هدایت شده از یاسهاسبزخواهندشد ؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وایب روزِ اول دانشگاه:
• خونه پیشولیا •
سالیوان آقای انصاریه😔✨.
نمیتونم فوروارد کنم خدا لعنتت کنه:))))
• خونه پیشولیا •
با حضور افتخاری شهاب، اصفهونی، گوش کوچولو و خوش صدا🤌✨. #ماجراهایبنده
امروز یه مقدار زیادی فان بود قضیه، اما شروع زندگی جدی بود انگار، خدا کمکمون کنه.
میدونید چیه؟ دانشگاهمون رو دوست دارم، با اینکه در مسیری نیستم که تصور میکردم اما من این روزا به اون حکمت خدا دل بستم و باهاش پیش میرم. ولی ما که کوتاه نمیایم مگه نه؟
[آسمون دانشگاه ما نظیر نداره، حتی معماری بناش]
من حالا خیلی آدما دارم که تو اون دانشگاه دوسشون دارم و هر سری که از جلوی اتاقشون رد میشم یا میبینمشون ریحانه کوچولو درونم یه لبخند گنده میزنه و منو وادار میکنه تا برم نزدیک و حرف بزنم.
هی میگه که، برو و فقط سلام کن، برو و فقط حالشونو بپرس، برو و از امروزت براشون بگو، اما اینجا دانشگاهه و یه سری باید و نباید ها تعریف شده ریحانه خانوم✨، ما هر روز نمیتونیم بریم اتاق معاون رشتمون تا حالشو بپرسیم، هر روز نمیتونیم اتاق آقای مهربون بریم تا بهش سلام کنیم، هر روز نمیتونیم بریم پیش معاون آموزشی دانشگاه و غر بزنیم، اینجا مدرسه نیس.
من و حانیه هر سری در حال رفتن به ساختمون دوم دانشگاه و دیدن منظره; دانشگاهمون خیلی خوشگلهاااا😭🤣.
وای یکشنبه ها سنگین ترین روزه و ما رسما دیروز هلاک شدیم، هیچ وقت فکر نمیکردم دانشگاه انقدر درگیر دنیای واقعیم کنه تا سر به اینجا نزنم، اونم چی؟ تازه هفته اول!
[زندگی فعلا باب میله سید، خوشحال و خرسند هستم]
#روز_نوشت
میدونید چیه؟ با اینکه هنوز به قسمتای سخت دانشگاه نرسیدیم اما خوشحالم که علاقه و هدفمو در کنار این مسیر ادامه میدم و فعلا میتونم هندلش کنم. از اینکه ریحانه میتونه و این انگیزه و خواست رو داره که بتونه و بشه خوشحالم.
همش اینجوری بودم که پس کی قراره هوا سرد بشه تا من لباس قشنگ قشنگایی که این همه مدت خریدم رو بپوشم و عکس بگیرم؟ و اره بالاخره هوا سرد شد، فردا ایشالله بارون میاد و من قراره خیلی خوشگل باشم😭✨.