استاد حسن انصاری
روایات در طعن فلاسفه و اهل عرفان (۳)
مرحوم میرزا مهدی در کتاب ابواب الهدی، ص 44، مینویسد: هذا مضافاً الی ما ورد من اهل بیت العصمهْْ الروایات الصریحهْْ فی طعن الطائفتین و الطعن فی مقالاتهم بحیث کان اصحاب الائمه معرضین عن اهل الفلسفهْْ و العرفان و لهذا کتبوا فی الرد علی الطائفتین کتباً... مضافاً الی تصریح الآیات و الروایات و الادعیه و الخطب عن الائمه بخلاف مطالب هولاء القوم مما لایکاد یحصی، و لهذه الجههْْ اعرض المسلمون و المومنون عنهم فی عصر الائمه الی هذه الاعصار و کانت الطائفتان فی کلّ الاعصار یتّقون عن اهل الایمان فلا یظهرون مقالاتهم عند عامهْْ المؤمنین.
ادعای مخالفان فلسفه این است که فلسفه را خلفای عباسی و به ویژه مأمون برای مقابله با تعالیم اهل بیت ترویج کردند. بنابر این دیدگاه اصلا نهضت ترجمه کتاب های یونانی و سریانی از سوی خلیفگان عباسی راه افتاد تا مردم را از تبعیت از علوم آل محمد باز دارند. این روایت از تاریخ نهضت ترجمه البته هیچ مستند تاریخی ندارد و صرف خیال پردازی است. نهضت ترجمه اسباب و انگیزه ها و تاریخ متفاوتی دارد که دیمیتری گوتاس خیلی خوب بخش مهمی از آنها را بررسیده است. از همان آغاز نهضت ترجمه هم شماری از خاندان های شیعی از این نهضت حمایت کردند. حتی نوبختی ها هم با این نهضت بی ارتباط نبودند. اتفاقا از آغاز بیشتر مخالفان تشیع و اصحاب حدیث سنی و حنابله بودند که به کلی با این نهضت علمی و آثار آن مخالفت داشتند. متکلمان هم البته مخالف فلاسفه بودند اما مخالفت آنان از لونی دیگر بود که بعدا متعرض آن خواهم شد. طبعا باید از ترویج فلسفه بیشتر تضعیف مکتب اهل حدیث سنی منظور نظر بوده باشد کما اینکه در قضیه محنه هم که در همان زمان اتفاق افتاد هدف اصلی تضعیف علمای اهل حدیث سنی بود و این دو جریان با یکدیگر مرتبط بودند. در نوشته ای دیگر این نکته اخیر را بیشتر خواهم شکافت.
حال پرسش این است: اگر فلسفه را در تقابل با مکتب اهل بیت ترجمه کردند و ترویج نمودند چرا از زمان امام صادق و یا دست کم امام کاظم و امام رضا هیچ واکنشی از سوی ائمه طاهرین نسبت به فلسفه و ترجمه کتاب های یونانی و ارسطو و افلاطون در کلمات امامان نمی بینیم؟ دست کم در زمان سیطره دوباره اهل حدیث بر بغداد با روی کار آمدن متوکل و باز شدن فضا در رد بر فلسفه چرا هیچ گونه واکنشی در روایات و احادیث ما در نقد بر فلاسفه دیده نمی شود؟ چرا به روشنی گفته نمی شود که سیاستی شوم برای دور کردن مردم از معارف الهی در جریان است؟
تاریخنگاری اهل تفکیک از فلسفه و نهضت ترجمه هیچ نسبتی با واقعیت تاریخی ندارد و محصول نگاه غیر تاریخی و غیر انتقادی آنان است.
