کاربرگ ویژه ی تثبیت نشانه های هم صدا
#ادراک_دیــداری #الفبای_شیـرین
#دقت_تمــرکز #درمان_اختلالات_دیکته
🌸 @pishdabestanaye 🌸
سوال ۱۹۰
⭕️ سلام خوبین ببخشید همیشه مزاحمت میشم پسرم پنج سال میکنه وقتی میریم مهمونی خیلی اذیت میکنه بدو بدو میکنه نمیشینه یه جا جلب توجه میکنه بعضی آدما بدشون میاد از این رفتار دیگه نمیگن بچه ای منم آنقدر حرص میخورم با حرف میگمش هیچ تشویقش میکنم هیچ دیگه کتکش میزنم نمیدونم چیکارش کنم موبایل میدم دستش بلکه بشین زیاد وابسته نیست یعنی موند تودلم برم جایی مهزیار آروم بشین من ذوق بزنم
#بیاین_باهم_نقاشی_بکشیم😁🖌
آموزش گام به گام یک الاغ مهربون🐴
🌸 @pishdabestanaye 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی وسایل نقلیه با دو نقطه
🌸 @pishdabestanaye 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی زرافه با قاشق
🌸 @pishdabestanaye 🌸
#تفسیر
#کودکانه
#تفسیر_کودکانه
سوره #کوثر
در زمان های خیلی خیلی قدیم، یه مردی زندگی می کرد که اسمش محمد بود و پیامبر مردم بود✨
بچه ها حضرت محمد خیلی مهربون بود و خدا هم خیلی دوسش داشت. پیامبر اون زمان بچه ای نداشت و یه همسایه ی بدجنسی داشت به اسم شانئکه.
شانئکه بچههای زیادی داشت و همیشه جلو راه پیامبر می ایستاد و اون رو مسخره می کرد و می گفت:
«پیامبر تو ابتری! تو بچه نداری، ولی من کلی بچه دارم.»
پیامبر از شانئکه دلخور نمیشد، چون میدونست خدا پیامبر و فراموش نکرده و بهش کمک میکنه.
تو یکی از روزها خدا یه بچه به پیامبر داد که اسمشو گذاشتن ابراهیم.
اما بچه های عزیز! ابراهیم تو بچگی مریض میشه و چون حالش خیلی بد میشه، نمیتونه زنده بمونه و میره پیش خدا😭
شانئکه دوباره خوشحال میشه و دوباره سر راه مسجد رفتن پیامبر یا بازار رفتنش جلوشو می گیره و همه ش مسخره میکنه پیامبرو.
پیامبرم همیشه با خدا راز و نیاز میکنه و دعا میخونه و از خدا صبر می خواد و اینکه یه بچه به پیامبر بده🤲
تا اینکه یکی از روزهافرشته های خدا اومدن پیش پیامبر و بهش گفتن:
«ای پیامبر! خدا به تو یک دختر اعطینا میکنه و تو باید فصل کنی و ونحر کنی (یعنی نماز بخونی و شتر قربانی کنی در راه خدا)»🌺
پیامبرم قبول میکنه و به پاس تشکر از خدا برای فرزندش نماز شکر بجا میاره و شتر قربانی میکنه👏
اسم دختر پیامبر کوثر هست✨و کوثر همون حضرت فاطمه و شجره ولایت هست که همه از نسل حضرت فاطمه هستند
🌸 @pishdabestanaye 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیش_دبستان
🎯 آموزش دفتر شطرنجی
🌸 فهیمه فلاح (خاله شکوفه)
______________
به #خاله_شکوفه بپیوندید
🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/3164012568Cd68195cb8b
توجه توجه 📣📣📣📣❗️
ثبت نام دوره آموزش آنلاین مجازی
پیش دبستان 🤩🌸 خاله شکوفه 🌸
❗️ دوره آموزشی مهر ماه ۱۴۰۲❗️
بجای اینکه فرزندتون رو ۸ماه با شهریه های
زیاد در دوره حضوری ثبت نام کنید ،می توانید در. دوره ۶ماهه 🌸 خاله شکوفه 🌸
✅ با کیفیت آموزشی بالا
✅ آموزش الفبا و خواندن ساده
✅ آیت الکرسی با اشاره و معنی
✅ مهارتهای اجتماعی
✅ تقویت دیداری و شنیداری برای دیکته نویسی اول
✅ علاوه بر کلیه اموزشهای پیش دبستان و شهریه ای اندک ثبت نام کنید .
❌ 😍 تازه هزینه های جانبی مثل خرید کتاب و لوازم التحریر زیاد و بیمه و ایاب و ذهاب و لباس فرم و.... رو هم ندارید 😍 ❌
برای اطلاع از جزئیات و شرایط ثبت نام به
آیدی زیر پیام دهید 👇
@Mahdeaye
👆👆👆👆👆👆👆
🙏💐🙏💐🙏💐🙏💐
و باز هم رضایت رضایت رضایت 🤩
خداروشکر 🤲
فقط همینو داریم بگیم 😍
💐🙏💐🙏💐🙏💐🙏💐
🔹داستان کودکانه😁
قصه های کلیله و دمنه
🐰خرگوش دانا و 🦁شیر مغرور
در روزگاران قدیم در جنگل سرسبزی شیر قوی و مغروری زندگی می کرد او خود را سلطان جنگل می دانست و توقع داشت همه ی حیوانات جنگل به او احترام بگذارند هر موقع که گرسنه می شد یکی از حیوانات را شکار می کرد و می خورد. به همین خاطر همه ی حیوانات هرروز در نگرانی بودند که کدامیک از آنها را شکار می کند.
یک روز همه ی حیوانات دورهم جمع شدند و گفتند برای اینکه از نگرانی در بیاییم باید فکری کنیم. بعد از صحبت و همفکری به این نتیجه رسیدند که هر روز یکی از حیوانات به میل و خواسته ی خود نزد شیر برود تا شیر اورا بخورد و بقیه حیوانات راحت و بدون ترس زندگی کنند. یکی از آنها به نمایندگی نزد شیر رفته موضوع را به او اطلاع داد شیر هم از این موضوع خوشحال شد و قبول کرد که دیگر به آنها کاری نداشته باشد.
روزها همین طور گذشت و هر روز یکی از حیوانات نزد شیر رفته و خورده می شد تا اینکه نوبت به خرگوش دانا رسید. خرگوش که از این کار شیر خیلی ناراحت بود به دنبال راهی بود تا همه ی حیوانات از دست شیر خودخواه و مغرور نجات پیدا کنند.به همین خاطر خرگوش دانا خیلی دیر تر از بقیه حیوانات نزد شیر رفت شیر وقتی که خرگوش را دید با عصبانیت فریاد زد:
چرا اینقدر دیرکردی؟ خرگوش دانا با ترس و صدای لرزان گفت: من در جنگل به طرف خانه شما می آمدم که در راه دوستم را دیدم او از دست شیر بزرگ و قوی فرارکرده بود و می گفت: شیر گفته من سلطان جنگل هستم و در راه که می آمدیم دوباره شیر سر راه ما سبز شد و دوستم را شکار کرد ولی من ازدستش فرارکردم تا خدمت شما برسم.
شیر با شنیدن حرفهای خرگوش ناراحت شد و گفت: من سلطان جنگل هستم هیچکس حق ندارد جای من را بگیرد جای آن شیر را به من نشان بده تا او را از پای درآورم.
خرگوش دانا گفت: چشم سلطان جنگل دنبال من بیایید هردو به راه افتادند تا به سرچاه پرآبی رسیدند خرگوش دانا گفت: این شیر به آب علاقه دارد و منزل خود را در آنجا ساخته است اگر باور نمی کنید من را بغل کنید و روی چاه خم شوید تا او را به شما نشان بدهم.
شیر همین کار را کرد و خم شد آب چاه زلال و صاف بود و عکس شیر و خرگوش روی آب افتاده بود و شیر که خیلی عصبانی بود فریادی زد و صدای او در درون چاه پیچید.
شیر فکر کرد شیر درون چاه غرش کرده بیشتر عصبانی شد و خرگوش را کنارچاه برزمین گذاشت و برای کشتن شیر درون چاه به داخل چاه پرید و در آب غرق شد.
خبر از بین رفتن شیر خودخواه به گوش همه ی حیوانات جنگل رسید و همگی از کار خرگوش دانا خوشحال شدند و سالهای سال در کنار یکدیگر راحت و شاد زندگی کردند.
🌸 @pishdabestanaye 🌸
ما را در اینستا گرام دنبال کنید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌸 خاله شکوفه 🌸
https://instagram.com/fallahfahime69?utm_source=qr&igshid=MzNlNGNkZWQ4Mg%3D%3D
لینک را کپی کرده سپس در اینستا در پیج خودتان بار دیگر کپی کنید و روی آن بزنید باز می شود👆
20.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پیش_دبستان
🎯 ایجاد انگیزه نشانه ژ
قصه ژاله و ژاکت آبی
🌸 فهیمه فلاح (خاله شکوفه)
______________
به #خاله_شکوفه بپیوندید
🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/3164012568Cd68195cb8b