eitaa logo
فلسفه علوم اجتماعی
430 دنبال‌کننده
32 عکس
9 ویدیو
39 فایل
تاملاتی در باب «فلسفه، امر اجتماعی و نظم» ارتباط با ادمین: مهدی سلطانی @msoltani41
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰مجمع پژوهشگاه های علوم انسانی - اسلامی با همکاری وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه برگزار می کند ❇️ هم اندیشی علمی چهارمین همایش علوم انسانی- اسلامی پزوهش و فناوری 🌀حکمرانی اسلامی و معنویت
محبوب‌های زن و مرد در دو روایت: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌فرمایند: حُبِّبَ الىَّ من دنياكم ثلاث؛ تَلاوةُ كتابِ الله و النّظرُ فى وجهِ رسولِ اللّه (صلی الله عليه و آله و سلم) و الإنفاقُ فى سبيل اللّه.» حضرت صدیقه به عنوان یک زن، فرمایش می کنند که برای‌شان محبوب قرار داده شده است، سه امر. تلاوت قران و نظر کردن در وجه رسول الله و انفاق در راه خدا. در تلاوت قران، خداوند با انسان صحبت می کند، از این فقره می توان استنباط کرد که زن دوست دارد تا محبوب‌ش با وی سخن بگوید. در فقره دوم، نظر کردن به صورت نبی اکرم طرح شده است، یعنی زن دوست دارد که نظر کند به وجه محبوب‌ش. در فقره سوم نیز وجه حمایت‌گری زن نسبت به دیگری طرح شده است، چون انفاق مصادیق مختلف مالی و غیرمالی دارد. زن در این وجه مادری‌بودگی خود حمایت کننده‌ی دیگری است. نکته‌ی مهم انکه شاید بتوان ساختار زنانه براساس این وجه حمایت‌گرایانه‌ی زنان ایجاد کرد و بتوان از این وجه ابژه کردن مردان عبور کرد. در روایت دیگر از نبی اکرم صلی الله علیه و اله با همین مضمون حُبِب وارد شده است. قال رسول الله: حُبِّب إلیّ من الدنیا ثلاث: النساء، والطیب، و قرة عینی الصلاة. رسول اکرم به عنوان مرد، سه امر برای‌ش محبوب قرار داده شده است: زن، رایحه خوش و روشنی چشم ایشان که نماز است. انسان در نماز با حبیب‌ش سخن می‌گوید، لذا مردان با حبیب‌شان سخن می‌گویند. در روایت دیگر هم وارد شده است که حضرت امیر علیه السلام نیز ۱۰۰۰ رکعت نماز اقامه می فرمودند. لذا مردان با محبوبشان سخن می‌گویند و زنان دوست دارند که محبوب‌شان با آنها سخن گوید، زن دوست دارد که به وجه و صورت محبوب بنگرد. از جمله بزرگترین حرمان انسان معاصر همین حرمان از نظر به وجه رسول اکرم است. فقره دوم، رایحه و بوی خوش طرح شده است، یعنی مردان علاقه خاصی به بوی خوش دارند. و اهمیت بویایی برای مردان طرح شده است. اما فقره اول، محبوبیت زن برای مردان است. اغلب این محبوبیت را جنسی لحاظ می کنند، چنانچه مصداق زن را به حضرت صدیقه هم تسری بدهیم، حبیب‌بودن ایشان برای رسول الله هم قابل طرح است و لذا حبیب بودن زن برای مرد، اعم از مساله‌ی نکاح است. شهادت ام الائمه را تسلیت عرض می کنم. @philosophyofsocialscience
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مدرسه آزاد فکری، نقد و بررسی کتاب تقسیم کار اجتماعی(امیل دورکیم) 💠 فصل دوم 👤 استاد دکتر سلطانی ✨ جلسه پنجم 💠 یکشنبه 3 دی ماه معنای مدرن جرم در چرخش کوپرنیکی
عبور از حکومت(government) به حکمرانی(governance)، یعنی عبور از امر ذات‌مند به امر نسبت‌مند(relation) است. امر نسبت‌مند، امر تکینه و سینگولار است. که در نهایت توجه به تناهی انسان و عبور از وجه نامتناهی انسان رقم می خورد. به عبارت دیگر در فراانسان نیچه. در مرگ خدای نیچه و در انکار ضرورت. نسبت‌مندی در انکار ذات قوام پیدا کرده است و امکان تفکیک هستی شناسی از معرفت شناسی، ماحصل نسبت‌مندی است. لذا صحبت از الهیات حکمرانی در این فضا بی‌معناست. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
📝نسبت علوم اجتماعی محاسباتی و علوم اجتماعی کلاسیک ✍️محمدوحید سهیلی توصیف خلاصه و سرراست سنت کلاسیک کار سختی است و شناخت عمیق آن جز با بررسی کتاب‌های متنوعی که در تکوین آن نقش داشته اند؛ میسر نیست. تعریف علوم اجتماعی کلاسیک در قالب بیانی موجز فقط می‌تواند نوعی تفسیر ساده باشد. صفت ممیزه‌ی «کلاسیک» متضمن این است که در هر نسل و هر زمینه‌ی علمی، همیشه توافقی کلی در رابطه با دسته‌ای از آثار به عنوان آثاری بسیار مهم و اساسی که آغازه های آن دانش را شکل می دهند؛ وجود دارد و تفسیرهای مختلفی از آنها صورت می گیرد. آثار کلاسیک تنها آنهایی نیستند که همیشه خوانده می‌شود؛ بلکه شامل آثار اندیشمندانی است که چه مستقیماً به آنها رجوع شود چه نه، همچنان در تاریخ علم مستمراً محل رجوع و بازخوانی قرار می گیرند. به بیان صریح‌تر، مطالعه‌ی مستمر آنها ارزشمند است. آثار افرادی چون دورکیم، مارکس، اسپنسر، وبر و زیمل در جامعه شناسی از این نوع است. آثار آنها جزو بهترین‌ منابع از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در جامعه‌شناسی است و همچنان هم الهام‌بخش بهترین آثاری هستند که این روزها تولید می‌شوند. متون مواج آنها راه‌های زیادی برای نگاه به حقایق اجتماعی پیش روی می گذارد. تلاش آنها توضیح روند کلی تاریخی و جریان اصلی جامعه‌ی مدرن است و وضعیت و تقدیر جوامع مدرن را بازگو می‌کنند. تلاش آنها برای درک آنچه در جهان رخ می‌دهد و برآورد آنچه در آینده‌ی نزدیک اتفاق خواهد افتاد است. جامعه‌شناسان کلاسیک به مرزهای کنونی رشته‌ها یا تخصص‌های آکادمیک محدود نمی‌شدند. آنچه امروزه علوم سیاسی، روانشناسی اجتماعی، اقتصاد، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی خوانده می‌شوند همگی در آثار آنها به کار می‌رفت و برای آنکه دیدگاهی جامع از ساختار جامعه، روندهای تاریخی و نقش افراد با وجود تنوع زیاد حالات روانی‌شان را فراهم آورند؛ همه‌ی این علوم را به صورت یکپارچه مورد استفاده قرار می‌دادند. جامعه شناسان کلاسیک با تمام اشتباهات، پراکنده نویسی ها و خلاءهای مفهومی با اهمیت تلقی می شوند. راز این مسئله در یک ویژگی اساسی یعنی «ایده های کلان» نهفته است. نظریات کلاسیک بر خلاف نظریه‌های مشخص و فرضیه‌های جزئی، در برگیرنده‌ی آن چیزی است که الگوی کلان یا مدل نامیده می‌شود. در واقع به تعبیر گیدنز واجد یک الگوی نظری کلان برای فهم هستی اجتماعی است. در واقع جامعه‌شناسان کلاسیک الگویی از بالا را نسبت به جامعه صورت بندی می کنند و آن را میانجی برای فهم ابعاد مختلف زندگی اجتماعی قرار می دهند. به همین دلیل نیز در قالب رشته های شناخته شده مدرسی نمی گنجند و آغازه ای برای فهمی جدید از انسان و زندگی می شوند. از منظری دیگر رویکردهای کلاسیک حوزه های مختلف علوم و تحقیقات تجربی را مسئله مند می کنند. مسئله گاهی ناشی از جهل و نادانی نسبت به واقعیت است که تحقیقات تجربی در این زمینه انجام می شود. اما گاهی مسئله یک معما است. معما فقط فقدان اطلاعات در یک زمینه نیست بلکه شکافی در ادراک ما نسبت به یک موضوع نیز هست. بخش بزرگی از مهارت و چیره دستی در انجام پژوهش های جامعه شناختی عبارتست از تشخیص درست چنین معماهایی. پژوهشی که در پی حل یک معما است به جای اینکه فقط به پرسشی مثل «وضعیت از چه قرار است؟» پاسخ دهد، تلاش می کند تا به فهم ما از چرایی وقوع رویدادها چیزی بیفزاید (1). رابرت مرتن این رهیافت را نقد کرد و در مقابل معتقد بود که جامعه شناسان باید تمام توجه خود را روی چیزی متمرکز سازند که نظریه های برد متوسط می نامد. جامعه شناسان به جای تلاش برای خلق طرح های متکبرانه نظری، باید فروتنی بیشتری به خرج دهند. نظریه های برد متوسط آنقدر محدود و مشخص اند که بتوان با پژوهش تجربی آنها را مستقیماً آزمون کرد، و در عین حال به قدری کلی اند که طیفی از پدیده های مختلف را دربرگیرند. دلیل اصرار مرتن آن است که نظریه ها هرقدر فراخ دامنه تر و جاه طلبانه تر باشند آزمون تجربی آنها دشوارتر می شود(2) .
جامعه‌شناسی تحلیلی به عنوان یکی از شاخه های سنت علوم اجتماعی را می‌توان تجسم معاصر مرتن از نظریه برد متوسط دانست. رویکرد تحلیلی در ترکیبی با منطق صوری پوزیتویسم منطقی و پراگماتیسم آمریکایی بر این فرض استوار است که تبیین‌های مناسب، اجزاء و عناصری را که از طریق آنها پیامدهای اجتماعی به دست می‌آیند، به تفصیل شرح می‌دهند. همین دو پایه معرفت شناختی یعنی پراگماتیسم و منطق صوری کفایت می کرد تا جامعه شناسی تحلیلی به استقبال از یک انقلاب دیجیتالی در جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده های اجتماعی رود و به طور فزاینده ای از ابزارهای علوم اجتماعی محاسباتی (CSS) استفاده کند تا اهداف خود را مبنی بر تبیین مبتنی بر مکانیسم از نتایج کلی دنبال کند. این یعنی، عدول از رهیافت های کلان نظری در علم اجتماعی به سطح برد متوسط است. این رویکرد معمایی ندارد و به دنبال حل معمایی نیز نیست. بنابراین راهبراد ما در مواجهه با این پدیده نباید در سطح تکنیکی باقی بماند. بلکه برای غلبه و در خدمت گرفتن آن باید سطح مسئله را به یافتن جنبه معمایی آن ارتقاء دهیم. برای این منظور نیز ناگزیر از طرح نسبت خود و جهان فرهنگی مان با این پدیده ایم. 1. گیدنز، آنتونی،(1386)، جامعه¬شناسی، حسن چاوشیان، ویراست چهارم، تهران، نشر نیف صص 924- 921 2. همان، صص957-956