ردیه های متکلمان شیعی بر فلاسفه و تفسیر نادرست اصحاب مکتب تفکیک از این ادبیات
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در ابواب الهدی و همچنین دیگر تفکیکی ها دائما در راستای مخالفت مکتب اهل بیت با سنت فلسفه اسلامی به ردیه های متکلمان و علمای اهل کلام شیعی استناد می کنند. خوب این نشان می دهد دریافت درستی از تاریخ کلام و فلسفه و مناسبات این دو وجود نداشته و البته شناخت درست مستلزم آگاهی تاریخی داشتن است. متکلمان بر فلاسفه انتقاد داشته اند و ما نمونه های متعدد در نقد فلسفه از سوی متکلمان می شناسیم اما انتقادات آنان از لون انتقادات مکتب تفکیک و شماری از اخباریان قشری نیست. متکلمان شیعی با گرایشات معتزلی بهشمی و یا بغدادی و یا پیروان ابو الحسین بصری از میان آنان طبعا با آرای فلسفی ابن سینا و فارابی و سنت های مختلف مشایی موافقتی نداشته اند و این به این دلیل بود که متکلمان از نظام فلسفی و الهیاتی متفاوت با فلاسفه تبعیت می کردند گرچه میان متکلمان و اهل فلسفه همواره تأثیر و تأثرات وجود داشته. بنابراین ردیه نویسی متکلمان شیعی مانند نوبختی ها و یا شریف مرتصی نسبت به فلاسفه به دلیل اختلاف در مبانی فلسفی است و نه به جهت مخالفت با اصل نظر ورزی و استناد به مفاهیم عقلی و بشری. باری نظامات استدلالی متکلمان با فلاسفه فرق می کرد و در حالی که متکلمان فلاسفه را به عقاید الحادی و عقیده به ازلیت عالم متهم می کردند و برهان های آنان را نمی پسندیدند فلاسفه استدلالات متکلمان را جدلی و غیر برهانی و از باب تشبیه و قیاس غیر برهانی غائب به شاهد فرض می کردند. بعدها البته با تأثیر فخر رازی و خواجه طوسی متکلمان کم و بیش بخشی از مبانی قدیم را یا رها کردند و یا تغییراتی اساسی در مباحث خود و نوع نگاه خود ایجاد کردند و دست کم زبان فلسفی آنان تغییر کرد. البته انتقادهای اصلی همچنان برقرار بود اما باز این انتقادات به دلیل تفاوت دیدگاه های فلسفی بود. مثلا در بحث حدوث عالم نوع نگاه متکلمان نگاه اهل ادیان از قدیم بود که به خلق از عدم باور داشت و یا در مورد زمان و ازلیت عالم و نسبت حدوث و قدم نگاه متفاوتی با فلاسفه داشتند اما این انتقادات و ردیه نویسی ها از نقطه نظر مخالفت اهل تفکیک و اخباری ها نبود. آنان به این دلیل که چرا شما از روایات استفاده نمی کنید و یا در معارف نباید سراغ استدلال های نظری و عقلی رفت و تفکیک میان معارف الهی و بشری فلاسفه را مورد انتقاد قرار نمی دادند بلکه تنها مبانی شان با فلاسفه فرق می کرد. به طور نمونه نظام خلقت را به جای ترکیب ماده و صورت به صورت جواهر و اعراض می دانستند و نظام متفاوتی برای اسباب و مؤثرات و چگونگی صفات و اعراض برای اجسام و درست برخلاف فلاسفه ارائه می کردند.
بنابراین ردیه های متکلمان شیعه را باید در پیش زمینه عمومی تر ردیه های مکتب متکلمان در معنی عام آن (یعنی فارغ از اختلافات مذهبی متکلمان) دید و فهمید. این ربطی به شیعی و یا سنی بودن متکلمان مخالف با فلاسفه ندارد. نوبختی اگر بر ارسطو ردی می نویسد نه به دلیل مخالفت درونمایه اندیشه فلسفی ارسطو با معارف اهل بیت است بلکه چون نظریه کون و فساد ارسطویی با دستگاه کلامی نوبختی سازگار نیست ارسطو را رد می کند. همین و بس. این ردیه نویسی ها ربطی به مخالفت مکتب اهل بیت و یا علمای شیعه با فلاسفه ندارد و آنان اساسا در مقام بحث از تعارض ارسطو با اهل بیت و معارف امامان شیعه نبوده اند.
متأسفانه همین نکته ساده مورد غفلت اصحاب معارف و تفکیکیون عزیز قرار می گیرد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
⚡️برای «احسان افشار» طلبهی مشهدی که خود را کشت
✔️بخشی از یادداشت یاسر میردامادی در صفحه فیسبوک🔻
🔹امشب خبر را شنیدم. ۲۶ ساله بود که بر زندگیاش نقطهی پایان گذاشت. گویا همین سهشنبه یا چهارشنبه جان خود را گرفته و پنجشنبه دفناش کردهاند. از یکی از دوستان طلبه که رفته آمریکا رفته و دکتری فلسفهی ذهن گرفته و حالا برگشته ایران و استخداماش نمیکنند، شنیدم. به شوخی به او گفتم لطفا تو دیگر خودکشی نکن و بگذار به قول نیچه، طبیعت ذره-ذره بکند کار خویش («خودکشیِ اندک-اندک آدمیان، زندگی نام گرفته است»).
🔹طلبه و خودکشی؟ دانشجو و خودکشی شنیده بودیم اما طلبه و خودکشی؟ این به ذهنام میآید. گویا برخی اساتید حوزویاش گفته بودهاند که بگویید سکته کرده و نگویید خودکشی است!
🔹احسان را دو سالی بود میشناختم. شاگرد مرحوم آقای فضائلی در مدرسهی علمیهی امام حسن مجتبی در مشهد بود، و همین اسباب آشنایی شد. آقای فضائلی روحانی افتاده، منتقد و نواندیش مشهدی بود که در همین مدرسه تدریس میکرد و چند ماه پیش فوت کرد. برای احسان، مرحوم فضائلی حکم یک پدر را داشت. این را بارها به بسیاری، از جمله خود من، گفته بود. کاملا مشخص بود که بعد از فوت آقای فضائلی فرو ریخته.
🔹با احسان روی تلگرام هر از چند گاهی گپ و گفتی میزدم. گاهی دلمویه مینوشت، گاهی صدایش را ضبط میکرد و میفرستاد و گاهی حتی به نوعی با هم مباحثه میکردیم. کلاسهای معرفتشناسی آقای طالقانی هم میرفت. قرار بود فایلهای صوتی این کلاسها را برای من بفرستد و یک بار هم به او اخیرا این را یادآوری کردم.
🔹احسان به نظر بااستعداد میرسید و پرمطالعه، و تنها به علوم مرسوم حوزوی، که از آنها به ویژه از فقه دل خوشی نداشت، بسنده نمیکرد. تاریخ و ادبیات و فلسفه میخواند و دوستان غیر حوزوی متفاوتی داشت.
🔹مشخص بود که (دیگر) باورهای مرسوم یک طلبه را ندارد، شکاک (شده) بود و یا دستکم دگراندیش. اما این چیز عجیبی نبود. از این طلبهها چندان کم نیستند و مادامی که برانگیزانه و علنی چیزی ننویسند و کاری نکنند معمولا تحمل میشوند، مگر اینکه علنا سیاسی شده باشند و احسان به نظر نمیرسید که دستکم به طور علنی سیاسی شده باشد.
🔹این هم یکی از آخرین پستهای نوشتاری او در کانال تلگرامی است (اگر دل خوشی دارید به رعایت آداب نیمفاصله و سجاوندی هم در این نوشته دقت کنید): «داشتم فکر میکردم که دنیا در مدت زمانی کوتاه، شروع کرد به از من گرفتن، گرفتن همهچیز؛ گرفتن سرمایه، گرفتن آدمهای مهم زندگیم، گرفتن دستاوردهای باارزش...
و شاید این روند باز هم ادامه پیدا کند، مثلا با گرفتن ذره ذره سلامتی...
از دنیا چه توقعی داریم؟ در پس زندگی چه معنایی میبینیم؟
دنیا زمانی به ما میبخشد: همان سرمایه و دوست و زندگی و دستاورد.
مدتی بعد پس میگیرد. چرا؟ نمیدانم...
از فعل و انفعالات شیمیایی ذهن یک آدم از میلیاردها آدمِ سیاره زمین، کهکشان راه شیری...»
🔹حالا که او خودکشی کرده راحت میتوان پس از وقوع حادثه با چشم دانای کلّ، این نوشتهها را غزل خداحافظی تعبیر کرد. اما آیا نه اینکه چنین نوشتههایی بارها و بارها شاید هر روزه نوشته میشوند؟ شاید هیچ گاه ندانیم او چرا جاناش را گرفت.
🔹مدتها است که به سویهی روشن خودکشی فکر میکنم. مگرخودکشی سویهی روشن هم دارد؟ به نظرم دارد. آن سویهی روشن این است که هر بلایی سرت بیاید و هییییچ راهی هم نباشد، خودکشی هست. فکر خودکشی فکر به واپسین کورسوی امید است. به تعبیر دیگر، فکر نومیدانهی خودکشی، به شکلی متناقضنما، هنوز تهنشین امید در خود دارد.
🔹به نظرم میرسد اما که هيچانگار اصیل خود را نمیکشد. آن کس که خودش را میکشد هیچانگار نیست بلکه هنوز از امیدواران است، سراسر معناباخته نیست و یا دستکم هیچ انگار اصیل نیست. هیچانگار اصیل حتی به رهاییبخشی خودکشی هم باور ندارد. آخرین کورسوی امید را هم پوچ میانگارد. هیچانگار اصیل بدبینتر از این حرفها است که فریب امید خودکشی را بخورد. هیچانگار اصیل میشود مثلِ شوپنهاور. مینشيند گوشهیِ خانه و همهچيز را انکار میکند امّا زنده میماند، زیرا میداند که هیییچ راه گریزی نیست، نه حتی با خودکشی: لا یمکن الفرار من حکومته! «شاید از هیچ سو جواب نیاید» ـــ نه حتی از سوی خودکشی.
