- بالای ساختمانی بلند در کنار بیلبورد ها نشسته بود. گربه ای به طریقی راه خود را به بام پیدا کرده بود. همزاد الکس فیرو ، با قوطی نکشیدنی ای در دست آنجا نشسته به چراغ ماشین ها چشم دوخته بود؛ هنرمند ، سرکش ، بی خیال. اکنون نیمه شب بود ، اما دوران حکومت او تازه شروع شده بود.
- نخستین نبرد او با لامیا بود ، آن هیولای بی رحم. زمزمهی طلسم هایی که از دهانش خارج شد لامیا را به هلاکت رساند.
- ساختمان نمای به روز اما عجیبی داشت؛ پر از بیلبورد ها ، لامپ های نئونی و نقاشی های خیابانی. او همیشه روی بام می نشست ، پا هایش را از آن ارتفاع آویزان می کرد و به رهگذران کوچک و بی توجه خیره می شد. هر از گاهی آن گربه هم می آمد و کنار او لم می داد. البته او هرگز نفهمید گربه چگونه راهش را به اینجا پیدا می کند.
برای Noctivelle 📰
- همزاد پایپر مکلین، روی تپه های سرسبز ایستاده بود. دستش را روی چمن ها می کشید و از نور روز لذت می برد.
- نخستین نبرد او با امپوساهای دهشتناک بود . آن ها را در همان تپه ها ، با خنجری مقدس و کمک ارواح طبیعت شکست داد. خنجری که طلسم های روشنایی رویش حک شده بود.
- کنار تپه ها ، جایی که باد هرروز به آن سر می زد و دستی بر سر سبزه ها می کشید ، خانه ای کوچک قرار دارد. خانه چوبی بود و رویش خزه سبز شده بود ، اما برای او مهم نبود. او خانه را اینگونه بیشتر دوست داشت.
برای اژدها سواران کتابخوان 🌿
اردوگاه دورگه ها شعبه سوگورو؛
نه نویسندگی نبوددددد به لایک بود 😭🤣🤣
خب آدم حسابی بر اساس چی لایکت میکردن کو...
اردوگاه دورگه ها شعبه سوگورو؛
خب آدم حسابی بر اساس چی لایکت میکردن کو...
چون من بهشون می گفتممممم تو چنلم گذاشتم فقطم راجب سه تاج شوم نظر دادم خب🤣🤣🤣
- همزاد کارتر کین کنار خانه ای آجری در حاشیه شهر ایستاده بود. به پرواز کبوتر ها در آسمان نگاه می کرد و در فکر فرو رفته بود.
- نخستین نبرد او با مینوتور بود ، هیولای خشمگین هزارتو. او مینوتور را پس از سرگردانی های فراوان ، با نیزه ای از جنس آهن استیکسی نابود کرد.
- او در خانه ای قدیمی و آجری زندگی می کرد که ترک های فراوان داشت. در کوچه و خیابان ها ، کودکان زیادی با دوچرخه رفت وآمد می کردند و صدای جیغشان همیشه به گوش می رسید. او اغلب به در تکیه می زد و همه این ها را می دید ، اما حواسش هزاران جای دیگر بود.
برای 𝐓𝐞𝐧𝐬𝐡𝐢𝐲𝐚 🪐
اگر بقیهشو فردا بفرستم فحشم میدین_؟🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡
*اینترنتم دارد تمام می شود
@cabin7
میدونم برای تقدیمی شاید دقر شده ولیخببب
~~
حتمااا ولی واسه شوما رو فردا می فرستم الان دارم پاره میش_💀
چه چنل خوشگلی