• خونه پیشولیا •
;
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به
که ببندی و نپایی!
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم;
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟
چرا من ؟
اینروزا تو سرم خیلی تکرار میشه ، میدونی ؟
خیلی بهتر از من تو هر چیزی وجود داره ، چرا باید برا چیزی تلاش کنم که آخرشم باز من توش محبوب یا اون موفق تره نیستم؟
• خونه پیشولیا •
چرا من ؟ اینروزا تو سرم خیلی تکرار میشه ، میدونی ؟ خیلی بهتر از من تو هر چیزی وجود داره ، چرا باید
نمیخوام باشم ، جای من آدمای بهتری وجود دارن ، ادمای قشنگ تر ، مهربون تر ، موفق تر ، پر تلاش تر ، عمیق تر ، خوش برخورد تر، جالب تر . من هر چقدرم تلاش کنم جایگاهی که باید رو ندارم ، میخوام نباشم.
این روزا خیلی بیشتر ساکتم ، تو جمع تو خلوت خودم ، دیگه خودمم خبری از خودم ندارم.
فقط میدونم دیگه خستم و جونی برای تلاش کردن ندارم ، دیگه نمیتونم آدم قبل بشم ، دیگه تو همه چیز عقب کشیدم .
کم کم چه بخوام و چه نه با این وضعیت فراموش میشم .
همیشه حسودیم میشده به ادمایی که درونشون کششی دارن که همرو به خودشون جذب میکنن ، شاید نصف تو هم تلاشی برای کاری نکنن ولی به خاطره اون چیزی که تو وجودشون دارن خیلی چیزا رو فراهم دارن .
دیروز تحقیقمو که کلی سرش زحمت کشیدم خونه جا گذاشتم و سر کلاس مجبور شدم خودم بنویسم و جای عکس اون تابلو ها و اثرای هنرمندا ، اسمی که تو کتاب نوشته بود رو تو یه کادر کوچیک نوشتم ، استادمونم مثل همیشه بهم کرم ریخت.
_به میبینم که خانوم داودی اثر جدید از خودشون خلق کردن.
• خونه پیشولیا •
دیروز تحقیقمو که کلی سرش زحمت کشیدم خونه جا گذاشتم و سر کلاس مجبور شدم خودم بنویسم و جای عکس اون تاب
به قول مامانم من فقط همین اتفاقات خیلی کوچیک رو گنده میکنم و نباید برام اهمیتی داشته باشه...
ولی من دیروز نصف بدنم از درد تیر میکشید.