🔹ما محکوم به زندگی هستیم. کلیشه شد؟ بر من ببخشایید. خداحافظ احسان. سلام ما را به آقای فضائلی برسان. به دختر یک سالهات فکر میکنم که بی پدر شد.
@namehayehawzavi
پژوهشکده فلسفه و کلام
⚡️برای «احسان افشار» طلبهی مشهدی که خود را کشت ✔️بخشی از یادداشت یاسر میردامادی در صفحه فیسبوک🔻
در سوگ احسان افشار، طلبه کوشا و بسیاد اهل کتاب و مطالعه، مرحوم احسان افشار که دیروز در ۲۷ سالگی خودکشی کرد
زهرا سیمایی فراز
شنیدن خبر خودکشی یک طلبه مشهدی تلخ است؛ تلختر آنکه این خودکشی در شرایط سخت اقتصادی پساتحریمی روی میدهد. این بدین معناست که آن طلبه حتی پیش از خودکشی، در سالهای آغازین جوانی نیز روزهای سختی را سپری میکرده است؛ چون عموم مردم ایران در شرایط ظالمانه پساتحریمی چنین اند. تلختر آن است که بدانیم او طلبه ای معمولی و بسنده به مطالعاتی درون حوزوی نبوده است؛ مطالعاتی گسترده و آهسته و پیوسته در ادبیات، تاریخ، فلسفه و... نیز داشته است. خودکشی یا فرار چنین مغزهایی از حوزه علمیه حادثه ساده ای نیست و تبعاتی فراگیر دارد. تلختر آنکه بدانیم او دخترکی یکساله نیز داشته است و آن کودک نیز دیگر از داشتن چنین پدر فکور و تلاشگری محروم مانده است. تلختر آنکه بدانیم بسیاری در حوزه ها در نیافته اند تقویت ایمان طلاب نیاز به نوسازی بنیادهای عقلانیت کلاسیک آنان دارد و دیگر با قیل و قالهای مدرسی کهن نمیتوان پاسخگوی پرسشهای جدید اینگونه طلاب نوجو و پرسشگر بود. و تلختر از همه آنکه بر خلاف همه جای جهان، انسانی و آن هم چه انسانی از سر درد و دشواری و رنج و شکایت خودکشی میکند و خبرش شنیده و حتی گفته نمیشود.
سید علی طالقانی که وی را می شناخته , نوشت:
با سلام و تحیت،
دختر او بیش از یک سال دارد و خودش هم علایق گسترده داشت نه "مطالعات گسترده". روشن است که نویسندهی متن فوق اطلاعات دقیقی ندارد.
متاسفانه بر خلاف میل و حتی اصرار خانوادهاش، برخی جوانان مطالبی آشفته در فضای مجازی پراکندند و تنها مایهی ناخرسندی بازماندگان او شدند.
داستان او داستان بلندیست که نه میتوان در واتساپ گفت و نه حتی برای کسی.
اجمالا آغاز آشناییام با او از درسهای معرفتشناسی من در مجمع عالی مشهد بود. حضوری فعال و هوشمندانه و پرسشگرانه داشت و پس از کلاس هم مرا همراهی میکرد. تیپاش اصلا شباهتی به طلاب نداشت و با گفتن اینکه "طلبه هستم" غافلگیرم کرد. البته به درسهای حوزوی علاقهای نداشت و بعد از چند سال هنوز سطح یک را نگرفته بود.
بعدا پدرش را شناختم و با من مانوس شد و از مشکلات خود گفت و گفت که چگونه به پوچی رسیده است.
من او را یکی از قربانیان عوالم روشنفکری در این مُلک میدانم.
یکی از بهترین یارانی که توانست او را از برخی مهالک برهاند مرحوم فضائلی بود که احسان سخت به او دلبسته بود و از زمانی که فضائلی عزیز به بیماری سرطان مبتلا شد، سخت فروشکست و با مرگ او دیگر قد راست نکرد.
