ای روانِ گُریخته از خاک ...
سفرنامه امروز: زیارت تربت پاک استاد
حسین پژمان بختیاری(۱۳۵۳_۱۲۷۹)
به مناسبت پنجاهمین سال پروازش ...
✍ ناهید جباری
حسین، نامی بود که پدر بر او نهاد، و پژمان نامی بود که خود برای خود برگزید. تخلصش شناسنامه روحش بود. نام خانوادگیش را از سرزمین مادریش داشت. هرچند که هیچگاه مِهرمادری را نچشید و هم او بود که پیرانه سر، مادرداری کرد و اندوه جانکاه زندگی آن زن استثنایی را هم روی غم های خویش به دوش کشید. بی هیچ یاری از بخت، و محروم از هر چیزی که نشانی از "بختیاری" در زندگی داشت.
غزل و ترانه استاد حسین پژمان، بی هیچ رنگ و ریایی، صدای دل خون چکان و لگدکوب شده او است. آن قدر ساده ظاهر، که گاه اصلاً به چشم نمی آید. اما اهل ادب می دانند که چه پایه و مایه از سخن سنجی نیازست تا شعری چنین روان و جوشان از زبان شاعری برآید.
او در زمان خود کم مورد تکریم نبود. اما هیچ سپاس و استقبالی جبران دردها و ناکامی های او را نکرد. بسیار تحسین شد، ولی هیچگاه به درستی واکاوی نشد. غزل دوره او، سه قله بیشتر نداشت: پژمان، رهی و شهریار. هرسه شان قصه خوانِ عشقی ناکام و زندگانی ای سوخته اند.
پژمان با همه عشق بی غَشی که از سراپایش می تراوید، تعلقی به هیچ چیز این جهان نداشت. این را هم بی ادعا، سراپا اثبات کرد: "من استاده ام تا بسوزم تمام " همان شمعی که سعدی توصیف کرده است.
سالهاست که زخم های زندگی را با کلام او مرهم می گذارم. شعر او ترجمان روح منست. همان طور که آواز قوامی و شهیدی و تار شهناز و سنتور ورزنده چنین غمخواری هایی برایم داشته اند. اگر این شمعهای همیشه فروزان هنر ایران نبودند، تحمل این شبها و روزهای سیاه تر از شبها غیرممکن می شد...
اما،
امروز با دلی بی تاب برمزارش رفتم تا با گلهایی سرخ و سپید، چون دیدگانی تر، به او سلامی دوباره بگویم. بر تربت پاکش چهره نهادن باید، تا ببینی "هنوز خاک مزارش تازه ست " و عطری غمگین چون غمی دیرین و سنگین از آن به آسمان صعود می کند.
در گذر جانکاه از زمانه ای پررنج و ریا، لحظه هایی هست که دری از بهشت به روی اهل درد باز می شود و روح، نفس تازه می کند. این لحظه ها را هنرمندان واقعی می شناسند. پژمان بختیاری از بزرگکلیدداران این بهشت است. روان معطرش بر درون ما وَزان، و روح رنجدیده اش تا ابد شادمان باد.
سوم آذرماه یکهزارو چهارصد و سه خورشیدی
تهران-- بهشت زهرا--قطعه ۸۰
من ز دست جهان گریخته ام
زین کهن خاکدان گریخته ام
چون ندارم سِلاح رنگ و ریا
از نبردِ جهان گریخته ام
زین مکان های پرفساد و نفاق
به دَرِ لامکان گریخته ام
نه زیانم رسد به خلق و نه سود
که ز سود و زیان گریخته ام
نفریبند نِشان و نام، مرا
که ز نام و نشان گریخته ام
آب و نان مایه اسارت است
کاین چنین ز آب و نان گریخته ام
رنگ ها دیده ام ز پیر و جوان
که ز پیر و جوان گریخته ام
لنگ لنگان ز تیر تهمت خلق
با قدی چون کمان گریخته ام
زین حریفان آهنین پنجه
با تن ناتوان گریخته ام
جز پلیدی در آشیانه نبود
زین پلید آشیان گریخته ام
نشوم رنجه از گزند زمان
کز زمین و زمان گریخته ام
چشم یاری ز آسمانم نیست
من خود از آسمان گریخته ام
شعر من ترجمان روح من است
هم از این ترجمان گریخته ام
پژمان بختیاری
#پژمان_بختیاری #برنامه_گلها #رادیو_ایران
t.me/pezhmanb
🌷🌷