#چادرانه🦋
بانو!
دستانت بوی نجابت می گیرند،
وقتی
در انبوه نگاه نامحرمان،
مرتب میکنی “چادرت” را . . .🌱
“سیاهِ ساده سنگینت را . .
#زن_عفت_افتخار
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
نماهنگ بنشین تا به تو گویم زینب_۲۰۲۳_۰۲_۰۶_۲۰_۴۵_۵۸_۲۷۷.mp3
3.89M
"بِنِشین تا بِه تو گویَم زِینَب
غَم دِل باتو بِگویَم زِینَب
🎤کربلایی محمدحسین_پویانفر
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#پنجشنبه_های_شهدایی
🌸سلام بر تمامی همسنگران
✨عزیزانی که امروز گلزار شهدای شهرشون رفتن عکسی از 🌹قبور مطهر شهدا ارسال نمایند به آی دی خادم کانال
@shahiid61
تا در کانال قرار بگیرد منتظر تصاویر شما عزیزان هستیم.التماس دعا
با مطالب عالی 👇👇👇
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💢 آرزویی که محال شد...
🔹 حماس را نابود خواهیم کرد
🔹 آتشبس دائمی خواهیم کرد
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✅ آزادی ۲ هزار فلسطینی در مرحله نخست آتشبس
رسانههای فلسطین به نقل از منبع حماس:
اسرائیل با بازگشایی گذرگاه رفح، هفت روز پس از آغاز اجرای توافق آتش بس در مرحله نخست موافقت کرده است
در مرحله نخست توافق، ۶۰۰ کامیون حامل کمکهای بشردوستانه، روزانه وارد نوار غزه خواهد شد
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🚨بیانیه حماس پیرامون اعلام آتشبس و توقف جنگ علیه غزه
جنبش مقاومت اسلامی حماس در بیانیهای اعلام کرد:
▪️توافق آتشبس نتیجه مقاومت افسانهای مردم فلسطین و مقاومت قهرمان ما در نوار غزه طی بیش از ۱۵ ماه گذشته است.
▪️توافق آتشبس و توقف جنگ در غزه دستاوردی برای مردم ما، مقاومت، امت اسلامی و آزادیخواهان جهان و نقطهی عطفی در مسیر مبارزه با دشمن برای تحقق اهداف ملت در مسیر رسیدن به آزادی و بازگشت به وطن است.
▪️این توافق از مسئولیت ما در قبال مردم صبور و مقاوم غزه برای توقف تهاجم و جنگ دشمن صهیونیستی علیه این ملت و پایان دادن به سیل خونریزیها، کشتارها و جنگ نسلکشی که علیه آنها اعمال میشود، نشأت میگیرد.
▪️ما از همه مواضع شرافتمندانه رسمی و مردمی در عرصه عربی، اسلامی و بینالمللی که با غزه ابراز همبستگی کردند، از مردم ما حمایت کردند و در برملا کردن دشمن اشغالگر و جنایات ان و توقف جنگ نقش داشتند، قدردانی و تشکر میکنیم. تشکر ویژه از برادران میانجی به ویژه قطر و مصر که تلاشهای زیادی برای دستیابی به این توافق انجام دادند.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
♦️قدردانی حماس از حمایت جمهوری اسلامی ایران
«الحیه» قائم مقام رئیس جنبش حماس در غزه:
🔹جمهوری اسلامی ایران از مقاومت ما و مردم ما حمایت کرد، وارد جنگ شد و در دو عملیات «وعده صادق» عمق رژيم صهیونیستی را در هم کوبید.
🔹مردم ما اهداف آشکار و پنهان اشغالگران را به شکست کشاندند.
🔹قدس و مسجدالاقصی همچنان قطبنمای ما و عنوان مقاومت تا آزادی باقی خواهند ماند.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در تاریخ بنویسید
میلیارد ها دلارپول
آخرین تکنولوژی های نظامی
مدرن ترین تسلیحات با حمایتهای قدرتهای جهان
بدون هیچ حد ومرز اخلاقی در جنگ
آخرش از پس یک گروه چریکی با دست های خالی بر نیامدند.
پیروزی ات مبارک✌️
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلزار شهدا دعاگوی همه عزیزان هستیم
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#دست_تقدیر ۶۴ #قسمت_شصت_چهارم 🎬: منیژه اوفی کرد وگفت: بلندش کردی یعنی چه عمه خانم؟! این بچه بیچاره
#دست_تقدیر ۶۵
#قسمت_شصت_پنجم🎬:
عمه خانم که خوب این برادرزادهٔ حریص و زیرکش را میشناخت گفت: خوب چی می خوای؟!
منیژه نیشخندی زد و گفت: هیچی، یا نصف این خونه، یا اون حجره را بکنی به نامم همین..
