#شهدا
امداد آسمانی
عمليات بازيدراز قربانگاه بچههای گردان 9 بود. هلیکوپترهای عراقي در آسمان میچرخیدند و به صورت مستقيم به سمت سنگرهاي بچهها شليك میکردند. هرلحظه قامت جواني بر خاك میافتاد. ناگهان يكي از نيروها به طرف محسن رفت و با ناراحتي گفت: «پس آنهایی كه قرار بود ما را پشتيباني كنند، كجا هستند؟ كجاست نيروهايي كه قرار بود بيايند؟ چرا بچهها را به كشتن میدهی؟» وزوایي سرش را برگرداند. نگاهي به آسمان انداخت. همه را صدا زد. صدايش در فضا پيچيد: «الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل...»، بچهها شروع به خواندن كردند. در همين لحظه يكي از هلیکوپترها بهاشتباه تانك عراقي را به آتش كشيد و دو هلیکوپتر ديگر به يكديگر برخورد نمودند. آري ايمان آن است كه مطمئن باشي همهجا خدا با توست.
منبع: روزنامه کیهان
شهید محسن وزوایی
https://eitaa.com/piyroo
#سیره_شهدا
برای یکی از عملیات ها آماده می شدیم.
علی هاشمی اومد و مسئولیتها رو مشخص کرد ،
سید حمید شد مسئول گردان در منطقه دهلاویه ، یادم هست که فرمانده بود و با بچه ها می رفت کانال می کند !
گفتم ، سید بچه ها که هستند ، چرا شما ؟!
می گفت ، بچه ها هستند ، اما خسته شدند !
خوب یادمه اون روزها گرما بیداد می کرد و پشه ها نیش های بدی می زدند ! ،
کمتر کسی توی این شرایط طاقت می آورد ، سید فرمانده بود اما وقتی دشمن جلو میومد ، جواب پاتک دشمن رو می داد ،
آرپی جی زن خوبی بود ، از بس آرپی جی زده بود از گوشش خون میومد ،
اسمش فرمانده گردان بود ولی با بلدوزرچی ها ، با بچه های شناسایی ، با بچه های لجستیک ، با بچه های تدارکات بود و به همه کمک می کرد !
باسردار ناصری برای شناسایی منطقه جلو می رفت ، علی هاشمی گفته بود ، خودتون جلو نرید ، فقط ناظر باشید !
ولی سید قبول نمی کرد
می گفت ، چطور به بچه ها بگم برید جلو و خودم نرم؟!
برای همین جلو تر از بقیه درعملیات های سخت پیش قدم می شد.
حتی یک لحظه هم آرامش و سکون نداشت ، بار ها دیدم که حتی در حال راه رفتن داره غذا می خوره ،
انگار خستگی ناپذیر بود....
#شهیدسیدحمید_میرافضلی
📕 پابرهنه در وادی عشق
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ ، زندگی به سبک شهدا
🇮🇷 http://eitaa.com/piyroo
اهل دلے مےگفت: چه زیباست گم شدن،
اوایل معناے حرف اورا نمیفهمیدم!
بعدها ازنوع رفتار #شهداے_گمنام آنان ڪه شبِ عملیات پلاڪهای خودرا مے آویختند تا #بےنشان بمانند
فهمیدم گم شدن یعنے چه...
اهل دل مےگفت: آنقدر دروادے عشق به خداباید غوطهورشوے تا نام و نشانے ازتو نماند،
هرچه باشد خدا باشد و خدا...
واین یعنی در وادے الهے گم شدن.
شهدا چه زیبا این واژه را صرف ڪردند«گم شدن» تا آنجاڪه گمنام شدند
و براے همیشه جاوید ماندند
ایڪاش میشد ما هم گم شویم...
تا آنجاڪه گمنام شویم.
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
حماسه مجاهدین عراقی در هورالهویزه (عملیات عاشورای 4) https://eitaa.com/piyroo
#معرفی_عملیات
حماسه #مجاهدین_عراقی در #هورالهویزه ( #عملیات_عاشورای4 )
عملیات عاشورای 4 در تاریخ 1 آبان1364 با هدف انهدام نیروهای دشمن در منطقه عملیاتی غرب دریاچه «اُمُ النِّعاج» در هُورالهویزه انجام شد.
پیش از این مردادماه سال 1364 با نقشآفرینی مجاهدین عراقی در جریان عملیات «قدس 5» به آزادسازی بخشی از دریاچه «امالنعاج» عراق در منطقه هورالهویزه منتهی شده بود و سپس عملیات «عاشورای4» در وسعتی به میزان110 کیلومترمربع برای آزادسازی کامل این دریاچه با همان ترکیب نیروهای عمل کننده در عملیات پیشین به اجرا درآمد.
نیروهای «تیپ9 بدر»به فرماندهی شهید اسماعیل دقایقی ساعت 2 بامداد1 آبان 1364 عملیات آبی- خاکی عاشواری 4 را آغاز کردند. پناهنده شدن دو تن از نیروهای ارتش عراق و ارائه اطلاعات مناسب پیرامون این منطقه در روند عملیات عاشورای4 مؤثر واقع شد.
زمان حمله یک روز پیش از میلاد حضرت امام موسیکاظم(ع) بود و به همین مناسبت رمز عملیات «یا موسیالکاظم(ع)» تعیین شد. نیروها در غرب دریاچه به لحاظ استفاده از اصل غافلگیری و پشتیبانی موثر توپخانه، به راحتی به اهداف خود رسیدند و بدین وسیله 15 کمین دشمن که از نیروهای «فرسان الهور» به معنی (نیروهای اطلاعاتی هور) بودند، سقوط کرده و پیشروی تا سقوط کامل دریاچه ادامه یافت.
دشمن پاتک خود را در صبح روز نخست عملیات، آغاز کرد، اما با اتخاذ تدابیر خونسردی و صبر، نیروهای مجاهد عراقی که در میان نیزارها کمین کرده بودند، پس از نزدیک شدن دشمن، به آنها حملهور شده و پاتک آنان را خنثی کردند. پاتک دوم نیز در ساعت 14 همان روز با پشتیبانی توپخانه و حمایت هواپیماهای «پی.سی7.» آغاز شد.
این پاتک نیز به همان صورت نخست پاسخ داده شد و در نتیجه نیروهای بعثی با شماری کشته و زخمی و اسیر و با به جای گذاشتن هشت فروند قایق خود عقب نشستند، اما در این تعقیب و گریز یک فرمانده از مجاهدان عراقی به نام «ابوالخیر» به شهادت رسید..
در روز دوم عملیات، دشمن برای باز پس گرفتن دریاچه امالنعاج سه بار متوالی اقدام به پاتک کرد که در هر سه بار با رعایت اصل استتار و غافلگیری از سوی مجاهدین عراقی و مقاومت آنها رو به رو شدند و با دادن تلفات و خسارات فراوان از معرکه نبرد گریختند.
این عملیات که رسیدن به همه اهداف معین شده را در پی داشت، به آزادسازی 110 کیلومتر مربع از منطقه هورالهویزه عراق،64 پایگاه، 7 آبراه در غرب دریاچه و تصرف 3 پاسگاه و3 کمین دشمن منجرشد و همچنینضمن اسارت و کشته زخمی شدن 416 نفر از نیروهای دشمن،27 فروند قایق و بلم،99 قبضه سلاح نیمهسنگین،10 قبضه ضد هوایی تک لول کالیبر14و نیم میلیمتری وچهار قبضه خمپارهانداز82 و60 میلیمتری و تعداد زیادی دوشکاو آرپی جی از دشمن به غنیمت گرفته شد.در طول این عملیات 25 پاسگاه، یک فروند هواپیمای پی سی 7 و 100 فروند قایق و بلم دشمن منهدم گردید.
درایت فرمانده خلاق و مبتکر 9 بدر سردار سرلشگرپاسدار شهید اسماعیل دقایقی دراین عملیات همه را شگفت زده کرده بود به طوری که همزمان این شهید و والامقام میگویند درعملیات همه را شگفت زده کرده بود به طوری که همرزمان شهید والامقام می گویند در عملیات عاشورای 4 به خاطر قدرت فکری ایشان توانستیم آبراهی را نزدیک 8 کیلومتر در شب ایجاد کنیم که از این طریق، شب عملیات برادران رزمنده توانستند در پشت مقر فرماندهی دشمن نفوذ کنند وفعالیت دشمن را علیه نیروهای خودی سرکوب کنند.
اینها همه مرهون فرماندهی شهید بزرگوار بود بطوری که در عملیات عاشورای 4 موفق شدیم 76 نفر اسیر بگیریم و بیش از300 نفز از قوای دشمن را درهمان لحظات اولیه به هلاکت برسانیم و در صبح روز عملیات هم با دفع چندین پاتک دشمن، ما فقط حدود 15 شهید داشتیم و این همه نتیجه درایت و قدرت فکری شهید دقایقی برمیگشت.
منبع:
اطلس راهنما 4 ، دشت آزادگان در جنگ، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس،صص 132و 133.
https://eitaa.com/piyroo
🌀 #جلال_افشـار
💢..... ※『💚』※..... 💢
👈شهیدی که آیتاللّه بهاءالدینی او را برای سربازی به امام زمان معرفی کرد
🌀جلال افشـارکه بود؟👇👇
💥از اصفهـان بـه قـم مـیرفــت.
صـــدای آهـنــگ مـبـتـذلــی
کــه راننده گـوش مـیکــرد
جـلال را آزار مـیداد. رفــت و
با خـوشــرویی به راننـده گفت:
"اگـه امکـان داره یـا نـــوار 📼رو خــامـوش کنیـد، یا بـرای خـودتون بـذاریـــد." راننده با تمـسخـر گفـت:اگــه ناراحتی میتونی پیاده شـی!
جلال رفـت در فــکــر، هـوایِ سـرد و بیابانِ تاریـک و... قصـد کرد وجدان خفتهی راننده رابیدار کند،این بار به راننده گفت:"اگه خاموش نکنی پیاده میشم!"راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد، پـدال تـرمز را فشـار داد و ایستـاد و گفـت: بفرمـا! جـلال پیـاده شـد. اتوبـوس هـنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همیـن کــه جلال بـه اتـوبوس رسـید راننــده به او گفـت: بیـا بالا جوون! نـوار رو خاموش کـردم. 😉😊
⚡️وقتی سالهـا بعد خبر شهـادت
جـلال را به آیتاللّه بهاءالدینی دادند
ایشان در حالی کـه بــه عکسـش
نگاه مــیکـرد فـرمود:
امـام زمان (عج) از من یک سرباز
خـواست، من هـم صاحب ایـن
عکـس را معرفی کردم. 😭
📒روایت از کتاب راز گل سرخ/ صفحه ۱۰/
https://eitaa.com/piyroo
حدیث #شهادتـــــ شنیدنی است...
حدیث دیدار است...
دیدار #دوست ...
آنها ڪ #همیشه در حضور حق اند
و آنان ڪ به #دیدار یار رفته اند،
گوش جانشان با حدیث شهادتـــــ #اُنس ها دارد...
حدیث شهادتـــــ براۍ
#شهیدان شاهد نیست،
براۍ ماندگان #عاشق_شهادت است...
https://eitaa.com/piyroo
#توسل_به_امام_زمان_عج
#شهید_معراج_آئینی
مادرش می گفت وقتی از مرز اومد خونه دیدم رو گردنش جای بریدگی هست گفتم چی شده معراج جان؟گفت با اشرار درگیر شدیم قمه رو گذاشت #زیر_گردنم و شروع کرد به #بریدن همون لحظه به #امام_زمان عج متوسل شدم گفتم آقا به من بیست روز وقت بده تا عروسی خواهرم عزا نشه.
مراسم عروسی خواهرش انجام شد و معراج دقیقا بیست روز بعد به شهادت رسید.
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_به_حق_دماء_شهدائنا.
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷کلیپ شهید مدافع حرم شهید #سعید_بیاضی_زاده
🗓سن: 22
🎋محل شهادت: منطقه 'حما' سوریه
👈نخستین شهید طلبه مدافع حرم از استان کرمان
🌷هدیه به ارواح بلند پروازشان #صلوات🌷
https://eitaa.com/piyroo
.
🔹️نام کتاب: #تیه_دا
( زندگینامه #شهید_مدافع_حرم #حیدر_جلیلوند)
🔹️به کوشش: #شهلا_پناهی_لادانی
🔹️ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
.
📚بین مردم عادی چهره خیلی از مسئولان را میشد دید. چند نفر از فرماندهان ارشد سپاه بدون توجه به نگاه مردم بر سر خودشان میزدند و گریه میکردند. بوی گوشت سوخته به مشامم خورد. دیگر طاقت این همه ماتم را نداشتم.
چادرم را روی صورتم کشیدم و خواستم همان جا بین راه روی زمین بنشینم که یک دفعه میان آن شلوغی حس کردم یک نفر مچ دستم را محکم گرفت و دنبال سر خودش کشاند.
چادرم را از روی صورتم کنار زدم، دیدم محمدآقا یک قدم جلوتر از من است و مرا با خودش به سمت جایی شبیه یک خاکریز میبرد. به صورتش نگاه کردم. انگار که باران روی کویر میبارید، دانههای اشک میان گردوخاک، دوده و خاکستر نشسته روی صورتش رگه هایی را باز کرده بودند. با هم توی سینه خاکریزی که لودرها داشتند درست میکردند نشستیم.
هنوز بیست و چهار ساعت از موقعی که کت و شلوارش را جلوی آینه مرتب میکرد و برایش اسپند دود کردم نگذشته بود. از سر تا پایش شده بود خاک و دود.
https://eitaa.com/piyroo
منم باید برم اره برم سرم بره 😭
یادتونه 😢
شهید حججی عاشق این نوحه بوده 👌
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد
https://eitaa.com/piyroo
🔺پسرم #شیطنتهای خاص خود را داشت، با من هم خیلی شوخی داشت☺️ یکبار زمانی که تازه به سنین #جوانی رسیده بود من در حیاط🏡 مشغول کار بودم، #الیاس را دیدم که روی زمین دراز کشیده
🔺به سمتش رفتم و صدایش کردم🗣 اما #جوابی_نداد، خیلی ترسیدم😥 فکر کردم برای الیاسم اتفاقی افتاده، با هولو ولا #پدرش را صدا کردم اما الیاس تا صدای پدر خدابیامرزش را شنید مثل #موشک بلند شد و پا به فرار🏃 گذاشت، فهمیدم که بازهم دارد با من #شوخی میکند😅
راوی: مادر شهید
#شهید_الیاس_چگینی🌹
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
https://eitaa.com/piyroo
💠او را در خواب میبینم
🔹زمانی که در #معراج_شهدا چهره آرام او را دیدم که خوابیده، او را #بوسیدم. یک هفته بعد خواب امین را دیدم
🔸که گفت "مامان من که #خواب نبودم. وقتی من را بوسیدی تو را #نگاه میکردم." خیلی وقتها چشمم را که میبندم و باز میکنم #امین را پیشرویم میبینم.
🔹وقتی #روضه امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) را گوش میدهم، #داغ_فرزندم را فراموش میکنم.
🔸روزی بر سر مزارش روضه میخواندم که صدای امین را از پشت سرم شنیدم که گفت " #مامان". پشت سرم را نگاه کردم. هیچکس در گلزار نبود. امین برای من #زنده_است.
راوی:(مادرشهید)
#شهید_امین_کریمی
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#طنز_جبهه
ﺑﻨﻲﺻﺪﺭ ! ﻭﺍﻱ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ !
: ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻲﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﭽﻪﺍﻱ ﻭ ﻧﻤﻲﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺮﻭﻡ ﺟﺒﻬﻪ . ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺑﺴﻴﺞ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﻧﻴﺮﻭ ﺩﺍﺭﺩ، ﻟﺒﺎﺱﻫﺎﻱ « ﺻﻐﺮﻱ » ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﻱ ﻟﺒﺎﺱﻫﺎﻳﻢ ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ﻭ ﺳﻄﻞ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪﻱ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻪ ﺯﺩﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ، ﭘﺪﺭﻡ ﻛﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺻﺤﺮﺍ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : « ﺻﻐﺮﺍ ﻛﺠﺎ ؟ » ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻧﻔﻬﻤﺪ ﺳﻴﻒﺍﻟﻠﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﺳﻄﻞ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻲﺭﻭﻡ ﺁﺏ ﺑﻴﺎﻭﺭﻡ . ﺧﻼﺻﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﻟﺒﺎﺱﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻧﺎﻣﻪ ﭘﺴﺖ ﻛﺮﺩﻡ . ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺗﻠﻔﻦ ﻛﺮﺩ . ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : « ﺑﻨﻲ ﺻﺪﺭ ! ﻭﺍﻱ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ! ﻣﮕﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻬﺖ ﻧﺮﺳﻪ .(فرار بنی صدر با لباس زنانه )
🌹هدیه به روح پاک شهیدان صلوات
https://eitaa.com/piyroo
🕊 #سه_شنبه_های_جمکرانی
بالی برای رفتن تا آسمان بده
راهی برای دیدن رویت نشان بده
ما مردمان ساده دل این زمانه ایم
اصلا خودت بیا و دعا یادمان بده
ما با سه شنبه های شما خو گرفته ایم
اندازه لیاقتمان جمکران بده
برگرد و تکیه بر روی دیوار کعبه کن
ظهری به وقت شرعی زهرا اذان بده
خود را معرفی کن و یابن الحسن بخوان
و بعد قبر مادر خود را نشان بده...!!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/piyroo