بی تاریخی جامعه محاسباتی و مسئله فقه ✍️محمد وحید سهیلی 1️⃣ منظور از جامعه محاسباتی، جامعه ای است که قوام آن بر بنیان الگوریم های رایانه ای است و به بیانی دیگر خود را از طریق سیستم الگوریتم های رایانه ای و به تعبیری شاید سیستم سایبرنتیک روایت می کند.علوم اجتماعی محاسباتی در تقاطع علم اجتماعی تحلیلی و منطق رایانه‌ای (الگوریتمی) تکوین یافته است. اقتضای محاسبات الگوریتمی چنین دانشی، تمام پدیده‌های اجتماعی را در ماتریس‌هایی می‌گنجاند و از ضرب این ماتریس‌ها به شکل و سیستمی منظم از الگوریتم‌های اجتماعی دست می‌یابد. مدل تحلیل سیستمی علوم اجتماعی محاسباتی و دقت بالا در توضیح نظم و الوی میان متغیرهای اجتماعی واقعاً خیره‌کننده است. دانشمند اجتماعی می‌تواند همچون مسئول یک خط تولید داده‌هایی را وارد کند و محولی را که می‌خواهد در انتهای سالن تولید تحویل بگیرد. از این تمثیل تعجب نکنید. زیرا علوم اجتماعی محاسباتی از سویی دیگر ذیل ایده تکنوساینس ممکن شده است. پس دانشمند علوم اجتماعی محاسباتی همچون مهندس ناظر در یک خط تولید کارخانه است. همچو او مدام بر روی داده‌ها نظارت می‌کند تا خروجی دقیق‌تری را دریافت کند. سنت آمریکایی علوم اجتماعی که بیشتر میل به تربیت تکنسین دارد؛ بسیار با این نوع نظام دانش تکنوساینسی همراه و همسو است. 2️⃣اما خلأ بزرگی در علوم اجتماعی محاسباتی وجود دارد که هر چه دقت و محاسبات تکنیکال خود را افزایش دهد، جبران نخواهد شد. در این نوع دانش محاسباتی پدیده‌های اجتماعی همچون لحظه‌هایی ناپیوسته است. در علوم اجتماعی به شکلی به معنای سیالیت توجه می‌شود اما این مفهوم چندان رمق ندارد تا این لحظات گسسته را به نحوی متصل و پیوسته روایت کند. دلیل آن نیز به تعبیر زیمل، عدم توجه به جریان حیات است. حریان حیات این لحظه‌های ناپیوسته را به هم متصل می‌کند و راهی را می‌گشاید که از یک‌لحظه به لحظه دیگری منتهی می‌شود. پس این امکان فراهم می‌شود تا این لحظه‌ها را همچون ضربان نبض یک فرآیند زمانمند حیات تجربه کرد (1). و این دقیقاً امری است که ذیل علوم اجتماعی محاسباتی ممتنع می‌شود. زیرا درک تاریخی از پدیده را به‌کلی کنار می‌گذارد. این در حالی است که ساختن این شبکه پیوسته کارکرد قطعی و نهایی صورت و فرم تاریخ است. البته مسلماً و به بیان خود زیمل تاریخی اینجا به معنای یک قطعه در یک آن در بردار زمان نیست. در فهم تاریخی، یک فهم نا زمانمند به‌مثابه شرطی لازم برای تفسیر تاریخی حضور دارد. لذا تاریخ همان گذشته نیست. گذشته به معنای دقیق تنها به‌عنوان مجموعه‌ای از تکه‌های ناپیوسته مستقیماً معلوم است. بلکه تاریخ فرمی خاص یا مجموعه‌ای از فرم‌هاست که از جایی ورای این قطعات زمانی، ماده خام تاریخ را می‌سازد (2). 3️⃣فقه به‌مثابه نظام دانشی که حیات اجتماعی می‌پردازد چنانچه بخواهد به حوزه مسائل مربوط به علوم اجتماعی محاسباتی و هوش مصنوعی و... ورود کند باید بر جریان حیات آن‌هم بر بنیان‌های اخلاقی اسلامی تکیه کند. بنابراین فقیه کسی نیست که بر روی قطعات گسسته و اجزای متفرق تأمل و تفقه می‌کند. بلکه فقیه کسی است که مسئله او تحدید امور بر مبنای زندگی توحیدی جاری و ساری در جهان اجتماعی مسلمانان است. 1. زیمل، گئورگ(1386)، مقالاتی درباره تفسیر در علم اجتماعی، شهناز مسمی پرست، سهامی انتشار، ص 147 2. همان، ص 148
انسان به‌مثابه موجود متناهی در فلسفه صدرا و کانت شناخت تألیفی پیشینی کانت، از جنس علم حضوری و نیز تقدم علم حضوری بر علم حصولی نیست، بلکه این مسأله را باید در سپهر انقلاب کوپرنیکوسی کانت ملاحظه نمود. همان‌طور که در کوپرنیک شاهدیم که محوریت از زمین به خورشید انتقال می‌یابد، لذا در این چرخش کانتی نیز محوریت از نفس‌الامر امور به انسان به مثابه سوژه منتقل می‌شود؛ و سوژه همانند خورشید با نور خود که در فاهمه است، امور را متشخص و متعین می‌سازد، این خودانگیختگی سوژه در فاهمه است که بنیاد امور و نفس‌الامر است. از این رو، آگاهی سوژه، مساوق وجود است؛ و این امر غیر از انسان در حکمت متعالیه است که در فقر وجودی به سر برده و عین‌الربط وجود حقیقی است. آگاهی نیز از آنِ بسیطالحقیقه‌ای است که عین و علم را محقق می‌سازد. حکمت متعالیه، علم را مساوق وجود می‌داند، مقصود از آن، علم و وجود انسانی نیست، بلکه منظور علم و وجود حقیقی است؛ و نه وجود مجازی. مقصود کانت نیز از اصطلاح استعلایی، عبارت است از امکانات ذاتی موجودی که نحوه‌ی وجودش، متناهی است؛ و سوژه استعلایی همان نحوه‌ی وجود متناهی است. کانت از ماهیت سوژه صحبت نمی‌کند، بلکه سوژه را از حیث نحوه‌ی وجودش در کانون توجه قرار می‌دهد. نحوه‌ی وجود سوژه، همان امکانات فراتجربی آن؛ و به تعبیر دیگر، همان شرایط استعلایی است که شناخت یقینی تحت آن شرایط امکان‌پذیر است. نحوه‌ی وجود متناهی یا سوژه استعلایی نیز مقتضی دریافت اشیاء در زمان و مکان