حسم وقتی با تو صحبت میکنم:🥰❤️
#مخاطبخاص
💘˹➜˼ @pezeshk313 •°
آدم هميشه فكر مىكنه كه میشه برگشت.
میشه درستش کرد، میشه توضیح داد، میشه جبرانش کرد.
ولی میدونی، آدم هميشه اشتباه مىكنه!
#دلی
💘˹➜˼ @pezeshk313
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
میدونستین توی چهارمحال و بختیاری بعد از ساعت 03:59 چی میشه؟! میشه 05:00 چون اونجا چهار محاله😔😂
جوری هوارو سرد کرده که انگار خدا اسپیلت روشن کرده!😂🥲
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◿مجنونِحـُسینراچههراسازسخنِخلق..!؟
چونخالقِاینخلق،گرفتارحـُسیناست..🩵🌙!ও𝄒
#امامحـسینجونم.. ٬🫶🏻🌱›
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
「كِلحُبمُدةإلَهويِنتهِيالّاحُبالحُسِين . . 」
-هرعشقےتاریخانقضاءداردجزعشقحـُسین🤍
#دلبرعراقــيمن 🌼✧°
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
↜حُفرهاےبودپرازخونوسطِسینهےمن . . ؛
مِـهرتافتـٰادبِهقـلبمضربـٰانشکلگرفت..♥️🫀!″↝
#حـضـرتعـِشـق ‹🔗🌿-
تغییر خیلی وقتا قشنگ ترت میکنه؛
اینو پاییز داره میگه ..🧡
💘˹➜˼ @pezeshk313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اون لحظهی
زندگی شده دیگه نمیمیره که...🥲
💘˹➜˼ @pezeshk313
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
مسعود جان خیلی به فکر آخرت ماست میدونه هروقت برق میاد صلوات میفرستیم هعی برق قطع میکنه که هم خودش
یکی زنگ زد اداره برق گفت چرا برق ما قطع شده؟!
- طرف گفت به کی رأی دادی؟
+ گفت به پزشکیان
- گفت جواب ابلهان خاموشیست🦦😂
#مزاح
#صࢪفأجھـتاطلاع
اگر از بلندای آسمان بترسی ، نمیتوانی مالکِ ماه شوی 💜 . .
#روزمرگی | کپی ؟ خیر به هیچ وجه *
💘˹➜˼ @pezeshk313
هروقت خواستی در حق کسی دعا کنی بگو:
دعا میکنم همون جایی باشی که فکرت هست اینکه خودت یه جایی باشی و فکرت هزار جا
جان فرساست:)!❤️
#دلی
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
چه کنم با دل مَجروح که مرهم با اوست:)👀 #عاشقانه|#استوری 💘˹➜˼
جـانِ هَر زِنده دِݪــے"
زِنده به جـانِ دِگرسٺ...♥️🌱
#عاشقانه |#استوری
💘˹➜˼ @pezeshk313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دعا برای تـوئه رفیق سبز من🍊🌱
💘˹➜˼ @pezeshk313
اومدبهحاجابومهدیگفت:
حلالمونکن؛پشتسرتحرفمیزدیم
ابومهدیخندید!
باهمونخندهبهشگفت:
شماهرموقعدلتونگرفتپشتسرمن
حرفبزنیدتادلتونبازشه :)💘👀
#روزمرگی
#بسیجیسارا
#شهیدانه
خلاصه اینکه ما هم اومدیم تو هیئت داریم دینی میخونیم برای آزمون فردا😂😔🦦.
#روزمرگی💚.
#مهواء🪐 ⊹ ⸼࣪
💘˹➜˼ @pezeshk313 •°
یه جا یه تعریف قشنگی از اشک
خوندم که میگفت:
"و اشک تاوانی است که چشمها، باید
بابت درست ندیدن بپردازند"
💘˹➜˼ @pezeshk313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاییز همه جوره قشنگه؛ چه با برگهای رنگارنگ و چه با درختهای بدون برگ🍁
💘˹➜˼ @pezeshk313
همواره تظاهر به بیتفاوتی میکنیم درحالیکه قلبهایمان آتش میگیرد!
#دلنویس
💘˹➜˼ @pezeshk313
جوری خستم و شدیدا نیاز به خواب دارم که انگار یک تریلی ۱۸ چرخ از روم رد شده(:👩🦯
#دلی
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
به قولاستاد شهریار "من کزین فاصله غارت شده ی چشم توام چون به دیدار تو افتد سر و کار چه کنم؟"👥♥️ #عا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میانِ تمامِ نَداشته هایَم
⦇ٺــــــو⦈ را تنها سَرمایهیِ ↡
جاودانهِ ⦇قلبَــــــم⦈ میدانَم :)🫀
#عاشقانہمذهبی
💘˹➜˼ @pezeshk313 •°
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
سیوش کن "• mon meilleur " یعنی:
بهترینِ من🥰🫵🏻
#سیویجات
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
ࢪمآن↯ ﴿ #رمان_عشق_به_یک_شرط﴾ #قسمت82 #ترانه یک باره جان تازه ای به جسم دخترک برگشت. نفس ها
ࢪمآن↯
﴿ #رمان_عشق_به_یک_شرط﴾
#قسمت83
#طاهر
حتا دل نداشتم برم و با دکتر ش حرف بزنم.
