eitaa logo
پیله ی پرواز|حسین محسنات
259 دنبال‌کننده
76 عکس
19 ویدیو
0 فایل
شاعرم زبانم لال
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت گل کردن خون شهدا نزدیک است سوره ی فتح بخوان بیت خدا نزدیک است قبله تا قبله قدم ها همگی معراجند سعی بسیار نمائید ، صفا نزدیک است باز خون در رگ اسلام بجوش آمده است وقت جنگ است بیا خیبر ما نزدیک است غزه امروز دگر دوزخ صهیون شده است ای شیاطین زمان روز فنا نزدیک است تیغ بردار که اسلام سپر میخواهد گوش کن صوت اذان است،صدا نزدیک است (بانگ هیهات حسینیست رسیدست از راه هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله) @pileyeparvaz | کانال اشعار
همان روزی که دنیا رخت عریانی تنت میکرد خودم دیدم که زنجیر رهایی گردنت میکرد نفهمیدی که عصیانت ، عبادت کرد دنیا را نفهمیدی که در جان خدا اهریمنت میکرد نمی دیدی دمادم جلوه ی پنهان او پیداست شدی شمعی که تاریکیِّ مطلق روشنت میکرد تو دلبستی به این دنیا ، به شادی های غمگینش و آئینه در آئینه شکستن ، نشکنت میکرد در این دنیا همه دارند انواع نداری را به هر منزل که رفتم فقر، آنجا سلطنت میکرد @pileyeparvaz | کانال اشعار
اگرچه خلقت دنیا فقط برای تو بود ولی ز بدو تولد بهشت جای تو بود تویی که بنده ترین بنده ی خدا بودی تویی که مَست مناجات تو خدای تو بود تویی که خشم تو آشوب کبریایی داشت و هم رضای خداوند در رضای تو بود سجود خاک و هو هوی باد، نغمه ی آب و ربنای سحر ، مدح ربنای تو بود یهود گشت مسلمانِ نور چادر تو و شیعه سایه نشین پر کسای تو بود به پای عشق تو مِنّا شدند سلمانها طلای فضّه عیارش به کیمیای تو بود غنی شدند یتیم و اسیر و مسکین ها در آن سه شب که زمین محو هل اتی تو بود تویی مدار فلک ، کعبه ی طواف ملک که گفته باغ فَدک حق نابجای تو بود بهشتِ عالم بالا غبار چادر توست تمام وسعت لولاک فرش پای تو بود نود شب آمد و جبریل هم تو را نشناخت تویی که کلبه ی احزان همان حرای تو بود به تن نمود ریا حسبنا کتاب الله ولی تو بودی و قرآن بی ریای تو بود مدینه گوش شنیدن نداشت، حرف خدا همان صدای نفس گیر روضه های تو بود جهان به خواب شده یا مدینه غرق سراب چرا طناب، به دستان مرتضای تو بود به روی خاک کشیدند مرد خیبر را و آب بدرقه اش خون رد پای تو بود شکوه نام تو خاموش کرده دوزخ را چگونه آتش و مسمارِ در سزای تو بود من از مصیبت شش ماهه ی تو فهمیدم حکایت در و دیوار کربلای تو بود ز ما چه دیده ای ، عجل وفات میخوانی چه کرده ایم که مردن فقط شفای تو بود تو رفتی ای گل مولا، ولی بدان زهرا تمام دلخوشی مرتضی صدای تو بود علی شبانه کفن کرد جسم پاکت را شبانه رفتی و تابوت بوریای تو بود هزار و سیصد و چندیست داغدار توایم و این محبت ما ریشه اش دعای تو بود @pileyeparvaz | کانال اشعار
پا نهادی بر زمین و عرش اعظم گریه کرد آسمان لبخند زد ، بارانِ نم نم گریه کرد عطر گیسویت رسید و صبحگاهان ، توامان غنچه لب وا کرد با لبخند و شبنم گریه کرد جمع اضدادی و پیغمبر شب میلاد تو تا به رویت بوسه زد هم شاد شد، هم گریه کرد پیش از اینها بوده ای ورد زبانها ، جبرئیل... نام زیبای تو را آورد و آدم گریه کرد یک سر شوریده یحیی داشت، بر پایت گذاشت دم به دم با یاد تو عیسی ابن مریم گریه کرد آمدی، شد روز و ماه و سال بی تابت حسین ماه شعبان شاد شد ، ماه محرم گریه کرد @pileyeparvaz | کانال اشعار
زدی مهر بر لوح پیشانی من تو دامن زدی بر پریشانی من پریشان مکن زلف خود را مبادا دو چندان شود حال حیرانی من چه خوب است هر لحظه از تو سرودن چه زیباست با تو غزل خوانی من تویی اوج خوشحالی حضرت عشق تویی راز مستیِ شعبانی من من از عالم زر اسیر تو هستم و تا روز محشر فقیر تو هستم نگاهم به لطف کریمانه ی توست طعام من از بذل شاهانه ی توست بسوزان سر بام نی را که تنها چراغ زمین مشعل خانه ی توست تویی عشق لیلا که لیلی و مجنون فقط شرح بخشی ز افسانه ی توست تو روح حسینی ، تو جان حسینی تو شمعی که ارباب پروانه ی توست حقیر است در وصف تو هرچه گفتن تویی اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً تویی پای تا سر ، سراپا پیمبر چه فرقیست ما بین تو با پیمبر؟ تو تا آمدی در بهشت معلی به آیینه شک کرد حتی پیمبر دمت روح در جسم بی جان دمیده است بنازم دمت را مسیحا پیمبر نفهمید عالم مقام علی را خدا کرد با تو علی را پیمبر تویی اولین حیدر از نسل زهرا پیمبر ترین حیدر از نسل زهرا خدا محشر اورد الله اکبر علی اکبر آورد الله اکبر همه مست و فرزند ساقی کوثر خودش ساغر آورد الله اکبر خبر آمد از عرش ، مولا پدر شد حَسن پر در آورد الله اکبر ابالفضل محو جمال تو فریاد ... ز شادی بر آورد الله اکبر که این طفل فرزند سردار عشق است از امروز جان علمدار عشق است کنار تو ارباب جانی دگر داشت چو خورشید در گِرد خود یک قمر داشت تو حیدر ترینی که مولا از اول برای تو نام علی در نظر داشت و گفتا که نامش علی می گذارد به غیر از تو صد طفل دیگر اگر داشت بسوزند تا پیروان سقیفه چه می شد اگر او هزاران پسر داشت و آندم تماماً علی بود علی بود سپاهی که مولا به وقت خطر داشت سپاهی که جولانگه اش کربلا شد سپاهی که ششماهه اش هم جگر داشت سپاهی که حتی علی اصغرش هم شبیه علی اکبرش زخم بر داشت تنت گرچه صد پاره بر خاک افتاد رجز هات آزادگی یادمان داد و ما چارده نسل بعد از تو هستیم هنور از دم کربلای تو مستیم جوانیم و گاهی به بی راهه رفتیم ببخشا اگر عهد و پیمان شکستیم شبیه تو یار امام زمانیم و هستیم در پای عهدی که بستیم و آن ماه غیبت نشین الهی که از برکت او خدا می پرستیم می آمد اگر در سپاهش یَلی داشت فقط سیصد و سیزده تا علی داشت @pileyeparvaz | کانال اشعار
غارت و نیرنگ و کشتار است منوال یهود غرق در خون مسلمان است چنگال یهود ای منافق های در ظاهر مسلمان حرکتی تا کجا بی اختیاری ، تا کجا بی غیرتی تا به کی در کاخ اربابان ثروت برده اید دل به قانون حقوق بی بشر خوش کرده اید با ریال کعبه رونق می دهید اسراف را سفره دارانید ، کودک خواری اشراف را بنگرید این دست تا مرفق به خون آغشته را خوب بشناسید قابیل برادر کشته را کشته شد اسلام کی از کینه خالی میشوید در فلسطین ضجه های کودکان را بشنوید کاش ابراهیم بردارد تبر را زود تر هر نفس نمرود دارد میشود نمرود تر گرم تکثیر است ذکر یا علی بر دارها این زمین دیگر لبالب گشته از تمارها عاقبت فریاد مظلومان جهانی میشود ائتلاف ما خراسانی، یمانی میشود @pileyeparvaz | کانال اشعار
خشکیده و بی برگ و برم دلهره دارم بی فایده و بی ثمرم دلهره دارم امشب شب اشک است، شب ناله، شب آه از خشکی چشمان ترم، دلهره دارم با پای علیل، عازم این راه طویلم گر راه به جایی نبرم، دلهره دارم امشب شب قدر است، خدایا نظری کن من از همه محتاج ترم دلهره دارم آن قله که معشوق من آنجاست بلند است بی بال چگونه بپرم؟ دلهره دارم چون راه نجات من بیچاره حسین است با دلهره ی اهل حرم دلهره دارم می‌گفت سراسیمه رقیه که مبادا از نیزه بیفتد پدرم دلهره دارم @pileyeparvaz | کانال اشعار
رفته سردار نفس تازه کند برگردد
واژه واژه به وجد آمده ام باز هم محشریست در دل من در زمین راه بسته بود اما تا مدینه گرفت پر دل من خانه بر دوشی و پریشانی طالع آسمان عشاق است دل به دریای عاشقی زده ایم ساحل تو امان عشاق است در جهانی که جنس دل سنگ است قلب عاشق نبود میمردیم به سحرگاه عارف تو قسم قال صادق نبود میمردیم هرچه داریم از کرامت توست همه از لطف بی نهایت توست حوزه ی علمیه عنایت توست قلب شیعه پر از روایت توست محو در ذات کبریایی تو جابر آمد شود فدایی تو سلمی و کمیت و ابن عفان همه گرم غزل سرایی تو جانِ قران تویی و با تو نماز آیه آیه به رقص می آمد مکث میکردی زمین و زمان با نگاهت به مکث می آمد غربتت مثل مادرت زهراست چیزی از عشق کم نداری تو باورم نیست در کنار نبی... هستی اما حرم نداری تو من ضریح بقیع را هر شب غرق گریه بخواب میبینم حرم تو چقدر زیبا بود آه. هر شب سراب میبینم... مثل حیدر غریب و بی یاری بین نا مردمان گرفتاری کوچه های مدینه قاتل تو چه دل پر ز غصه ای داری در همین کوچه مرتضی افتاد مادرت فاطمه ز پا  افتاد حال در کوچه ها تو را بردند قرعه این بار بر شما افتاد پا برهنه ، پیاده با مرکب میدویدی در آن سیاهی شب کو عبایت، عمامه ات چه شده شده ای مثل عمه ات زینب گرچه آتش گرفته بیت شما گرچه بردند پا برهنه تو را گرچه جانت به لب رسید اما نیست روزی شبیه عاشورا دخترت را حرامیان نزدند بر تنت نیزه بی امان نزدند شمر بر سینه ی شما ننشست بر لبت چوب خیزران نزدند @pileyeparvaz | کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیز دلم❤️ ای باد صبا به دوستان گو ما را چه به این همه هیاهو .....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩بسم رب الحسین (ع)🏴 عالم پریشان گشته و هفت آسمان گریان شده پیراهن خونین ز ساق عرش آویزان شده
غریب مانده ام و اشک‌ آشنای من است به جاده میزنم و گریه پا به پای من است دلم پُر است، دلم عاشق است ، غم دارم من از تو دورم و دلتنگی حرم دارم دو پای خسته ی من در پی ات چقدر دوید تمام عمر دوید و به دلبرش نرسید به گوشه گوشه ی شش گوشه ات قسم ارباب میان مردمم و سخت بی کسم ارباب زمانه ای که مرا میبرد به گمراهی فقط تویی که مرا بی بهانه میخواهی چقدر زندگی بی حسین بیهوده است دلم هوای تو دارد، هوا غم آلود است @pileyeparvaz | کانال
