقدر کار کردیم تا از #خستگی خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم!
.
کجا مثل #شهید ابراهیم هادی برای فرار از
گناه چهره مان را ژولیده کردیم...
.
.
حرف آخر!
به قول بچه های #تفحص؛
نقطه صفر صفر و #گرا دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست...
.
همون #مادری که وقتی #شهید برونسی؛
راه را در #عملیات گم کرد!
وقتی #توسل به مادرش حضرت زهرا کرد!
.
حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!!
رفتند و #مسیر را پیدا کردند...
.
پس #گرا و نقطه صفر صفر!
دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست...
@pelakkhakii 👈👈🌹🌹
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
شهادتت مبارک فرمانده
#شهیدحاجمحمودتوکلی
فرمانده #تفحص لشکر۳۱عاشورا
#شهادت ۱۰مهر۹۸
پنجوین عراق
در حین تفحص پیکر مطهر شهدا...
@saharshahriary
جنگ تمام شده بود و بسیاری از شهدا جامانده بودند.
دلمان پیش آنها بود.
باید میرفتیم و برمی گرداندیمشان؛ اما منطقه حساس بود و قرارگاه موافقت نمیکرد.
بالاخره ی فرصت ده روزه گرفتیم. گذشته از دوری راه، دور و برمان پر از میدانهای گسترده ی مین بود. چند روزی کارمان، جستجو و سوختن زیر آفتاب و دست خالی برگشتن بود. فرصت ما، روز نیمه شعبان به پایان می رسید.
بعضی بچه ها پیشنهاد کردند کار را تعطیل کنیم و روز عید، به خودمان برسیم.
اما علیرضا غلامی گفت:
نه، تازه امروز، روز کار است و باید عیدی خود را امروز از آقا بگیریم...!
همه به این امید حرکت کردیم، اما هرچه بیشتر گشتیم، ناامید تر شدیم. آفتاب داشت غروب میکرد که صدای ناله و توسل علیرضاغلامی بلند شد:
آقاجون، دیگ خجالت میکشیم تو روی مادرای شهید نگاه کنیم...!
باید وداع میکردیم و برمیگشتیم. بغض توی گلوی بچه ها ترکید و به گریه افتادند...
چند لحظه بعد، فریاد غلامی که رفته بود شاخه ی شقایقی را برای معراج شهدا از ریشه دربیاورد، میخ کوبمان کرد.
دویدیم طرفش... شقایق درست روی جمجمهی شهیدی سبز شده بود...!
چه حالی شدیم در این غروبِ نیمهشعبان،
وقتی دانستیم که نام این شهید،
مهدی منتظرالقائم است...
کتاب نشانه
#تفحص
@pelakkhakii 👈👈🌷
🔸با دوستاش رفته بود #راهیان_نور "دیار شهدا" مناطقی که به گفته خودش #غریب بود...
🔹موقع برگشت از سفر، اتوبوس🚌 رفت ولی #رسول نرفت🚷 گفت جا موندم. بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم #تفحص مستقر شده بوده و "رسول" هم با خبر شد و دلش می خواست یه مدتی رو باهاشون باشه....😊
🔸اون یه مدت شد 10 روز! و از همان جا بود که با #شهید_محمدخانی آشنا شد. با آمدن "رسول" به منطقه شرهانی، بعد از مدت ها یک "شهید"🌷 پیدا شد.
چه ذوق و شوقی داشت موقع تعریف کردن ماجرای پیدا شدن #شهید
نقل از: مادر شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@pelakkhakii 👈👈🌷🕊
جنگ تمام شده بود و بسیاری از شهدا جامانده بودند.
دلمان پیش آنها بود.
باید میرفتیم و برمی گرداندیمشان؛ اما منطقه حساس بود و قرارگاه موافقت نمیکرد.
بالاخره ی فرصت ده روزه گرفتیم. گذشته از دوری راه، دور و برمان پر از میدانهای گسترده ی مین بود. چند روزی کارمان، جستجو و سوختن زیر آفتاب و دست خالی برگشتن بود. فرصت ما، روز نیمه شعبان به پایان می رسید.
بعضی بچه ها پیشنهاد کردند کار را تعطیل کنیم و روز عید، به خودمان برسیم.
اما علیرضا غلامی گفت:
نه، تازه امروز، روز کار است و باید عیدی خود را امروز از آقا بگیریم...!
همه به این امید حرکت کردیم، اما هرچه بیشتر گشتیم، ناامید تر شدیم. آفتاب داشت غروب میکرد که صدای ناله و توسل علیرضاغلامی بلند شد:
آقاجون، دیگ خجالت میکشیم تو روی مادرای شهید نگاه کنیم...!
باید وداع میکردیم و برمیگشتیم. بغض توی گلوی بچه ها ترکید و به گریه افتادند...
چند لحظه بعد، فریاد غلامی که رفته بود شاخه ی شقایقی را برای معراج شهدا از ریشه دربیاورد، میخ کوبمان کرد.
دویدیم طرفش... شقایق درست روی جمجمهی شهیدی سبز شده بود...!
چه حالی شدیم در این غروبِ نیمهشعبان،
وقتی دانستیم که نام این شهید،
مهدی منتظرالقائم است...
کتاب نشانه
#تفحص
@pelakkhakii 👈👈🌷
فقط شهدا را که #تفحص نمی کنند!
گاهی باید آدم های زنده(#مرده) را هم
تفحص کرد و پیدا کرد!!
خود شان را...
#دل شان را...
عقل شان را...
.
