🔐 واژه «هوش» (Intelligence) در عنوان حوزه مطالعاتی #هوش_مصنوعی، گمراهکننده است. این واژه را وقتی درباره انسانها بکار میبریم، به شاهکارهای ذهنی در خلاقیت و استعداد آنها ارجاع میدهیم. در حالیکه جذّابترین مسائل هوش مصنوعی، به تلاشها برای تقلید قوای ذهنی مردم عادی (مانند بینایی و زبان طبیعی) برمیگردد.
🔐 مردم عادی کارهایی مانند دیدن و صحبت کردن را راحت مییابند و اهمیت زیادی برای آنها قائل نیستند. از سوی دیگر، کارهایی مانند ضرب اعداد ده رقمی برای اکثر ایشان، دشوار بنظر میرسد.
ولی استفاده از کامپیوترها برای مطالعه قوای ذهنی، مشخّص کرد که چقدر بازسازی کارهای ساده انسانی مانند دیدن و معاشرت و ... - برخلاف انجام عملیاتهای پیچیده ریاضیاتی - در کامپیوترها چالشبرانگیز است.
🔐 در واقع آنچه محور پژوهش و ساخت در حوزه مطالعاتی و مهندسی هوش مصنوعی قرار دارد، بسیار نزدیک به مفهوم #آگاهی در کانتکست فلسفی و #علوم_شناختی است؛ چه مصادیق #گرایشات_گزارهای (مانند باور، تردید، تفکّر، تصمیم، ...) و چه مصادیق #حالات_پدیداری (مانند شادی، غم، خشم، مهربانی، ...).
🔐 البته مسئله بسیار مهم، "رویکردهای مطالعاتی و تولیدی" هوش مصنوعی نسبت به حالات آگاهانه فوق است. همانطور که راسل و نورویگ در «رویکردی مدرن به هوش مصنوعی» (2010) توضیح میدهند، چهار تعریف/الگوی عمده «تفکّر شبیه انسان»، «تفکّر ایدهآل»، «رفتار شبیه انسان»، «رفتار ایدهآل» در مطالعه و ساخت هوش مصنوعی طی 70 سال گذشته وجود داشته است.
چهار الگویی که بنحوی کاملاً کارکردگرایانه، صرفاً خروجیهای محاسباتی (در الگوهای تفکّرمحور) و رفتاری (در الگوهای رفتارمحور) را هدف میگیرند و نسبت به جنبههای سابجکتیو و اوّلشخص #حالات_آگاهانه هیچ پروپوزالی و تمرکزی ندارند.
چیزی که جان سرل، #هوش_مصنوعی_ضعیف مینامید.
🔐 هرچند ذیل پروژه #آگاهی_ماشین (Machine Consciousness) تلاشهایی برای بازسازی جنبههای پدیداری و اوّلشخص حالات آگاهانه در دست انجام است.
فارغ از اینکه در این کلانپروژه نیز تا چه اندازه مدلکردن آگاهی ماشین (Machine Modeling of Consciousness: MMC) با رویکرد محاسباتی و کارکردگرایانه سایه انداخته، اما هدف و تعریف مسئله را منطبق با #مسئله_دشوار آگاهی مییابیم که بنحوی بنیادین با رویکرد و تعریف مسئله در جریان اصلی پروژه هوش مصنوعی، متفاوت است.
🔐 و البته برخی زمزمهها و پروپوزالهای حاشیهای برای تولید و ساخت با رویکردی نوظهورگرایانه و شبه زیستشناختی و ... هم در حال طرح و بررسی است که بنحوی بسیار جدیتر از رویکردهای محاسباتی و رفتارگرا، تولید #آگاهی_مصنوعی را هدف میگیرند. (See: Clowes, R., & Torrance, S., & Chrisley, R., 2007, "Machine Consciousness, Embodiment and Imagination", Journal of Consciousness Studies, 14, No. 7, pp. 9–13.)
@PhilMind
درباره #حیث_التفاتی: #intentionality
🌕 این ادعا را در نظر بگیرید: «هوای امروز در شمال کشور، بارانی است». من میتوانم حالات ذهنی مختلفی نسبت به ادعای مذکور داشته باشم. ممکن است "باور داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانیست. یا "امید داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانیست. یا "ترس داشته باشیم" که هوای امروز شمال، بارانیست. یا "تردید داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانیست. و ...
🌕 باورها، امیدها، ترسها، تردیدها، میلها و ... حالاتی ذهنی هستند که در ادبیات #فلسفه_ذهن به نام #گرایشات_گزارهای (propositional attitudes) شناخته میشوند؛ زیرا دربردارنده یک گرایش خاص ذهنی ما بسوی یک محتوا/گزاره خاص هستند.
🌕 حال یک گرایش گزارهای خاص، مثلا "باور" به این جملات را در نظر بگیرید: باور به اینکه «فلسفه، مادر علوم است». و باور به اینکه «پذیرش یک دیدگاه علمی بدون توجه به مبانی و پیامدهای فلسفی آن، سادهانگاری رایجی است». و باور به اینکه «فلسفه در مراکز آکادمیک علوم شناختی ایران، مهجور است». هر باوری و از جمله اینها که ذکر شد، "بازنمودی" هستند؛ یعنی رویدادها یا اموری را از جهان بازنمایی (represent) میکنند.
🌕 در واقع تمامی گرایشات گزارهای، حالاتی بازنمودیاند. فیلسوفان ذهن به این بازنمودگرایی یا دربارگی، حیث التفاتی میگویند. حالاتی ذهنی که محتوای آنها، درباره اموری از جهان است، یا آن امور را بازنمایی میکند (این امور میتوانند انتزاعی یا حتی توهمی هم باشند).
حیث التفاتی بدین معنا یک اصطلاح خاص تکنیکال به شمار میرود و ارتباطی با #قصدمندی یا چیزی شبیه آن ندارد.
🌕 #بازنمودگرایی ( #representationalism) یا #التفات_گرایی ( #intentionalism) در ۲۵ سال اخیر، پرطرفدارترین تئوری #فیزیکالیسم برای تبیین #آگاهی / #تجربه_پدیداری بوده است. در این دیدگاه، حالات پدیداری (مانند غم و شادی و درد و ...) نیز علاوه بر گرایشات گزارهای، یک محتوای خاص را بازنمایی میکنند و حس پدیداری سابجکتیو، حاصل یا معادل این بازنمایی است.
بدین ترتیب تمامی حالات ذهنی، حالاتی التفاتی خواهند بود و #پدیدارشناسی به حیث التفاتی تحویل برده میشود. در نتیجه، هر نظریهای که درباره حیث التفاتی داشته باشید، برای تبیین مسئله #آگاهی_پدیداری هم بکار میرود.
🌕 فرض کنید من یک حس و حال پدیداری از مشاهده چمنزار سرسبز روبروی خویش دارم. حالت پدیداری #ادراک_بصری من، ویژگی فیزیکی رنگ و شکل چمنزار روبرویم را بازنمایی میکند که آن را محتوای بازنمودی یا ویژگی C مینامیم. طبق نسخه بازنمودگرایی تقلیلگرا، #ویژگی_پدیداری ادراک سبزی چمنزار، همان ویژگی بازنماییکردنِ ویژگی C (به شیوهای خاص) است.
یا ویژگی پدیداری درد، همان ویژگی بازنماییکردنِ آسیبِ بافتی بدن (به شیوهای خاص) است. و ...
@PhilMind