eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
34.9هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️ هر دلی که حامل محبّتِ است؛ حُرمتش از کعبه بالاتر است! پس ما که در مملکت شیعی زندگی می‌کنیم، و از چپ و راست، اطرافمان کعبه است؛ باید مراقب باشیم دلی را نشکنیم، آبروی مؤمنی را نبریم. دل شکستن، باعث ظلمت و بیچارگی است ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
📸 آخرین پیامی که شهید سید حسن نصرالله با خط خودش برای مجاهدان حزب‌الله نوشت: خداوند شما را در دنيا و آخرت روسفيد خواهد كرد. ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🦋 ❁من فقط یڪ پارچہ ام ... ❁گل ،گلــــــے ... ❁خال،خالــــــے.. ❁راہ راہ.. ❁براق یا …سادہ... ✥از هر نوعے ڪہ باشم فقط جسمــــــــت را مے پوشانم... ✥ تو، براے نگــــــاهت هم چادر ✥خریدہ اے؟ ✥صدایـــــت چہ؟ ✥صدایت چادری‍‍ست؟ ♡دلــــــــــــــــ ــها♡، دلها گاهے اوقات پوشیہ مے خواهند ، براے او چہ میڪنے؟ ⇜من بہ تنهایے حجاب نیستم، من فقط اسمم چـــــــــادر است ... ◥براے فاطمے بودنت چہ میڪنے◣؟!؟ ‌‌‌‌‌‌‌ ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸پیکرهای مطهر ۴۴ شهید تازه تفحص شده بر روی دستان خادمین شهدا به ضریح معراج شهدا منتقل شدند. 🔻زائران گرامی تا ابتدای ماه مبارک رمضان می‌توانند با حضور در معراج شهدای اهواز از زیارت این شهدای والا مقام بهره مند شوند. 🌷با افتخار میزبان شماییم ارواح طیبه شهدا صلوات 🌸🌿 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌🎥 تصویری از حضور "هیثم الحواجری" فرمانده گردان الشاطئ در گردان‌های قسام در خیابان‌های اردوگاه الشاطئ و حضور او در مراسم تحویل اسیر آمریکایی اسرائیلی ارتش رژیم صهیونیستی قبلا دو مرتبه در طول جنگ مدعی ترور او شده بود اما دیروز مجبور شد اذعان کند که اطلاعات منتشر شده در مورد ترور او اشتباه بوده و او ترور نشده است. ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🌹شهیدی که عملیات تکفیری‌ها را در زمان اسارتش لو داد. ✨فرزند شهید نقل می‌کنند: پدرم در طول مدتی که آنجا بود، به زبان عربی مسلط شده بود و متوجه ‌می‌شود تروریست‌ها می‌خواهند در منطقه‌ای که پدرم قبل از اسارت آنجا خدمت می‌کرده، عملیات انجام دهند. گویا تروریست‌های فیلق‌الشام می‌خواستند در منطقه حلب عملیات کنند که پدرم متوجه می‌شود. به من پیغام داد و گفت سریع این موضوع را به بچه‌ها انتقال بده. ✨با ما به صورت رمزی و با زبان کردی صحبت کرد. پیغام داد "جایی که من خدمت می‌کردم، می‌خواهند آنجا عملیات کنند و سریع به بچه‌های تهران انتقال دهید تا از آنجا به بچه‌ها بگویند موقعیت را تخلیه کنند و کسی در محل نماند". اطلاع می‌دهند سریعاً جابه‌جایی‌ها انجام شود و سنگر بگیرند و از نظر استراتژیکی هرکاری که می‌خواهند انجام دهند، چون تا چندروز آینده در این منطقه عملیات خواهد شد. ما هم سریع این پیام را انتقال دادیم و این نیت پلید تروریست‌ها خنثی شد و آنها نتوانستند به هدفشان برسند. 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#دست_تقدیر ۸۳ #قسمت_هشتاد_سوم 🎬: فرمانده عزت محکم پای چپش را به پای راست کوبید و احترام نظامی گذاشت
۸۴ 🎬: فرمانده عزت با تعجب به ژنرال نگاهی کرد و گفت:ق.. قربان شما این خانم رو می شناسید؟! ابو معروف نگاه تندی به فرمانده عزت کرد و با اشاره به همه کسانی که آنجا حضور داشتند گفت: بفرمایید بیرون! می خواهم کمی با این خانم تنها باشم. هنوز باران سوال از نگاه های اطرافیان می بارید که مجبور به ترک اتاق شدند در اتاق که بسته شد ابومعروف قهقهه بلندی زد و همانطور که دستهایش را پشت سرش به هم قفل کرده بود چند دور دور محیا چرخید و نگاهی سر تا پای محیا را انداخت و گفت: با این که خیلی تغییر کرده ای اما من در نگاه اول تو را شناختم! چرا که یک عاشق بوی معشوقش را از دور می شنود. محیا از شنیدن سخنان ابومعروف چندشی سراسر وجودش را گرفت همانطور که با غضب به او نگاه می کردمتوجه نگاه هیز ابو معروف شد و ابو معروف سری تکان داد و گفت: نمی دانم چرا اینجایی و نمی خواهم که بدانم اینجا چه می کنی مهم این است که دست تقدیر تو را دوباره سر راه من قرار داده، تو اگر کمی عاقل باشی می فهمی که حتی آن خدای بالای سرت هم می خواهد تو در کنار عاشق دلشکسته ات باشی، بخدا هیچ کس به اندازهٔ من تو را دوست ندارد و هیچ کس نمی تواند مانند من تو را خوشبخت کند. ابومعروف نگاهی دوباره به سر تا پای محیا انداخت و گفت: با این که تو خطا کردی و اینک فرزند کسی دیگر را به شکم می کشی اما من تو را می بخشم و حاضرم از خطایت چشم پوشی کنم و دقیقا مانند قبل با تو برخورد می کنم به شرط آن که همراه من بیایی بدون اینکه لگد بپرانی و یا بخواهی دوباره فرار کنی. محیا با کینه و غضب به ابومعروف نگاهی کرد و گفت: خجالت بکش از خودت! تو جای پدر مرا داری، همان پدری که تو با همدستی عموی نامردم آن را کشتید و من حاضر نیستم حتی یک روز چشم در چشم تو شوم اگر شده خودم را می کشم اما نمی گذارم دست کثیف تو به من بخورد. ابومعروف قهقهه ای دیوانه وار زد و گفت: هنوز هم مانند قبل زبان تیزی داری، من از زنانی که مانند آهو گریز پا هستند بسیار خوشم می آید و سپس سرش را نزدیک گوش محیا آورد و آرام تر زمزمه کرد: من قول می دهم که تو را خوشبخت کنم و قول می دهم که تو از آن من بشوی، اصلا همین الان خودت را از آن من بدان و اینقدر تلاش بیهوده نکن و با زدن این حرف صدایش را بالا آورد. فرمانده عزت! زود بیا داخل.. محیا دستش را به طرف گردنش برد و ان یکادی را که آقای سعادت از طرف مهدی برایش آورده بود لمس کرد و سعی کرد فکرش را متمرکز کند و زیر لب ذکری می خواند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط _ حسینی
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت