eitaa logo
پیشانی‌نوشت
412 دنبال‌کننده
73 عکس
30 ویدیو
8 فایل
💠 اشعار عاطفه جعفری 🔻و شعر "پیشانی نوشتِ" من است...
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از " ققنوس". مرضیه موفق
سَر از لبریزی نامت چنان مسرور می رقصد که جشن گندم است انگار و دارد مور می رقصد چه کرده جذبه ی چشم تو با آغوش این غربت که زائر قصد اینجا میکند ، از دور می رقصد؟ تمام خاکِ اینجا بوی آهوی ختن دارد اگرعطار در بازار نیشابور می رقصد چنان در دستگاه شوقت افتاد اختیار از کف که با ساز همایونت کبوتر شور می رقصد دوتا چشم پریشان برضریحت بستم و حالا دوتا ماهیِ قرمز در پس این تور می رقصد به شوق لمس دستان تو از بسیاری مستی سه دانه دل میان سینه ی انگور می رقصد شفا از سمت آن دست مسیحایی اگر باشد فلج دَف میزند ، کر می نوازد ، کور می رقصد https://eitaa.com/Goghnooos
بچه که بودیم مادرم با هرمناسبتی کفش می‌پوشید و پیاده مسیر چهار ساعته را طی می‌کرد تا حرم. نمازی می‌خواند و به خانه می‌آمد. عاشورا و تاسوعا و اربعین و چهل‌وهشتم و روز زیارتی و ربیع‌الاول و آخر و ذی‌القعده و ذی‌الحجه نداشت. گاهی هم نوبتی ما بچه‌ها را همراه خودش می‌کرد و وقتی از بست شیخ طوسی خارج می‌شدیم یک بستنی نونی برایمان می‌خرید و میگفت: مادرم هربار حرم می‌آمدیم برایم بستنی می‌خرید. شادی‌مان حرم بود، غم‌مان حرم‌ بود، خلوتمان حرم‌ بود، پاتوقمان حرم بود. اصلا ما جز حرم شما جایی را بلد نشدیم حالا که دوستانم از شهرهای دیگر می‌آیند و میپرسند فلان رستوران و فلان مکان تفریحی چطور است می‌گویم نمی‌دانم و نرفتم بعد فکر میکنم مگر شهر خودشان رستوران ندارد؟ بیاید، بنشیند توی حرم و خیره شود به درو دیوار حرم و در ذهنش عکس بگیرد و برای یک‌سالش ذخیره کند. کاری که ما در کربلا و نجف می‌کنیم. از مادرم دور نشوم، آقا خودت که دیدی حالا اگر بخواهد حدفاصل بست واعظ‌طبسی تا ورودی حرم و اتاق ویلچر را پیاده بیاید نیم‌ساعت طول می‌کشد. همانی که تا دیروز ده کیلومتر را پیاده تا حرم می‌آمده امروز نگاه شما را می‌خواهد که همه چیزش مثل قبل شود. سر هر مناسبتی چادر چاقچور کند و یکی از ما را به راه کند و در مسیر برگشت بگوید: بیا بریم بستنی بخوریم، وقتی بچه بودم مادرم بعد از حرم از اینجا برایم بستنی می‌خرید. راستی آقاجان مادر صحن جمهوری را خیلی دوست داشت و حالا که صحن جمهوری کوچک شده می‌گوید: دلم می‌گیرد و ویلچرش را میبریم صحن انقلاب. به صحن انقلاب که می‌‌رسم یاد روزی می‌افتم که دخترم را نه‌ماه در وجودم پرورانده بودم و روز زیارتی‌تان آمدم حرم که بگویم آقا هنوز خیلی کار دارم کاش بچه یک‌هفته‌ی دیگر دنیا بیاید ولی بعد حرفم را عوض کردم و گفتم: هرطور صلاح می‌دانید و عجیب همه چیز خوب از آب درآمد و فردا ظهرش دخترم در آغوشم بود و از شادی این معجزه‌تان اشک می‌ریختم. آقا جان من خیلی به تکرار تاریخ معتقدم، به این فکر می‌کنم من هم مثل مادرم برای دخترم بعد از زیارت بستنی بخرم که وقتی پیر شدم یا دور از جان مادرم در این دنیا نبودم درست کنار مدرسه‌ی نواب وقتی می‌رسد به بستنی فروشی برای بچه‌هایش بستنی بخرد و بگوید: مادرم هربار حرم می‌آمدیم برایم بستنی می‌خرید. ولادتتان مبارک https://eitaa.com/pishaninevesht
هدایت شده از yosefpoor.ir
شب خفته است در مه و باران، دریغ و درد می‌بارد آسمانی از اندوهِ بالگرد شب خفته است در مه و آه است بر لبم بستند خیمه در دل من ابرهای سرد پشت گمان کمان شد از اخبار محتمل با ما ببین که بی خبری‌ها چه‌ها نکرد بادی که سرگذاشتۀ کوهِ غربت است بادا خبر بیاورد از آن بزرگ‌مرد پشت سرِ مسافرِ خود ریختیم آب سر می‌رود ز کاسه صبر، اشکِ غم‌نورد باری بجو به دشت بلاشان، نه پشت میز مردان روزگار چنین‌اند در نبرد مسعود یوسف پور کانال شاعر | رسانه رواج | مدرس۸
هدایت شده از سعیده کرمانی