است. در نقد اول کانت، بنیاد مکان، زمان است، این دو جزء شهود حسی‌اند؛ و زمان کانتی نیز مفهوم فطری نیست و مجعول انسان است، به دلیل وضعیت تناهی که از آن برخوردار است. این توضیحات، از لوازم چرخش کانتی است که همه‌ی امور بر بنیاد من به مثابه موجود متناهی استوار است. ✅حکیم سبزواری در پاورقی اسفار اشاره دارد که براساس آنچه که در مباحث پیشین اسفار مطرح شده است، می‌توان به این نتیجه رسید که علم به مثابه اکتناه بر ذات برای عالِم انسانی، در این نظام فلسفی، جایی ندارد[حکیم سبزواری در: اسفار، ج6، ص13، پاورقی اول حکیم سبزواری]. لذا در فلسفه صدرایی، اول، به دلیل عین‌الربط بودن انسان، علم و آگاهی نیز برای او افاضه می‌شود و نه اینکه بنیادبخش امور باشد؛ دوم، ساحتی از دریافت امور برای انسان، در رتبه امور زمانی قطعیه است و نه اینکه همه‌ی ساحت‌های دریافت و ادراک منحصر در امور طبیعی و زمانی باشد؛ سوم، امور زمانی و طبیعی نیز به عنوان معلوم بالعرض مطرح می‌شود و نه اینکه معلوم بالذات باشد؛ چهارم، با رفع و برچیده شدن مسأله اکتناه به‌واسطه علم برای انسان و نیز عین‌الربط بودن نفس انسانی، تسلط و اوبژه‌سازی در انسان صدرایی برچیده می‌شود؛ پنجم، عین‌الربط بودن انسان و به تبع این مسأله، فقر ذاتی و وجودی نفس انسانی، علم و آگاهی انسانی نیز به تبع افاضه و فیض بسیط‌الحقیقه و مجراهای فیض او خواهد بود؛ ششم، طبق مباحث طرح شده می‌توان این نتیجه را گرفت که انسان فاعلِ مُعدِّ مُسَخَّر اوست؛ هفتم، برمبنای اینکه نفس انسانی «ماهیته إنیته» و إنیت نفس نیز وجود فقیر عین‌الربطی است و نه روح یا بدن یا روان – تنی، بلکه عین فقر و تهی‌بودگی و عین بی‌چیزی و نَداری است و به عنوان فاعلِ معدّ، رو به سوی فعلیت و تمامیت، به قدر وسع و توانش، دارد؛ هشتم،‌ این رو به سوی فعلیت و تمامیت بودن به معنای رسیدن به مقام ربوبیت و پُر شدن فاصله واجب و ممکن نیز نیست. @philosophyofsocialscience
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مدرسه اندیشه ای _ فکری، نقد و بررسی کتاب تقسیم کار اجتماعی(امیل دورکیم) 💠 فصل دوم ✨ جلسه ششم 💠 یکشنبه ۲۹ بهمن ماه
MAM_Volume 9_Issue 17_Pages 141-165.pdf
412.5K
مقاله روش شناسی بنیادین مفهوم عدالت جنسیتی در آرا و اندیشه‌های فاطمه مرنیسی چکیده عدالت جنسیتی بر اساس بنیادهای معرفتی و غیر معرفتی گوناگون، امکان­ مفهوم­­سازی­های مختلفی دارد. رویکرد مرنیسی در خصوص عدالت جنسیتی به­واسطه بسترهای عملی(غیر معرفتی) و نظری(معرفتی) خاص خود شکل گرفته است. در این مجال با نظر به رویکرد وی با لحاظ روش­شناسی بنیادین از چیستی به بنیادهای نظری ایدۀ مساوات وی که در راستای عملی­سازی راهبرد عدالت جنسیتی پیشنهاد نموده، پرداخته شده است. این هدف با روش توصیفی-تحلیلی در بررسی آثار وی به نتایج ذیل دست یازیده است: 1. ماهیت عدالت میان دو جنس در نگاه مرنیسی در ایده مساوات شکل گرفته است و با شاخص­های آموزش، اقتصاد و سیاست و مؤلفه­های عدم مساوات در مکان و پدرسالاری و با مصادیق تعدد زوجات، حق طلاق و حجاب قابل تبیین است؛ 2. انسان شناسی وی با رویکردی امانیستی و انسان شکل یافته و تاریخمند و مبتنی بر ملاکات اتوپیای غربی سامان می­یابد؛ 3. دین‏شناسی وی با بازخوانی دین و واسازی آن و با هدف تغییر در ربط­های ارزشی و نیز داوری های ارزشی دین و سنت پیرامون روابط دو جنس شکل گرفته است.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مدرسه اندیشه ای _ فکری، نقد و بررسی کتاب تقسیم کار اجتماعی(امیل دورکیم) 💠 پایان فصل دوم ✨ جلسه هفتم 💠 یکشنبه 14 اسفندماه
انسان اقتصادی یا انسان فرهنگی؟ حجت الاسلام دکتر مهدی سلطانی عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم (علیه السلام) 👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/4069130343Cba3978c77a
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙فایل صوتی نشست: ❓شنبه یا پنجشنبه 💡 تاملی بر فهم زمان در حکمرانی فرهنگی ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ 🔍 بررسی پیامدهای لایحه تعطیلات آخر هفته ارائه دوم: دکتر مهدی سلطانی عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم (علیه السلام) 👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/4069130343Cba3978c77a
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مدرسه اندیشه ای _ فکری، نقد و بررسی کتاب تقسیم کار اجتماعی(امیل دورکیم) 💠 فصل سوم ✨ جلسه هشتم 💠 یکشنبه ۲ اردیبهشت
به مناسبت شهادت آیت‌الله رئیسی و بازتولد امر ملی برگرفته از کتاب «زمانی میان زمان ها» تشیع سیاسی است که از بدو تولد با دعوای مشروعیت جانشینی پیامبر پیوند خورده است. به این دلیل سیاسی است که روند تاویل نامتناهی است. به این دلیل سیاسی است که حضور نامرئی امام زمان در کار است. سیاسی است زیرا تولدش شرط امکان مسأله ملی قرار می‌گیرد. سیاست بدون حوزه عمل وجود نخواهد داشت. آنچه ما در اینجا «ملی» می‌نامیم همان حوزه عمل است، «««چیزی که بازسازی موجودیت یک ملت را امکان پذیر می‌سازد»»». شیعه سیاسی است زیرا رویداد بنیان‌گذار آن یعنی عاشورایی حسینی مسأله اخلاق را مطرح می‌سازد. شیعه سیاسی است زیرا سایت را به واسطه چیزی غیر از مدیریت دولتی در نظر می‌گیرد. تشیع دقیقا به این دلیل سیاسی است که از این دنیا راضی نیست؛ از دنیای امکان رو بر می‌تابد و به دنیای دیگری که باید در قالب همین جهان ایجاد شود چشم می‌دوزد. . . شهر خالی است ز عشاق، بود کز طرفی مردی از خویش بیرون آید و کاری بکند؟ @RevolutionaryIdea
مواجهه با لحظه مرگ انسان، نحوه‌ی هستی‌اش، قابلیت و توانایی درک لحظه و زمان است. هر لحظه‌ای قابلیتهایی را دارد، برخی لحظات در برهه‌ای، انسان توانست ان را تکرارپذیر سازد. لذا توجه به این نکته حائز اهمیت است که این برهه در جایی از افق زمانی برای انسان ممکن شد، لذا انسان قبل از این برهه توانایی درک این امر را نداشت. برخی لحظات زندگی امکان و قابلیت تکرار ندارد،از جمله‌ی این لحظه‌ها که شاید گفت تنها لحظه‌ای که قابلیت تکرار ندارد،لحظه مواجهه با مرگ است. انسانی که این مواجهه را داشته باشد، امکان زندگی بعد از این لحظه برچیده می‌شود، از این رو برای انسان این لحظه واجد اهمیت خاص و وافر است. انسان از آنجا که نوع متوسط است در حکمت متعالیه، امکانهای متنوعی از مواجهه با مرگ برای‌ش ممکن می‌شود. لذا نحوه‌ی صورت‌بخشی زندگی در حرکت جوهری انسان، امکانهای مختلفی از مرگ را برای انسان ممکن می‌سازد. از این رو، این لحظه خاص مواجهه با مرگ، در برخی از انحاء انسانی، با جلوه‌ی خاصی مواجه خواهیم بود که در همه‌ی انسان‌ها این نحوه از مواجهه را نمی‌یابیم. نتیجه‌ی اول اینکه،نحوه‌ی حرکت جوهری انسان، در نوع مواجهه با لحظه مرگ متفاوت خواهد بود و در همه یکسان نیست و توجه به این خاص بودگی اهمیت خاص خود را دارد. نتیجه‌ی بعدی اینکه در لحظه مواجهه با مرگ، انحاء مختلف انسان، معنای خاصی را در این لحظه تکوین خواهند نمود که در همه‌ی این مواجهات با مرگ، یکسان نیست، بلکه تفاوتها و اختلاف‌های مختلف به لحاظ قوت وجود تکوین می‌شود. از این رو هر چه در این نوع مواجهه، معنای قوی‌تر به لحاظ شدت وجود، تکوین یابد، نیروی موثر خاص خود را بازآفرینی خواهد کرد. از این رو، میزان تاثیر این هستی در محیط زندگی، قابلیت آن نحوه‌ی خاص از وجود را نشان می‌دهد و نماد و نمود آن امر است. این دست از معانی، به لحاظ شدت وجودی، قدرت جمع‌کنندگی دارند، و این قدرت جمع‌کنندگی در تشییع خود را نمایان می‌سازد. هر چقدر تشییع و بازتولید حزن سنگین‌تر،حاکی از قدرت آن لحظه‌ی معنایی دارد. شهادت رییس جمهور و تشییع ان از این نوع از لحظات وجودی است که معنای پرقدرت و جمع‌کننده‌ی خود را بازتولید نمود. خدایش بیامرزد و ما را در زمره رهروان ایشان قرار دهد. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
نتیجه بعد اینکه هر انسانی نمی تواند نوع مواجهه با مرگ را از تمامی ابعاد انتخاب کند، نحوه‌ی زندگی وی، برخی از این وجوه مواجهه را ممکن می‌سازد،برخی دیگر از این وجوه مواجهه از دسترس انسان و انتخاب وی بیرون است. شهادت از جمله‌ی این امور است، زندگی شهادت‌گونه برخی از این وجوه را تدارک می کند، برخی دیگر، از دسترس خارج است. انسان شهید، موازنه روابط انسانی را بهم می‌ریزد. به دلیل نوع مواجهه با مرگ، این موازنه بهم می‌ریزد؛ و نوع روابط انسانی در آستانه قرار می‌گیرد و امکان و قابلیت جدیدی برای نحوه‌ی روابط انسانی مهیا می‌سازد. آستانه، خارج شدن از وضعیتی است و قرار گرفتن در امکان جدید است. البته باید توجه داشت که آستانه‌های مختلفی وجود دارد، ساحت و قدرت ان را نحوه‌ی مواجهه با مرگ متعین می‌سازد. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
نتیجه ی دیگر، از انجا که انسان مدرن زمان را با پول گره زد و داعیه وقت طلا هست، نسبت جدیدی بین زمان و پول قرار داد. این نحوه‌ی مدرن از زمان به واسطه امر شهادت در انقلاب اسلامی به چالش عظیمی مبتلا شد. شهادت این نحوه از روابط مدرن از زمان و پول را واسازی کرد. زمان در مواجهه با لحظه ی مرگ شهید، از مناسبات خود با پول گسسته می‌شود و در آستانه قرار می‌گیرد. از این رو میبینیم که انسان اقتصادی(که مولود وقت طلاست) با امر شهادت و این نوع از مواجهه با مرگ، ستیز بنیادین دارد. لذا مهم و حیاتی است که به مناسبات زمان و پول توجه جدی داشته باشیم. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
