💞🌻💞🌻💞🌻💞🌻💞
💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #هفتاد_ویک
اون 🌺زینب “سلام الله علیها ”🌺بود که نباید گریه میکرد بر شهادت برادرش 🌴حسین “علیه السلام ”🌴 که نامحرما دورش بودن و صدای گریه هاشو میشنیدن ..
دلم به درد اومده بود از مصائبی که با دیدن هر صحنه از حال این مادر وخواهر به ذهنم میرسید ..😣😢
با چشمانی خیس خیره شدم به عاطفه!😭👀
عاطفه ای که #باصبوری توی چهره اش بیشتر از همه منو میسوزوند ..
آروم آروم اشک میریخت و به چهره ی نرگسی که تو بغلش بود نگاه میکرد،
خواهر عاطفه چند بار سعی کرد نرگس رو از عاطفه بگیره ولی عاطفه محکم بغلش کرده بود و انگار قصد نداشت اونو به کسی بده ..😢
چند دقیقه به تلخی گذشت،
صدای چند مرد میومد، تابوت شهید هادی رو اورده بودند ..
گذاشتنش داخل، مادر هادی به کمک چند خانم خودشو به تابوت رسوند کنارش نشست و از مصیبت دوری پسرش می گفت و بلند بلند گریه میکرد،
یاد ملیحه خانم افتادم،!!!
وای که چه روز تلخی میشد براش، روزی که تابوت عباس رو میاوردن تو خونه ..😞💔
مادر هادی که سه تا پسر داشت اینجوری بر شهادت یدونه از پسراش بی تابی میکرد، ملیحه خانم که عباس تنها پسرش بود، چه بلایی سرش میومد…😥
فکر کردن به شهادت عباس آتشی میشد به دلم که بد جور منو میسوزوند … 😭😣
بلند شدم و تا کنار تابوت، فاطمه سادات رو همراهی کردم ..
ادامه دارد....
💚💛💚
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
🌻💞🌻💞🌻💞🌻💞🌻
🍄💞🍄💞🍄💞🍄💞🍄
💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #هفتاد_ودو
عاطفه هم درحالیکه نرگس تو بغلش بود اومد و کنار🇮🇷 تابوت نشست ..
دستشو به سمت پارچه روی صورت شهید برد و پارچه رو کنار زد تا شاید ببینه صورت یارش رو بعد دوماه دوری و دلتنگی ..😣
تمام صورت عاطفه خیس از اشک بود اما لبخند محوی رو روی لباش نشوند و انگار با چشمهاش با هادی حرف میزد ..
تمام حواسم به رفتارای عاطفه بود ..
نرگس رو گذاشت رو سینه ی هادی وگفت:
_هادی جان، دخترت رو ببین، هادی جان نرگست رو نوازش کن، دست بکش رو سرش .. بزار ببینم
… بزار ببینم براورده شدن آرزومو …😢
دستم رو روی دهنم گذاشتم،
گریه ام با دیدن این صحنه شدت گرفته بود ..😣😭
یاد اون روز افتادم که عاطفه از آرزوش میگفت ..😞
میگفت فقط میخواد یه بار ببینه که هادی نرگس رو تو بغلش میگیره ..
وای که چه تلخ این آرزو به حقیقت پیوست ..
چه تلخ...😭
#اے_سایھ_سرم_تا_ڪھ_تو_رفتے_همسرم
#همش_بهونھ_ے_تو_رو_مےگیره_دخترم
#بجاے_لالایے_روضھ_براش_میخونمو
#دم_بابا_باباش_داره_میگیره_جونمو
.همه گریه میکردن ..😭😭😭😭
با بلند شدن صدای گریه نرگس، خواهرِ عاطفه نرگس رو بغل کرد و برد تو اتاق ..
آتش بدی به دلم افتاده بود ..
آتش دلتنگی برای عباس ..
دیگه طاقت موندن تو اون هوای غریب رو نداشتم..
یکدفعه نگاه👀 اشک آلودم ثابت موند رو سمیرایی که با صورت غرق در اشکش بلند شد 😭و رفت بیرون ..
سمیرا چقدر عجیب شده بود ..چقدر عجیب …
.
.
.