پژوهشکده فلسفه و کلام
⚡️برای «احسان افشار» طلبهی مشهدی که خود را کشت ✔️بخشی از یادداشت یاسر میردامادی در صفحه فیسبوک🔻
✔️درد بیمعنایی طلبه و دانشجو ندارد🔻
🔸مهراب صادقنیا
🔹سال نخست دانشجویی پسرم، هفت مورد اقدام به خودکشی در دانشگاه آنها اعلام شد که برخی از آنها متأسفانه به مرگ انجامید. مثل هر پدری نگران شدم، شال و کلاه کردم و به دانشگاهشان رفتم. نمایندهی رهبری در آن دانشگاه از دانشجویان قدیمی من بود؛ مردی نیکنفس و پر تکاپو. من را به دفترش دعوت کرد و دلیل حضورم در دانشگاه را پرسید. وقتی ماجرا را گفتم، سری به تأسف تکان داد و گفت: "بله! شوربختانه مواردی گزارش شده است و ما برای چارهجویی بنا داریم از برخی طلبهها بخواهیم که به دانشگاه ما بیایند و با دانشجویان ارتباط بیشتری بگیرند. خیلی متوجّه نشدم چه رابطهای بین طلبهها و بازدارندگی از خودکشی هست؛ احتمالاً ایشان فکر میکردند خودکشی یک پدیدهی دانشجویی است.
🔹دیروز شنیدم که " احسان افشارکاظمی"، طلبهی مشهدی خوشفکر، پر مطالعه، و اهل فلسفه و ادبیات و البته کمی منتقد، جان خودش را گرفته است. احسان در یکی از یادداشتهای آخرش نوشته است: " از دنیا چه توقّعی داریم؟ در پس آن چه معنایی میبینیم؟" حالا که او نماندن را برگزیده است، این یادداشت را جوری دیگر میتوان فهمید. یادداشت احسان من را یاد دهها و صدها طلبه و دانشجویی میاندازد که همواره از من و خودشان میپرسند: " زندگی چه معنایی دارد؟"
🔹از شمار کسانی که پس از طرح این سؤال، کاری را انجام میدهند که احسان انجام داد بیخبرم شاید هم آماری محرمانه و سرّی مگو است؛ ولی این سؤال و فراوانی پرسشکنندگانش نگرانکننده است. طلبه، دانشجو و غیر آنها هم نمیشناسد، نرخ آدمهایی که فکر میکنند زندگیشان از معنا تهی است، زیاد شده است. آدمهایی که فکر میکنند هیچ رشتهای، هرچند باریک، آنان را به زندگی پیوند نمیدهد.
🔹معنای زندگی، یعنی همان رشتههای باریکی که ما را به بودن پیوند میدهند، امور ثابت و همهگانیای نیستند. هر کس در هر لحظه به چیزی دلخوش است و زندگیاش معنا میگیرد. دقیقاً مثل بازی شطرنج. پرسش از بهترین حرکت در این بازی منطقی نیست، چون بهترین حرکت در هر لحظه متفاوت از لحظهی دیگر است. تلاش برای معرفی یک چیز به مثابه معنای زندگی برای همهی افراد در همهی حالتها تلاش ناموفّقی است.
۹۷/۵/۲۶
@sadeghniamehrab
@namehayehawzavi
شمس سید کاظم:
حجت الاسلام والمسلمین #احمدواعظی:
آینده #قم را روشن تر از #نجف می بینم
در حال حاضر هیچ حوزه ای به اندازه #حوزه_علمیه امروز قم برخوردار از میدان یافتن سلیقه های مختلف علمی و به لحاظ تنوع اشتغال علمی نیست
• دست کم راجع به قم نمی توانیم بگوییم با “مکتب قم” روبه رو هستیم چرا که در این مکتب خروجی های خاصی با یک ویژگی های علمی، سلوکی، نگرشی و بینشی پرورش پیدا نمی کند،
• حوزه قم یک کارخانه ای نیست که قالب بزند.
• در حال حاضر هیچ حوزه ای به اندازه حوزه علمیه امروز قم برخوردار از میدان یافتن سلیقه های مختلف علمی و به لحاظ تنوع اشتغال علمی نیست.
• آنچه نجف را برجسته می کند فقاهت و دانش های پیرامونی فقاهت است، اما علاوه بر فقه و اصول، تکثر در قم خیلی محسوس است از بحث های تطبیقی با فلسفه غرب گرفته تا بحث های حضور مطالعاتی که مربوط به حوزه علوم انسانی می شود.
• آینده قم را روشن تر از نجف می بینم، شرایط حوزه علمیه قم را به شرط ها و شروط ها، خوب می دانم؛ آسیب هایی را در قم می بینم و یک زنگ خطرهایی است که اگر این زنگ خطرها درمان یا مهار نشوند، ممکن است در آینده آسیب هایی ببینیم.
