⛄️ شاید جذابیت #تئوری_های_کوانتومی از قانون حداقلسازیٍ راز سرچشمه میگیرد: #آگاهی رازآمیز است و #مکانیک_کوانتومی نیز رازآمیز. بنابراین شاید هر دو راز، یک منبع واحد داشته باشند.
⛄️ با این اوصاف نظریات کوانتومی آگاهی، با چالشهای مشابه تئوریهای عصبشناختی یا محاسباتی مواجهاند. پدیده کوانتومی دارای برخی ویژگیهای کارکردی قابل توجه است؛ مانند عدم قطعیت و عدم مکانمندی. طبیعی است که فکر کنیم این ویژگیها شاید نقشی در تبیین #کارکردهای_شناختی (مانند انتخاب تصادفی و یکپارچهسازی اطلاعات) داشته باشند و این فرضیه نمیتواند بنحو پیشینی منتفی شود.
⛄️ ولی وقتی به تبیین #تجربه_آگاهانه میرسیم، فرآیندهای کوانتومی در همان دستهای قرار میگیرند که سایر نظریات قرار دارند و پرسش از اینکه چرا این فرآیندها باید به تجربه بینجامد، کاملا بیپاسخ باقی میماند.
⛄️ یک جذابیت ویژه در تئوری کوانتومی اینست که طبق نظر برخی مفسران مکانیک کوانتوم، آگاهی نقشی فعال در فروپاشی تابع موج کوانتومی ایفا میکند.
این تفسیر البته محل بحث است؛ اما در هر حال هیچ امیدی برای «تبیین» آگاهی در قالب فرآیندهای کوانتومی، پیشنهاد نمیدهد. بلکه این تئوریها وجود تجربه آگاهی را فرض گرفته و آن را در تبیین فرآیندهای کوانتومی به کار میگیرند.
تئوریهای فوق در بهترین حالت، چیزهایی درباره یک نقش فیزیکی که آگاهی ممکن است ایفا کند، بیان میدارند. ولی چیزی درباره این نمیگویند که چرا آگاهی به وجود میآید؟
⛄️ در نهایت انتقادی مشابه علیه هر تقریر صرفا فیزیکی از آگاهی، قابل طرح است. در مورد هر فرآیند فیزیکی، یک پرسش بیپاسخ وجود دارد: چرا این فرآیند باید به ایجاد تجربه آگاهانه منجر شود؟ هرکدام از این فرآیندهای فیزیکی را که در نظر بگیرید، بلحاظ مفهومی کاملا سازگار است که در غیاب تجربه آگاهانه نیز تحقق یابند.
Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, p.14.
@PhilMind