گاهی در این #راه پر پیچ و خم!
مردانگی ، غیرت ، #دین ، عزت ، شرف ، #تقوا...
را گم می کنیم...
.
نمی گوییم نداریم!
داریم!
اما #گم می کنیم...
.
باید گشت و پیدا کرد...
نگردیم، وِل معطل هستیم!
باید بگردیم و در این #رمل زار دنیا!
که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر #رمل های #دنیا گم کند...
.
خودمان را پیدا کنیم...
ببینیم کجای قصه ایم...
کجای سپاه #مهدی عج هستیم...
کجا به درد #آقا خوردیم...
کجا #مثل آقا عمل کردیم...
.
کجا مثل #شهید دستواره؛
اینقدر کار کردیم تا از #خستگی خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم!
.
کجا مثل #شهید ابراهیم هادی برای فرار از
گناه چهره مان را ژولیده کردیم...
.
.
حرف آخر!
به قول بچه های #تفحص؛
نقطه صفر صفر و #گرا دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست...
.
همون #مادری که وقتی #شهید برونسی؛
راه را در #عملیات گم کرد!
وقتی #توسل به مادرش حضرت زهرا کرد!
.
حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!!
رفتند و #مسیر را پیدا کردند...
.
پس #گرا و نقطه صفر صفر!
دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست...
🌹باشهدا رفیق شویم🌹
@pelakkhakii 👈👈🌷🕊
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
اولین کوچه به نام #شهید_همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
🔹🔹
دومیـن کوچه و #شهید_حـسن_تمـیمـی...
لبخنـد ملیحـی برچهره و..
نگاه خاصی داشت...
خـادم اهـل بیـت بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دین...
کم آوردم...
گذشتم..
🔹🔹
به سومین کوچه رسیدم!
#شهید_محمد_حسین_علم_الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
🔹🔹
به چهارمین کوچه!
#شهید_عبدالحمید_دیالمه...
آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
🔹🔹
به پنجمین کوچه و #شهید_مصطفی_چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
🔹🔹
ششمـین کوچه #شهید_عبدالحسین_برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
🔹🔹
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
🔹🔹
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد ارباب...
🔹🔹
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
..
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا_گــاهـی_نگـاهـی
@pelakkhakii 👈👈🌷🕊
آشنا شدنش با علی محمودوند و مجید پازوکی، او را عاشق بچه های گروه #تفحص کرد...
آخرین تفحص اش، شب بعد از شب های قدر بود محمد قبل از شهادت، به عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد و آخر در جستجوی شهدا، به همراه علیرضا شهبازی، در #فکه پر کشید...
شهید محمد زمانی زمزمه اش این بود:
عشق است در آسمان پریدن
عشق است در خاک و خون غلطیدن
#جستجوگرنورشهیدمحمدزمانی🕊
#امام_زمان
#حجاب
#عید_غدیر
دعوتید به پلاک خاکي👇👇🌷🕊
@pelakkhakii
خواهرم در روزگاری که دشمن تمام امیدش ازبین بردن حجاب توست
توهمچنان چادری بمان وامیدش را نا امیدکن بگذار ازچادرت بیشتراز اسلحه بترسد.
این چادر سیاه سلاح توست
چادرتوتلافی غروبی است
که دران روزبه زور چادر ازسر زنان حرم میکشیدند.
چادرتومیراث خون دلهای خیمه نشینان ظهرعاشوراست.
وچادرسرکردنت به همین سادگی انتقام کربلاست
#اربعین
#کربلا
#تفحص ۶۳🌻
#امام_حسین
#حجاب
#اربعین
دعوتید به پلاک خاکي👇👇🌷🕊
@pelakkhakii
هدایت شده از سلام علی آل یس ..63🌻
حاجحسینیڪتا:
حسمیڪنمڪهحالاینبچہ هاےفعالدر #فضاےمجازے باید #حولحالنا بشود!
حسمیڪنمبایدڪارےصورتبگیردڪہ
#برڪت ڪاراینبچہ هاچندبرابرشود!
اگرعرصہ فضاےمجازے رایڪ #جنگ و
#نبردواقعے میدانیم،بایدنظاماتےبراےنمایان شدنحسنباقرےها،صیادشیرازےهاو #آوینےهای اینجنگتمامعیاردرنظرگرفت...
#اللهمالرزقناتوفیقجہآد.. 🌱
شما هم دعوتید به 👇
#تفحص ,نور 🌻
@tafahhoc-nor
✅به فرزندانتان نماز و قرآن و روزه
⛔️و نفرت از اسرائیل را بیاموزید
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
شما هم دعوتید به 👇
#تفحص ,نور 🌻
@tafahhoc-nor
روایـتیاز"ط":)💚✨
یکبارهمفرستادقصابیگوشتشتربخرن.میخواستبرایشامهیئت،عدسیبپزد.ازاوپرسیدم:«حالاچراگوشتشتر؟»گفت:«عدسیاشکروزیادمیکنهوگوشتشترغیرترو.»
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
شما هم دعوتید به 👇
#تفحص ,نور 🌻
@tafahhoc-nor
روایـتیاز"ط":)💚✨
یکبارهمفرستادقصابیگوشتشتربخرن.میخواستبرایشامهیئت،عدسیبپزد.ازاوپرسیدم:«حالاچراگوشتشتر؟»گفت:«عدسیاشکروزیادمیکنهوگوشتشترغیرترو.»
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
شما هم دعوتید به 👇
#تفحص ,نور 🌻
@tafahhoc-nor