عمه خانم با اخم های درهم منیژه را نگاه کرد و منیژه تکه ای از کلوچه داخل سینی را جدا کرد و در دهان گذاشت و گفت: ولی عمه خانم، می ارزه هااا یه پسر و گل پسر گیرت میاد.
عمه خانم دندانی بهم سایید و گفت: توکه فقط به فکر کندن باش، کم از من به تو رسیده که حالا چشم دیدن همین چندرغاز هم برای من نداری؟!
منیژه شانه ای بالا انداخت و گفت: من اصراری ندارم، این بچه صاحب داره، میرم میرسونم دست کس و کارش...
عمه خانم به میان حرف منیژه دوید و گفت: تو که گفتی کس و کار نداره! بعدم حالا تلخ نشو، بزار روش فکر کنم.
منیژه از جا بلند شد و جلوی در اتاق ایستاد و نگاهی به صادق که راحت روی تخت عمه خانم خوابیده بود کرد و گفت: باشه! فکر کن اما زیاد فکر نکنی یه وقت فکری میشی...
تا غروب وقت داری فکر کنی، جواب بده که من حساب کار دستم بیاد که چکار باید بکنم و با زدن این حرف دست هدیه را گرفت از هال بیرون رفت.
عمه خانم همانطور که زیر لب عبارتی نامفهوم میگفت به فکر فرو رفت، او هم صادق را می خواست و هم نمی خواست به منیژه باج بدهد، پس سخت در فکر فرو رفت.
عمه خانم نمی دونست چقدر گذشته و با صدای گریهٔ صادق به خود آمد، از جا بلند شد و همانطور که دست به پایش که انگار خواب رفته بود و به مور مور افتاده بود میکشید گفت: اومدم عزیزم، من تو رو از دست نمی دم.
انگار که عمه خانم همان دخترک تخس پنجاه سال پیش بود و صادق هم عروسکی که نمی خواست به کسی او را بدهد.
سفره شام را پهن کرد و در هال را باز کرد و صدا زد: منیژه!هدیه پاشین بیاین شام...و دوباره باصدای بلند تری گفت: منیژژژژژه ...که در اتاق بازشد و مادر و دختر،شلنگ و تخته زنان جلو آمدند.
بوی قورمه سبزی و برنج ایرانی توی فضای خانه پیچیده بود، منیژه وارد خانه شد و همانطور که نفسش را بالا می کشید گفت: به به! عجب بویی پیچیده و هدیه خودش را به صادق که توی یه پتوی قرمز رنگ کنار سفره راحت خوابیده بود رفت.
عمه خانم به هدیه اشاره کرد و گفت: بیدارش نکنی عزیزم، بچه کوچک باید همه اش خواب باشه تا خوب رشد کنه و بزرگ شه.
منیژه سر سفره نشست و گفت: عمه خانم انگار تصمیم خودت را گرفتی هاا
عمه خانم پارچ دوغ را روی سفره گذاشت و نشست و گفت: آره، خیلی فکر کردم، آخرش به ابن نتیجه رسیدم که حرفت را قبول کنم، منتها شرط داره...
منیژه که باورش نمیشد عمه خانم به این راحتی قبول کنه گفت: چه شرطی؟!
عمه خانم دیز پلو راجلو داد و همانطور که با اشاره، برنج تعارف می کرد گفت: من نصف حجره را بهت میدم، اما نه الان و نه به نام تو...نصف حجره را سر سال، یعنی وقتی صادق یک سالش شد بهت میدم اما به نام هدیه میزنم نه تو... ولی توی این یک سال، اداره کردن اونجا را به عهده تو میزارم، یعنی میری مشغول کار میشی، خدا را شکر زبون چرب و نرمی داری و از پس فروش چند تکه لباس برمیای، هر چی سود کردی نصف تو و نصف من...چطوره؟!
منیژه تکه ای نان کند و توی دهنش گذاشت، اون خوب میفهمید که عمه خانم به این راحتی از مال و منالش نمیگذره و حتما میخواد توی این یک سال یه نقشه سوار کنه،پس گفت: حرف شما درست...اما..
عمه خانم وسط حرف منیژه دوید و گفت: اما و اگر و... نداره، مگه تو نبودی التماس می کردی که بزارم تو حجره کار کنی، خوب حالا کار کن، آخرشم نصفش مال هدیه است..
منیژه بشقابش را پر از برنج کرد و گفت: باشه، توی این یک سال هم همه توی همین ساختمان زندگی کنیم نه اینکه ما را بفرستی اتاق انباری رو حیاط...
عمه خانم که انگار به هدفش رسیده بود، نگاهی به صادق کرد وگفت: باشه قبول..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی