eitaa logo
"فی‌فی از خوشحالی زوزه میکشد"
27 دنبال‌کننده
111 عکس
6 ویدیو
0 فایل
مسیح_ا حِرمان زده؛ قسم به حقارت واژه و شکوه سکوت،که گاهی شرح ِحال ِ آدمی در سکوت است! و "دارای اختلال دو قطبی،یک دیوانه"
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از چامه؛
گویا قراری نانوشته بین من‌ پسرک شلوار سبز وجود دارد؛ هر چهارشنبه ساعت ۶ بعد‌ از ظهر کنار دستگاه عابر بانک: -آدامس میخوای؟ +وایسا پول بگیرم الان میام *و تحمل صف کسل کننده عابربانک و نگاه های منتظر پسر بچه -برات از یه جعبه جدید باز کردما *لبخند دلربای‌ پسرک +دمت‌ گرم *بدرقه با لبخند و نگاه های دنباله دار ` پسرکم‌، من چهارشنبه ها را به انتظار می‌نشینم، برای: تو،جعبه آدامس نعنایی جدید، صف عابر بانک،داد و ستد لبخند، چشمان مهربان، ۳۰ هزارتومن‌ پول نقد. من چهارشنبه هایم را با دیدن تو خوشحالم.
هدایت شده از چامه؛
من الان در موقعیتی نیستم که هنوزم دوستت داشته باشم؛ پس لطفا بهم یادآوری نکن چقدر قابل پرستیدنی‌ و چقدر دوستت داشتم.
هدایت شده از چامه؛
چون ایده بهتری وجود نداره.
هدایت شده از لیدوکائین
مملویی از زیبایی؛
هدایت شده از چامه؛
۲۰۲۴ سال از تولد "مسیح" گذشت.
هدایت شده از 𝓓𝓲𝓪𝓵𝓮𝓬𝓽𝓲𝓬
ریکاوری حضور در جمعه
هدایت شده از 𝓓𝓲𝓪𝓵𝓮𝓬𝓽𝓲𝓬
ولی اگه این ریکاوری دائمی باشه مثل بازیکنی که همیشه رو نیمکته هیچ کارایی نداره
هدایت شده از چامه؛
مدتی بود فکرم شدیدا مشغول این بود که "من" یا "اون" آدمایی هستیم که از نزدیک جالبتر و‌ دوست‌داشتنی تریم یا از دور؛ یعنی وقتی بهم نزدیک تر میشیم قراره با آدم خفن‌تری آشنا بشیم یا به یه آدم خیلی معمولی و روزمره تبدیل میشیم؟ ولی این اواخر متوجه شدم این قضیه اصلا راجب "من" و یا "اون" نیست، یه قانون کلیه راجب همه آدما هم صدق میکنه؛ همه آدم‌ها از دور، از وقتی که هیچی راجبشون نمیدونی و هیچی راجبت نمیدونن‌ خیلی قشنگ ترن، خیلی فاخر ترن، خیلی بوسیدنی ترن، از نزدیک خیلی معمولین، ولی خب قطعا آدمایی هستن که به هزاران علت از نزدیک و حتی خیلی نزدیک تو زندگی ما‌هستن و ما هنوزم می‌پرستیمشون، این یه قدرت جادوییه‌ و احتمالا به هزاران علل مربوط میشه، به شخصیت "اون" و "شما" و "رابطه اون و شما" و طبیعتا خیلی چیزای دیگه. داشتم فکر میکردم، کاش میشد یه بار دیگه از اول وارد زندگی فرد ِمورد علاقه‌م بشم، زمانی که چیزی ازم‌نمی‌دونست، زمانی که چیزی ازش نمیدونستم، زمانی که هیچی بین "من" و "اون" عنوانی نداشت، زمانی که هنوز براش "یه آدم شگفت انگیز" بودم‌. و کاش این‌ اتفاق هر هفته می‌افتاد، چون که اون "هنوزم" آدم ِ موردعلاقه منه" ولی من‌ دیگه "آدم شگفت انگیز" ِاون نیستم. و علاوه بر جذابیت ِ "من" باید یه چیز دیگه ای ام این وسط فانی باشه! و پیداش نمیکنم؛ هرچی که هست مکانیزم دفاعی جدیدتری‌ پیدا کردم،: 《نزدیک آدم‌های فاخری که تورو "فوق انسان" میدونن نشو، بزار از دور هم لقبت رو نگه داری و هم آزمند لمس کردن ِ"فخر" ِاون بمونی.》
هدایت شده از چامه؛
مکانیزم دفاعی دیگه ای‌ هم داشتم،: 《به هزاران دلیل، با کسانی که عمیقا دوستشون داری و به قول کلیشه ها "عاشقشون‌ هستی" وارد رابطه نشو (مخصوصا اگه اونم همین حس رو بهت داره)؛ از دور دوستشون‌ داشته باش!》