📝تشییع شهدای خدمت و بیم و امید انسان ایرانی ✍محمدوحید سهیلی؛ پژوهشگر فلسفه علوم اجتماعی بیم‌ها و امیدهای یک قوم انتزاعی و ذهنی نیستند؛ بلکه در ضمن زندگی یک قوم شکل و صورت جمعی گرفته‌ و در این مسیر کنش آن قوم را جهت می‌دهند. بیم و امید در ذیل هر جهان اجتماعی و فرهنگی یک صورت دارد و ازاین‌رو برای نزدیک‌شدن به بیم‌ها و امیدهای یک قوم باید به آثاری که آن بیم‌ها و امیدها را جلوه‌گر می‌سازد پرداخت و آنها را شناخت. البته تعلیق در میانه بیم و امید زمانی نمایان می‌شود که آن قوم سربالا گرفته و به دنبال تعیین نسبت اکنون خود با آینده و آرمان‌ها باشند و همین تعیین بیم‌ها و امیدها در این مسیر، تاریخ اقوام گوناگون را رقم خواهد زد. صد سال پیش وقتی که جنگ جهانی اول به وقوع پیوست، تمام امیدهای عصر روشنگری، به ناامیدی و یأس تبدیل شد و در قالب مفاهیم و الفاظ برخی از متفکران نمود یافت. دیگر نوشته‌های افرادی مانند نیچه، مانند آثار کندروسه و بسیاری از متفکران دیگر سراسر امید به آینده نیست. اما این الزاماً تقدیر محتوم تمام اقوام و جوامع بشری نیست؛ بنابراین هر جهان اجتماعی به‌تناسب صیرورت خود، بیم‌ها و امیدهایی را تجربه خواهد کرد. انقلاب اسلامی ایران، نقطه عطف صیرورت جهان اجتماعی انسان ایرانی است. این جهان اجتماعی تاریخی مخصوص به خود دارد و حامل امکان‌هایی ویژه است. هر انقلاب اجتماعی، تغییر نظام اجتماعی است و انقلاب اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست. هر نظام اجتماعی متناسب با آرمان‌های خود دارای سازمان و ساختاری اصلی است. این روند تغییر به‌صورت بسیط و ساده رخ نمی‌دهد. ویژگی انسانی نظام اجتماعی موجب می‌شود هر نظام را انسان‌هایی به وجود آورند که در چارچوب آرمان‌های مربوط به آن نظام می‌کوشند. ازاین‌رو هماره در هر انقلابی نیروهای انسانی خاصی در تغییر نظام اجتماعی موجود و تبدیل آن به‌نظام اجتماعی مطلوب دخیل‌اند. اگر انسان‌هایی که شکل‌دهنده نظام پیشین‌اند، با آرمان‌های نیروهای جدیدی همسو نشده باشند، بی شک برای رسیدن به اهداف خویش و یا حفظ آنها به دفاع از نظام سابق خواهند پرداخت و بدین ترتیب درگیری و نزاع در متن انقلاب شکل می‌گیرد (1). همچنان که این انقلاب و تغییر نظام، ممکن است به دلیل تغییری که در سطح روابط بیرونی با جوامع دیگر ایجاد می کند، معارض های خارجی نیز بیابد. انقلاب با تغییراتی ناظر به آرمان های انسان ها و امیدهایی نسبت به آینده آغاز می شود اما منازعات حاصل از این تغییرات بنیادین، بیم‌هایی را نیز به ارمغان می آورد. تاریخ به ما آموخته است که مواجهه با این بیم ها و حفظ و تلاش برای تحقق امیدها کاری بس دشوار است. این وضعیت در مورد انقلاب اسلامی بواسطه نقطه ای که در آن متولد شد، بسیار سخت تر و سنگین تر است. آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوب‌ها را شکست؛ کهنگی کلیشه‌ها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود. طبیعی بود که سردمداران گمراهی و ستم واکنش نشان دهند. چپ و راستِ مدرنیته، از تظاهر به نشنیدن این صدای جدید و متفاوت، تا تلاش گسترده و گونه‌گون برای خفه کردن آن را که بسیاری از آنها در نوع خود اولین بوده اند را آزموده اند (2). در میانه بیم‌هایی که محصول تکوینی انقلاب اسلامی به‌مثابه صورت اراده جمعی انسان ایرانی است، جلوه‌هایی رخ می‌نماید که آرمان‌ها و امیدهای انسان ایرانی را ابتدائاً به خود او و سپس به دیگری این انسان ایران تذکر می‌دهد و همچون عاملی برای بسیج عمومی انسان ایرانی برای استمرار حرکت به‌سوی آینده، عمل می‌کند. مسئله مهم آن است که امیدهای انسان ایرانی در ذیل انقلاب اسلامی استثنا و کورسو نیست؛ بلکه به دلیل ویژگی متعالی که دارد، مدام قابل بازتولید و درخشش است. بلکه هر گاه در مقاطعی کوتاه بیم‌ها بر امیدها سایه افکنده به دلیلی بیرون بوده که ناپایدار است. ره‌بر این انقلاب، خود در ترسیم کلان این وضعیت چنین می‌گوید: «شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بی‌مصرف و بی‌فایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همة عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک‌به‌یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دوره‌ای بدرخشد و در دوره‌ای دیگر افول کند. هرگز نمی‌توان مردمی را تصوّر کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دل‌زده شوند. هرگاه دل‌زدگی پیش‌آمده، از روی‌گردانی مسئولان از این ارزش‌های دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.» (3)
امید آن است که با استعانت از خداوند متعال در برنامه‌ریزی‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و تقنین‌ها،امیدها تقویت و بیم‌ها کاهش یابد. بیا از بیم و از امید بگذر... بیا از هر چه جز توحید بگذر... 1.پارسانیا، حمید(1389)، حدیث پیمانه؛ پژوهشی در انقلاب اسلامی، قم: دفتر نشر معارف، صص 19-16 2. فرازی از بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی 3. فرازی از بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
دربارۀ خاص‌بودنِ حضور گستردۀ مردمی در مراسم درگذشت شهادت‌گونۀ سیدابراهیم رئیسی [قسمت اول] 1. «آژانش شیشه‌ای» ابراهیم حاتمی‌کیا بیانگر دقیقه‌ای تاریخی در تاریخ انقلاب اسلامی بود که در آن، دوگانه‌ای به رخ کشیده می‌شد که بعضاً از آن به دوگانۀ نهضت-نظام یا انقلاب-نظم تعبیر می‌شود. به‌تعبیر دیگر، حاج کاظم، نماد شرایطی است که اگرچه ایثارگونه، خارج از قواعد عقل ابزاری مرسوم و با روحیۀ معنویت بسیار زیاد دورۀ دفاع مقدس نمی‌تواند با نظم مبتنی بر عقل ابزاری حاکم بر جامعه تعامل کند و به‌تعبیر دیگر، لحظۀ پایان آژانش شیشه‌ای، ناکامی انتقال نظم هتروتوپیایی دفاع مقدس به نظم شهری مبتنی بر عقلانیت ابزاری است. 2. مسئلۀ آژانش شیشه‌ای در سه دهۀ اخیر همواره در سطح کلان تعاملات اجتماعیِ جامعۀ ایرانی حضور داشته است. مردم همواره از یک‌سو درگیر مناسبات سفت و سخت عقلانیتِ ابزاری زندگی روزمره‌اند؛ تعاملات آنها بر اساس قراردادهای منفعت‌طلبانه تنظیم می‌شود؛ اختلاس روی می‌دهد، بی‌عدالتی می‌شود، تضاد طبقاتی بعضاً بی‌داد می‌کند؛ اما همین مردم، در مواقعی، گویی به‌شکلی غیر قابل پیش‌بینی و حتی ناخودآگاه و غیر قابل توضیح توسط خودِ همان مردم، ناگهان، در «رویداد»‌ها یا «رخداد»‌هایی، همۀ این مناسبات منفعت‌طلبانه، لذ‌ت‌طلبانه، قدرت‌طلبانه کنار گذاشته می‌شوند و به‌تعبیری فضایی اتوپیایی شکل می‌گیرد. رفت و آمد میان این دو فضا یا دو جهان، در سه دهۀ اخیر جزو امور ثابتۀ حیات اجتماعی یا سیاسی جامعۀ ایرانی شده است. رویدادها زیادند؛ ... https://eitaa.com/mojtamaona
دربارۀ خاص‌بودنِ حضور گستردۀ مردمی در مراسم درگذشت شهادت‌گونۀ سیدابراهیم رئیسی [قسمت دوم] رویدادها زیادند؛ فارغ از رویداد‌های مناسبتی و حتی مهمتری از رویدادهایی مثل راهپیمایی 22 بهمن، روز قدس، پیاده‌روی اربعین و حتی اخیراً مراسم جنش روز غدیر در تهران یا مراسم مربوط به ولادت امام رضا (ع) در مشهد و نظایر آنها، رویدادهای خاصی همچون حضور عجیب و تا حد زیادی غیر قابل توضیح مردم در تشییع پیکر شهدای قواص، شهید حججی، شهید حاج قاسم سلیمانی و نظایر آنها حاکی از غلیانِ این شور و احساسات معنوی و مذهبی یا حتی ملی است. 3. در مواجهۀ با این رویدادها یا رخدادها، دستکم دو دسته تحلیل مختلف، مخصوصاً از سوی اصحاب علوم اجتماعی وجود دارد. در یک‌سو این رویدادها محصول دستکاری عظیم قدرت و حکومتِ سیاسی جمهوری اسلامی برای تامین بار ایدئولوژیک خودش است که توانسته برخلاف حرکتِ اصلیِ جامعه که ناظر به پذیرش عقلانیت ابزاری حیات اجتماعی و سیاسی است، بخشی از جامعه را به‌نحوی ایدئولوژیک، وارد میدان کند. اما در سوی دیگر، تحلیل مذکور، ناشی از نادیده‌گرفتنِ نقصانی معرفت‌شناختی در فهم تحولات جامعۀ ایرانی و لایه‌های عمیق مقاومتِ تاریخی آن در مواجهه با جهانِ مدرن یا سکولارِ غربی است. این مواجهه که نزدیک به دو قرن از آغاز آن می‌گذرد، چه پیش از انقلاب و پس از آن، همواره با چنین واکنش‌هایی از عمق لایه‌های هویتیِ مردم ایران روبرو بوده است. بر اساس این چارچوب تحلیلی، جامعۀ ایرانی بر اساس انباشت هزارسالۀ خود از ترکیب عناصر هویت اسلامی و ایرانی، تا پیش از مواجهۀ با جهانِ مدرن غربی، به یک ترکیب نسبتاً متلائم، در قالب یک مرکب حقیقی رسیده بود؛ هرچند این مرکب حقیقیِ هویتی، ادوار افول و زوال داشته است. از قضا در دورۀ مواجهۀ با تمدنِ غربی، این ترکیب هویتی در دورۀ انحطاط و افول خویش بوده و به همین جهت، حداقل تا دورۀ وقوع انقلاب اسلامی، اگرچه همواره شاهد جنبش‌های مقاومتی پراکنده بوده، اما تاب و توان مواجهه‌ای جدی با تمدن مدرنِ غربی را نداشته است. از این منظر، اصل وقوع انقلاب اسلامی، نقطۀ اوج این جنبش‌های مقاومتی است که توانسته است امکان خروج از چارچوب مواجهۀ استعماری را فراهم آورده و با اتکای به انباشت تاریخی و هویتیِ خود، امکان مواجهه‌ای فعال و متصرفانه در تمدن مدرن و سکولار غربی را فراهم کند. با این‌حال به دلیل حضور ساختارهای مدرنی که عمدتاً در دورۀ مواجهۀ استعماری، مخصوصاً در دورۀ پهلوی در ایران، جایگیر شده و به‌تبع ایدۀ توسعۀ غربی، در شرایط بعد از انقلاب گسترش نیز یافته است، جامعۀ ایرانی، خودآگاه یا ناخودآگاه، در میانۀ این دو جهان در کشاکش است یا به تعبیر دقیق‌تر، در مواجهۀ فعال و متصرفانۀ خویش، در کشاکش با عناصر هویتیِ ناشناختۀ غربی قرار می‌گیرد و واکنش‌های مذکور را از خود نشان می‌دهد. https://eitaa.com/mojtamaona
