eitaa logo
پلاک خاکی
2.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
5.3هزار ویدیو
35 فایل
به محفل رهروان شهدا خوش آمدید❤️🌷 شهدا اگر به دادم نرسید از دست رفته ام... کانال های دیگر ما متفاوت و ناب حتما عضو شوید👇 @saharshahriary @ghonooteghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
خبرشهادت برادرم جهاد راکه شنیدم دلم سوخت 😔 مثل باباشده بود خون‌ها روشسته بودند ولی جای زخم ها وپارگیها بود،جای کبودی وخون مردگی ها😭😭 تصاویر بابا و جهاد باهم یکی شده بود یک لحظه به نظرم رسید دیگر نمیتوانم تحمل کنم…😔 مادر وقتی صورت را بوسید، گفت:ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده ،البته هنوز به” اربا اربا ” نرسیده، آراممان کرد😔💔 ♥️ @pelakkhakii 👈👈🌷
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
#جهاد نام کوچک تو آرزوی بزرگ ماست... 💔••• #شهیدجهادمغنیه @saharshahriary
🔻روایت آخرین دیدار؛ حاج قاسم خطاب به همراهان جهاد مغنيه: ✍مراقب پسر من باشيد خدا خيرتان دهد... آخرين باری كه حاج قاسم جهاد را ديد دو روز قبل از شهادتش بود؛ با لبی خندان و پُرانرژی مثل هميشه آمد ديدن ِحاج قاسم، با همه برادران حاضر در جمع سلام واحوال پرسي كرد، به حاج قاسم اطلاع دادن جهاد به ديدن شما آمده.حاج قاسم هم با اشتياق فراوان برای ديدن او به برادران گفت بگوييد سريع بيايد داخل پيش من. تا جهاد داخل اتاق شد حاج قاسم از جايش بلند شد او را محكم بغل كرد، جهاد هم با لحن شيرين و هميشگی‌اش كه حاج قاسم را عمو خطاب ميكرد و لبخندی كه هميشه زمان ديدن حاج قاسم بر لب داشت با صدای بلند گفت: خسته نباشيد عمو! و شانه‌ی حاج قاسم را بوسيد، خم شد تا دست حاج قاسم را ببوسد اما حاج آقا ممانعت كرد. جهاد هم با صدای آرام رو به سمت او گفت: آخر من آرزو به دل می‌مانم. باهم نشستند و چای خوردن. برادری كه مسئول جهاد بود آمد داخل اتاق، حاج قاسم تا او را ديد گفت: برادر، جهاد را اول به خدا دوم به شما ميسپارم؛ جان شما و جان او! ايشان اجازه‌ی اينكه به خط مقدم برود را از طرف من ندارد! جهاد لبخندی زد و باز شانه‌ی حاج قاسم را بوسيد و دستش را بر روی شانه ايشان گذاشت و گفت عمو جان من به فدای شما؛حاج قاسم هم نگاهی پراز عشق و محبت به جهاد كرد و همينطور كه به جهاد نگاه ميكرد رو به سمت آن برادر مسئول گفتن: مراقب پسر من باشيد خدا خيرتان دهد...! آن لحظه همه حاضران در آن جمع عمق عشق و محبت پدر و پسری را بين جهاد و حاج قاسم فهميدن... انتشار به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت شهيد جهاد عماد مغنيه @pelakkhakii
ما گیر دنیــاییم افق نگاهمان کوتاه است بال پرواز نداریم... 💔😔 مارا به شهدا برســــان به اوج آسمـــــــــــــان ✌️🌷 👇👇 @pelakkhakii 👆👆
سرباز انقلاب همیشه آماده است! نه فقط برای نظامی او هرکجا پای دفاع از اعتقاداتش وسط باشد، میکند یکی در کربلا میشود یکی در شام و کوفه یاد را زنده میکند✌️ @pelakkhakii
