eitaa logo
قدم در راه...
87 دنبال‌کننده
129 عکس
24 ویدیو
116 فایل
اگر #عمل کنیم، شاید در راه ایم.... @SamanMasoomi
مشاهده در ایتا
دانلود
روند و متداولی از تحلیل ، و ، این است که «غرب با و ... وارد تجربه‌گرایی شد، و سپس با ، دچار مشکلاتی از جمله ، صرف (ندیدن ) حقیقت (سیطره کمیت) و ... شدند. و سپس کانت ...» نفی نمی‌کنم، که این مشکلات، در غرب وجود داشت، و این مبانی فلسفی، موثرند؛ اما به چند نکته باید توجه کرد: - نکته‌ی اول این که، این سخنان فلسفی، در بسیاری موارد با ، در سنت فلسفی غرب، وجود داشتند. مثلا بعد از ، در ، ظهور و خفا، هر دو مطرح است! و غیب، آنچنان بی‌وجه نیست! - دوم این که، طرح تمایز نفس و بدن، و بسیاری نکات دیگر توسط دکارت، برای مقابله با جریان شک‌گرایانه بوده! بله! طبیعتاً کلا منفک از زمانه نبوده، و بسیاری از ضعف‌های فکری و فلسفی دورانش، در او نیز، مطرح شده است. - سوم این که این مشکلات، تنها برای مطرح نشده‌اند! و رابطه‌ی نفس و بدن، تنها در فلسفه‌ی دکارت، بی‌پاسخ نمانده است! بلکه به عنوان مثال، هرچند قدرت تحلیل فلسفی امثال ، با دکارت، قابل مقایسه نیست، اما ابن‌سینا نیز، با مشکلی مشابه، کاملا درگیر است، و علی رقم تلاش‌های زیاد، این مسأله در فلسفه‌ی او، لاینحل باقی می‌ماند. اما پس از او، کسی دچار انکار نفس نمی‌شود! آنچنان که در غرب، شاهدیم. - چهارم این که، بسیاری از نواقص فلسفه‌هایی همچون ، کاملا طبیعی است! و در یک معقولِ جریان فکری قرار دارد! مثلا همین جدایی نفس از بدن! در محیطی ماده‌گرایانه، که باب انکار نفس، یا ماده پنداشتن آن، رواج یافته، دکارت باید وجه نفس از ماده را طرح کند، تا ابتدا، اصلا بتواند بحث نفس را، آغاز کند! بله! در ادامه، فهم رابطه‌ی نفس و بدن، باید بررسی شود، که دکارت، آنچنان در این زمینه، موفق نبود؛ ولی مگر قرار است که تمام حقیقت را، به یکباره، یک متفکر، ارائه دهد، و مسأله را برای ما تنبل‌هایی که خود فکر نمی‌کنیم، به پایان رساند؟! - پنجم این که، برای بسیاری از چالش‌های مطرح، نظرات قابل توجهی، در همان روند تاریخ فلسفه غرب، ارائه می‌شود، که دیده نمی‌شوند! و یا لااقل ادله‌ی موافقین و مخالفینِ بسیاری از مطالب، هم سطح است! یعنی از نظر فلسفی، نه سخن قاطعی در رد آن مسأله، طرح شده است، و نه در تایید آن. اما به ناگاه، می‌بینیم که یکی از دو نظریه، مقبولیت عمومی پیدا کرده است، و هم جامعه‌ی فکری، و هم غیر فکریِ غرب، آن سخن را پذیرفته است! - ششم این که، نه تنها ادله‌ی موافقین و مخالفین، در بعضی مباحث، برابر نیست، بلکه ادله‌ی خاصی، برای بعضی از سخنانی که در عصری، رایج شده است، وجود ندارد! به عنوان مثال، کانت در مقدمه‌ی سنجش خرد ناب، مستقیما به افلاطون حمله می‌کند، و طبیعی است، که از او انتظار داشته باشیم، نزاع مشخصی را، در برابر ادله‌ی افلاطون، در پیش بگیرد. اما در حدی که من در کتاب سنجش خرد ناب، کند و کاو کردم، به وضوح، جزئی بودن عالم خارج، و محال بودن تحقق هر امر غیر جزئی، همچون مُثل افلاطون، یا شبیه به مُثل، صرفا گرفته شده! و اگر ظاهراً بر علیه این دست مباحث، دلیلی طرح می‌شود، بر اساس این سبک مفروضات، طرح شده است. - هفتم این که، با توجه به روندهای تحلیلی موجود در کتب فلسفی غرب، دانستن متفکرین غربی، اشتباه است! به عبارت دیگر، هرچند در بسیاری موارد، سخنْ غلط، یا بنا بر پیش‌فرض است، اما روند و این پیش‌فرض‌ها، یا مباحث خاص مطرح شده، نشان از استعداد دارد! کانت در کتاب نقد قوه‌ی حکم، تحلیل جالبی از شیء ارگانیک، ارائه می‌دهد، و تبیین می‌کند که یک ، قابل تحویل به اجزاء، و امور ، نیست! به عبارت دیگر، یک ، وحدتی دارد، ولی نه وحدتی همچون وحدت اعداد، و امور جزئی! خیر! یک کل ارگانیک، و دارای بر است! که این وحدت، به هیچ وجه، حاصل جمع جزئیات و روابط آن‌ها، نیست! (گاهی در همین فضای فلسفی خودمان، عده‌ای درکی از چنین وحدتی، ندارند!) هرچند که کانت، این کل ارگانیک را، در نسبت با واقع، تنظیمی می‌داند و نه تقویمی!! - هشتم این که، بعضی نظراتِ طرح شده، در تاریخ فلسفه غرب، آن‌چنان پیچیده نیستند! و حتی یک ذهن کم استعداد نیز، می‌تواند غلط بودن آن را درک کند! بلکه حتی لبخندی نیز، به لبش آید! هر گونه را انکار می‌کند! توجه کنید! نه این که من ، ولی آن فرد، مجرد نیست، و مثلاً مادی است! خیر! تنها بورانی از تصورات و انفعالات و ...، در پی یکدیگر، در حال گذرند! و ، در میان نیست! چه کسی است، که نفهمد، یک نفر است؟!