دربارۀ خاص‌بودنِ حضور گستردۀ مردمی در مراسم درگذشت شهادت‌گونۀ سیدابراهیم رئیسی [قسمت سوم] 4. یکی از آخرین واکنش‌های جامعۀ ایرانی، مربوط به حضور عجیب و پر تراکم مردمی در تشییع مراسم شهادت حاج‌ قاسم سیلمانی بود. در این مراسم یا مراسم مشابه شهید حججی، هرچند در فهم کاملِ آن، دشواری‌های نظری بسیاری وجود دارد، اما می‌توان بعضی از نیروهای محرک را توضیح داد. تاثیر مستقیم و موثر دشمن متخاصم در این شهادت‌ها و سَرَیانِ نیروی تخاصم با دشمن ملی و مذهبی و نیز برجستگیِ شخصیتیِ شخصیت‌های اصلی در زندگیِ ماقبل شهادت‌شان، مخصوصاً در موضوع شهید حججی و شهید حاج قاسم سلیمانی، از نیروی محرکِ این حضور مردمی است. فارغ از اینکه خودِ نحوۀ شهادت آنها نیروی برانگیزانندۀ موثری ایجاد کرده است، این شخصیت‌ها، در قبل از شهادت‌شان، چه از حیث حقیقی و چه از حیث حقوقی، شخصیت‌هایی مردمی، فراجناحی و حتی در یک معنای خاص، غیر سیاسی و غیر حکومتی بودند و این، به‌خودِی خود، می‌توانست نیرویِ محرکی برای حضور نیروهای متنوع از طیف‌های بسیار گستردۀ مردمی را فراهم سازد. از این حیث، شاید بتوان مولفه‌های تحلیلیِ اولیه‌ای برای تحلیل این حضور گستردۀ مردم، فراهم کرد. 5. درگذشتِ شهادت‌گونۀ آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی در سانحۀ بالگرد ایشان، در 30 اردیبهشت 1403، دوباره رویدادی مشابه با رویداد حاج قاسم سلیمانی و موارد مذکور دیگر را در ایران رقم زد و به‌نظر می‌رسد دوباره موجی از هر دو چارچوب تحلیلی بروز و ظهور کرده و خواهد کرد. با این‌حال این رویداد، علیرغم مشابهت با رویدادهای فوق‌الذکر، واجد حداقل سه خصوصیت معماگونه و خاصِ به‌خود است. اولاً در این رویداد، حداقل تا بررسی‌هایی که تا زمان حضور گستردۀ مردمی اعلام شده و می‌توانست بر این حضور تاثیرگذار باشد، خبری از تاثیر نیرو دشمن متخاصم دیده نمی‌شود و بنابراین این حضور مردمیِ گسترده، نمی‌تواند تحت تاثیر نیروی برانگیزانندۀ ملی یا مذهبی در تقابل با دشمنِ متخاصمی همچون آمریکا، اسرائیل و حتی منافقین و داعش و نظایر آنها باشد. ثانیاً شخصیت حقوقیِ آیت‌الله رئیسی در یکی از سیاسی‌ترین، جناحی‌ترین و دسته‌بندی‌ترین مناصبِ حقوقی یعنی ریاست جمهوری، مخصوصاً با روایتِ سه دهۀ اخیر بوده است. در سه‌ دهۀ اخیر، ریاست جمهوری همواره یک منصبِ سیاسی و حتی جناحی بوده و به این‌معنا همواره منصبی غیر مردمی یا کمتر‌مردمی شناخته می‌شود و از این جهت، تفاوت معناداری میان شخصیت حقوقیِ آیت‌الله رئیسی و حاج قاسم سلیمانی یا شهید حججی و نظایر آنها است. ثالثاً نحوۀ درگذشتِ شهادت‌گونه ایشان در سانحۀ تصادف بالگرد، فارغ از مبهم‌بودن و نداشتنِ اطلاعات دقیق از صحنۀ حادثه، امری طبیعی و محصول یک تصادف بسیار طبیعی است، در حالی‌که در ماجرای مربوط به حاج قاسم سلیمانی و حتی شهید حججی، هم نحوۀ وقوع حادثۀ شهادت، آشکار و عیان بوده و هم، تاثیر نیرویِ غیر طبیعی و و دخالت نیروی انسانی در کشته‌شدن در میدانِ نبرد دربارۀ آنها صادق بوده است. از این حیث، حضور گسترده و متراکم و همراه با شور و احساسات مردمیِ در ماجرای درگذشت شهادت‌گونۀ آیت‌الله رئیسی، واجد وجوه معماگونۀ بیشتری دربارۀ علت‌یابی و تحلیل این حضور است. حضوری شاید به نحوۀ سیاست‌ورزیِ آیت‌الله رئیسی در منصب ریاست‌جمهوری بازگردد و شاید مقدمات تعریف جدیدی از دولت اسلامی در شرایط انقلاب اسلامی را فراهم سازد. در یادداشت دیگری، به این مقدمات اشاره خواهد شد. https://eitaa.com/mojtamaona
انچه ک سیاستمداران در مناظره توجه نمی کنن، معناست و اینکه معنا در این فرایندها به چه نحو بازتولید می‌شود. ضدمعنا بودن پزشکیان خیلی توی ذوق می زند. توجه به معنا بدون توجه به تاریخ و جغرافیا غیرممکن است. و نسبت معنا با حقیقت وجه دیگری از معناست که انقلاب اسلامی دنبال می کند. به‌واسطه‌ی معنا، امکان تکوین انسان انقلاب اسلامی پی‌جویی می‌شود. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
مریدِ پیرِ مُغانم، ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردیّ و "او" به جا آورد..