انالله و انا الیه راجعون بر صورت باغ تا شقایق خندید غم اشک شد و از آسمان باز چکید در سینه‌ی ملت شهادت ، ایران یکبار دگر داغ رجایی جوشید 🍃🍃🍃🍃🍃 عشق است و قبولی زیارت آخر اشک است و تمنای شهادت آخر هرکس بشود خادم درگاه رضا باید بشود شهید خدمت آخر 🍃🍃🍃🍃🍃 ما منتظریم از آسمان برگردی در سبزترین بهارمان برگردی وقتش که رسید در کنار سردار با دولت صاحب‌الزمان برگردی 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
از دیده ما دوید، رود از پی رود این آتش در دل همه از داغ تو بود سخت است برای ما نوشتن اما تاریخ تو را شهید جمهور سرود https://eitaa.com/pishaninevesht
هدایت شده از علی مقدم
هر چند که این داغ به دل سنگین است در کام شهیدمان ولی شیرین است هنگامه خدمت به شهادت برسی والله که عاقبت به خیری این است
مه بود و آه رنگ خبرها پریده بود مه بود و ماه قامتش از غم خمیده بود مه بود و باد بین درختان سوگوار دنبال بالگرد تو، هرسو دویده بود بعد از شبی دقیقه دقیقه رجا و خوف ساعت به هشتِ صبحِ شهادت رسیده بود گل داده بود زخم تو در شیب دیزمار آتش تمام راه گل لاله چیده بود با جان هنوز می‌شنود مشکل مرا آن گوش‌ها که زخم‌زبان‌ها شنیده بود عطر حضور تو چقدر حرف تازه داشت با نسل نورسی که بهشتی ندیده بود ای دیده در رضایت مردم رضای او ای خادمی که مشی و مرامت پدیده بود دست تو مزد خدمت خود را چنین گرفت از دستهای حق که تو را برگزیده بود چون حاج قاسم، آن شبِ بی بازگشتِ سرخ انگشتر عقیق تو در خون تپیده بود https://eitaa.com/pishaninevesht
هدایت شده از yosefpoor.ir
غزلی ارتجالی در سوگ شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی: از درختان عزادار گذر کرد نسیم خبر از سوختنت داشت نفس‌های شمیم دیر جستیم تو را در شب غم، کوه مقام! هر طرف درّۀ مه بود دل از آهِ مقیم دستگیر همه بودن به تو می آمد و شد بین آن جنگلِ بی لاله، عقیقت تقسیم دیر جستیم تو را دیر و تو رفتی از دست ما که امروز به حال خودمان می‌گرییم تو که بودی که پس از رفتنت ای داغ گران می‌برد شهر سر شانه خبرهای عظیم بت تهمت، بت ذلت، بت بی اخلاقی هر چه بت بود به دست تو شکست ابراهیم در بهشتی که تویی کاش که جامان بدهند این رجایی ست که در نسل جدید است و قدیم مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
بریز حادثه ات را تو بر سرم باران که مرگ خیمه زده در برابرم باران قسم به جان نه،که جانم چه ارزشی دارد قسم به لحظه ی اندوه رهبرم باران هراس نیست مرا از هجوم طوفان ها اگر که خادم این خاک و کشورم باران مرور کن غم سردار قهرمانت را که من ادامه ی این بغض پرپرم باران بهار را به تماشای باغ دعوت کن به بر نشسته درختان باورم باران سلام میدهم از دور شهر مشهد را به شوق لحظه ی دیدار در حرم باران شب است و شادی لبخند هشتمین خورشید صدای گریه ی نقاره در سرم باران از این زمین به فراسوی آسمان با خود نشان خادمی عشق می برم باران شهید نام بلندیست روی شانه عرش مزین است به این واژه پیکرم باران تویی که قاصد این داغ تازه ای برسان سلام آخر من را به مادرم باران https://eitaa.com/sher_zad https://eitaa.com/pishaninevesht
هدایت شده از مَدرَس/ ۸
اینو باید برای همه کسانی که در این ایام ساکت بودند ارسال کرد... با تاسف فراوان همه‌شون رتبه خواهند آورد! گیر جماعتی افتادیم که اسرائیلی نیستند و هستند!
هدایت شده از علی مقدم
ويدئوهاى فاجعه رفح بسيار وحشتاكه و در هيچ اپلیکیشنی نمیشه منتشر کرد اخبار غزه از زبان دانشجوی فلسطینی ساکن ایران 😭 @sheikh_ali_moghaddam
داغ به قلب خبر می‌زند شرر سرها بدون تن شده تن‌ها بدون سر وقتی جهان گرفته زبان در دهان خود آتش زبانه می‌کشد و می‌دهد خبر یک‌سو نشسته‌است به سوگ پدر، پسر سویی دگر نشسته به سوگ پسر، پدر آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشند ای پلک های تر شده ای بغض شعله‌ور می‌سوزم از صدای زنی در میان دود می‌سوزم از کنایه این روضه بیشتر https://eitaa.com/pishaninevesht