• شک دارم که نجف بتواند ظرفیت علمی که در حال حاضر دارد، میراث گذشته است را به آسانی بازتولید کند. در حالی که طلاب ایرانی در حیات علمی نجف نقشی حیاتی داشته اند، ولی مهاجرت طلاب ایرانی به نجف بسیار کم شده است.
• وجه تبلیغی در حوزه علمیه قم کاملاً فرهنگ سازی شده و طلاب و فضلایی که در قم مشغول امر تحصیل علوم دینی هستند به عنوان یک رسالت و یک وظیفه مستمر همه ساله در امر تبلیغ مشارکت دارند.
• بدنه کمی و کیفی علمی که در قم ذخیره شده واقعا بحر الذخار است
• در این حال حوزه امروز قم بسیار پر هَمّ و غم است این در حالی است که حوزه نجف یا لبنان هنوز حالت بساطت خود را حفظ کردند.
• تا قبل از انقلاب حوزه های داخل کشور، فقط ایرانی بود ولی در حال حاضر به شدت و در حجم چند ده هزار نفر، پذیرای طلاب غیر ایرانی است.
• سیستم آموزشی حوزه قم به اصطلاح مدیریت شده و حالت آزاد ندارد مثلا به این صورت نیست که طلاب در درس ها آزادانه شرکت کنند، معمولا تحت برنامه هستند.
• در کنار مدرن، تکثر و سیاسی شدن، از منظر حفظ سنت های طلبگی، معنویت، اخلاق و عمق علمی آسیب هایی به قم وارد شده است.
متن کامل گفت و گوی تفصیلی شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین احمد واعظی رییس دفتر تبلیغات اسلامی قم در #پایگاه_اطلاع_رسانی_کتاب_ناب 👇
http://yon.ir/0IEzh
@ketabenaab
⚡️تفکیکی ها ناقدین را به داشتن مشکلات اخلاقی، دینی، علمی و معرفتی متهم میکنند
✔️سیدحسن اسلامی در نشست اندیشهورزی مباحثات🔻
🔹بنده مکتب تفکیک را جریانی اسلامی میدانم و به همهی اصحاب آن احترام میگذارم و آنها را نیز همردهی با سایر جریانات اسلامی، دینی و فکری ـ و نه برتر از آنها ـ میدانم و این حق را دارد که عقاید خود را نشر دهد و دیگران هم حق دارند آن را نقد کنند. در طول تاریخ میتوان روایتهای مختلفی از تفکیک شناسایی کرد. منظور بنده از مکتب تفکیک، جریانی است که به صراحت به وسیلهی استاد حکیمی ارائه شده و صورتبندی خاصی را هم از تفکیک بیان کردهاند. اولین کسی هم که در دوران معاصر تعبیر تفکیک را بهکار برده، آقای حکیمی هستند و اولین مقاله و کتاب را نوشتند و اولین کسی هم بودند که تعبیر «عقل خودبنیاد دینی» را بهکار بردند و در رابطه با آن، مقاله نوشتند. لذا بنده درصدد نقد و بررسی این جریان هستم؛ و نه مکاتب مشابه.
🔹باید توجه کرد که ما بهعنوان انسان، فهم محدودی از واقعیت داریم و اینگونه نخواهد شد که فهم نامحدودی از عالم داشته باشیم و خدا نخواهیم شد. آیات قرآن نیز محدودیت دانش انسانی را تأیید میکند. لذا فهم ما از هر چیزی از جمله از دین، محدود و مبتنی بر دانشی است که متخصص و یا دانشجوی آن هستیم و فارغ از زمان و مکان نخواهیم شد. فارغ شدنِ هر چه بیشتر از این محدودیتها، در گروی مورد نقد قرار گرفتن است و ادعای تفکیکیان مبنی بر این که ما خلوص معارفیِ کامل داریم را بنده مورد نقد قرار دادهام.
🔹متأسفانه بنده در طول این مدت با بیاخلاقیهای مختلفی مواجه بودم؛ چرا که یکی از سکههای رایج میان تفکیکیها حمله به مخالفان و ناقدان خود در سطوح مختلف فیزیکی (حمله و تمسخر فیزیکِ بدن و ظاهر ناقد و مخالف)، دانشی (حمله به سطح دانش او) و اخلاقی (حمله به منش اخلاقی و انگیزههای احیاناً فردی ناقد) است؛ درواقع ناقد را به داشتن مشکلات اخلاقی، دینی، علمی و معرفتی متهم میکنند. حتی آقای حکیمی به صراحت در مقدمهی متأله قرآنی در صفحهی ۶۹ میگوید: «هر کسی با ما مخالفت کند و ما را نقد کند، خواهناخواه در خط سیاست بنیامیه و بنیعباس حرکت میکند»!
🔹بنده مصاحبهای با عنوان «مکتب تفکیک؛ سلطهی چپ» دارم که در کتابم نیز آمده است و در آن گفتهام که کتاب الحیات، نمونهی عالی سلطهی تفکر چپ در ایران است که البته مورد نقد برخی قرار گرفت و به بنده گفتند که تو این مکتب را به سوسیالیستیبودن متهم کردهای؛ در حالیکه بنده اصلاً چنین چیزی نگفتهام و حتی تعبیر سوسیالیست را هم بهکار نبردهام؛ بلکه بنده گفتهام کتاب الحیات در زمانهای نوشته شده که تفکر چپ مارکسیستی، تفکر ارزشمندی محسوب میشده است.
🔹در یکی از مقالههایم نوشتهام که مکتب تفکیک، در واقع التزامی به حدیث ندارد؛ چراکه به حدیثی مانند «شر امتی الاغنیا» از پیامبر استناد میکند؛ در حالیکه این حدیث در هیچیک از کتب روایی معتبر ما وجود ندارد و آن را به کتابِ غیررواییِ قرن دوزادهمی جامعالسعادات که نراقی نوشته است، مستند کرده و ارجاع میدهند؛ در حالیکه حتی در این کتاب نیز این حدیث، بهعنوان حدیث معتبر معرفی نشده و با عبارت «روی عنه» آورده شده است. مصحح این کتاب، مرحوم مظفر ـ استاد مسلم فقه و اصول ـ در مقدمهی آن میگوید اشکال این کتاب وجود احادیث جعلی است. لذا به نظرم نمیتوان با همین یک جملهی عربیِ حدیثگونه، منظومهی اقتصادی ساخت.
@namehayehawzavi
http://mobahesat.ir/16555
✅نقش و جایگاه مکتب تفکیک در روزگار ما
به دنبال نقد استادسبحانی به شیوه منتقدان مکتب تفکیک، درباب نقش وکاربرد اندیشههای این مکتب درامروز وفردای ما پرسش شد. این پرسش وپاسخ را عینا میآوریم:
سوال:
با سلام خدمت اساتید محترم. سوالی
داشتم که اگر ممکن باشد برای اساتیدی که با مکتب تفکیک آشنا هستند پاسخ دهند.
ضرورت پرداختن به آثار میرزا مهدی اصفهانی (ره) در عصر حاضر چست؟ به عبارت دیگر پیامی که برای جامعه علمی و زندگی عملی ما دارد چه می تواند باشد؟
باسپاس از اساتیدی که پاسخ می دهند.
پاسخ:
سلام خدا بر شما
این پرسش بسیار با اهمیت است و باید به طور مبسوط بدان پرداخت. اما اجمالا عرض می کنم:
پاسخ در فایل پیوست ملاحظه کنید.
@philtheo
#سبحانی_محمد_تقی|#پژوهشکده_فلسفه_وکلام
4_6030653555583484879.pdf
375.2K
پاسخ استاد سبحانی به سوالات کاربران اینترنتی
✔️پله برقی و مسئله شر🔻
🔸نویسنده: م.ی
🔹از همان روزهایی که طلبه جامعه الزهرا شدم که نه... پیش تر از آن... از نخستین روزهایی که دانش آموز دبیرستان وابسته به جامعه الزهرا شدم و کم کم متوجه امکانات آنجا و تفاوتهایش با دیگر مدارس شدم(1) تا اتمام سطح 2 همواره از حضور در آن فضا و برخوردار بودن از آن امکانات عذاب وجدان داشتم. امروز هم که بعد از پنج سال دوباره سری به این مجموعه زدم باز همان حس بد سراغم آمد.
🔹کتابخانه اینجا به قدری ایده آل است که آن عذاب وجدان مانع نمی شود به خودم بد و بیراه نگویم که چرا این مدت خودم را اذیت میکردم و اینجا نمی آمدم! از سیستم برق کشی و روشنایی مطلوبش بگیر تا میز و صندلی های همواره آبادش و زمین بزرگی که کمک کرده است تمام سالن مطالعه و قفسه کتابها و کمد وسایل و حتی سرویس بهداشتی در یک طبقه باشند تا مثل خیلی از کتابخانه های دیگر لازم نباشد برای هر بار رفتن به سالن کتابها و برگشتن به سالن مطالعه و آن وسطها هم سری به سرویس بهداشتی زدن نفرین پله ها را به جان بخری(2).
🔹خنکای اینجا در تابستان و سیستم تهویه واقعا مطبوعش کافی است تا در عین آسایش و راحتی ای که به من می دهد، نگذارد یک نفس راحت بکشم و نتوانم این سوالهای صدا بلند را از سرم بیرون کنم که "چرا؟!... حاضران در این مجموعه بنا به کدام نسبت خویشاوندی با کائنات مجازند در این سطح از تفاوت تنفس کنند؟!... آیا واقعا نمی شود قدری، فقط قدری از هزینه هایی که اینجا می شود به موارد مصرف ضروری تر تزریق شود؟...
🔹این سطح رفاه و آسایش در کل مجموعه جامعه الزهرا، و به طور کلی در حوزه های علمیه، از رفاه فیزیکی و مادی گرفته تا تسهیلات در نظر گرفته شده برای استفاده از فرصت های آموزشی، اشتغال و حتی تفریحی برای طلبه ها، البته به طور خاص در قم، هیچ تاثیری بر معرفت شناسی و منطق فهم آنها ندارد؟! آن فضای ایزوله فکری در کنار این خدمات رفاهی چه بر سر نگاه طلبه به اجتماع و مردم دیگر و ارتباطش با آنها می آورد؟! آیا نمی توان رد پایی از آن حتی در جهان بینی طلبه ها پیدا کرد؟! آیا ناخودآگاه نوعی از حس تبختر و استعلا نسبت به دیگران را برای طلبه ها به ارمغان نمی آورد؟!
🔹آیا چنین طلبه ای در رسالتش برای التیام درد و رنج مردم و آشتی دادن آنها با خدا موفق است؟! آیا اصلا درکی از محرومیت و یکی بودن با مردم مناطق محرومی که ماههای محرم و صفر و رمضان مبلّغ آن مناطق می شود دارد؟! می تواند داشته باشد؟! معلوم است وقتی هر روز صبح با سرویس به محل دَرسَت بیایی، خودت را با پله برقی به کلاس برسانی، زیر باد خنک یا در گرمای دلنشین اسپلیت کلاس بنشینی، ساعت 12 که کلاسهایت تمام می شود بروی باشگاهی، استخری، و بعد هم ساعت 2 با سرویس به خانه برگردی عدمی بودن شر در جانت می نشیند و مشکلی با این چنین دیدن دنیا نداری ..."(3)
🔹من در این نوشته فقط کتابخانه جامعه الزهرا را توصیف کردم، از آن باب که مشت نمونه خروار است. وگرنه اگر بخواهم از ساخت و سازهای همواره بی پایان این مجموعه بگویم(4)، از سیری ناپذیری این چاه وِیلی که هر چقدر پول در آن میریزند باز هزینه هایش تمامی ندارد، گرچه عمق فاجعه روشن تر می شود، ولی نه این نوشته به پایان می رسد و نه از آن مهمتر وقت من یاری میکند. چون زودتر باید کارم را انجام بدم که با سرویس ساعت 12 به خانه برگردم!!
🔸پی نوشت ها:
🔹1. سال 85 در مدرسه هدی ویدئو پروژکتور داشتیم! چیزی که سالها بعد در مدرسه های دیگر رواج پیدا کرد.
🔹2. شاید بخندید و بگویید آپشن بی اهمیتی است این اندازه سهولت دسترسی پذیری! ولی واقعا بی اهمیت نیست، وقتی آن را با کتابخانه های فکسّنی بسیاری از دانشگاه هایمان مقایسه کنید.
🔹3. قطعا در این نوشته حواسم به طلبه هایی که در نداری و فقر زندگی می کنند و در تامین هزینه های اولیه زندگی خود و خانواده شان مانده اند هست. غرضم به هیچ وجه این نبود که بگویم "طلبه ها، همگی" در رفاه زندگی میکنند. اولا وضعیت این دست طلبه های نازنینی که با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند روضه جداگانه ای است که خودشان قربانیان سیستم ناسالم حوزه هستند. ثانیا روی انتقادی این نوشته با روحانی های برج عاج نشینی است که تصمیم گیرندگان، سیاست گذاران و سیستم سازان حوزه هستند، نه همه طلبه ها.
🔹4. از سال 1384 تا 1392 هر روز (غیر از تابستانها) به جامعه الزهرا می آمدم. در تمام آن سالها، بی وقفه، و حتی امروز، که بعد از 5 سال به اینجا آمده ام، بنّایی و ساخت و ساز ساختمان های جدید و بزرگ همواره برپا بوده است.
@namehayehawzavi