چی شد اصلا!
چرا اینجور شد؟
خواهر من قراره فردا عروس بشه کارت عروسی داده چرا اینجاست؟
حتما داره سر به سرم می زاره!
اشک هام با شدت بیشتری فروریخت.
زینب با حال خیلی بد سمتم اومد با غم نگاهش کردم و گفتم:
- زینب دیدی ابجیم داره می ره زینب چرا سهم من نمی شه یه بار بشینم کنارش سیر نگاهش کنم و تا اخر عمرم کنارم باشه؟ زینب هم من هنوز کامل یه دل سیر نگاهش نکردم هنوز حرفامو بهش نگفتم داره نامردی می کنه داره منو ول می کنه .
گریه های خودم و زینب شدید تر شد.
زینب هق زد:
- ضریب هوشی ترانه اومده روی 7 تا وقتی خودش نخواد هیچ کاری از دست دکتر ها برنمیاد.
به جنون رسیده بودم با گام های بلند سمت اتاق کما رفتم .
زینب دمبالم می یومد و التماسم می کرد اروم باشم.
اخه اروم،؟
خواهرم پاره تنم داره جون می ده من اروم باشم؟
مگه دسته خودشه منو ول کنه بره اون دنیا.
در اتاق و با شدت باز کردم که دکتر و پرستار ها متعجب نگاهم کردن و داد زدم:
- ترانه ابجی قربون شکل ماه ت بشم قربون اون صورت پر خون ت بشم اینا می گن دست توعه که بیدار بشی یا نه بگو که می خوای بیدار بشی عزیز دل داداش پاشو یه بار دیگه چشم های خوشکل تو ببینم.
هر چی بهم گفتن اینجا نمی تونی بیای گوش ندادم و به زور اومدن بیرونم ببرن.
داد می زدم:
- تراننننه باز کن مرگ داداش باز کن چشاتو ترانه ترانه کجا می خوای بری ترانه من می میرم ترانه قربون قد و قامتت برم ترانه .
همون روی زمین مقابل اتاق نشستم و گفتم:
- چی می خواید از جونم بابا من بعد12 سال خواهرمو دیدم ولم کنید می خوام پیشش باشم باشه نمی رم داخل بزارید بمونم همین جا .
بلاخره رضایت دادن من و زینب بمونیم.
زینب هم پا به پای من می سوخت.
یه کارش شده بود مراقب من باشه یا اینکه بره به مهدی سر بزنه
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
ࢪمآن↯ ﴿ #رمان_عشق_به_یک_شرط﴾ #قسمت83 #طاهر حتا دل نداشتم برم و با دکتر ش حرف بزنم. چی شد
رمآن↯
﴿ #رمان_عشق_به_یک_شرط﴾
#قسمت84
#راوی
بعد از یک هفته مهدی چشم هایش را گشود!
ان هم چه چشم باز کردنی!
چشم هایش سرخ سرخ بودند چون که شیشه ماشین روی صورت ش افتاده بود !
اولین چیزی که نام برد ترانه بود!
نیمه گمشده اش تکه ای از وجودش را صدا می زد!
هیچکس نمی دانست چه بگوید!
نه فرمانده اش جرعت گفتن داشت و نه بقیه!
چشم هایش را بهانه کردند تا از جواب سوال دادن تفره بروند.
دکتر تا چشم هایش را دید گفت باید برای مدتی بسته باشند!
قطره های سوزناکی در انها ریخت که مهدی از درد فریادی کشید.
چشم هایش را بست و چشم بند طبی بر روی ان ها زد.
زیر لب مدام می گفت:
- ترانه ام کجاست
چرا نمی یاد
نکند اتفاقی افتاده است؟
اصلا چه مدت است بیهوشم؟
اصلا چه شد که تریلی انچنان در و داغان مان کرد!
بلاخره داروی های مسکن اثر کرد و به عالم بی خبری رفت!
بیمارستان پر شده بود از ملاقات کننده!
همون مهمان هایی که قرار بود امشب برای جشن عروسی بروند حالا تک تک می امدند بیمارستان و به ملاقات عروس و داماد رنج دیده می رفتند.
دامادی که هر بار بهوش می امد عروس ش را می خواست و جواب سربالا می گرفت:
- مهدی ترانه بیهوشه!
-مهدی ترانه خوابه!
- مهدی ترانه زیر سرمه
- مهدی ترانه برای عکس برادری از بدن ش رفته و...
و با شنیدن این حرف ها دلش را خوش می کرد که عزیزش در سلامت است!
اما خوب می دانست اگر حالش خوب لود از جفت ش تکان نمی خورد!
اما نمی خواست باور کند و همان حرف های بقیه را به زور به خودش تحمیل می کرد!
لحضه ای بهوش بود و لحضه ای بی هوش!
روز و شب ش با ان چشم هایی که هیچ چیز جز سیاهی نمی دید.
یک هفته گذشت!
بی تاب شده بود .
بی تاب خانوم ش.
تا دید سر و صدایی نیست عزم ش را جمع کرد و چشم بند ها رو در اورد