رفتی و روزگار مرا دست غم سپرد چیزی نمانده موی مرا میشود شمرد رفتی و عمه هر قدم این مسیر را جای تمام اهل حرم تازیانه خورد راهی بجز تحمل خیل عدو نبود آبی به غیر اشک برای وضو نبود شد دختر تو همسفر شمر و حرمله بودند دشمنان تو اما عمو نبود اینجا سپاه یکسره تکبیر میکشد وقتی به پای قافله زنجیر میکشد از آن زمان که ضربه ی سیلی زدن مدام مانند مادر تو سرم تیر میکشد طعنه به غربتم زد و شرم از خدا نکرد از ترس وحشتم زد و شرم از خدا نکرد از ره رسید مرد حرامی و بی هوا سیلی به صورتم زد و شرم از خدا نکرد با ضربه ای لب و دهنم را کبود کرد گلهای روی پیرهنم را کبود کرد خسته نشد زیاد که دستش بزرگ بود یک ضربه زد تمام تنم را کبود کرد بعد از تو خاطرات قشنگم تباه شد بعد از تو زود اهل حرم بی پناه شد کوفه اگرچه روز غم و درد و غصه بود در شام روز دخترکانت سیاه شد دشنام شامیان همه از تیر بدتر است زخم زبان ز زخمه ی شمشیر بدتر است اینکه یهود اَنگ خوارج به ما زدند از زخم تازیانه و زنجیر بدتر است اینجا به شامیان همه چیزی فروختند انگشتر تو را به پشیزی فروختند یک عده دختران حرم را به اهل شما دور از نگاه تو به کنیزی فروختند این قوم قطره قطره مرا آب میکند با زور تازیانه مرا خواب میکند باور نداشتم که پس از گریه پیش من راس تو را به قهقهه پرتاب میکنند @pileyeparvaz | کانال
نه رفته پرچمی از پرچم تو بالا تر نه بوده محشری از محشر تو کبری تر نه پایداری کوهی به پایداری توست نه دیده ایم دلی از دل تو دریا تر تو کیستی که در آماج فتنه ها کرده است شکوه صبر تو چشمان آسمان را، تر بتاب و شام بلا را سحر کن ای زینب که بعد فاطمه غیر از تو نیست زهرا تر چگونه دید نگاهت ، که پیش چشمانت شده است کرب و بلا از بهشت زیبا تر قرار بود بمانی, وگرنه بهر نبرد تو بودی از همه ی عاشقان محیا تر دو پاره ی تن خود را به نیزه ها دادی برای اینکه نباشد حسین تنها تر ندیده منبر کوفه پس علی بر خود طنین خطبه ای از خطبه ی تو غَرّا تر به اشتیاق تو شیداست قلب ما اما مدافعان حریم تو اند شیدا تر @pileyeparvaz | کانال
حال و هوای خیمه چرا جور دیگریست عمه صدای هلهله ها جور دیگریست اینبار اشک چشم ترت فرق میکند ذکر لبان نوحه گرت فرق میکند با ناله های واحرما میکُشی مرا اینقدر سمت خیمه چرا میکشی مرا دارند چله چله کمان تیر می کشند اینها همه به قصد که شمشیر می کشند این ازدحام و این همه غوغا برای چیست این نیزه های خوش قد بالا برای کیست عمه چرا شلوغ شده روبروی من صحرا پر از غبار شده کو عموی من عمه قدت خمیده و این صحنه آشناست هل من معینی آمده با لحن آشناست کرب و بلا شده است گریز مدینه ام انگار میخ رفته فرو بین سینه ام بابای من دوباره تنش زیر تیر هاست جسمش به زیر پای سپاه حقیر هاست دارند بی هوا به تنش نیزه میزنند با قصد زیر و رو شدنش نیزه میزنند با نیزه دارها ته گودال رفته است تکیه به نیزه داده و از حال رفته است نیزه فرو شده است درون گلوی او گودال پر شده است ز خون گلوی او عمه مرا ببخش دگر نوبت من است عمه مرا ببخش دگر وقت رفتن است این خیمه جای ماندن من نیست میروم تا معجری برای تو باقیست میروم من میروم برای عمویم پسر شوم من میرم به وسعت دستم سپر شوم ای جسم پاره پاره ی خونین گلوی من میخواهد از تو سر بِبُرد روبروی من به قدر یک نفس بدنش را رها کنید او را رها کنید و سر از من جدا کنید @pileyeparvaz | کانال
قیامتی شده این پله تا خدا زدنت چه محشری شده شرحی به اِنَّما زدنت زدم به چهره ی ماهت نقاب اما حیف خسوف خون شده پاداش رونما زدنت تو مست در پی اهلی من العسل بودی به بند کفش پریدی و بی هوا زدنت ز بس که غصه ی من را جدا جدا خوردی تو را به جرم عمویت جدا جدا زدنت نشان فوج کماندارها شده بدنت تو را به نیت تابوت مجتبی زدنت شبیه موم عسل خانه خانه ات کردند ز بس که با سر سر نیزه ها تو را زدنت برای اینکه حروف تنت کشیده شود به زیر سم سطوران هجا هجا زدنت به صف شدند سپاهی ز نیزه دار و سپس از ابتدای سپاه تا به انتها زدنت به روی خاک چنین پا مکش قرار عمو ز حال برده مرا موج دست و پا زدنت مرا صدا نزن ای یادگاریه حسنم که ریخت قلب من از غربت صدا زدنت @pileyeparvaz | کانال
آمد از قلب حرم ماه منور شده ای کعبه ی با نفس عشق معطر شده ای عاشقی واله و حیران حسین ابن علی سوره ی کوثر قرآن حسین ابن علی سیزده ساله ای از سلسه ی آل الله دست پرورده ی دامان ابا عبدالله چقدر سیرت نیکوی حسن را دارد این پسر کیست چرا بوی حسن را دارد ؟ زده بر حرز علی جان مدد خود ، گرهی پهلوان است و نپوشیده به پیکر زرهی آمده نذر کند دست و سر و جانش را تا که آرام کند جان پریشانش را یاعلی گفت و خودش را به دل قوم رساند رجزی خواند و دل لشکریان را لرزاند گفت این مرد که تنها شده بابای من است همه ی دین من است و همه دنیای من است داده آغوش همین مرد سر و سامانم پای تنهایی او تا یم خون می مانم من همان زاده ی آن حضرت ضرب الاجلم قاسم بن الحسنم وارث شیر جملم پدرم گفته که جان تو به قربان حسین پدرم بود خودش بی سر و سامان حسین تا که نام از حسن آورد نفس بند آمد بانگ تکبیر هم از عرش خداوند آمد شیر مرد است و پی فتح و فتوح آمده است لشکر از طرز نبردش به ستوه آمده است از دم تیغ گذر داد حرامی ها را یک به یک زد به زمین ازرق شامی ها را دشمن از میسره تا میمنه حیران شده است در دل معرکه او یک تنه طوفان شده است ذکر یافاطمه میداد فقط نیرویش نیست مردی که شود یک تنه رو در رویش ناگهان فوج کماندار هدف را دیدند شیر بی واهمه ی بیشه ی تَف را دیدند آسمان تار شد از بارش بی وقفه ی تیر دشت خونبار شد از بارش بی وقفه ی تیر دوره کردند تنش را و سرش ریخته اند جای سردار جمل بر پسرش ریخته اند در دل معرکه اوقات دگرگون شده است قمر فاطمه در هاله ای از خون شده است با لبی تشنه، تنی خسته وصد چاک افتاد کوچه تکرار شد و فاطمه بر خاک افتاد سنگهایی که پیاپی به سر او میخورد نیزه با نیت مسمار به پهلو میخورد هرکسی سمت تنش نیزه ای انداخته است سم مرکب به روی سینه ی او تاخته است پیکر بی رمقش در دل لشکر تنهاست میکشد پا به روی خاک و دمش یا زهراست روی خاک است و به ندرت نفسی می آید زده ام فالی و فریادرسی می آید در دل گرد و غبار آمده از راه حسین گریه در گریه از این ماتم جانکاه حسین ..‌. کرد او را بغل اما ، ز بغل میریزد دارد از گوشه ی لبهاش عسل میریزد @pileyeparvaz
در چشم بی قرار ربابت نگاه کن برخیز و شانه های مرا تکیه گاه کن آقا نبینمت که چنین غرق غم شدی شرمنده ام حسین، که شرمنده ام شدی از روی خاک بال و پرت را بلند کن گریه نکن حسین ، سرت را بلند کن با گریه هات اشک مرا بیش از این نکن با قلب داغدار ربابت چنین نکن من هرچه داشتم سر عشقت گذاشتم اصلا خیال کن علی اصغر نداشتم اما به من بگو چه شده حنجر علی افتاد با اشاره ی دستم سر علی حس میکنم سه شعبه به او بی هوا زده احساس میکنم پسرم دست و پا زده این جای تیر نیست، گلویی نمانده است غرق سوال هستم و رویی نمانده است هرچند غرق گریه و حیران این تنم دارم برای غربت تو زار میزنم من حاضرم که با غم ششماهه خو کنم این پاره پاره های جگر را رفو کنم من حاضرم فدا کنم این طفل شیر خوار اما تو را نبینمت اینگونه شرمسار حالا که بی کسی و سپاهی نمانده است غیر از وداع با تو که راهی نمانده است چیزی نمانده پیکر تو غرق خون شود چیزی نمانده جان من از تن برون شود @pileyeparvaz | کانال اشعار
رفتی و غم های عالم بر سرم آوار شدم زانوانم بی رمق شد چشمهایم تار شد رفتی و من هم به دنبالت زمین خوردم ، زمین ..‌. زیر پاهای من ِ دل خسته ناهموار شد کوهی از ماتم به روی شانه هایم جا گرفت رفتی و بابای پیرت از جهان بیزار شد عمه ها در بین خیمه مو پریشان می کنند حال اهل خیمه هنگام وداعت زار شد جسم تو از عالم ناسوت سیرابی نخواست روحت از سیرابی لاهوت برخوردار شد دست پیغمبر به دستت جام کوثر می دهد بعثت ختم رسل در کربلا تکرار شد من به قربان صدایت ای اذان گوی حرم آن نماز بی ریایت ای اذان گوی حرم آسمان مبهوت آن سیمای مهتابی توست عرش حق لبریز از شوق شرفیابی توست قدسیان خلد برین را ریسه بندان کرده اند چشم در راه تو و فرمان اربابی توست شوق پروازت مرا از خویش بی خود کرده است زندگی شرمنده ی این حجم بی تابی توست گام بر میداری و معراج می آید پدید یک قدم برداشتی پایت به او ادنی رسید این طرف تکرار بعثت آن طرف انکارهاست در دل این قوم بهر کشتنت اصرارهاست کاش میمردم نمی دیدم میان خاک و خون گوهر نایاب من در دست بی مقدار هاست لحظه ای تاخیر کردم . ارباً اربا کردنت فاصله بین من و تو دشتی از نیزارهاست پیکرت از هر طرف دارد دریده میشود چون غزالی که اسیر گله ی کفتارهاست چشمهایت لاله گون ، روی لبانت لخته خون روی پهلوی تو جای سرخی مسمارهاست کربلا را یک تنه کردی مدینه یا علی پیکرت انگار ما بین در و دیوارهاست پاره پاره اکبرم ، پاره جگر کردی مرا تکه های پیکرت بازیچه منقارهاست ناله از دل میکشم بالا سر جسمت ببین گریه های من دلیل خنده ی بدکارهاست @pileyeparvaz