سریع خودمو رسوندم خونه، حالم خیلی بد بود، خیلی ..
رفتم داخل اتاقم و نشستم رو تخت، سینه ام میسوخت از این بغض سنگین ..😢
مامان اومد تو اتاق، نگاه نگرانش رو بهم دوخت و کنارم نشست😨
- حالت خوبه عزیزِ دلم
اشکام باز راهشونو رو گونه هام پیدا کرده بودن، قلبم میسوخت ..
برای نرگسی که چه زود بی بابا شده بود ..
برای عاطفه ای که به اوج امتحانش رسیده بود ..
دیگه نتونستم طاقت بیارم،
خودمو انداختم تو بغل مامان و زار زدم😫😭
ادامه دارد....
💚💛💚
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_فقط_باذکر نام_نویسنده
🍄💞🍄💞🍄💞🍄💞🍄
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
🌺🍃بــا سلام وادب خدمت بزرگواران محترم
وقت بخیر خدا قوت 🌺🍃
#روایتگری_شهدایی_قسمت_207
👇👇👇👇👇
4_581931209198666835.mp3
4.1M
#روایتــــگرے_شــهدایی_قسمت_207
خاطرات رهبر معظم انقلاب از شهید نواب صفوی:
اولین جرقه های انقلابی را شهید نواب صفوی در دل ما روشن کرد.
دیدنِ نواب، مثل دیدن یک فیلم پرهیجان بود!
۶۳/۱۰/۲۲
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
عکسی از شهید نواب صفوی در مسجد فخریه و در حال معرفی محصولات ساخت داخل کشورمان
او در 60 سال پیش در زمان شاه بینشی داشت که اکنون برخی مدیران در حکومت اسلامی ندارند.
سالروز شهادتشان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
اذان ظهر
به خدا سوگند هروقت صدای الله اکبر مؤذن به گوشم می رسد ،احساس می کنم دنیا در چشمانم رنگ می بازد...
🌷شهید سیدمجتبی نواب صفوی🌷
#التماس_دعا
حی_علی_خیرالعمل #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
شهید نواب صفوی در قاب نقاشی حسن روحالامین
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید |خاطره شنیدنی رهبر انقلاب از شهید نواب صفوی
❇️ با دیدن نواب به مبارزه سیاسی علاقمند شدم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
#روایت_ناب
😅آهای خیار...😅
💠دستور داده بود که وقت ظهر
هر کجا که بود باید یک نفر اذان
رو بگه یه روز روبه من کرد و
گفت :شما اذان بگو...
گفتم :نه آقا خجالت می کشم...
بهم گفت : یک سوال ازتو دارم...
شما چی می فروشید ؟
گفتم: خیار بادمجان کدو و ...
پرسید : آیا داد هم می زنی؟
گفتم : بله آقا.
گفت : میشه یکی از این فریادها
رو هم، اینجا بزنی...
گفتم :نه آقا خجالت میکشم آخه
من که جنس ندارم حالا اگه سر
کار بودم و مثلاخیار داشتم
می گفتم خیار یک قرون اما
اینجا که چیزی ندارم.
گفت : آهان بگو من دین ندارم
یک جوان با این هیبت و توانایی و
قدرت، خجالت می کشه فریاد بزنه
الله اکبر ، اشهد ان لا اله الا الله
من شهادت می دم که خدا ازهمه
بالا تره خجالت می کشی این
چیزها روبگی اونوقت خجالت
نمی کشی بااین همه عظمت داد
می زنی:خیار یه قرون...
🔶از کتاب : افلاکیان زمین
در باره شهید نواب صفوی🔶
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
📝 دستنوشتهی رهبر انقلاب در تجلیل از #شهید_نواب_صفوی
«بسمهتعالی
سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت
در زمان ما.
سیدعلی خامنهای»
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
از شهید #نواب پرسیدن:
چرا آرام نمی نشینی؟
ببین آیت الله بروجردی ساکت است
نواب گفت:
آقای بروجردی سرهنگ است
من سربازم
سرباز اگر کوتاهی کند، سرهنگ مجبور میشود بیاید وسط !
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت ، در زمان ما
🌷۲۷ دی ماه، سالروز شهادت حجت الاسلام سید مجتبی نواب صفوی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo