eitaa logo
پلاک خاکی
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
35 فایل
به محفل رهروان شهدا خوش آمدید❤️🌷 شهدا اگر به دادم نرسید از دست رفته ام... کانال های دیگر ما متفاوت و ناب حتما عضو شوید👇 @saharshahriary @ghonooteghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
نیمه شعبان سال ۱۳۶۹ بود. گفتیم امروز به یاد امام (عجل الله تعالی فرجه) می گردیم. اما فایده نداشت. خیلی جستجو کردیم. پیش خودم گفتم: «یا امام زمان! یعنی می شود بی نتیجه برگردیم.» در همین حین، ۴_۵ شقایق را دیدم که برخلاف شقایق ها که تک تک می رویند، آنها دسته ای روییده بودند. گفتم حالا که دست مان خالی است، شقایق ها را می چینم و برای بچه های می برم. شقایق ها را که کندم، دیدم روی پیشانی یک شهید روییده اند. او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم، شهید «مهدی منتظر قائم». 🍃🌷🌷🌷 دعوتید به پلاک خاکی👇👇 🌺 @pelakkhakii
فقط شهدا را که نمی کنند! گاهی باید آدم های زنده() را هم تفحص کرد و پیدا کرد!! خود شان را... شان را... عقل شان را... . گاهی در این پر پیچ و خم! مردانگی ، غیرت ، ، عزت ، شرف ، ... را گم می کنیم... . نمی گوییم نداریم! داریم! اما می کنیم... . باید گشت و پیدا کرد... نگردیم، وِل معطل هستیم! باید بگردیم و در این زار دنیا! که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر های گم کند... . خودمان را پیدا کنیم... ببینیم کجای قصه ایم... کجای سپاه عج هستیم... کجا به درد خوردیم... کجا آقا عمل کردیم... . کجا مثل دستواره؛ اینقدر کار کردیم تا از خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم! . کجا مثل ابراهیم هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم... . . حرف آخر! به قول بچه های ؛ نقطه صفر صفر و دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست... . همون که وقتی برونسی؛ راه را در گم کرد! وقتی به مادرش حضرت زهرا کرد! . حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!! رفتند و را پیدا کردند... . پس و نقطه صفر صفر! دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست... @pelakkhakii 👈👈🌹🌹
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
شهادتت مبارک فرمانده #شهیدحاج‌محمودتوکلی فرمانده #تفحص لشکر۳۱عاشورا #شهادت ۱۰مهر۹۸ پنجوین عراق در حین تفحص پیکر مطهر شهدا... @saharshahriary
جنگ تمام شده بود و بسیاری از شهدا جامانده بودند. دلمان پیش آنها بود. باید میرفتیم و برمی گرداندیمشان؛ اما منطقه حساس بود و قرارگاه موافقت نمیکرد. بالاخره ی فرصت ده روزه گرفتیم. گذشته از دوری راه، دور و برمان پر از میدان‌های گسترده ی مین بود. چند روزی کارمان، جستجو و سوختن زیر آفتاب و دست خالی برگشتن بود. فرصت ما، روز نیمه شعبان به پایان‌ می رسید. بعضی بچه ها پیشنهاد کردند کار را تعطیل کنیم و روز عید، به خودمان برسیم. اما علی‌رضا غلامی گفت: نه، تازه امروز، روز کار است و باید عیدی خود را امروز از آقا بگیریم...! همه به این امید حرکت کردیم، اما هرچه بیشتر گشتیم، ناامید تر شدیم. آفتاب داشت غروب می‌کرد که صدای ناله و توسل علی‌رضاغلامی بلند شد: آقاجون، دیگ خجالت میکشیم تو روی مادرای شهید نگاه کنیم...! باید وداع می‌کردیم و برمی‌گشتیم. بغض توی گلوی بچه ها ترکید و به گریه افتادند... چند لحظه بعد، فریاد غلامی که رفته بود شاخه ی شقایقی را برای معراج شهدا از ریشه دربیاورد، میخ کوبمان کرد. دویدیم طرفش... شقایق درست روی جمجمه‌ی شهیدی سبز شده بود...! چه حالی شدیم در این غروبِ نیمه‌شعبان، وقتی دانستیم که نام این شهید، مهدی منتظرالقائم است... کتاب نشانه @pelakkhakii 👈👈🌷
شهــید گمنام #سـلام تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که #پروای_نام ندارند. و به راستی که گمنامی آخر خوشنامی ست! #تفحص #شهدا |• @pelakkhakii 👈👈🌷
🔸با دوستاش رفته بود "دیار شهدا" مناطقی که به گفته خودش بود... 🔹موقع برگشت از سفر، اتوبوس🚌 رفت ولی نرفت🚷 گفت جا موندم. بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم مستقر شده بوده و "رسول" هم با خبر شد و دلش می خواست یه مدتی رو باهاشون باشه....😊 🔸اون یه مدت شد 10 روز! و از همان جا بود که با آشنا شد. با آمدن "رسول" به منطقه شرهانی، بعد از مدت ها یک "شهید"🌷 پیدا شد. چه ذوق و شوقی داشت موقع تعریف کردن ماجرای پیدا شدن نقل از: مادر شهید 🌷 🌷 🌹🍃🌹🍃 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
جنگ تمام شده بود و بسیاری از شهدا جامانده بودند. دلمان پیش آنها بود. باید میرفتیم و برمی گرداندیمشان؛ اما منطقه حساس بود و قرارگاه موافقت نمیکرد. بالاخره ی فرصت ده روزه گرفتیم. گذشته از دوری راه، دور و برمان پر از میدان‌های گسترده ی مین بود. چند روزی کارمان، جستجو و سوختن زیر آفتاب و دست خالی برگشتن بود. فرصت ما، روز نیمه شعبان به پایان‌ می رسید. بعضی بچه ها پیشنهاد کردند کار را تعطیل کنیم و روز عید، به خودمان برسیم. اما علی‌رضا غلامی گفت: نه، تازه امروز، روز کار است و باید عیدی خود را امروز از آقا بگیریم...! همه به این امید حرکت کردیم، اما هرچه بیشتر گشتیم، ناامید تر شدیم. آفتاب داشت غروب می‌کرد که صدای ناله و توسل علی‌رضاغلامی بلند شد: آقاجون، دیگ خجالت میکشیم تو روی مادرای شهید نگاه کنیم...! باید وداع می‌کردیم و برمی‌گشتیم. بغض توی گلوی بچه ها ترکید و به گریه افتادند... چند لحظه بعد، فریاد غلامی که رفته بود شاخه ی شقایقی را برای معراج شهدا از ریشه دربیاورد، میخ کوبمان کرد. دویدیم طرفش... شقایق درست روی جمجمه‌ی شهیدی سبز شده بود...! چه حالی شدیم در این غروبِ نیمه‌شعبان، وقتی دانستیم که نام این شهید، مهدی منتظرالقائم است... کتاب نشانه @pelakkhakii 👈👈🌷
فقط شهدا را که نمی کنند! گاهی باید آدم های زنده() را هم تفحص کرد و پیدا کرد!! خود شان را... شان را... عقل شان را... . گاهی در این پر پیچ و خم! مردانگی ، غیرت ، ، عزت ، شرف ، ... را گم می کنیم... . نمی گوییم نداریم! داریم! اما می کنیم... . باید گشت و پیدا کرد... نگردیم، وِل معطل هستیم! باید بگردیم و در این زار دنیا! که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر های گم کند... . خودمان را پیدا کنیم... ببینیم کجای قصه ایم... کجای سپاه عج هستیم... کجا به درد خوردیم... کجا آقا عمل کردیم... . کجا مثل دستواره؛ اینقدر کار کردیم تا از خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم! . کجا مثل ابراهیم هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم... . . حرف آخر! به قول بچه های ؛ نقطه صفر صفر و دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست... . همون که وقتی برونسی؛ راه را در گم کرد! وقتی به مادرش حضرت زهرا کرد! . حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!! رفتند و را پیدا کردند... . پس و نقطه صفر صفر! دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست... 🌹باشهدا رفیق شویم🌹 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! اولین کوچه به نام ؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🔹🔹 دومیـن کوچه و ... لبخنـد ملیحـی برچهره و.. نگاه خاصی داشت... خـادم اهـل بیـت بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم.. 🔹🔹 به سومین کوچه رسیدم! ... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🔹🔹 به چهارمین کوچه! ... آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🔹🔹 به پنجمین کوچه و ... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🔹🔹 ششمـین کوچه ؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... 🔹🔹 هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🔹🔹 هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ارباب... 🔹🔹 پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود. . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... .. از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
آشنا شدنش با علی محمودوند و مجید پازوکی، او را عاشق بچه های گروه کرد... آخرین تفحص اش، شب بعد از شب های قدر بود محمد قبل از شهادت، به عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد و آخر در جستجوی شهدا، به همراه علیرضا شهبازی، در پر کشید... شهید محمد زمانی زمزمه اش این بود: عشق است در آسمان پریدن عشق است در خاک و خون غلطیدن 🕊 دعوتید به پلاک خاکي👇👇🌷🕊 @pelakkhakii
خواهرم در روزگاری که دشمن تمام امیدش ازبین بردن حجاب توست توهمچنان چادری بمان وامیدش را نا امیدکن بگذار ازچادرت بیشتراز اسلحه بترسد. این چادر سیاه سلاح توست چادرتوتلافی غروبی است که دران روزبه زور چادر ازسر زنان حرم میکشیدند. چادرتومیراث خون دلهای خیمه نشینان ظهرعاشوراست. وچادرسرکردنت به همین سادگی انتقام کربلاست ۶۳🌻 دعوتید به پلاک خاکي👇👇🌷🕊 @pelakkhakii
هدایت شده از سلام علی آل یس ..63🌻
حاج‌حسین‌یڪتا: حس‌میڪنم‌ڪه‌حال‌این‌بچہ هاےفعال‌در باید بشود! حس‌میڪنم‌بایدڪارےصورت‌بگیردڪہ ڪاراین‌بچہ هاچندبرابرشود! اگرعرصہ فضاےمجازے رایڪ و میدانیم،بایدنظاماتےبراےنمایان شدن‌حسن‌باقرےها،صیادشیرازےهاو این‌جنگ‌تمام‌عیاردرنظرگرفت... .. 🌱 شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor
✨غصه اش را محو در چشم سیاهت می کند 😍خوش به حال «آمنه» وقتی نگاهت می کند 🌙امشب لطفاً برای بی اولادها، دعا بفرمایید که ان شا‌ء الله این لحظه رو 👆 تجربه کنند🌱 شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor
بی‌تکلّف همه در نقشِ رُخَت حیرانند... «الله‌یحفظکم» _خامنه ای شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor
بی‌تکلّف همه در نقشِ رُخَت حیرانند... «الله‌یحفظکم» _خامنه ای شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor
✅به فرزندانتان نماز و قرآن و روزه ⛔️و نفرت از اسرائیل را بیاموزید‌ شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor
‌روایـتی‌از"ط":)💚✨ یک‌بار‌هم‌فرستاد‌قصابی‌گوشت‌شتر‌بخرن.می‌خواست‌برای‌شام‌هیئت‌،عدسی‌بپزد.از‌او‌پرسیدم:«حالا‌چرا‌گوشت‌شتر؟»گفت:«عدسیاشک‌رو‌زیاد‌می‌کنه‌و‌گوشت‌شتر‌غیرت‌رو.» شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor
‌روایـتی‌از"ط":)💚✨ یک‌بار‌هم‌فرستاد‌قصابی‌گوشت‌شتر‌بخرن.می‌خواست‌برای‌شام‌هیئت‌،عدسی‌بپزد.از‌او‌پرسیدم:«حالا‌چرا‌گوشت‌شتر؟»گفت:«عدسیاشک‌رو‌زیاد‌می‌کنه‌و‌گوشت‌شتر‌غیرت‌رو.» شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor
ما دوباره سبز می‌شویم... 🇵🇸 🇵🇸 شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor
بیمارستان غزه پس از بمباران تروریست های صهیونیست ◼️دلم میسوزد و کاری زدستم بر نمی آید 😭 شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor
• یک روزی باران می‌بارد آرام آرام میشورد غم ها را... ـــــــــــــــــــــــ◼️ـــــــــــــــــــــــ شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصبری... نحنُ مُنَجّوک یا غزة... باذن الله و نصره... صبر کن... تو را نجات خواهیم داد تَبّت یدا ابی لهب و تبّ 😭😭 .... سیصلی ناراً ذات لهب شما هم دعوتید به 👇 ,نور 🌻 @tafahhoc-nor