یکی از ویژگی‌های بارز این بود که اگر به علمی احتیاج نداشت، هیچگاه سراغ یادگیری آن نمی رفت. بارها من به وی پیشنهاد خواندن کتاب‌های مختلف را دادم، اما وی در پاسخ می‌گفت که در صورت خواندن این کتاب‌ها و فراگیری آنچه که در آنها آمده، مسئولیت بزرگی بر دوشم گذاشته خواهد شد و باید به آنچه که یاد گرفته‌ام عمل کنم. بنابراین، تلاش می کرد تا آنچه را که شک نداشت می تواند و می خواهد که به آن عمل کند، فرا بگیرد. راوی: یکی از دوستان نزدیک @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
پس از پایان دوره دانشگاه، به طور رسمی وارد کار شد. وی در اولین ، مسئول ستاد در منطقه‌ای در شد. در آن زمان وی ۲۲ سال داشت. بنابراین، در ابتدای ، به این کشور رفت و رسما عهده دار خود شد. در آن دستاوردهای زیادی خلق کرد. او فرماندهی گروهی را برعهده داشت که عمدتا اعضای آن ۱۰ سال از بزرگتر بودند. با این حال، آنها هیچ مشکلی با نداشتند و از اوامر وی می کردند و بسیار را دوست داشتند. من شخصا از یکی از آنها سؤال کردم که چگونه راضی شدی تحت رهبری فردی قرار بگیری که ۱۰ سال کمتر از تو سن و سال دارد؟ وی در پاسخ گفت: چون از ابتدا که با شخصیتش آشنا شدم دیدم با وجود اینکه تنها ۲۲ سال دارد اما بسیار مهربان، با محبت و در عین حال باهوش است و تسلط خاصی به دارد. البته همانگونه که گفتم تمامی این ویژگی های شخصیتی نشأت گرفته از ویژگی های بوده است. راوی: یکی از دوستان نزدیک @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجا ایستاده‌ایم؟ ☝نکته مهمی که رهبر انقلاب درباره هدف تشکیل هیئت‌های ذکر اهل بیت علیهم‌السلام گفتند.. با دقت گوش دهیم و عمل کنیم و نشر بدیم تبین دعوتید به پلاک خاکي👇👇🌷🕊 @pelakkhakii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو با همین کار ساده، در حال هستی برای اعتلای خود و جامعه ات. قدر بدان! پلاک خاکی
⚫️ یعقوب و یوسف😭 امروز برای عرض تسلیت خدمت یکی از بزرگان جبهه مقاومت بودیم. با اینکه حال مساعدی نداشتند ولی صحبتشان را با خاطره ای جانسوز شروع کردند. ایشان گفتند: "اوایل رهبری روزی سید عباس موسوی دبیر کلِ وقتِ حزب الله به حضرت آقا مراجعه کرده و درخواست میکنند که اجازه دهند سید (که آنموقع حدودا ۳٠ساله بود و در قم مشغول تحصیل) به لبنان رفته و به او در امر اداره حزب الله کمک کند ولی حضرت آقا مخالفت می فرمایند. بعد از مدتی مجددا سید عباس به محضر آقا رسیده و باز همین خواسته را مطرح کرده و این بار اصرار می کند فلذا حضرت آقا نیز مجاب شده و اجازه می دهند." نکته قابل توجه در نقل ایشان آنجایی بود که گفتند: "در آن زمان که سید حسن نصرالله طلبه جوانی بود و هنوز دبیر کل حزب الله هم نبود آقا در مورد رابطه خود و ایشان فرموده بودند: رابطه من با سیدحسن مثل رابطه یعقوب و یوسف است." در ادامه ایشان گفتند: "من کسی را ندیده ام تاکنون که تا این حد مطیع حضرت آقا و ذوب در ایشان باشند تا جایی که این اواخر وقتی با سید حسن صحبت میکردیم انگار که با صحبت میکنیم و البته آقا هم همیشه نگران جان ایشان بود." و من از امروز عصر دائم در این فکرم که چه ها کشیده است یعقوب از غروب جمعه که متوجه شد گرگ ها به یوسفش حمله برده اند تا ظهر شنبه ای که یقین پیدا کرد بی یوسف شده است! ما هنوز نمیفهمیم چه علمداری از دست داده ایم ولی هلهله گله کفتارها به گوش می رسد. اگر به هوش نباشیم حسین را به مقتل خواهند برد. عجیب است که او فرمان داده ولی زندگی ما همچنان عادیست! ✍امیر احتشامی