IMG_9568.JPG
189.1K
گزارش تصویری آیین رونمایی از کلان طرح نفس و بدن
http://yon.ir/arDKZ
IMG_9578.JPG
205.3K
گزارش تصویری آیین رونمایی از کلان طرح نفس و بدن
http://yon.ir/arDKZ
IMG_9587.JPG
204.3K
گزارش تصویری آیین رونمایی از کلان طرح نفس و بدن
http://yon.ir/arDKZ
IMG_9597.JPG
208K
گزارش تصویری آیین رونمایی از کلان طرح نفس و بدن
http://yon.ir/arDKZ
📰یکی از ویژگیهای علامه طباطبایی نگارش یک دوره کتابهای فلسفه است. تا زمان علامه طباطبایی، آثار ملاصدرا و ابن سینا در میان کتابهای فلسفی، چه در حوزه و چه در دانشگاه، دارای مرجعیت بودند. ایشان با توجه به مسائل جدیدی که در دنیا و در مسائل فلسفه مطرح شده بود، کتابهایی در باب فلسفه و حکمت به رشته تحریر در میآورد که در آنجا بحثهای مفصلی مطرح میشود. در نتیجه این آثار هم جا افتاد و تبدیل به کتاب درسی حوزههای علمیه شد. بزرگانی از حوزه خود را مکلف کردند که این کتابها را درس بدهند و بر آنها شرح بنویسند. یکی از مهمترین کتابها در این میان، کتاب «نهایه الحکمه» است. ایشان سلسله مباحثی که قبلا در کتابهای فلسفه وجود داشت و به نظر علامه طباطبایی در آن زمان موقعیت تاریخی نداشت، تقریبا کنار گذاشت و چیزهایی را آورد که بتواند پاسخگوی نیازهای عصر باشد. به اضافه اینکه علامه طباطبایی این مباحث را خلاصه کرد. به عنوان مثال ایشان گرچه در کل از حوزه فلسفه ملاصدرا خارج نشد اما نوآوریها و سبکی به وجود آورد که واقعا او را متفاوت میکند. ملاصدرا در بحثهای فلسفه بسیار به آیات قرآن استناد میکند در حالی که علامه پس از نگارش تفسیر قرآن، در کتاب «نهایه الحکمه» فقط بحثهای فلسفی را مطرح میکند. این رویکرد علامه این نتیجه را به دست داد که بحث فلسفی، بحث فلسفی است و بحث قرآنی، بحث قرآنی. ایشان نمیخواست این مباحث را با هم مخلوط کند. با همین جهتها بود که به خصوص در وجهه فکرهای سیاسی و اجتماعی - چه تمدن غربی و چه تمدن شرقی ماتریالیستی - ایشان چهرهای بود که توانست منطقه ما را حفاظت کند. نباید غافل شد که در زمان علامه طباطبایی حتی کشورهای همسایه ایران نیز تحت تاثیر این امواج قرار گرفته بودند و تنها ایران بود که در پناه تفکرات علما یعنی علامه و شاگردانش محفوظ میماند. عنوان علامه برای ایشان لقب شایستهای است. در دورههای متاخر هم ما فیلسوفی بعد از حاج ملاهادی سبزواری نداشتیم که با ظهور کسی مانند علامه طباطبایی شاهد اتفاقات بزرگی هستیم. درست است که ایشان هم تبعه مجموعه ملاصدرا است چنان که امام خمینی (ره) هم از جهتی در این مجموعه قرار میگیرد. البته تفاوت امام خمینی (ره) در این است که ایشان به عرفان بیشتر بها میدهد. حتی ظاهرا به شاگردان خود توصیه میکرده که اگر مسائل فلسفه را از راه فلسفه حل نمیشود، از راه عرفان آن را حل کنند. به هر حال دوره علامه طباطبایی دوره شکوفایی بحثهای فلسفی است و علامه چهره درخشان این دوره است🗞
🖍نجفقلی حبیبی
🔖 1800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 16 دقيقه
📌 متن کامل را در صفحه 10 روزنامه سازندگی مورخ 24 آبان 1397 مطالعه کنيد
✅پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده فلسفه و کلام
http://phil.theo.isca.ac.ir/
✨ →♈️کانال رسمی پژوهشکده فلسفه و کلام
https://eitaa.com/philtheo
✅پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده فلسفه و کلام
http://phil.theo.isca.ac.ir/
✨ →♈️کانال رسمی پژوهشکده فلسفه و کلام
https://eitaa.com/philtheo
💥نشست علمی «علم کلام؛ آسیبها و بایستهها»
دومین پیش نشست همایش ملی فلسفه کلام
🎤 سخنرانان: دکتر محمد تقی سبحانی، دکتر محمد صفر جبرئیلی
📆 زمان: یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۷، بعد از نماز مغرب و عشاء
📍مکان: قم، بلوار جمهوری،کوچه دوم، فرعی اول سمت چپ
🔸شرکت برای عموم آزاد است.
✅پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده فلسفه و کلام
http://phil.theo.isca.ac.ir/
✨ →♈️کانال رسمی پژوهشکده فلسفه و کلام
https://eitaa.com/philtheo
آسیبها و کاستیهای علم کلام
(گزارشی از سخنرانی استاد محمد تقی سبحانی در نشست «علم کلام، آسیبها و بایستهها»)
قسمت اول
1️⃣وضعیت کنونی دانش کلام
وضعیت کنونی را در نسبت با گذشته تاریخی دانش کلام باید سنجید و تحلیل کرد.
دانش کلام تنها و نخستین دانشی بودهاست که در طول قرون مختلف اسلامی، بار معرفت عقلانی اسلامی را بر دوش کشیده است.
2️⃣کارویژههای دانش کلام
علم کلام سه کار ویژه مهم را همواره داشته است:
۱.تنها مرجع برای تبیین مفاهیم بنیادین دینی بوده و به مهمترین پرسشهای انسان مسلمان، پاسخ معقول داده است
۲.یک تنه در مقابل اندیشههای رقیب ایستاده و دفاع کرده است
۳.به نیازهای سایر علوم اسلامی پاسخ داده است
این کارویژههای علم کلام هیچ بدیل و جایگزینی در بین سایر علوم اسلامی ندارند
3️⃣عوامل افول علم کلام
دو عامل اصلی سبب شد که به تدریج جایگاه کلام دچار افت و افول شود، به طوری که در طول دو سده گذشته، شاهد کمرنگ شدن نقش کلام و زاویه نشینی آن در مقایسه با دانشهای دیگر نظیر فقه و فلسفه(هم در جامعه دینی و در حوزههای دانشی) بودهایم:
۱.عامل بیرونی: برآمدن رقیبان جدید که مدعیان تامین همان نیازهای معرفتی و تضمین پاسخ به آن پرسشها بوده اند. این رقیبان را در چهار شاخه می توان دسته بندی کرد:
أ.فلسفه اسلامی که در دورههای پیشین نقش مساعدت و خدمت به دانش کلام را داشت، به تدریج به رقیب جدی دانش کلام تبدیل شد
ب. عرفان با ایجاد سامانهای نظری و فلسفی، ادعا کرد که نه تنها به نیازهای معنوی انسان پاسخ می دهد، بلکه پرسشهای بنیادین او را نیز به صورت معقول پاسخ می دهد
ج.فلسفههای جدید غربی از دوره دکارت و هیوم و اخیرا فلسفه دین و الهیات جدید مسیحی که برآمده از همان فلسفههای جدید و در پاسخ به همان پرسشها و چالشها بود
د. علوم جدید که در شاخه طبیعی از زمان نیوتن و کپلر و در حوزه علوم انسانی از زمان آگوست کنت داعیه جانشینی الهیات و فلسفه را در سر می پروراندهاند.
۲.عامل درونی: به دلیل فقدان نوسازی دانش کلام، به تدریج این دانش، دچار رنجوری و ناتوانی درونی شد و به جای حضور فعال در صحنه مواجهه با عرصههای نوینی که عصر جدید به بارآورده بود، به بازتولید درونمایههای گذشته و شرح و تعلیقه بر میراث کلامی رویآورد.
این عوامل را در ضمن آسیبها و کاستیهای کلام برخواهیم شمرد.
📲 ادامه در قسمت دوم:
آسیبها و کاستیهای علم کلام
(گزارشی از سخنرانی استاد محمد تقی سبحانی در نشست «علم کلام، آسیبها و بایستهها»)
قسمت دوم
4️⃣آسیبها و کاستیهای علم کلام
۱.فقدان یک دانشِ پایه نظری و عقلانی روزآمد:
در گذشته، «لطیف الکلام»معتزلی و «امورعامه» فلسفی به ترتیب به مدد دانش کلام آمدند و از این رو، با نارسائیهای این دستگاههای عقلانی، کلام نیز به ضعف و سستی گرایید. پالایش و نوسازی این گفتمان عقلانی پایه، یک ضرورت انکارناپذیر است.
۲.کم توجهی یا بیتوجهی به پرسشهای سهمگین دوران جدید:
مادیت و الحاد جدید و یا اومانیسم، عقل گرائی و تجربه گرائی مدرن هر کدام بستری برای اندیشههای رقیبِ الهیات دینی بوده اند.
۳.ساختار دانشی و نظام طبقه بندی :
ساختار علم کلام، تعبدی و توقیفی نبوده است و امروز به یک کلیشه تبدیل شده و نیازمند نوآوری است.
هاضمه ساختار سنتی در کلام برای پذیرش مسالهها و محورهای جدید چندان اماده نیست.
۴.روش شناسی کلام به تقلید از فلسفه، کاملا نظری و انتزاعی شد و سایر روشهای پژوهش را از دست داد. در این جا دو اشکال اصلی وجود دارد:
اولا، روش عقلی منحصر در روش برهان فلسفی نیست (نقدهای ما را بر معرفت شناسی فلسفی ببینید)
ثانیا، سایر روشهای علمی همچون روشهای تجربی، تاریخی، آماری، هرمنوتیک، معناشناختی و ... نادیده گرفته شد
[به این ترتیب دانش کلام مزیت نسبی خود را از دست داد]
۵.غلبه رویکرد جدلی و غفلت از درونمایههای بلند معارف وحیانی
[منظور از «جدلی» این نیست که فیلسوفان می گویند که علم کلام به استدلالهای اقناعی بسنده می کند، بلکه کلام در عقلانی بودن نه تنها دست کمی از فلسفه نداشته، بلکه گاه عقلانیتر است. منظور از جدلی بودن کلام این است که کلام اسلامی در نقطه تماس درگیریهای دینی و فرقهای زاده شد و این رنگ همچنان بر سیرت و صورت کلام و متکلمان ماند و از این رو، علم کلام بیشتر بر «مباحث مرزی» متمرکز شد.
این در حالی است که دین برای رشد و تعالی مومنان و جامعه ایمانی آمده است و این مباحث در علمکلام کمتر مجال طرح یافت
۶.توجه به نیاز نخبگانی و غفلت از نیازهای فکری جامعه و توده مؤمنان و در نتیجه، رشد زبان نخبگانی در کلام که رفته رفته فاصله متکلمان را با اقشار دیگر جامعه بیشتر کرد
۷.تمرکز بر نیاز ذهنی و عقلی و کم توجهی به نیاز معنوی و قلبی
همین ویژگی سبب شده است که کلام همچون فلسفه به یک ادبیات خشک و خالی از روح نشاط و شورانگیزی معنوی تبدیل شود و از همین روی، با خلأ معارف فطری و قلبی در کلام، مخاطبان به سمت گرایشهای صوفیانه و یا حلقه های عرفانی کاذب سوق پیدا می کنند.
۸.فاصله گیری علم کلام از دانشهای دیگر
این جدائی نه تنها سبب افول کلام و اعتبار آن شد بلکه دانشهای زیرین (نظیر فقه و اخلاق) را نیز دچار نقص و کمبود ساخت.
5️⃣راهکارهای نوسازی دانش کلام
هر چند از محورهای بالا میتوان به راهکارها نیز راه یافت، اما سه محور در مسیر تحول دانش کلام بیش از سایرین اهمیت دارند:
۱.کلام بر محور «معارف وحیانی» توسعه وتکامل یابد و قرآن و روایات اهل بیت(ع) در متن اندیشهورزیهای کلامی ورود یابد.
۲.پاکسازی و نوسازی در چارچوب و روششناسی دانش کلام جدی گرفته شود. این مهم هم در مورد روشهای گذشته و همدر مورد روشهای جدید پیشنهاد می شود
۳.حوزه ها و نیازهای نو و درگیر به یک اولویت اساسی در علم کلام تبدیل گردد و تلاش در جهت پاسخگوئی تخصصی و حرفهای به معضلات فکری موجود در بین قشر جوان و ورود در آسیبهای فرهنگی مورد اهتمام اصلی قرار گیرد.
علم کلام، آسیب_ها و بایسته_ها..mp3
7.76M
💽 صوت نشست علمی «علم کلام؛ آسیبها و بایستهها»
دومین پیش نشست همایش ملی فلسفه کلام
1️⃣وضعیت کنونی دانش کلام
2️⃣کارویژههای دانش کلام
3️⃣عوامل افول علم کلام
4️⃣آسیبها و کاستیهای علم کلام
5️⃣راهکارهای نوسازی دانش کلام
🎤 سخنرانان: دکتر محمد تقی سبحانی، دکتر محمد صفر جبرئیلی
: ۲۷ آبان ۱۳۹۷
🔵 از کلاسهای حوزه تا دینداری خیابان.
✍ مهراب صادقنیا
✅ همیشه به سودمندی "علم کلام"(بویژه کلام عقلی) بدگمان بودهام. به این که آیا این علم در وضعیّتهای مختلف دینداری، میتواند دانشِ معناداری باشد؟ آیا این علم، آنگونه که ادّعا میکند، میتوان باورداشتهای مذهبی را تبیین، توجیه، و یا از آنها دفاع کند؟
✅ شاید بتوان برخی دیگر از دانشهای دین را نیز با این پرسش روبرو کرد. برای نمونه از مفسران قرآن کریم پرسید آیا تلاش آنان در نهایت، توانسته است دینداران را به فهم قطعی متن مقدس برساند؟ آیا دینداران تفسیر آنان از این متن را میپذیرند؟ و آیا تفسیر آنان کمک معناداری به دینداری عمومی میکند؟
✅ این سالها وضعیّتِ فعلی دینداری تودهی مردم در جامعهی ما، این پرسشها را جدیتر کرده است. دینداری مناسکی، فصلی، مناسبتی، و خیابانیِ مردم به اندازهای سِلفسرویسی شده است که با آنچه در مباحثههای کلامی میگذرد بیگانه است. چالشهایی که در ذهن و ضمیر این تودهی دیندار میگذرد با آموختههای کلامی توجیه نمیشود. من نه قصد تخطئهی این دینداری را دارم و نه به حاشیه راندنش را، تنها میخواهم به فاصلهی میان آنچه در کلاسهای معلمان دین میگذرد با واقعیّت اجتماع اشاره کنم. این فاصله، در نهایت، مرجعیّت دینی را با ابهام کارکردی روبرو خواهد کرد. به راستی چهل شب مراسم "عُمرکشان" که در حال برگزاری است، ریشه در کدام تعلیم کلامی و مذهبی دارد؟ آیا مجریان و مشارکتکنندگان این آئین برای این نمایش (به گمان خود) مذهبی، خود را نیازمند پرسش از حوزه و عالمان دین دیدهاند؟ آیا این دیگرستیزیِ مذهبی که به بهانهی تبرّی انجام میشود، خود را نیازمند موجّهسازی کلامی و یا فقهی میداند؟
۹۷/۸/۲۸
@sadeghniamehrab
#معرفی_کتاب
📖 اسلام میان حقیقت و تجلی تاریخی؛ عبدالمجید شرفی؛ ترجمه عبدالله ناصری
✍ مقدمه مترجم
...در واقع ارکون و دیگر نواندیشان و نومعتزلیان شمال آفریقا مثل عبدالمجيد شرفی معتقدند حقیقت نهفته در وحی و پیام محمد -قرآن- که با زبان مجاز سخن میگوید متفاوت است با آنچه از سوی تئولوگها و عالمان دین ارائه میشود و ملازمت و پیوستگی عالمان و فقیهان (فقیهان اهل سنت و جماعت) با قدرتهای سیاسی حاکم اصولا مانع اندیشیدن در حوزهای فراتر از حوزه اسلام تاریخی شده است. این اسلام به تعبیر شرفی همان اسلام نصی است متمرکز بر قرآن و سنت که از درونش سلفی گری ظاهر شد و فاصله عمیقی با سطوح دیگر اسلام _سطح تأویلی کثرت گرا و سطح ایمان فردی که بر هر تحديد و حصري عصیان می کند_ دارد. تلاش اصلی نویسنده بر عصری سازی دین به معنای قدرت ابداع دین برای عبور از فهم دیگران با تکیه بر دو اصول بنیادی نص مقدس یعنی آزادی ذاتی بشر و مسئولیت فردی انسان متمرکز است. او معتقد است یکی از مشکلات امروز جوامع مسلمان تمرکز بر منظومه فکری گذشتگان است که عموما توسط فقیهان سامان یافته است و چون هر فقیه در عصری متفاوت میزیسته الزاما حكم او کارآمد نیست. زیرا فقیه یا عالم دینی خود را درون متن یا «نص چندوجهی» محصور کرده و فقط براساس یک وجه حکم و رأی صادر می کند. شرفی معتقد است استنباط و درک فقیه، متکلم و مفسر در طول تاریخ تبدیل به نصوص ثانوی شده که گویی نص مقدس را فقط از طریق آنها میتوان فهمید. نویسنده این کتاب که در آستانه هفتادسالگی است از نواندیشان مسلمان تونس، استاد اندیشه و تمدن اسلامی در دانشکده ادبیات دانشگاه تونس است که آثار متعددی از او به چاپ رسیده و بعضی از آنها به زبانهای دیگر نیز برگردان شده است.
عبدالمجید شرفی به همراه چند تن از نواندیشان و عصری اندیشان مسلمان عرب و شمال آفریقا مثل عزیز عظمه، جرج طرابیشی، نصر حامد ابوزید، سید محمود القمني، محمد حداد، خانم رجاء بن سلامه "رابطه العقلانيين العرب" را در سال ۲۰۰۷ در پاریس تأسیس کردند تا با رویکرد عقل گرایی شبه معتزلی ضد سلفی به بازخوانی تفسیر فقه، کلام و تاریخ اسلام بپردازند. آنها معتقدند در روند نمایش تعصب و جمود و ناکارآمدی دین اسلام در عصر مدرن شیخ یوسف قرضاوی و بن لادن یکسان مقصرند.
نخستین فعالیت علمی این اتحادیه علمی انتشار ۲۰جلدی مجموعه «الاسلام واحدا و متعددا» زیر نظر عبدالمجید شرفی است که چند جلد آن به فارسی ترجمه شده است. پیام این پژوهش پلوراليسم اسلامی و قرائتهای متعدد از اسلام است.
این اتحادیه عقل گرا در جهان اسلام و خصوصا شمال آفریقا با مخالفت بعضی از سنت گرایان مثل دکتر محمد طالبی استاد شرفی روبرو شد. دکتر محمد طالبی این جریان فکری را «انسلاخسلامیه» نامید. یعنی کسانی که از هویت اسلامی خود بریده اند. محمد طالبی درباره شاگرد خود شرفی _البته به اغراق_ معتقد است او میخواهد قداست قرآن را بگیرد و اسلام را فقط هویت تاریخی میداند و میخواهد نیچه عرب شده و بر این اساس طالبی در همان سال تأسیس این جمعیت (۲۰۰۷م) کتاب جدید خود را در نقد این نگاه با عنوان «ليطمئن قلبی» نوشت و آنها را لائیک خواند. عبدالمجيد شرفی خود در کتاب «مستقبل الاسلام في الغرب والشرق» این اتهام را رد می کند و می نویسد: «لا نعتبر أنفسنا من الداعين إلى علمنة المجتمعات الاسلاميه، اذ نحن واعون كل الوعى أن العلمانية لاينبغي أن تكون ايديولوجية، ولا سيما حين تنقلب الى ايديولوجية معادية للدين».
دکتر شرفی در کتاب «الاسلام بين الرسالة و التاريخ» با تأکید بر عدم تعارض علم و دین و تنوع و تکثر قرائت های اسلامی معتقد است هرچند دست کشیدن از آنچه معمول و رایج بوده و بازگرداندن مردم از آنچه بدان اعتقاد دارند دشوار است اما باید برای نمایش و اثبات همخوانی اسلامی با دنیای مدرن خوانش جدیدی از کلام وحی ارائه داد و با رویکردی انتقادی به بررسی امهات علوم اسلامی مثل حدیث، تفسير، فقه، اصول فقه و کلام پرداخت.
ادامه👇👇👇
ادامه👆👆👆
مثلا در مورد قرآن و نزول آن معتقد است که کلام وحی یک گفتمان است که بر پیامبر نازل شده و برخلاف باور عموم مسلمانان که نزول لفظ و معنا را از خدا میدانند، تابع نزول معناست و لفظ را از آن پیامبر میداند.
نویسنده در روند نگاه مفسران و فقیهان به لفظ و معنا در قرآن و نقد آن چهار رویکرد سنت گرایان، اسلام گرایان، نواصولگرایان و اصلاح گرایان را اشاره کرده و هر چهار نگرش را به دلیل تاریخ نگری غیر دینامیکی آنها نقد میکند و معتقد است هریک بخشی از قرآن را گرفته و لذا در تأویل و تفسیر عصری جامع قرآن ناکارآمدند. عبدالمجيد شرفی بر این باور است برای آشتی دادن مسلمان امروز با دین باید به جنبه تشریعی قرآن توجه کرد و از نظر او معنای شریعت نه «قانون الهی» بلکه «شیوه» و «طریقت» است و وظیفه شریعت تشخیص راهی است که فرد مؤمن در آن گام بر میدارد و انسان مسلمان که مخاطب آیات قرآن است برای درک دعوت قرآن علاوه بر لفظ، باید معنا و محتوا و هدف نهفته در آیات را توجه کند. مثلا او از بی توجهی به پدیده بزرگ و ارزشمند زکات در جوامع مسلمان امروزی رنج میبرد و معتقد است توجه به ظاهر احکام فقهی باعث شده تا اصل انسانی و فقهی جامعهساز زکات با نگاه صرف به اموالی که در ایام پیامبر بوده و اهتمام به نیازمندان و مستمندان که فلسفه اصلی آن است فراموش شده است. خلاصه آن که دعوای میان عمومیت لفظ و خصوصیت سبب در آیات الهی که یکی از چالش برانگیز ترین مباحث اصلی و اصولی در حوزه احکام فقهی است دغدغه ذهنی اوست.
شرفی معتقد است عالمان دینی نتوانستند در حوزه فقه یک قانون جامع را ارائه دهند بلکه تمام اهتمام آنها نهادینه کردن رفتار خاص، رفتاری همراستا با نظر امپراتوران و حاکمان مسلمان بوده است. و این علت عمده اختلاف در آرای ائمه فقه است. شرفی بر این باور است که دامنه اختلاف گاهی به حدی است که به صحت یا عدم صحت عمل منجر می شود و هر فقیهی آن را حكم الله می داند. او در این کتاب نمونه هایی از اختلاف عمیق فقها را از کتاب «رحمة الامة في اختلاف الائمة» دمشقی شافعی فقیه قرن هشتم هجری نقل میکند و نتیجه گیری میکند این روند پر اختلاف چند ویژگی و اثر دارد:
۱. توجه بیشتر به ظاهر عبادات و رفتارهای اجتماعی تا انگیزههای درونی جهت دهنده به سوی خیر و نیکی
۲. عمل مسلمانی براساس مقتضای جامعه نه مسئولیت حقیقی
٣. تلاش فقيهان برای پیگیری سنت پیشینیان
۴. دور شدن مسلمانان از تعامل مستقیم با نص مقدس
۵. شبه عصمت ائمه مذاهب فقهی و عدم جواز نقد آرای آنها
او همین اشکالاتی را که در حوزه دانش فقه و حدیث میداند در اصول فقه، تفسير و کلام هم بر میشمرد و معتقد است در حوزه اصول فقه باید مبانی کلی را که فقه به علت پرداختن به فروع از آن غافل شده در نظر گرفت و تمام دغدغه اصولیون تولید و توجیه ابزارهای استنباط حکم برای دفاع از احکام پیشینیان نباشد بلکه اهتمام آنها شکل گیری فقهی نوین با مأموریت جمع میان عدالت و نظم اجتماعی باشد. بزرگترین اشتباه عالمان اصول فقه جداکردن آیات از یکدیگر و بی توجهی به ارتباط آیه با آیات دیگر سوره و تمام قرآن است.
او در این راستا به نقد دو اصل اجماع و قیاس که موجب شده فقیهان همیشه به گذشته چشم داشته باشند نه حال و آینده پرداخته است.
در حوزه تفسير هم مفسر بیشتر به علت ایجاد هماهنگی میان عقاید کلامی و فقهی مذهبی که به آن منسوب است با تأویل های آیات بدان علم روی آورده و در تفسیر آیات قصص انبیا و امتهای گذشته هم بیش از آنچه به پیام اخلاقی برای آیات توجه شود به ظاهر داستان بسنده شده است.
ادامه👇👇👇
ادامه👆👆👆
در عرصه علم کلام هم معتقد است این دانش که برای وصول به هدف خود که همانا غلبه بر مخالف خود بود و از منطق و فلسفه یونانی بهره گرفته دانشی است جامد و معرفتی است دگم و اگر به جای منطق و فلسفه یونانی از ابزاری دیگر بهره میگرفت نتایج و برونداد آن متفاوت بود. این دانش ابزاری در خدمت سیاست حاکم و منافع حکومت بود.
شرفی در قاب تحلیلی و تصویری خود با مدد از آموزههای اخلاقی قرآن غایت مأموریت انسان را هماهنگی اسلام _که آن را مجموعهای کامل و متکامل میداند_ با روزگار و مقتضیات زندگی بشر در بازسازی مفاهیم اصلی میداند و استمرار خودآگاهی جدید مسلمانان را در رهایی از دگماتیسم فکری و اوهام و تکبرداشتی از دین میداند.
اما ایراد و اشکال اصلی نویسنده نواندیش مسلمان تونسی در این کتاب و عموم آثارش بیشتر تمرکز بر تاریخ اندیشه اسلامی در حوزه مغرب اسلامی است و با حوزه مشرق اسلامی و خصوصا مبانی تشیع و سیر اندیشه دینی شیعه کم آشناست. منحصر بودن نگاه او به چند حوزه معرفتی مثل فقه و اصول، تفسیر، حدیث و کلام و تصوف آن هم فقط در مکتب فکری اهل سنت و نپرداختن به حوزه های دیگر مثل تاریخ، فلسفه و علوم دیگر و نیز نا آشنایی با حوزه فکری تشیع از ایرادها و نقیصههای کتاب است.
در مجموع عبدالمجيد شرفی پژوهشگری با نبوغ، تحلیلگر، مشرف بر میراث و علوم اسلامی و در عین حال پر دغدغه نسبت به عصری سازی اسلام و اخلاقی شدن جوامع مسلمان است. هرچند در اثبات این ضرورت گاهی به خطا میافتد. و آنچه باید در خوانش این کتاب به آن توجه کرد دوری نویسنده از نگرش دینی تاریخی مسلمانان در نفی قرائت پذیری است. اندیشه قرائت پذیری دین یا نسبیت گرایی فهم دینی که یادگار رویکرد هرمنوتیکی به متن است در باور تاریخی اغلب مسلمانان جایی ندارد. این رویکرد میخواهد فارغ از اصالت دادن به مؤلف، هویت مستقل متن و اصالت مفسر را اثبات کند.
در پایان ضمن تأکید مجدد بر نادرستی بعضی از رویکردهای نویسنده، نگرش و روش یا متدولوژی نویسنده را به مثابه یک کارگاه پژوهشی برای دانش پژوهان ایرانی میداند. امید است ترجمه قلم این نوع پژوهشگران مسلمان نواندیش شمال آفریقا که زودتر از سایر نقاط جهان اسلام _به علت مستعمره بودن کامل_ ضرورت نوسازی اندیشه را درک کردند فضای ذهنی جدیدی را برای پژوهشگران مسلمان ایرانی باز کند.
✅پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده فلسفه و کلام
http://phil.theo.isca.ac.ir/
✨ →♈️کانال رسمی پژوهشکده فلسفه و کلام
https://eitaa.com/philtheo
✍فلسفه و رویارویی دو سنت فلسفی در گفتوگو با حمید طالبزاده
✳️محسن آزموده: فلسفه در بنیاد خود گفتوگوی راست و درست، صریح و بیپروا، بدون تعارف و مجامله و در عین حال منطقی و رودارانه بین اندیشمندان و در واقع میان اندیشههاست، درباب وجود یا هستی، حقیقتی که فراچنگ نمیآید، بر موجودات محیط است و انسان پرسشگر در مواجهه با آن دچار حیرت میشود و این سرآغاز فلسفه است. فیلسوفان در طول تاریخ از پیشاسقراطیان و افلاطون و ارسطو تا فارابی و ابن سینا، از ملاصدرا تا هگل، از هایدگر تا علامه طباطبایی کوشیدهاند، از این تجربه وجودی حیرتانگیز پا پیش بگذارند و با دستمایههای مفهومی و نظری پیشینیان فلسفهورزی کنند، با آنها وارد گفتوگو شوند تا در نهایت بتوانند از صرف تجربه حیرتانگیز وجود، فراتر روند و درکی عقلانی از هستی ارایه دهند، فهمی متناسب با نحوه انکشاف وجود بر آنها در زمان که همان معاصرت آنهاست و حوالت تاریخی آنها را رقم میزند. سیدحمید طالبزاده معتقد است از این حیث تفاوتی اساسی و بنیادین میان فیلسوفان در غرب و شرق عالم نیست و فیلسوفان جدید غربی به همان اندازه اهل مابعدالطبیعهاند که اصحاب حکمت متعالیه. با این نگاه او کوشیده در کتاب درخشان «گفتوگوی میان هگل و فیلسوفان اسلامی: صیرورت، دیالکتیک و ایدهآلیسم» با تاکید بر تمایز میان دو سنت فلسفه اسلامی و فلسفه جدید، مجلس «تخاطبی» بیاراید. او معتقد است «در این گفتوگو معلوم میشود که سنت فلسفی چه مساهمتی در اندیشه روزگار حاضر تواند کرد و در خود چه تجدید نظرهایی باید بکند». بی تردید این کتاب، یکی از بهترین نمونههای گفتوگوی فلسفی ناب میان دو سنت فلسفی متفاوت با خاستگاههای یکسان است، به ویژه که این رویارویی از سوی محققی صورت میگیرد که از اندیشههای دو سوی مباحثه، آگاهیهای ژرف و عمیق دارد. برای آشنایی بیشتر با این کتاب و به مناسبت روز جهانی فلسفه، گفتوگویی با این استاد تمام فلسفه دانشگاه تهران صورت دادیم که از نظر میگذرد:
صفحه 7 اندیشه روزنامه اعتماد 27 آبان 97 گفتگو با حمید طالب زاده بخش اول.pdf
944.7K
فایل pdf گفتوگو با حمید طالبزاده بخش اول
فلسفه و رویارویی دو سنت فلسفی در گفتوگو با حمید طالبزاده
مصاحبه شونده: حمید طالبزاده، استاد فلسفه دانشگاه تهران
مصاحبه کننده: محسن آزموده
منتشر شده برای اولین بار در صفحه ۷ اندیشه روزنامه اعتماد ۲۷ آبان ۹۷
صفحه 7 اندیشه روزنامه اعتماد 27 آبان 97 گفتگو با حمید طالب زاده بخش دوم.pdf
5.5M
فایل pdf گفتوگو با حمید طالبزاده بخش دوم
فلسفه و رویارویی دو سنت فلسفی در گفتوگو با حمید طالبزاده
مصاحبه شونده: حمید طالبزاده، استاد فلسفه دانشگاه تهران
مصاحبه کننده: محسن آزموده
منتشر شده برای اولین بار در صفحه ۷ اندیشه روزنامه اعتماد ۲۷ آبان ۹۷
2016-min-486x259.jpg
35.1K
فلسفه و رویارویی دو سنت فلسفی در گفتوگو با حمید طالبزاده
مصاحبه شونده: حمید طالبزاده، استاد فلسفه دانشگاه تهران
مصاحبه کننده: محسن آزموده
منتشر شده برای اولین بار در صفحه ۷ اندیشه روزنامه اعتماد ۲۷ آبان ۹۷
همه انسانها دوست دارند زندگی خوبی داشته باشند و در راستای رسیدن به آن تلاش میکنند. با این حال، تعریفهای بسیار متفاوتی از «زندگی خوب» وجود دارد؛ افراد متفاوت خواستههای متفاوتی را مشخصه زندگی خوب میدانند. ولی برخی بعد از رسیدن به خواستههای خود احساس نمیکنند که زندگی خوبی دارند.
تولستوی در نوشتههای غیرداستانی خود همچون در رساله «گام نخست» به یکی از موضوعهایی که پرداخته «زندگی خوب» است. تولستوی بر این باور است که بسیاری گامهای نخست زندگی خوب را برنمیدارند و با تلاش برای رسیدن به گامهای بعدی که برای خود تعریف میکنند امکان دسترسی به زندگی خوب را از بین میبرند. تولستوی گام اول را آموختن «خویشتنداری» معرفی میکند.
تولستوی در مقابل افرادی قرار میگیرد که زندگی خوب را زندگی پر از تجمل و تنپروری و پرخوری میدانند. این افراد با وجود تجمل، تنپروری و پرخوری به دنبال آرمانهایی مانند «عدالت» و «آزادی» هستند؛ چرا که باور دارند زندگی خوب در سایه رسیدن به این آرمانها تعریف میشود. ولی تولستوی بر این باور است که از آنجایی که گام اول را که «خویشتنداری» است طی نکردهاند، رسیدن به این آرمانها که گامهای بعدی هستند، ممکن نخواهد بود.
منتقدان تولستوی بر این باورند که انسان نباید خود را از چیزی محروم کند و باید به همه خواستههایش برسد. او در جواب این گروه میگوید که در چنین زندگیای انسان احساس بیمعنایی خواهد داشت و افراد مجبور میشوند با «خدمت به هنر و علم» خود را سرگرم کنند، هرچند احساس رضایت از زندگی نخواهند داشت.
تولستوی معتقد است این رضایت نداشتن، بواسطه نداشتن کنترل بر نفس است در حالی که این افراد، رضایت نداشتن خود از زندگی را به «تراژدی اجتنابناپذیر شرایط انسانی» تعبیر میکنند.
برای داشتن «زندگی خوب» باید اطمینان حاصل کرد که نوع زندگی ما به زشتی و پلیدی نمیانجامد و این مهم با «زندگی اخلاقمدار» میسر است. زندگی خوب نمیتواند با بیاخلاقی و زشتی گره بخورد. تولستوی با نقد تصور رایج از زندگی خوب که همان «زندگی اشرافی» است خاطرنشان میکند که این نوع زندگی با رفاه و شکمپرستی گره خورده و ظلمی ناروا بر دیگر انسانها و حیوانات اعمال میشود.
تولستوی در واقع، دیدگاهی را به نقد میکشد که «زندگی خوب» را با «رفاه اشرافی» یکسان میپندارد. این افراد رسیدن به «زندگی خوب» و «پیروی از امیال» را در تنافر نمیبینند و در نگاه آنان زندگی خوب زندگیای است که در آن هیچگونه سختی وجود نداشته باشد. در صورتی که این تعریف از زندگی خوب مستلزم این است که تعداد بسیار زیادی از انسانها کار کنند تا این شخص اشرافی بتواند به این سطح از تجمل و زندگی خوب برسد. مخالفان تولستوی در نقد دیدگاهش میگویند چرا نباید از تجملاتی که دیگران بهره میبرند، برخوردار بود. این تلاش برای «متفاوت بودن» نوعی تظاهر است. برخی دیگر هم میگویند اگر ما از این امکانات استفاده نکنیم دیگران استفاده خواهند کرد.
تولستوی «میل به شکمپرستی» را مهمترین میلی میداند که برای رسیدن به زندگی خوب باید کنترل شود؛ میلی که در همه افراد کم و بیش وجود دارد و میبایست آن را مهار کرد. او تأکید میکند که شکمپرستی از جمله امیالی است که اگر کنترل نشود به امیال دیگری هم دامن میزند، از این رو، باید با امساک در خوردن و کمخوری این غریزه را تحت اختیار بگیریم.
تصور بر این است که افرادی که رفاه مالی دارند و غذا براحتی در دسترس آنها است به غذا فکر نمیکنند و بیش از آنکه در مورد غذا صحبت کنند در حال سخن گفتن درباره علم، هنر و فلسفه هستند. اما تولستوی فکر نمیکند که این افراد از دغدغه غذا رها شده باشند بلکه سخن نگفتن آنها در مورد غذا را به این دلیل میداند که بین صبحانه تا ناهار سیر هستند و احساس گرسنگی نمیکنند. در صورتی که هدف اصلی برای بسیاری از آنها شکمپرستی است. او برای تبیین این نظر خود اینگونه مثال میآورد؛ افراد برای کنفرانسهای علمی، جشنها یا عزاداریها دور هم جمع میشوند و اساس این مراسم اغلب سرو غذا است. افراد در اینگونه مراسم معمولاً پرخوری میکنند. اگر غذایی که سرو میشود غذای اعیانی باشد مشکلی نخواهد بود، ولی کافی است غذایی ساده یا غیراعیانی سرو شود، آنگاه علاقهمندان به عالم شعر و ادب و فرهنگ و علم از بهم ریختن برنامه شکمپرستیشان گلایهمند خواهند شد. چون شکمپرستی در فرهنگ امروز ما به یک هنجار بدل شده است.
در نگاه تولستوی شکمپرستی باعث میشود «اخلاق» اهمیت خود را از دست بدهد. بنابراین، زندگی خوب از نظر تولستوی تنها در صورتی میسر است که امیال ما تحت اختیارمان باشد، تا اگر پیگیری امیال، به نتایج غیراخلاقی ختم شد، بتوانیم مانع فربه شدن
این میل شویم.
پیشنهاد تولستوی برای «زندگی خوب»
خویشتنداری یا رفاه اشرافی
منبع: روزنامه ایران، دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ – «خویشتنداری یا رفاه اشرافی»
نویسنده: زهیر باقری نوع پرست
✍استاد حسن انصاری در کانال تلگرامیش نوشت:
مکتب شیخیه، بازسازی منظومه فکری غلات مفوضی شیعه (قسمت اول)
شیخ احمد احسایی تحصیلات فلسفی نداشته است. آشنایی او با فلسفه تنها برخاسته از مطالعات شخصی و بیشتر بر اساس آثار دست دوم در فلسفه و عرفان ابن عربی بوده. در فقه و اصول هم معلوم نیست میزان تحصیلات او در نجف چندان جدی بوده باشد. گواهی هایی که برای او از سوی علمای نجف صادر شد اجازات روایی است . البته در زمان شیخ احمد هنوز ظاهرا اجازات اجتهاد معمول نبوده است. منتهی از بررسی احوال و آثار فقهی و فقیهان آن دوره روشن است که شیخ احمد به عنوان فقیه در میان مکتب اصولی عتبات شناخته نبوده است. در نوشته های فقهی او که تعدادی از آنها منتشر شده برجستگی خاصی در فقه دیده نمی شود. مشی او در عقاید طبعا اخباری است. منتهی با تتبع در آثار او معلوم است که احسایی به تعداد محدودی از آثار حدیثی دسترسی مستقیم داشته است. پربسامدترین استنادات او شماری محدود حدیث است که دائما در آثارش به آنها استناد می کند که برخی از آنها از منابعی مانند هدایه خصیبی (البته با واسطه) و یا خطب ساختگی منسوب به حضرت امیر مانند خطبه بیان و یا مأثوراتی منتسب به غلات شیعه اقتباس شده است. اما شیخ احسایی تنها در نقل حدیث متأثر از غلات شیعه نبود.
