eitaa logo
فلسفه علوم اجتماعی
418 دنبال‌کننده
32 عکس
9 ویدیو
39 فایل
تاملاتی در باب «فلسفه، امر اجتماعی و نظم» ارتباط با ادمین: مهدی سلطانی @msoltani41
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶نهادِ جهان یا امامِ زمان: پیوند فرهنگ ایرانی و شیعی در همگونی معنی امامت و شهریاری یکی از شهریاران فرهمند شاهنامه "فریدون پسر آبتین" است. منجی مقدسی که مقرر است تا جهان را از بیداد پاک کند. وصف فردوسی از او رهنمون ماست به درک یکی از پایه‌های مهم فرهنگ دینی و ملی ما ایرانیان، ایده‌ای که نقطه‌ی تماس اندیشه ایرانی و فرهنگ شیعی است: شهریاری همچون امامت. تشیعِ سراینده ، گرایش ایرانیان اعم از شیعه و سنی به مکتب اهل‌بیت و رواج تصوف در ایران (که ایده مرکزی‌اش یعنی قطب یا انسان‌ِکامل در نهایت قرابت با ایده شیعی امامت است) بخشی از شواهد آشکار این پیوند است. اما برای آزمون این پیوند به خوانش دقیقه‌ی تاریخی تولد در شامگاه هزاره بیداد ضحاک می‌پردازیم: خجسته فریدون ز مادر بزاد جهان را یکی دیگر آمد نهاد مصرع دوم در نهایت ایجاز و بلاغت، جان سخن را نمودار کرده است؛ شهریار-امام، "نهاد جهان" است. تعبیری با طنینی هستی‌شناختی که بنیاد ایده را نشان می‌دهد: ۱- چونان امامت، منصب و عهدی الهی است نه صرفا مجعول قراردادی اجتماعی (فره ایزدی یا کیان‌فره هم‌افق است با مفهوم ولایت‌ِالهی در تعبیر شیعی) البته تاکید و تحقق آن مستلزم پیمانی است با مردم. ۲- شهریار همچون امام، نهاد جهان یا "صاحب‌الامر" یا قطب عالم است یعنی ولایت او نه صرفا ولایت اعتباری و تشریعی که همچنین ولایت حقیقی و تکوینی است. به دیگر عبارت شهریار-امام، جامع ولایت ظاهری و ولایت باطنی است واین روح پیوند دیانت و سیاست در فرهنگ ملی و دینی ماست. ۳- تعبیر "یکی دیگر آمد" در مصرع مذکور روشنگر اصل سوم است: نهاد جهان در هر عصر و زمانه‌ای تجدید و تازه می‌شود. اگر به ایده مبنایی "یگانگی جهان و زمان" در شاهنامه توجه کنیم، درمی‌یابیم که نهاد جهان همانا نهاد زمان است و این معنی موافق است با مفهوم ولیّ عصر یا در طرح اسلامی و شیعی. (تعبیر پرکاربرد "سالار نو" در شاهنامه اشاره به نیروی سیاسی تازه‌کننده جهان است چنانچه در یکی از زیارات حضرت حجت می‌خوانیم: السلام علی الحق الجدید) ۴- نسبت میان "فره ایزدی" و "داد و دهش" نسبتی دوسویه است. به دیگر عبارت هم ولایت مقید به عدالت است و هم عدالت موقوف ولایت. فردوسی ضمن اشاره به فره‌مندی فریدون (همی تافت زو فر شاهنشهی) در پایان کار به اصل مقابل یعنی دادگری می‌پردازد: فریدون فرخ فرشته نبود ز مشک و زعنبر سرشته نبود به داد و دهش یافت آن نیکویی تو داد و دهش کن فریدون تویی چنانچه شیعه نیز هم امامیه است هم عدلیه و امام درعین قداست، بشری است "مثلکم" و نه فرشته‌ای یا ایزدی. (برخلاف طرح مسیحی از نبوت عیسی و لغزش غلات در ولایت ائمه هدی و حتی طرح باستانی و اوستایی ایرانی از شخصیتهای شاهنامه و از آنسو مبری از طرح یهودی از انبیاء و بینش ظاهریه‌ی مسلمین نسبت به شان رسول‌الله و اوصیاء او) پس چنانچه حق و عدل شرط ولایت است ولایت نیز شرط حق و عدل است (و انا من شروطها) و در این دَور سخنهاست که در کلمه "علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیثما دار" نهان است. ۵- در بیتی شهریار نجات‌بخش را چنین می‌ستاید: جهان را چو باران به بایستگی روان را چو دانش به شایستگی به زبان فارسی آیا زیباتر از این می‌توان امام عصر ارواحنا فداه را ستود؟ این بیت چکیده بینش توحیدی و ضمنا عصاره فلسفه فرهنگ در اندیشه ایرانی در دوره اسلامی است. شهریار-امام، جهان را حیات طبیعی می‌بخشد چون باران و بدین ترتیب نسبت او با جهان از سنخ بایستگی و ضرورت است (بکم ینزل الغیث)، نیز هم‌او همچون دانش، روان را حیات انسانی و به تعبیر قرآن "حیات طیبه" می‌بخشد و بدین‌سان نسبت او با روان، از سنخ شایستگی یا وجوب و لزوم است. شایستگی نحوی از ضرورت است اما نه ضرورت طبیعی معطوف به قلمرو اشیاء طبیعت بلکه ضرورت انسانی یا اخلاقی ناظر به جهان انسانی.(برای درک این معنی نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی خصوصا رساله "الولایه" ایشان رهگشاست) ضمنا شهریار یا امام دراین مقال نه دانش‌بخش و هدایتگر که خود عین دانش و هدایت است. ۶- اما در خصوص میعاد ظهور و نجات و نسبت شهریار و مردم یا امام و امت در این میان، مساله مهم در ملل و مذاهب گوناگون و نیز در متن تشیع آنست که آیا ظهور منجی مقدم بر قیام مردم است یا بالعکس؟ در این زمینه فردوسی جانب سویه اخیر را می‌گیرد: فریدون گرچه زنده و حاضر و بالیده است، لیکن ظهور او مشروط است به قیام مردم درمتن بیداد جهان. پس چنانچه مردمان منتظر ظهور منجی‌اند، فریدون نیز منتظر قیام مردم به‌عنوان شرط امکان ظهور و دعوت منجی‌ست. اینست نقش "قیام کاوه آهنگر" و دعوت او مردمان را که: هر آن کو هوای فریدون کند سر از بند ضحاک بیرون کند