قسمت دوم از لینک زیر مطالعه کنید
https://eitaa.com/philtheo/1575
#پژوهشکده_فلسفه_وکلام
#حسن_انصاری
#مکتب_شیخیه
✅پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده فلسفه و کلام
http://phil.theo.isca.ac.ir/
✨ →♈️کانال رسمی پژوهشکده فلسفه و کلام
https://eitaa.com/philtheo
☪مکتب شیخیه، بازسازی منظومه فکری غلات مفوضی شیعه (قسمت دوم)
او در دو جهت مشخص در پی بازسازی اندیشه غلات مفوضی بود:
۱- نخست اینکه شیخ احسایی تحت تأثیر بحث های حکمت ملا صدرا آمیخته با بحث های عرفانی ابن عربی که در آثار ملا محسن فیض به خصوص جلوه می کرد و همچنین تحت تأثیر آثار قطب الدین نیریزی و صوفیه شیعه مباحثی در خصوص ولایت تکوینی و مقامات وجودی اهل بیت را مطرح کرد و آن مباحث را در پیوند با منظومه فکری خود در خصوص مباحث توحیدی و کلامی قرار داد. در واقع الهیات او الهیات ولایی و با محوریت امامان شیعه به مثابه مظاهر اسماء و صفات الهی است. خدای او خدای ناشناخته ای است که تنها در آینه مقامات وجودی و ولایی امامان شناخته می شود، از این منظر الهیات او در واقع الهیاتی سلبی است. در این دستگاه فکری اندیشه تفویض در خلقت ارائه شده از سوی غلات مفوضی در چارچوب منظومه جدیدی که او آن را حکمت می خواند بازسازی می شود.
۲- با وجود تأثیر پذیری از شماری از احادیث منابع غلات مانند هدایه خصیبی و یا مأثوراتی منقول از کتاب مشارق رجب برسی که ریشه در مأثورات نصیریه و غلات شیعه دارد اما مطالعه آثار شیخ احسایی نشان نمی دهد او اطلاع چندانی از عقاید غلات شیعه در شکل منظومه واری داشته است. طبعا او به منابع اصلی آنان دسترسی نداشته و معلوم نیست مطالعاتش در منابع ملل و نحلی به قدری بوده باشد که به درستی از منظومه های فکری آنان مطلع باشد. با این وصف از طریق چند متن معین که نصیریه روایت می کرده اند و احتمالا بر اثر مطالعه قسمت هایی از متن رجال کشی که ناقل عقاید غلات شیعه است او با پاره هایی از تفکرات غلات قدیم آشنایی یافته باشد. هرچه هست خواننده آثار احسایی تردید نمی کند که او به شکل هوشمندانه ای عناصر فکری غلات قدیم را به درستی فهمیده و به درونمایه تفکر آنان دست یافته بوده است. از آن جمله اندیشه مربوط به نحوه وجودی و حضوری امام غائب در عصر غیبت و همچنین اندیشه مربوط به مراتب معنوی و وجودی حدود امامان، یعنی سلسله ای از مراتب مختلف ابواب ائمه. چیزی که بعدا در اندیشه رکن رابع خود را نشان داد و سید علی محمد باب هم تحت تأثیر همان افکار خود را باب امام زمان و تجلی قائمیت دانست (در این زمینه به تفصیل به تدریج بحث های مطرح خواهد شد). این دیدگاه ها در نوشته ها و ادبیات نصیریه و اسحاقیه و حتی مرده ریگ اندیشه های غلات در آثار اسماعیلیه و قرامطه و دروز هم به اشکال مختلف دیده می شود. ریشه همه آنها هم به اعتقاد به نظامی باطنی در وجود و معرفت باز می گردد که بر نوعی ثنوی اندیشی گنوسیستی هم متکی است. در این منظومه فکری دین جنبه باطنی دارد و معرفت بدان برای همگان میسر نیست. حدود این معرفت را حدود وجودی در مراتب پیامبر و امام و انواع و مراتب ابواب تعیین می کند. این دیدگاه تشیع را مذهب راز و شناخت آن را مرهون مراتبی در معرفتی می داند که به اصطلاح احسایی حکمت نبوی امامان را شکل می دهد، حکمتی که علوم آن را تنها از رهگذر ابواب که به علم جمعی جملی امامان دسترسی مقول به مراتب یافته اند می توان دریافت کرد (در واقع خواص تنها به درک این معرفت می رسند و باطن دین در دسترسی همگان قرار ندارد). بنابراین در این دیدگاه تشیع هم مذهب راز است و هم مذهب باطن گرایی و هم مذهب معرفت گنوسی که معرفت و نجات تنها از طریق سلسله ای از مراتب به دست می آید. حدیث امامان هم صعب است و هم مستصعب که هر کس را تاب تحمل و دریافت آن نیست. کلید دریافت قرآن و حدیث هم تنها معرفت باطنی و تأویلی است و در این میان شیخ احسایی به راهنمایی حضرت حجت به کلید این معرفت دسترسی یافته و باب معرفت امام زمان و معارف او برای دیگران شده است.
قسمت اول از لینک زیر مطالعه کنید.
https://eitaa.com/philtheo/1572
#پژوهشکده_فلسفه_وکلام
#حسن_انصاری
#مکتب_شیخیه
✅پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده فلسفه و کلام
http://phil.theo.isca.ac.ir/
✨ →♈️کانال رسمی پژوهشکده فلسفه و کلام
https://eitaa.com/philtheo